سِرِ غرور

سِرِ غرور ! دوستان عزیزم سلام اتفاقی عکس این عطر غنی و غیور را دیدم و خاطره اش در ذهن ام همچو فیلم متبلور شد ! مدتی ست دوستان خاطره باز ام را منتظر گذاشته ام و ازین باب شکوه گو و شاکی اند :) بُعدی از ابعاد چندگانه ی عطور خاطره سازی ست که الحق و به سلیقه ی خاص پسند برخی معطریون مهمترین و زیباترین بُعد عطرهاست و برای برخی تنها مقصد و مقصود عطربازی ست ! چندین سال پیش برای انعقاد جلسه ای در دفتر مرکزی شرکت رفتم تهران . دوست عزیزی دارم که از کارگرانان شهیر سینما و تلویزیون است خصوص شبکه سوم سیما . موءمن ، موءدب و مردمدار است . مطلع شد تهران ام ، تماس گرفت و گفت بیا به فلان آدرس تا کار من به اتمام رسد و برویم با هم باشیم . مشغول تست گرفتن بودند از هنرجویان هنرپیشگی ی سینما . به کمک یکی از هنرپیشگان معروف و مشهور خانم ( ابتدا نام اش را نوشتم سپس گفتم شاید راضی نباشند ، پاک کردم ! ) که آن روزها شماره ی یک بود در بین هنرپیشگان زن سینمای ایران . دوستم گفت فرصت مغتنمی ست ! پرسیدم چطور ؟ گفت مدتهاست که بسیاری از همکاران اسم عطر اش را میپرسند و پاسخ نمیدهد ! دستریز میکند در شیشه ی کوچکی و همراه خودش در کیف میگذارد . رنگ اش زرد غلیظ است ! گفتم عجب راهنمایی و نشانه ی دقیقی :) گفت عجیب بویی دارد ، همه تشنه ی کشف نام عطر اویند ! گفتم اتفاقا به همین دلیل است که بوی عطر ایشان برای شما متفاوت و رازآلود و بسیار زیباتر از چیزی که هست جلوه کرده است ! او به این راز مشرف است و فهمیده است وقتی عطری رمزآلود شود بوییدن اش مسرور و مشعوف میکند و بدون اینکه بفهمیم چرا ، متفاوت و خاص جلوه میکند . بدون شک ایشان بسیار هوشیار است ضمنا هرگز به شما نخواهد گفت ! من هم به شما نخواهم گفت ( شنیده بودم ایشان بسیار مغرور است ) اما اگر موفق شدم شما هم نگویید من گفتم و طوری وانمود کنید که اتفاقی در یک عطرفروشی دیده اید و تست و خریده اید ! گفت باشد . مرا در یک اطاق نشاندند . تنها بودم . یک میز شش نفره در اطاق بود که من بر روی یکی از صندلی هایش پشت میز نشستم . سمت راست ام یک درب بود و سمت چپ ام هم یک درب . برایم یک قهوه آوردند . بار اول از درب راست آمد ، زیر چشم نگاهی کرد و از درب چپ رفت . سلام نکردم ( دلیلی روانشناختی دارد ! ) روی میز مجله ای سینمایی بود . مشغول تماشا شدم و همزمان قهوه ام را میخوردم . اینبار از چپ آمد زیر چشم نگاهی کرد و از درب راست رفت . سر به زیر مشغول تماشای مجله بودم . یک لحظه سرم را بالا کردم و بلافاصله دوباره به مطالعه ی مجله پرداختم ! چند دقیقه ی بعد باز از درب راست آمد و بدون توجه یا تعلل یا نگاه و توجهی از درب چپ رفت ! از حرکات اش فهمیدم که تاثیری را که باید ، گذاشته ام :) هنوز یک دقیقه نگذشته بود ( برخلاف هربار ورود و خروج که چند دقیقه ای طول میکشید ) که یکهو درب را باز کرد و درب را نبسته جلوی میز آمد و گفت : ببخشید ، شما ؟ گفتم : خواهش میکنم ! کامبیز سخی ! - اینجا چه کار دارید ؟ = منتظرم ! - منتظر چی ؟ = ( با لبخند ) بهتره بپرسید منتظر کی ! - ( با اخم ) خب منتظر کی ؟ = منتظر آقای فلانی . - آهان ! برای تست اومدین ؟ = خیر ، چهره ی من مثل شما زیبا و استعدادم چون شما شکوفا نیست ! ( چهره اش به وضوح تغییر کرد !! ) از دوستان جناب فلانی ام . بدرخواست ایشان منتظرم تا کار شما به اتمام رسد و همراه هم رفع زحمت کنیم . - شما قشنگ حرف میزنید ! = نه به قشنگی ی شما ! - مرسی ، شما باید کرمانشاهی باشین . = بله - خودِ کرمانشاه ؟ = بله . هنگام تولد خیابان پهلوی کوچه آرین زندگی میکردیم . - من کرمانشاهی ها رو خیلی دوست دارم = ما هم شما رو زیاد دوست داریم ! - خب خیلی خوش آمدین بفرمایید بشینین . کار ما تمومه الان با آقای فلانی می آییم یک قهوه ی دیگه میخوریم سه نفری . = باعث افتخار است ! دوباره از همون دربی که باز گذاشته بود رفت . عطرش رو کشف کردم :) البته کار سختی بود چون ما مردها نمیتوانیم همزمان بر دو مهم تمرکز کنیم ! زنان همزمان بر چند مهم تمرکز میکنند بدون اینکه تداخلی پیش آید ! چند دقیقه بعد دو نفری آمدند و پشت همان میز نشستیم و قهوه آوردند و جای همه ی شما خالی خوردیم . حین قهوه خوردن : - شما خانم با سلیقه ای هستید ! این از نحوه ی فعالیتتون هویداست . ایضا انتخاب خاص پوششتون ، همینطور عطری که انتخاب کرده اید ! فرصت ندادم هیچکدام درین مورد حرفی بزنند و به من بفهمانند که عطر ایشان یک راز است ! تا من مجبور به سکوت درین باره شوم :) بلافاصله ادامه دادم : ( دیدم که توجه هر دو بشدت جلب شده ، هر کدام به دلیلی ، دوستم ازین که : آیا فهمیدی ؟؟ و ایشان به دلیل : مبادا فهمیده باشد !! یعنی ممکن است ؟؟ ) برند دیور سرآمد است خصوص در بین بزرگان و خوش سلیقگان جهان ، و در بین همه ی عطرهای او ( تا آن زمان ) دیور دان سرآمد مابقی ! پیدا کردن بهترین ها علاوه بر سلیقه ، هوش و استعداد و مطالعه نیز میطلبد که شما به شایستگی از پس همه بر آمده اید ! کاش بودید و نگاه آن دو به هم را میدیدید :)) که هر کدام معنی ی خاص خود را داشت :) نگاه دوست ام : عاقبت لو رفت ! نگاه او : چطور شد که اینطور شد ؟؟ نکند که ... ! من هم چند ثانیه مثل هالوها سرم را پایین انداختم تا نگاه آنها به هم به اتمام رسد و مقصودها به مقصد رسد :)) او به دوستم : آقای فلانی به کسی نگیدها ! مبادا بشنوم گفته اید ! دوستم : نخیر ! نه ! اصلا ! خیالت راحت باشه ! من با نگاهی از همه جا بی خبر : هااان ؟ چه شده ؟؟ دوستم : چیزی نیست ، چیزی نیست ! موردیه بین خودمون ! من : آهان . او با لبخند : آقای سخی کاش اسم عطرم رو نگفته بودی ! اینا مدتیه که میخوان بفهمن ! من : ای داد بیداد ! من آدم احمقی ام شما به دل نگیرید لطفا ! او : دور از جان ! نفرمایید . عیب نداره . شد دیگه ! اما چطور به این سرعت فهمیدین ؟؟ برام عجیبه ! من ( قبل ازینکه دوستم چیزی بگه و کار خراب بشه ) : حدس بود فقط . یه کمی به سلائق خانم ها در انتخاب عطر و پوشش هماهنگ دقت میکنم . از این باب عرض کردم که شما خانم باسلیقه ای هستید ! ضمنا در پاسخ به این اشتباه و در جهت رفع ناراحتی ی شما عطری رو به شما معرفی میکنم که به مراتب ازین عطر زیباتر و شایسته تر باشد بر شما و به زیبایی های شما بارها افزوده کند ! ایضا قول میدهم احدی از ایشان نتواند کشف کند :) و همزمان طوری که دوستم نبیند از کیف ام برگ یادداشتی در آوردم و نام عطری را بر آن نوشتم و به او دادم ! او با لبخند رضایت : دست شما درد نکنه ، حالا شد ! چه دست خطی . من : این عطر چنان است که بارها سقف رضایت شما را تحصیل خواهد کرد انشاله . شاید این حقیر را نیز به یاد آوردید همراه آن ! او : حتما . متشکرم و عطر دیور دان هرچند که مدتیست از معرفی اش میگذرد از همان بدو ورود در راس خرید و تعلق خاطر شایستگان و خوش سلیقگان شیک پوشی و معطرات بود . طولانی شد پس فقط همین را بگویم که دیور دان مناسب است برای زنانی که متفاوت اند و به دنبال رایحه ای متفاوت میگردند . قدیمی ست لیک رایحه اش قدیمی نشده ست هنوز هرچند که از سکو پایین آمده است ! عطری ست که تاثیر زنان پرتاثیر را دو چندان میکند . ایضا زیباترین نت ها را داراست ! امید که چند دقیقه ای فارغ شده باشید از افکار خسته کننده ی امروزه :) شاد باشید و معطر انشاله

