رایحه مست کننده ... !

از یک طرف بیکار بودم و از طرف دیگه جدیداً ادمین محترم، چپ و راست نظرات بنده رو مورد عنایت قرار میدن و تایید نمی‌کنن! دلم گرفته بود و گفتم این‌بار با یک سوال برگردم. 

[شوخی بود ادمین جان. دلگیر نشی یه وقت. می‌دونم اون نظر طولانی آخرم حاوی مطالبی بود که دردسر درست می‌کرد]

:)

راستش امروز صحبتی داشتم با یکی از دوستان در مورد روایح (و نه الزاماً عطرها) 

مثلا همه می‌دونیم که نوزادان از طعم شیرین خوششون میاد. یا بوی بدن والدین آرومشون می‌کنه، طوریکه یکی از راه‌های رفع بی‌تابی نوزاد، قراردادن لباس پدر یا مادر کنار تختشه. یا انسان از دوره نوزادی از بوی وانیل و اسطوخودوس ملایم خوشش میاد و ...

زمان بزرگ شدنمون هم عطرها میان وسط. یکی رایحه چرمی دوست داره، یکی شرقی چوبی و یکی دیگه وانیلی و یکی هم مثل خودم روایح چایپر و ... همگی هم انتخاب‌هامون رو «دوست داریم» و در بهترین حالت «شیفته» رایحه موردنظرمون هستیم. 

اما یک نکته عجیبی که مطرح شد این بود کدوم رایحه انسان رو «مست» می‌کنه؟ منظورم از واژه مست ـ نعوذبالله ـ از جنس مسکرات و این چیزا نیست. منظورم سرگشتگی و این چیزا بود. یعنی رایحه‌ای که با بوییدنش گویی ردپایی از گمشده‌ای (که خودمون هم نمی‌دونیم چی هست) پیدا کردیم.

دوستم که اهل مطالعه و عرفان و این چیزاست حرف عجیبی زد که امروزم با فکرکردن به حرف اون گذشت و بد ندیدم باهاتون به اشتراک بذارم. 

گفت ببین سهیل. اگه به عطرها باشه سلایق متفاوته. حتی ممکنه یکی از بوی گل رز یا یاس خوشش بیاد و یکی نیاد (مثلا خودم که از بوی یاس بدم میاد) ولی یک عطر هست که نه تنها هیچکس ازش بدش نمیاد بلکه هر انسانی رو با هر سلیقه‌ای مست و سرگشته می‌کنه. 

بوی خاک نم خورده!!!

 

دلایلی که آورد حرف‌هایی بود از جنس:

انسان از خاک هست و به خاک برمی‌گرده و ...

خاک مادر همه ماست و ...

ما در رایحه خاک، گم‌شدۀ خودمون رو پیدا می‌کنیم و این چیزها بود

که چون حرفهاش از جنس باور (و نه علمی) بود فقط نقل قول کردم براتون

ولی از شما چه پنهون، امروز فکرم خیلی درگیر این موضوع شد.

 

خب من هم از روایح بعضی عطرها مثل شما خوشم میاد. ولی فقط بوی خاک نم‌خورده هست که منو مست و سرگشته می‌کنه. نه فقط من، که این موضوع رو از خیلی‌ها شنیدم.

جایی خونده بودم که قدیمیا تکه‌ای از کاهگل دیوار توی جیبشون داشتن و موقعی که کسی حالش بد میشد یا غش می‌کرد کمی بهش آب میزدن و جلوی دماغش می‌گرفتن. الانم تو روستاها همینطوره و برای کسی که حالش بده تام‌فورد جلوی دماغش اسپری نمی‌کنن!!!! همچنان بوی خاک نم خورده کار رو جمع می‌کنه.

