رایحه مورد علاقه و رایحه منفور شما کدامند ؟

سلام اساتید عطرافشانی

اولا لطفا همه دوستان جوابی برای سوال قبلی بدهند که عطر زندگی شما کدام است . سوال مهمی است . عطرهای فاخر را هویدا میکند علاوه بر سلیقه شما و از دوستانی که مشارکت کردند سپاس فراوان عرض کنم . و این سوال فقط سلیقه شما را هدف دارد و دوستان میتوانند بر اساس آن عطرهایی را بهم معرفی کنند .

واما هر جسمی اعم از مایع و جامد وگاز و... رایحه ای دارد .تلویزیون روشن یک رایحه دارد خاموش اش یک رایحه !

اما منظور سوال من فقط روایح مورد استفاده در عطرهاست. هر کدام شما عزیزان حتما یک رایحه را در عطرها دوست تر دارید و از یکی تنفر .این دو را بفرمائید .

به ترتیب عشق و تنفر 

خودم تنباکو و آنغوزه

در پاسخ به 🄼🄾🄽🄰 :

سلام.

برای من زیباترین رایحه در عطرها ، رایحه ی گل مریم هست.

در کل رایحه ی همه ی گلها رو می پسندم و اتفاقا خیلی خوب هم با شیمی پوستم هماهنگ میشن.

از نت خاصی در عطرها هم تنفر ندارم ، ولی در چند عطر محدود، تداخل دو یا چند رایحه با هم بویی شبیهِ بوی خون رو برایم تداعی میکنن که واسم خوشایند نیست.

شما که درست است رایحه بازی تان سرکار خانم مونا .

بله . من هم همه را دوست دارم 

و بله . ادغام هنر است . همه ی بوها میتوانند به هم نزدیک یا حتی تبدیل شوند ! چطور ؟

اگر دقت کنیم و ریز ببینیم سرمنشاء همه ی روایح از یک جاست ! البته رد شاخه های روایح را که دنبال کنیم به سمت منشاء به چهار شاخه ی اصلی میرسیم که البته شاخه ی پنجم را نیز منشعب کردند .

خلاصه که عالمی ست ! حتی اساتید میتوانند روایح نازیبا را در کنار دیگرانی خاص ، خوشایند کنند . معکوس اش نیز صادق است در صورت ناتوانی .

ارادتهای بسیار

در پاسخ به فاطمه فیضی :

سلام 

عشق اولم پچولی بخصوص در بستر خاکی یا چرمی 

بعد چای

بعدی گلابی 

بعدی یلانگ 

چوب صندل 

حساسیت خاصی به رایحه خاصی ندارم تا حالا تنها عطری که باعث تهوع من شده کشمیر از آرمانی بوده . نمیدونم کدوم نت یا ترکیب کدوم روایح چنین اذیتم میکنه. پس باید بگم تنفر از اون بوی خاص و یا ترکیبی که توی عطر کشمیر هست.

بله سرکار خانم فیضی ی باسلیقه

به به . چای ، یلانگ . لطیف

پچولی در بستر خاکی ! خلسه زا ! خصوص برای متولدین خاک .اردیبهشت شهریور دی بیشترین تاثیر را دارد زیرا آنها را بیاد خاک خیس میاندازد که سبزی بدنبال دارد . در مرحله ی بعد آبها هم میتوانند علاقمند باشند لیک نه به اندازه ی خاکی ها .

ارادتهای بسیار 

در پاسخ به حسن حسن زاده :

سلام.

عاشق نارگیل هستم

و متنفر از گشنیز :))))

خیلی طول کشید تا برای این سوالتون جواب پیدا کردم

سلام سرکار خانم

ممنون ام . نارگیل چرب و گشنیز سبز ! جالب بود .

در پاسخ به کامبیز سخی :

بله سرکار خانم فیضی ی باسلیقه

به به . چای ، یلانگ . لطیف

پچولی در بستر خاکی ! خلسه زا ! خصوص برای متولدین خاک .اردیبهشت شهریور دی بیشترین تاثیر را دارد زیرا آنها را بیاد خاک خیس میاندازد که سبزی بدنبال دارد . در مرحله ی بعد آبها هم میتوانند علاقمند باشند لیک نه به اندازه ی خاکی ها .