Mercedes Mercedes
1402/05/09

سلام و عرض ادب خدمت جناب سخی

هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند

خاطره های شما بسیار اعتیاد آورند و واضح است در نویسندگی هم مهارت خاصی دارید (البته باید پرسید شما در چه چیزی مهارت ندارید؟) من مطمئنم اگر کتابی بنویسید قطعاً یکی از پر فروش‌ترین ها در ایران و یا حتی در خارج از ایران میشود💐

سلام برادر کامبیز امیدورام حالتان عالی باشد

متن عالی بود و اگر شما به نوشتن نمایشنامه یا فیلمنامه می پرداختید قطعا از بزرگان این رشته میشدید من با متن شما تصویر سازی میکردم و عالی بود

Mercedes Mercedes
1402/05/09

بدون شک اگر جناب سخی یک کتاب درباره عطر ها بنویسند و ذیل هر عطر خاطراتش را هم با آن عطر بیان بفرماید حتی اگر کتاب با قیمت 500 هزار تومان بفروش رود خیلی ها این کتاب را خواهند خرید و سودی میلیاردی خواهد داشت در تیراژ های بالا!

درود استاد سخی ارجمند

من کنجکاو اون دستخط زیبای شما بر کاغذ تقدیمی به خانوم بازیگر هستم که 😊

جنابان عزیز مرسدس و شایان

عرض سلام ها و احترام

طبق نظر مدیدیت عزیزمان این خاطره به این صفحه انتقال یافت . من شخصا ازین باب رضایت نداشتم .

مهمترین جزء در خاطره گویی و انشاء ، ترتیب سطور و حفظ فاصله ی جملات است که من همیشه به بهترین و درست ترین شکل ممکن رعایت میکنم . لیک وقتی جملات به این صفحه منتقل میشود تمامی ی اجزاء مهم انشایی ی آن از بین میرود و ترتیب کاملا بهم میخورد که این مورد تاثیری دو چندان دارد در کسب لذت خواننده و از آن مهمتر ، تفهیم جملات !