حالا سوالم اینه:

آیا برای شما هم همینطوره؟ 

اگر عطرهایی با رایحه غالب خاک نم خورده می‌شناسین ممنون میشم ذکر بفرمایید بریم سراغشون ببینیم چیه داستان. اگر هم سراغ نداشتین مشکلی نیست. یه تیکه کاهگل هم کار رو راه میندازه، ارزون‌تر هم درمیاد :)

پ.ن: فقط تق هرمس رو خبر دارم تا حدی از همین رایحه استفاده کرده

سلام جناب متین راد 
چه حیف که بعضی نظرات شما تأیید نشده چون به شخص بسیار زیاد از نوشته های شما لذت میبرم کاش بستری فراهم بود که بیشتر می‌تونستیم از علم و آگاهی افرادی مثل شما بهره ببریم 
مطلبی که در مورد نوزادان گفتید این نکته رو به یاد من آورد که غربی ها عادت دارند وقتی کودکی تازه متولد شده و پدر بچه میخواد برای اولین بار بغلش بگیره اکثرا لباس خودش رو در میاره تا بچه با پوست بدن پدر برخورد داشته باشه و احتمالا اون ارتباط حسی رو بگیره  که البته برای مغز من ایرانی یکم جلوه عجیبی داره که پدر با بالاتنه لخت تو اتاق بچه رو بغل گرفته و کلی هم در همون حال عکس میگیرند و در سوشال مدیا به اشتراک می‌گذارند 😄
اما در مورد موضوعی که گفتید کدوم رایحه انسان رو مست می‌کنه چندین سال پیش فیلمی دیدم به اسم عطر ،قصه ی یک آدمکش (perfume ,The story of a murderer)
شاید دیده باشید یک پسر جوان به ذهنش میرسه که دختران و زنان زیبا رو بکشه و عطر بدن اون هارو جمع آوری کنه که یادم نیست چطور این کارو میکرد بعد همه ی این روایح رو باهم مخلوط کرد و با ترفند های دیگری که به کار برد یک عطر بسیار عجیب ساخت ،زمانی که این آدم رو گرفتند تا در میدان شهر به سزای اعمالش برسه کل آدمای شهر دور میدان جمع شده بودند به علاوه ی  یکی از بزرگان اون شهر(با بازی آلن ریکمن یا همون پروفسور اسنیپ در هری پاتر) که او هم دخترش قربانی این موضوع شده بود 
این پسر اون شیشه عطری که از قربانی هاش ساخته بود رو در آورد و به سمت مردم پخش کرد ،چنان مردم مست و حیران شدند که همه شروع کردند به این آدم سجده کردن و ادعای این که این آدم فرشته است و گناهکار نیست و چنان مست شدند که ......... متاسفانه ادامه ی داستان رو نمیتونم اینجا بگم چون این سری ادمین کامنت من رو هم مورد عنایت قرار میده و احتمالا جفت اکانت هامون رو کلا از سایت بلاک می‌کنه :))
اما این فیلم رو حتما تماشا کنید اگر تا الان اینکارو نکردید 
اسم آلن ریکمن خدا بیامرز رو هم آوردم چون هم بازیگر مورد علاقه بنده بودند هم اینکه چهرشون در این لحظه ی فیلم خیلی هنرمندانه است چون هم تحت تاثیر قرار گرفتند مثل بقیه ی مردم هم دخترشون قربانی هست یه جوری بین اون دو  مسیر مبهوت موندن 

اگر بیایم به زندگی واقعی هم می‌خوام یک موضوعی رو تعریف کنم البته ببخشید پرحرفی میکنم 
اما نزدیک به سه چهار سال پیش خواهرم طی سفری که به روسیه داشتند قرار شد به همراه یکی از دوستاشون از مسکو برن به سمت خونه ی رفیقشون تا سال نو میلادی رو جشن بگیرند حالا خانواده ی این خانم کجا زندگی میکردند در یکی از شهرستان های دور روسیه که یک قطار ۱۴ ساعتی اول سوار شدند بعدش پدر دوستشون اومد راه آهن دنبالشون دوباره سه چهار ساعت رانندگی تا رسیدن به اون منطقه 
ظاهراً یک کلیسایی بالای کوه اونجا بوده که روز بعدش به اونجا میرن و خواهرم عطری از اون کلیسا برای من میخره (عطر روغنی ،قیافه ی شیشه اش شبیه همون عطر مشهدی خودمون)
به اسم اورشلیم ،که ظاهراً یهودی ها برای زمانی که می‌خوان برن کنیسه از این عطر استفاده میکنند حالا چرا مسیحی ها تو کلیساشون اینو می‌فروختند ما سر در نیاوردیم 
جناب سهیلی به حدی این عطر آرامش بخش هست  که من گاهی روزهای قبل از امتحانات دانشگاهی این عطر رو به دستم میزدم و درس می‌خوندم تا استرسم کم بشه و میشد!!
با خساست خرجش میکنم زمان هایی که حالم خوش نباشه استفاده میکنم نمی‌دونم ترکیباتش چیه تو اینترنت هم گشتم تو ایران نیست اصلا بعضی سایت های خارجی نوشته روغن اورشلیم 