ارادتهای بسیار 

سلام جناب آقای سخی بسیار عزیز

چقدر جالب بود تحلیل شما. دقیقاااا. من متولد تیر ماه هستم و عجیب  بود برام . 

با سلام

برای منی که عطر امضاهام عطرهای باربرشاپی استخون دار بودن لوندر، پچولی و ژرانیوم رایحه های مورد علاقه ام بودن

از روایح خاورمیانه ای عربی و نارگیل هم به شدت فراری بودم

در پاسخ به کامبیز سخی :

شما که درست است رایحه بازی تان سرکار خانم مونا .

بله . من هم همه را دوست دارم 

و بله . ادغام هنر است . همه ی بوها میتوانند به هم نزدیک یا حتی تبدیل شوند ! چطور ؟

اگر دقت کنیم و ریز ببینیم سرمنشاء همه ی روایح از یک جاست ! البته رد شاخه های روایح را که دنبال کنیم به سمت منشاء به چهار شاخه ی اصلی میرسیم که البته شاخه ی پنجم را نیز منشعب کردند .

خلاصه که عالمی ست ! حتی اساتید میتوانند روایح نازیبا را در کنار دیگرانی خاص ، خوشایند کنند . معکوس اش نیز صادق است در صورت ناتوانی .

ارادتهای بسیار

لطف شما همیشگی است مهربان.

سپاسگزارم.

راستی مدتی است سوألي  خارج از موضوع عطر از شما داشتم.خوشحال میشم اگر صلاح میدونید در این قسمت و یا قسمت نظرات، توضیح کوچکی داشته باشید.چون من هم تجربه ای در این خصوص دارم.

شما تجربه ی خروجِ روح از کالبد دارید؟

در پاسخ به 🄼🄾🄽🄰 :

لطف شما همیشگی است مهربان.

سپاسگزارم.

راستی مدتی است سوألي  خارج از موضوع عطر از شما داشتم.خوشحال میشم اگر صلاح میدونید در این قسمت و یا قسمت نظرات، توضیح کوچکی داشته باشید.چون من هم تجربه ای در این خصوص دارم.

شما تجربه ی خروجِ روح از کالبد دارید؟

بله سرکار خانم مونای نازنین رو و خو

سلام ها و ارادت ها

بله . یک بار . یک شب . دکتر گفت ایست تنفسی بوده است . قبل از عمل جراحی ی بینی ، ابتدا مادرزاد گرفتگی ی بینی داشتم ( یکی از دو حفره بواسطه ی انحراف ) و سپس بوکس کار تنفس ام را یکسره کرد 😁

دکتر هشدار داده بود که احتمال و خطر چنین اتفاقی هست . و آن شب !!!

بعد از عمل جراحی که توسط یکی از بهترین پزشکان فوق تخصص گوش و حلق و بینی و همزمان ، زیبایی ، سرکار خانم دکتر ساداتی برای بار دوم عمل کردم و خوب شدم خداراشکر .

تازه بعد از آن عمل معنی ی تنفس را درک کردم 😁

و بله . آن شب رویا !  آن شب ِ خدا 😊

در پاسخ به کامبیز سخی :

بله سرکار خانم مونای نازنین رو و خو

سلام ها و ارادت ها

بله . یک بار . یک شب . دکتر گفت ایست تنفسی بوده است . قبل از عمل جراحی ی بینی ، ابتدا مادرزاد گرفتگی ی بینی داشتم ( یکی از دو حفره بواسطه ی انحراف ) و سپس بوکس کار تنفس ام را یکسره کرد 😁

دکتر هشدار داده بود که احتمال و خطر چنین اتفاقی هست . و آن شب !!!

بعد از عمل جراحی که توسط یکی از بهترین پزشکان فوق تخصص گوش و حلق و بینی و همزمان ، زیبایی ، سرکار خانم دکتر ساداتی برای بار دوم عمل کردم و خوب شدم خداراشکر .

تازه بعد از آن عمل معنی ی تنفس را درک کردم 😁

و بله . آن شب رویا !  آن شب ِ خدا 😊

وای که چقدر مشتاقم بدانم شما چطور آن طرف را درک کرده اید؟

البته تجربه ی من شبِ رویا نبود- شبِ واقعه بود، واقعی تر از هر واقعیتی...