دستم هر روز بسته تر میشود :)

و اما در خصوص پیشنهاد زیبای شما دوستان عزیزم :

اتفاقا این تنها کاری ست که ازین حقیر بر می آید و در انجام اش استعدادی خدادادی دارم . در جوانی مقاله ای نوشتم که دوستم بدون اطلاع من برده بود به مهمترین روزنامه ی کرمانشاه . با من تماس گرفتند . باور نمیکردند که من کوچکترین دوره یا تحصیلی در خصوص نگارش ندیده ام :)

مدیر روزنامه میگفت شما برای نوشتن خلق شده اید و آنچه را که برای این مهم لازم است خداوند به جزء بر شما به استعداد هدیه کرده است !

دستریزهایم کهنه شده اند . سالم اند لیک آن عطرها دیگر امروزه در بازار نیست و اگر هم باشد تغییر کرده اند .

بنابرین باید با کسی شریک شوم که عطرهای امروزی را بصورت دستریز بر من بفرستد تا من ریویو کنم و سپس خاطره ی هر یک را ذیل صفحه اش تعریف و مندرج کنم .

خودم میدانم کتاب دلربایی میشود حتی برای آنانی که از عطور فاصله دارند و بی شک مسبب ورود بسیاری به این دنیای زیبا خواهد شد و فروش عطور در ایران تحریک خواهد شد به سمت ازدیاد انشاله .

پیشنهاد شما را حتی قبل از ورود به عطرافشان به وفور دریافت کرده ام . شاید ماموریت ام همین باشد که خداوند عزیزم مهر عطور و از سویی دیگر میل و توان نگارش را به این حقیر اعطا فرموده است .

اگر قسمت باشد شروع خواهد شد . من برای اجرای سهم خودم آماده ام با میل و اشتیاق :)

متشکرم از لطف بسیار عزیز شما دوستان معطر ام

با لبخند :)

nazanin nazanin
1402/05/20

سلام:)

"شما قشنگ حرف می زنید" :) یبار دیگه ام یادمه نوشته بودید کسی به شما گفته بود: شما قشنگ حرف می زنید و شما پرسیده بودید: حرفام قشنگن یا خودم قشنگ حرف می زنم؟ :) (فکر کنم در بیمارستان بود و مکالمه ای بود بین شما و همراهان یکی از بیماران) امیدوارم اشتباه نکرده باشم چون حافظه ام در حد ماهی گُلیه:)

فکر کنم تقریبا همه به شما این جملات رو می گن؛ منم میگم..شما هم قشنگ حرف می زنید، هم حرفاتون قشنگه وَ هم خاطراتتون وَ اصلا جنسِ کلامتون و جنسِ حضورتون:) همینکه این گوشه و کنار اسم شمارو می بینم و متوجه میشم که هنوز هم هستید و به اینجا سر می زنید برام دلگرم کننده است..

آقای سخی خداوند به شما یکی از بهترین نعمات و استعداد هارو داده که بُعد معنویِ بسیار عجیبی داره؛ "نوشتن":) و شما چه زیبا به سِرِ نوشتن پی برده اید وَ رازِ نهفته ی قلم رو کشف کرده اید! خوشا به حالتون:)

در پناهِ خالق اش محفوظ باشید همیشه🌹

 

 

 

در پاسخ به nazanin :

سلام:)

"شما قشنگ حرف می زنید" :) یبار دیگه ام یادمه نوشته بودید کسی به شما گفته بود: شما قشنگ حرف می زنید و شما پرسیده بودید: حرفام قشنگن یا خودم قشنگ حرف می زنم؟ :) (فکر کنم در بیمارستان بود و مکالمه ای بود بین شما و همراهان یکی از بیماران) امیدوارم اشتباه نکرده باشم چون حافظه ام در حد ماهی گُلیه:)

فکر کنم تقریبا همه به شما این جملات رو می گن؛ منم میگم..شما هم قشنگ حرف می زنید، هم حرفاتون قشنگه وَ هم خاطراتتون وَ اصلا جنسِ کلامتون و جنسِ حضورتون:) همینکه این گوشه و کنار اسم شمارو می بینم و متوجه میشم که هنوز هم هستید و به اینجا سر می زنید برام دلگرم کننده است..