اما در مورد بوی خاک نم خورده یا بوی زمین بعد از بارون برای من ادکلن هایی که نت اصلیشون خس خس (vetiver)باشه چنین حس و حالی به وجود میاره و به شدت عاشق این سبک روایح هستم 

مثلا ادکلن تام فورد گری وتیور ادوپرفیوم که در پروفایلم جزو علاقه مندی ها گذاشتم یه همچین حس و حالی میده 
بازم پوزش بابت زیاده گویی که انجام دادم 
شاد و سلامت باشید 🙏🌹

درود جناب متین راد

معذرت میخوام نمیدونم چی شد نام شمارو اشتباه نوشتم 😁

صحبتهای دوست شریفتون تازه نیست و مدرن شدن و ساخت شهرا باعث شده کمتری کسی افکارش به این سمت بره و وجود کلی خواسته های درونی و ابذارکهای و برنامه های رنگا وا رنگ مجال نمیده

ولی اینکه روح زمین ماده هست اینا به تفکرات عرفانی مادی نگر برمیگرده که دین رد میکنه اون تفکر عرفانی انسان از ابتدا حیوان در نظر گرفته از همون ارسطو و اناکسیمندر که خود حیوان پندار بودن ارسطو خود سگپندار بود و تو کوزه زندگی میکرد 😁 تا الان که میگن انسان حیوان شگفت انگیر

مسئله پیچیده ای هستش بله بخشی از وجود انسان مادی هست و ارتباتش با ماده زیاده مثل وابستگی جنین به مادر بخشی مثل صوفی ها با این نگاه وجود مادی انسان یه قفس میبینن

طولانیش نمیکنم 😅

اما روایح مثال منی که عرب که هستم و اهواز بزرگشدم روایح که زعفرون گلاب داشته باشن منو به گذشته میبرن ولی شخصی که در استرلیا باشه هرگز اون ارتباط نمیگیره من از هر طرف به این مسئله نگاه میکنم میبینم تجربه ها بیشترین تاثیر روی خواستن ها و نخواستن ها دارن ولی یه سری روایح تصویر واضحی دارن برای همه یکسان هستن مثل بوی پرتقال تجربه همه ما از بوی پرتقال به یک شکله و تفاوتی نداره و فکر کنم بوی خاک چوب چرم به واسطه هنر عطرای از همین قانونا طبعیت میکنن عطار ها میدونن چه روایحی مخاطب در گیر میکنن چه تاثیری میذارن 

پوزش میخوام اگر مطلب طولانی و بخشیش درست و کامل بیان نشد 

اگر بخوام تو سبک روایح خاکی کاری معرفی کنم زیاد نیستن اکثرا هم شما تجربه کردین فقط یک مورده که گیر نمیاد فقط میشه خریدش سمپلش داشتم دادم یکی از عزیزان که چند کار تو اون سبک معرفی کنن پرایوت لیبل معرفی کردن که من تست داشتم از نظر رایحه ارتباطی خاصی ندارن ولی سبک خیلی نزدیکه مورده بعدی 

Chaugan pronce du poloاین کارو تست نکردم

ما تازه اول راه هستیم😅

Patchouli #اجمل پچولی Patchouli این تهیه کنم مقداری واستون ارسال میکنم تجربش واجبه واقعا 

 

 


[EDITED] 1404/05/10 23:28
در پاسخ به سورنا مقدم :