کاش برایمان بگویید چه اِشرافی داشتید ؟چه دیدید و چه درک کردید؟ چه شنیدید و چه بوییدید؟ که صد البته میدانید هرگز قابل قیاس با دیدن- شنیدن و بوییدن اینجا نیست‌. نوعی درک است.نوعی حس کردن جُدای از حواس پنجگانه است.

چقدر خوب که شما درک میکنید چه میگویم.  آن زمان و برای تجربه ی شخصی من ، اطرافیانم همه میگفتند رویا بوده- خواب بوده  

ولی شما میدانید که خواب نبوده. چقدر خوشحالم که شما میتوانید باور کنید🌺

در پاسخ به 🄼🄾🄽🄰 :

وای که چقدر مشتاقم بدانم شما چطور آن طرف را درک کرده اید؟

البته تجربه ی من شبِ رویا نبود- شبِ واقعه بود، واقعی تر از هر واقعیتی...

کاش برایمان بگویید چه اِشرافی داشتید ؟چه دیدید و چه درک کردید؟ چه شنیدید و چه بوییدید؟ که صد البته میدانید هرگز قابل قیاس با دیدن- شنیدن و بوییدن اینجا نیست‌. نوعی درک است.نوعی حس کردن جُدای از حواس پنجگانه است.

چقدر خوب که شما درک میکنید چه میگویم.  آن زمان و برای تجربه ی شخصی من ، اطرافیانم همه میگفتند رویا بوده- خواب بوده  

ولی شما میدانید که خواب نبوده. چقدر خوشحالم که شما میتوانید باور کنید🌺

چه جالب من هم به واسطه ی رشته ام از چندین تا بیمارا شنیدم همچین تجربیاتی داشتن و بعدها در اینترنت هم زدم دیدم در خارج از ایران هم هست. اگر انگلیسی مسلط باشین ویدیو دکتر ابن الکساندر در این‌زمینه رو ببینید. در یوتیوب هست ایشون هم همچین تجربیاتی داشتند

در پاسخ به 🄼🄾🄽🄰 :

وای که چقدر مشتاقم بدانم شما چطور آن طرف را درک کرده اید؟

البته تجربه ی من شبِ رویا نبود- شبِ واقعه بود، واقعی تر از هر واقعیتی...

کاش برایمان بگویید چه اِشرافی داشتید ؟چه دیدید و چه درک کردید؟ چه شنیدید و چه بوییدید؟ که صد البته میدانید هرگز قابل قیاس با دیدن- شنیدن و بوییدن اینجا نیست‌. نوعی درک است.نوعی حس کردن جُدای از حواس پنجگانه است.

چقدر خوب که شما درک میکنید چه میگویم.  آن زمان و برای تجربه ی شخصی من ، اطرافیانم همه میگفتند رویا بوده- خواب بوده  

ولی شما میدانید که خواب نبوده. چقدر خوشحالم که شما میتوانید باور کنید🌺

بله سرکار خانم مونای شایسته ی دیدن ِ آنسوی پرده !

منظورم رویا نبود بلکه " رویایی " برای ما :)

و اما یک نکته فراموش نکن که قبل از هر چیز بگویم به تحقیق :

افرادی به دستور ، شایسته ی دیدن میشوند . جمله ی : همه ی انسان ها برابر اند را فراموش کن ! یعنی آیا درست نیست این جمله ؟ البته که درست است ، لیک در پایه (!) برای همه ی انسانها ! و سپس و بعد از آن هر شخص میتواند راه " تفاوت " در پیش گیرد که البته بسیاااار سخت است و بسیااار آسان !! پس آنگاه تجربه کنندگان مسیر تفاوت ، شایسته ی عنوان متفاوت میشوند . کلید عبور از این درب ممهور ، و سپس ورود به طریق تفاوت ، مهر است ! مهری که از یقین به عشق صادر میشود .

نکته ی بسیااار مهم :

این دیدن هماره باید به گونه ای باشد که دیگران را به قطعیت و ایمان و در نهایت ، به باور نرساند !!

متوجه اید چه میگویم ؟

باید همیشه ابهام حاضر باشد ! چرا ؟ چون آنوقت انتخاب و ورود به مسیر تفاوت اختیاری نمیشود !!

پس باید جوری ببینید و طبق این قانون ، به قسمی تعریف کنید که : دیگران بگویند : رویا بوده است !