آقای سخی خداوند به شما یکی از بهترین نعمات و استعداد هارو داده که بُعد معنویِ بسیار عجیبی داره؛ "نوشتن":) و شما چه زیبا به سِرِ نوشتن پی برده اید وَ رازِ نهفته ی قلم رو کشف کرده اید! خوشا به حالتون:)

در پناهِ خالق اش محفوظ باشید همیشه🌹

 

 

 

متشکرم نازنین عزیز و نازنین

سلام

بله . به درستی اشاره کردید . خاطره ای رو که نوشتم مربوط به پزشکی ی قانونی بود که جانبازان را پس از فوت به اجبار میبرند آنجا جهت تعیین دقیق درصد جانبازی حتی اگر فرزندان موافق نباشند . قانون است . گویا بسیاری پس از فوت اعتراض و شکایت کرده اند که حق پدر ما پایمال شده و درصدش بیشتر بوده و تقاضای حقوق بیشتر کرده اند !

ما حتی نمیدانستیم پدرمان چند درصد است ! هنوز هم نمیدانم ! حتی اکنون حقوق اش را خواهران ام نمیگیرند با وجودیکه هم میتوانند و هم نیاز دارند !

ما حتی ریالی ارث هم نگرفتیم تا او خیال اش آنطرف راحت باشد :) اخلاقهای خاصی داشت :) درست معکوس پدرش !

یادت باشد ژن ، یک در میان منتقل میشود ! یعنی معمولا فرزند معکوس پدر است اما فرزندش درست مشابه پدرش میشود ! بسیاری از ژن هایی که اخلاق و رفتار را توصیف میکنند ازین قاعده تبعیت دارند . پدرش سخی ترین مرد شهر بود تا جاییکه مردم فامیلی اش را عوض کردند :)

مادربزرگم میگفت هر روز با یک کیسه ی بزرگ پول می آمد و ما وظیفه داشتیم همه را مرتب و تقسیم بندی کنیم طبق لیست خودش آماده کنیم تا ببرد . میگفت اجازه نمیداد یک برگ ازین پول ها را ما برداریم . شاید روزی داستان اش را تعریف کردم برایتان . همان مرد در فقر مُرد ! اینهم خود قانونی جدا دارد که داستان بیشمار بسیاری در تاریخ مثبوت است !

دنیایی ست این دنیا ! عجیب و جالب و آموزنده ! اگر درب دل ات را بر خدا باز کنی به محض ورودش پرده از چشمت می افتد و بسیار میبینی مواردی را که بر دیگران مستور است !

و بله . من داشتم راجع به اینکه هم اکنون پدرمان کجاست و چه میکند و چه میگوید میگفتم غافل ازینکه عده ای پشت سر من با اشتیاق در حال توجه و گوش دادن اند و حتی به برادر و خواهرانم اشاره کرده بودند که لطفا چیزی نگویید تا متوجه ما نشود :)

استعداد !

بهترین اش این است که کلید قلب ات دست خودت باشد . و برای آنکه باید بازش کنی ! ایضا شهوت ! تا بتوانی خاموش اش کنی !

اینگونه باش !

:)

nazanin nazanin
1402/05/21

چقدر جالب! تا به حال به این مورد دقت و توجه نکرده بودم! مثلا دایی ام اصلا شبیه پدربزرگم نبوده اما پسرش چرا..هر کس پسر داییم رو میبینه میگه به باباش رفته..کوچولوعه البته:) فکر می کنم ۴ ۵ سالش باشه..

این قانون فکر کنم در زندگی پس‌از مرگ هم جاری باشه؛ چون یادمه خیلی سال پیش، پیرزنی در محله ی مادرم بود که همینطور بود و در شرایط بدی مرد..اجازه نمی داد کسی حتی دست به لباس ها و وسایلش بزنه..چندین سال بعد خوابش رو دیدند و در خواب دیده بودند که لباسی برای پوشیدن نداره و دنبال لباس و غذاست! و ظاهرش هم مثل فقرا بود! تصمیم گرفتند براش خیرات بدند...