سلام جناب متین راد 
چه حیف که بعضی نظرات شما تأیید نشده چون به شخص بسیار زیاد از نوشته های شما لذت میبرم کاش بستری فراهم بود که بیشتر می‌تونستیم از علم و آگاهی افرادی مثل شما بهره ببریم 
مطلبی که در مورد نوزادان گفتید این نکته رو به یاد من آورد که غربی ها عادت دارند وقتی کودکی تازه متولد شده و پدر بچه میخواد برای اولین بار بغلش بگیره اکثرا لباس خودش رو در میاره تا بچه با پوست بدن پدر برخورد داشته باشه و احتمالا اون ارتباط حسی رو بگیره  که البته برای مغز من ایرانی یکم جلوه عجیبی داره که پدر با بالاتنه لخت تو اتاق بچه رو بغل گرفته و کلی هم در همون حال عکس میگیرند و در سوشال مدیا به اشتراک می‌گذارند 😄
اما در مورد موضوعی که گفتید کدوم رایحه انسان رو مست می‌کنه چندین سال پیش فیلمی دیدم به اسم عطر ،قصه ی یک آدمکش (perfume ,The story of a murderer)
شاید دیده باشید یک پسر جوان به ذهنش میرسه که دختران و زنان زیبا رو بکشه و عطر بدن اون هارو جمع آوری کنه که یادم نیست چطور این کارو میکرد بعد همه ی این روایح رو باهم مخلوط کرد و با ترفند های دیگری که به کار برد یک عطر بسیار عجیب ساخت ،زمانی که این آدم رو گرفتند تا در میدان شهر به سزای اعمالش برسه کل آدمای شهر دور میدان جمع شده بودند به علاوه ی  یکی از بزرگان اون شهر(با بازی آلن ریکمن یا همون پروفسور اسنیپ در هری پاتر) که او هم دخترش قربانی این موضوع شده بود 
این پسر اون شیشه عطری که از قربانی هاش ساخته بود رو در آورد و به سمت مردم پخش کرد ،چنان مردم مست و حیران شدند که همه شروع کردند به این آدم سجده کردن و ادعای این که این آدم فرشته است و گناهکار نیست و چنان مست شدند که ......... متاسفانه ادامه ی داستان رو نمیتونم اینجا بگم چون این سری ادمین کامنت من رو هم مورد عنایت قرار میده و احتمالا جفت اکانت هامون رو کلا از سایت بلاک می‌کنه :))
اما این فیلم رو حتما تماشا کنید اگر تا الان اینکارو نکردید 
اسم آلن ریکمن خدا بیامرز رو هم آوردم چون هم بازیگر مورد علاقه بنده بودند هم اینکه چهرشون در این لحظه ی فیلم خیلی هنرمندانه است چون هم تحت تاثیر قرار گرفتند مثل بقیه ی مردم هم دخترشون قربانی هست یه جوری بین اون دو  مسیر مبهوت موندن 

اگر بیایم به زندگی واقعی هم می‌خوام یک موضوعی رو تعریف کنم البته ببخشید پرحرفی میکنم 
اما نزدیک به سه چهار سال پیش خواهرم طی سفری که به روسیه داشتند قرار شد به همراه یکی از دوستاشون از مسکو برن به سمت خونه ی رفیقشون تا سال نو میلادی رو جشن بگیرند حالا خانواده ی این خانم کجا زندگی میکردند در یکی از شهرستان های دور روسیه که یک قطار ۱۴ ساعتی اول سوار شدند بعدش پدر دوستشون اومد راه آهن دنبالشون دوباره سه چهار ساعت رانندگی تا رسیدن به اون منطقه 
ظاهراً یک کلیسایی بالای کوه اونجا بوده که روز بعدش به اونجا میرن و خواهرم عطری از اون کلیسا برای من میخره (عطر روغنی ،قیافه ی شیشه اش شبیه همون عطر مشهدی خودمون)
به اسم اورشلیم ،که ظاهراً یهودی ها برای زمانی که می‌خوان برن کنیسه از این عطر استفاده میکنند حالا چرا مسیحی ها تو کلیساشون اینو می‌فروختند ما سر در نیاوردیم 
جناب سهیلی به حدی این عطر آرامش بخش هست  که من گاهی روزهای قبل از امتحانات دانشگاهی این عطر رو به دستم میزدم و درس می‌خوندم تا استرسم کم بشه و میشد!!
با خساست خرجش میکنم زمان هایی که حالم خوش نباشه استفاده میکنم نمی‌دونم ترکیباتش چیه تو اینترنت هم گشتم تو ایران نیست اصلا بعضی سایت های خارجی نوشته روغن اورشلیم 