" باید " این بشود ورنه تمااامی ی موارد و قوانین فوق که گفتم ، همگی نابود میشوند !

فقط باید " یک نفر " بداند که رویا نبوده است !

مورد بسیاار مهم دیگر :

بر کسی تعریف نکن مگر اینکه به دستور خدا ، آن شخص از تو بپرسد ( که البته خود هم نمیداند که انتخاب شده است به شنیدن ! ) ، که این موهبت به هر دلیل تنها بر شما اعطا شده است و فراموش نکن خدا بر هر که بخواهد و صلاح بداند روشن خواهد کرد !

و باز فراموش نکن : انسان ها برابر خلق میشوند در پایه لیک به دوازده قسم عروج میکنند ! معنی اش را میدانی ؟

دستور : هرگز راز فاش مکن ورنه ادامه اش بر تو منقطع میگردد !

اگر روزی حضورا خدمت رسیدم به افتخار ، بر شما تعریف خواهم کرد لیک قسمتی از آن را تقدیم میکنم :

در آسمان به سرعت تیر پرواز میکردم . شب زمستان بود . زیباترین کت و شلوار مشکی ام را که دوست ترین اش دارم بر تن داشتم و متعجب بودم که هنگام واقعه این لباس بر تن نداشتم . کراوات ام مدام از شدت باد به پشت سرم میرفت ، آنرا در پیراهن سفیدم محکم کردم ، دیدم صدای چلپ چلپ می آید متوجه شدم پایین کت ام از شدت باد مدام بر هم میخورد با سرعت و شدت . سبک ، بدون هیییچ حس جز حس آب شدن قند در دل ، پایین را نگاه کردم ، صدها تن در دایره ای بالای شهری که از بالا چراغ هایش را میدیدم پرواز میکردند . تنها بودم . اطرافم هیچکس نبود . به سرعت طوفان به سمت بالا رفتم تا در مسیر نور خورشید واقع شدم . نور بود ، روز بود . تنها بودم . خلسه ! دوباره برگشتم پایین تا رسیدم به آن نفرات که دقیقا چهره هاشان و دلائل چگونگی ی حضورشان را میدانستم . من را که دیدند متوقف شدند . پیرترینشان که سبزه چهره و لاغر بود گفت : آقا شما تیز پروازید ! گفتم : چرا نمی آیید بالا ؟؟ آنجا نور هست ! گفت : ما از همین با هم حرف میزدیم ، متعجب ایم ، شما چطور آن بالا رفتید ؟؟ گفتم کاری ندارد ! کافیست بخواهید و دست دراز کنید به سوی اش . پشت سر ام بیایید . و دوباره بسرعت تیر رفتم تا به نور رسیدم . پشت سرم را نگاه کردم و دوباره خود را تنها دیدم . برگشتم . پرسیدم چرا نمی آیید ؟ گفتند : با همه ی وجود میخواهیم لیک نمیتوانیم ! از این بالاتر نمیتوانیم پرواز کنیم !

حسی به من گفت : آری ! چنین است ! تو کار خود بکن !

میدانستم باید بروم و این فرصت ، موهبتی ست که به انتخاب خود بر من داده اند قبل از رفتن . بر رفتن شوق بسیار داشتم لیک چیزی آنجا داشتم !

جدا شدم . دوباره به نور برگشتم . قصد کردم جدا شوم و بروم . هیجان شدید داشتم . هیجان زیبای شدید . یک آن به یاد مادرم افتادم . او چه میشود ؟ مباد بر من غصه بخورد . مباد بر من اشک بریزد ! قلب ام برایش طپید . دیدم که طپید ( بر من نشان دادند که مادرم چه میشود ! پس نگران آنطرف اش نبودم )  به سرعت نور برگشتم به دیدارش . چنان سرعت داشتم که گفتم با این سرعت اگر به بام خانه اش بخورم چه خواهد شد ؟؟ نزدیک شدم و آراااام بر بام خانه اش ایستادم .

تا همین جا بس است :)

داستان کعبه و دیدار حضرت رسول و چگونگی اش بماند برای دیدار ! چه این طرف چه آنطرف :)

آنچه خدا خواهد .

خدا میداند همین الان یکی در تلویزیون گفت :

عشق است در آسمان پریدن ! 

میفهمید ؟ البته !

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