من برعکسِ این ماجرا رو هم دیده ام:) و در نهایت به قول سعدی چو آهنگ رفتن کند جان پاک، چه بر تخت مردن چه بر روی خاک..

بله، واقعا خیلی خیلی دنیای عجیبیه!

همیشه به دوستم میگم درِ قلبتو برای هرکسی باز نکن و نذار بعضی چیزا برات تبدیل به عادت بشه.. من راستش می ترسم! از لحظه ای غفلت و عواقب بعدش! چه برای خودم و چه عزیزانم..ممنونم که این مسئله رو به من گوشزد کردید و یادآوری..خیلی خوبه و من خیلی ممنونم:) و ببخشید که زیاده گویی کردم:)

سلام عالی بود . حالا که سالها گذشته و اینجا جمع خودمونی ماست کاش عطری که معرفی کرده بودید هم میگفتید😅

در پاسخ به فاطمه فیضی :

سلام عالی بود . حالا که سالها گذشته و اینجا جمع خودمونی ماست کاش عطری که معرفی کرده بودید هم میگفتید😅

عزیزترین ، سرکار خانم فیضی خواهر بزرگوار ام

عرض سلام ها و ارادت ها

بله ، سالها سپری شده ست لیک چون پس از معرفی و اولین خرید ایشان بواسطه ی مشاوره ی حقیر ، دوستم تماس گرفت و اجازه خواست به تحویل شماره ی تماس بدرخواست ایشان و بقول فرمایش خودشان بدون مشاوره ی این حقیر اقدام به خرید عطر نمیکنند .

ازین رو گذشت زمان در تعهد و وفاداری ی این حقیر به قولی که داده ام خللی ایجاد نمیکند :) اما و با این اوصاف :

شمای عزیز بر من عزیزترین اید و اصلا نیاز به نادیده گرفتن تعهد نیست ! یادم نیست آیا این حقیر بر شما معرفی کرد یا دیگری لیک مطمئن ام که شمای پرسلیقه عطر موصوف را دارید و اتفاقا امروز چک کردم و دیدم در آخرین سطر از بخش " عاشقش هستم " در صفحه ی شما نشسته است :)

همان عطر از فریدریک مال که آن سال جدیدترین بود و اتفاقا در همان سفر و در تهران تست کردم . تولید ۲۰۰۵

از آن به بعد هر بار قبل از خرید ایشان پیام میدهد بجهت خرید بعدی و چون در خصوص مابقی قولی از جهت اختفا نداده ام چند تایی را که در خاطر دارم عرض میکنم . هرچند که منهای این نامبردگان و بجهت هدیه کارهای بسیاری را خدمتشان معرفی کرده ام لیک این تعداد برای استفاده ی شخصی بوده است :

سینما ، شالیمار ادوپرفیوم ، وومینیتی ، فرنچ لاور ، برنینگ رز ، رویال پرنسس عود ، پورتریت آف لیدی و انیگما روژا داو .

اجالتا اینها در ذهن بود . بسیاری دیگر نیز هست . مصرف ایشان بسیار است چون خودم و بقول معروف آسیابشان همه چیز را خرد میکند :)

لیک از عشاق رز اند . ایضا مشک و عطور گلی .

اکنون تنها از فردریک مال و روژا داو خرید دارند مگر برای هدیه به دیگری .

آخرین معرفی ام به ایشان هیون کن ویت بوده است از فردریک مال که البته خودم هنوز تست نکرده ام لیک بر اساس شناخت از برند و عطار میتوانم حدس نزدیک بزنم . بقول قدما مشت نمونه ی خربار

چند باری هم سعی کردند به دریافت آدرس لیک چون مقصود را میدانستم طفره رفتم و مطمئنشان کردم که به زعم من معرفی ی عطور شایسته نه تنها هزینه ندارد که اشاعه ی عشق است و انتشار هنر و کسی از باب دریافت اسامی ی عطور بدهکار نمیشود !

ایشان نیز همچون سرکار از شایستگان است و چون شما از درون معطر است به انتشار معطریت .

خداوند هماره همراهتان انشاله

با ارادت :)

اولین
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