اما در مورد بوی خاک نم خورده یا بوی زمین بعد از بارون برای من ادکلن هایی که نت اصلیشون خس خس (vetiver)باشه چنین حس و حالی به وجود میاره و به شدت عاشق این سبک روایح هستم 

مثلا ادکلن تام فورد گری وتیور ادوپرفیوم که در پروفایلم جزو علاقه مندی ها گذاشتم یه همچین حس و حالی میده 
بازم پوزش بابت زیاده گویی که انجام دادم 
شاد و سلامت باشید 🙏🌹

سلام سورنای همیشه عزیز

ممنون از لطفت. راستش شخصاً بر اساس دیده‌های خودم در دنیای امروز، معتقدم برای ما معلم‌ها برخلاف تصور عموم، عنصری به اسم علم و آگاهی چندان وجود نداره (قدیما وجود داشت. مخصوصا عنصر آگاهی. حداقل خودم بزرگترین شانس زندگیم رو در این می‌دونم که نزد بزرگ‌ترین و فرهیخته‌ترین اساتید این کشور تلمذ و شاگردی کردم. اساتید به معنای واقعی که در کنار آموزش علم، دغدغه ایجاد آگاهی هم داشتن، نه اساتید پلاستیکی و اینستاگرامی امروزی که بیشتر از اینکه دغدغه اشاعه علم داشته باشن نگران جیب خودشون و بهتر دیده شدن کراوات و ساعت دیواری! روی مُچ دستشونه!!!!) در هر صورت، ما معلم‌ها بیشتر از اینکه آگاه باشیم زیاد «حرف می‌زنیم» یا در حالت بدترش «حرف زیادی می‌زنیم» که باعث دردسر برای خودمون میشه :)

در مورد پاراگراف اولت، راستش چیزی نمی‌تونم بگم. چون اطلاعاتی در موردش ندارم که بدونم چقدر علمی هست. ولی امااااااان از دست سوشال مدیا و اشتراک‌گذاری چیزهایی که ترند میشه! خوشبختانه هیچ‌وقت اینستاگرام نصب نکردم و ندیدم چنین صحنه‌هایی رو. ولی یادمه مدتی قبل شنیدم که «جشن پی پی»! مُد شده و گویا اولین باری که بچه بصورت مستقل عملیات پیچیده دفع مدفوع رو انجام می‌داد، والدین(همون گروه والدینی که تصور می‌کنن بخشی از اندام آسمون جررررررررر خورده و شازده‌شون پایین افتاده!) براش جشن می‌گرفتن و به‌به چه‌چه می‌کردن! حالا اینکه اون بچه 18 ساله باشه و 80 کیلو وزن داشته باشه هم گویا تفاوتی در این موضوع نداشت!!! :))))

زیاد اهل دیدن فیلم نیستم و بیشتر ترجیح میدم با «دنیای واقعی» سروکار داشته باشم. ولی فیلمی که فرمودین رو بله دیدم. ضمن اینکه جریان دیدن این فیلم هم خودش یک «فیلم مستقل» هست و جزو خاطرات فراموش‌نشدنی بنده :)

یکی از همکلاسی‌های دوران مدرسه‌ام، زمانی رییس قطار بود که الان بازنشسته شده. حوالی 20 سال قبل بهم زنگ زد و گفت مدتیه هم رو ندیدیم و ازم خواست در مسیر بندرعباس همراهیش کنم و یادی کنیم از خاطرات گذشته (قطار میرفت بندرعباس و 6 ساعت توقف داشت و دوباره برمیگشتیم شهر خودمون) 

الان رو نمی‌دونم. ولی اون زمان، قانونی وجود داشت که قطارهای درجه یک باید یک «پزشک قطار» داشته باشن که پزشک اون قطار هم جوان بسیار مودب و پاستوریزه‌ای بود، خوراک سرکارگذاشتن!!!! من و دوستم طوری فیلم بازی کردیم که اون طفلک (پزشک قطار) در تمام 40 ساعتی که باهم بودیم دنبال پاسخ به این سوال بود که تخصص من چیه؟!!!! به عبارت دیگه شاید بتونی طوری فیلم بازی کنی و تمام داشته‌های روانشناسی رو بکار بگیری که یک نفر رو برای یکی دو ساعت سرکار بذاری که طرف فکر کنه تو پزشک هستی. اما اینکه حدود 40 ساعت بتونی یک پزشک رو سرکار بذاری و بدتر اینکه اون پزشک عمومی تماماً دنبال این باشه که تخصص شما چیه، کار راحتی نبود :)))

اولش فکر میکرد من متخصص اورولوژی هستم، بعد یه مدت فکر میکرد پزشک اطفالم آخراشم تصور میکرد متخصص زنان زایمان هستم!!! (بعد هم طفلک با خودش زمزمه میکرد که خب به سن شما نمیخوره که متخصص زنان زایمان باشین چون بعد انقلاب این شغل برای آقایون ممنوع شده) خلاصه اینکه بنده خدا کلا گیج بود تمام مدت.

:)

آخرشم که برگشتیم و براش توضیح دادم که من پزشک نیستم و داشتیم باهات شوخی می‌کردیم تازه داستان شروع شد!!! می‌گفت امکان نداره اصطلاحاتی که شما گفتین رو یک پزشک عمومی بدونه. شما حتماً متخصص هستین! هرچی بهش توضیح دادم که عزیزم دوران دانشجویی، من هم‌‌اتاقی دانشجوی پزشکی داشتم و اونقدر که کتب پزشکی خوندم کتاب‌های خودم رو نخوندم و بلافاصله هم اصطلاحات تخصصی می‌رفت توی ذهنم، بازم قبول نمی‌کرد! 

برگردیم سر اصل موضوع. اون شب توی قطار، طبق قوانین که کوپه اول از واگن اول در اختیار رییس قطاره (همونطور که آخرین کوپه در اختیار ترمزبان‌های قطار هست) آقای رییس قطار و پزشک محترم قطار و بنده (به عنوان مهمان) در کوپه اول با لپ‌تاپ جناب رییس، همین فیلم پرفیوم رو دیدیم. هنوزم بعضی وقتا فکر می‌کنم اون تعداد سیاهی لشکر برای صحنه آخر رو چطوری تونستن پیدا و راضی کنن!!! :))))

خدمت آلن ریکمن ارادت نداشتم متاسفانه. شاید به دلیل همون فیلم‌باز نبودنم. اما کنجکاو شدم دوباره این فیلم رو ببینم و کمی در موردش تحقیق کنم. قطعا هنرمندی که شما معرفی کنین اونقدر ارزشمند هست که برم ته و توی طرف رو دربیارم :)

ولی یادمه در اون فیلم اگه اشتباه نکنم جناب «داستین هافمن» بزرگوارمون ایفای نقش می‌کرد. از زمان «پاپیلون» که خیلی گذشته و همه بازی ایشون رو در ایام جوانیش خاطرمون داریم. ولی پیشنهاد می‌کنم اگه فیلم «ملاقات با خانواده فاکرها»!! رو ندیدین حتما ببینین. یک و دو و سه هم داره. اونجاست که ضرب‌المثل معروف «دود از کنده بلند میشه» رو میشه به وضوح لمس کرد. ترکیب دو اعجوبه «داستین هافمن» و «رابرت دنیرو» در دوران پیری و کمدی بسیار زیبا و باورنکردنی که اجرا می‌کنن هنوز جلوی چشممه. طوری که هوس کردم دوباره ببینمش :)

فکر می‌کنم (مطمئن نیستم البته) روایحی که برای مراسم‌های مذهبی استفاده میشن، درصورت عدم وجود تداعی بویایی خاص(که چه تصویری از گذشته در ذهنمون تداعی میشه. خوب یا بد) همگی چنین حالت آرامش‌بخشی رو داشته باشن. روغن اورشلیم یا مشک ختن یا عطر مشهدی برای مسلمانان یا هر چیز مشابهی

در آخر ممنون بابت معرفی. راستش نمی‌دونستم وتیور (خس خس) چی هست اصلا. میرم یه تحقیقی انجام بدم

مانا و برقرار باشی

در پاسخ به امیر علوانی :

درود جناب متین راد

معذرت میخوام نمیدونم چی شد نام شمارو اشتباه نوشتم 😁

صحبتهای دوست شریفتون تازه نیست و مدرن شدن و ساخت شهرا باعث شده کمتری کسی افکارش به این سمت بره و وجود کلی خواسته های درونی و ابذارکهای و برنامه های رنگا وا رنگ مجال نمیده

ولی اینکه روح زمین ماده هست اینا به تفکرات عرفانی مادی نگر برمیگرده که دین رد میکنه اون تفکر عرفانی انسان از ابتدا حیوان در نظر گرفته از همون ارسطو و اناکسیمندر که خود حیوان پندار بودن ارسطو خود سگپندار بود و تو کوزه زندگی میکرد 😁 تا الان که میگن انسان حیوان شگفت انگیر

مسئله پیچیده ای هستش بله بخشی از وجود انسان مادی هست و ارتباتش با ماده زیاده مثل وابستگی جنین به مادر بخشی مثل صوفی ها با این نگاه وجود مادی انسان یه قفس میبینن

طولانیش نمیکنم 😅

اما روایح مثال منی که عرب که هستم و اهواز بزرگشدم روایح که زعفرون گلاب داشته باشن منو به گذشته میبرن ولی شخصی که در استرلیا باشه هرگز اون ارتباط نمیگیره من از هر طرف به این مسئله نگاه میکنم میبینم تجربه ها بیشترین تاثیر روی خواستن ها و نخواستن ها دارن ولی یه سری روایح تصویر واضحی دارن برای همه یکسان هستن مثل بوی پرتقال تجربه همه ما از بوی پرتقال به یک شکله و تفاوتی نداره و فکر کنم بوی خاک چوب چرم به واسطه هنر عطرای از همین قانونا طبعیت میکنن عطار ها میدونن چه روایحی مخاطب در گیر میکنن چه تاثیری میذارن 

پوزش میخوام اگر مطلب طولانی و بخشیش درست و کامل بیان نشد 

اگر بخوام تو سبک روایح خاکی کاری معرفی کنم زیاد نیستن اکثرا هم شما تجربه کردین فقط یک مورده که گیر نمیاد فقط میشه خریدش سمپلش داشتم دادم یکی از عزیزان که چند کار تو اون سبک معرفی کنن پرایوت لیبل معرفی کردن که من تست داشتم از نظر رایحه ارتباطی خاصی ندارن ولی سبک خیلی نزدیکه مورده بعدی 

Chaugan pronce du poloاین کارو تست نکردم

ما تازه اول راه هستیم😅

Patchouli #اجمل پچولی Patchouli این تهیه کنم مقداری واستون ارسال میکنم تجربش واجبه واقعا 

 

 

سلام بر امیر علوانی بزرگوار. عزیزی که چقدر در روایح مورد علاقه با هم اشتراک داریم(تق هرمس و تراژدی لردجورج) چه دیر پیدات کردم :)
راستش در زندگی شخصی و در حد خودم مثل هر انسان دیگری «رنج» زیاد کشیدم. همین الانشم با «رنج»های زیادی دست و پنجه نرم می‌کنم که موضوع صحبت ما نیست. ولی نه اونقدر زیاد که خودم رو لایق واژه «رنجبر» بدونم :) 

عرایضم بابت خطابتون در ابتدای کامنت به فامیل بنده بود. البته ایرادی هم نداره. یک خطای کاملاً عمومی و فراگیر هست. من که خودم آبروریزی‌ها کردم در این رابطه:)

حالا که صحبت به اینجا رسید بد نیست اضافه کنم «سهیل متین راد» هم نام یکی از عزیزترین دوستانم بود که در عنفوان جوانی به زندگی اصلیش برگشت و ما رو در این دنیای کثیف تنها گذاشت که به احترام اون مرحوم (و هم اینکه برای استفاده از اسم اصلی خودم محدودیت‌هایی دارم) از این اسم مستعار استفاده می‌کنم.  

پوزش‌تون رو بابت ناقص بودن موضوع و کامل بیان‌نشدن مطلب نمی‌تونم بفهمم. نفرمایید قربان. دیگه از این بهتر چطور میشد اصل موضوع رو بیان کرد؟ پاراگراف‌های اولتون رو خوندم و چندبار بلند شدم و راه رفتم. دوباره خوندم و صدام کردن رفتم جاتون خالی شام خوردم و برگشتم دوباره خوندم. همین درگیرشدن ذهنم یعنی اینکه عمیق‌ترین مفاهیم رو به ساده‌ترین حالت بیان فرمودید بزرگوار.

موضوع تفاوت تداعی یک رایحه بین دو مکان (اهواز و استرالیا) که بیان فرمودین هم برام جالب بود و به فکر رفتم (ببخشید. از بچگی مرضی داشتم که زیاد فکر می‌کردم. دکتر هم بردنم گفت درمان نمیشه!) من خودم یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های زندگیم ماهیگیری هست. البته نه در دریا و سد و مرداب و اینها، بلکه فقط رودخانه.  البته چون گوشت ماهی نمی‌خورم سبک ماهیگیریم «بگیر و رها کن» هست که اگر تمایل داشتین می‌تونین در موردش در اینترنت جستجو کنین. چند نقطه خاص در رود تجن حوالی ساری بود که حتی محلی‌ها هم بلد نبودن. زمانی که شمال کشور زندگی می‌کردم خیلی وقت‌ها می‌رفتم اونجا و صبح تا شب در خلوت خودم به معنای واقعی «زندگی» می‌کردم. بوی جریان آب و خزه‌های سبز اطراف آب برام مسحورکننده بود. اما خیلی‌ها اون رو به بوی «لجن» تشبیه می‌کردن! 

ممنون بابت معرفی عطرها و از همه مهم‌تر:

ممنون بابت نیّت پاک و معرفت خالصتون (خصلت اصلی اهالی جنوب کشور عزیزمون) که در این دوره زمونۀ خالی از انسانیت، حکم کیمیا رو داره. شاید به جرات بتونم از امشب برای دیگران تعریف کنم که در این دوره‌زمونۀ سرشار از ادعاهای پوچ معرفت و معرفت‌های خالی و پلاستیکی، یکی از بزرگ‌ترین «معرفت‌های واقعی» که در زندگیم دیدم، این بود که دوست ندیده و نشناخته‌ای، بهم گفت هرزمان اجمل پچولی به دستم رسید مقداریش رو برات ارسال می‌کنم. کاری که برادر با برادر نمی‌کنه. چون این عطر چیزی نیست که به راحتی گیر بیاد. خبر دارم که نسخه اصلیش نایابه. 


ولی ضمن تشکر دوباره بابت این نیت پاک و خالص و سرشار از معرفت، عاجزانه درخواست می‌کنم این کار رو انجام ندین! همچنین خواهش می‌کنم بدون ایجاد سوءتفاهم، این درخواست رو به حساب ناسپاسی بنده حقیر نگذارید. چرا که هرگز از جنس ناسپاسی نیست. مطمئن باشید.

موضوع بیشتر برمی‌گرده به بحث مدیریت استرس که سالهاست تدریس می‌کنم و همچنین حرف‌های دکتر «بری شوارتز» در کتاب ارزشمند The Paradox Of Choice و هوشمندی انسان امروز در «محدودکردن گزینه‌ها» 

شاید باورتون نشه. اما تعداد روایحی که من در تمام عمرم بوییدم شاید به زور به 10 رایحه برسه. بخاطر نوع کارم که همین خزعبلات رو تدریس می‌کنم و اینکه می‌دونم ادراک نادرست و تعدد انتخاب‌ها چه بلایی به سر اعصاب ما وارد می‌کنه چندان علاقه ای به تجربه روایح جدید و کمیاب ندارم. یا بهتر بگم وحشت دارم از این موضوع!

حالا تصور کنین من رایحه اجمل پچولی رو استشمام کنم و به دلم بشینه، دیگه چقدر باید اعصاب و انرژی و وقت (و از همه مهم‌تر استرس) هزینه کنم برای تهیه مجددش. این رو هم اضافه کنم که برخلاف نگرانی و ترس و اضطراب که هرزمان درگیرش بشیم، خودمون به راحتی احساسش می‌کنیم، «استرس» چیزیست که مطلقا خودمون متوجهش نمی‌شیم اما بشدت ویران‌کننده است. 

در کامنت قبلی، سورنای عزیز از تام فورد گری وتیور اسم برد که خب برای تهیه اون فقط نیاز به یک جیب پرپول هست و دیگر هیچ؛ که خب چون اون پارامتر(جیب پرپول) رو هم نداریم بحمدلله مشکل حل میشه :) و استرسی رو متحمل نخواهیم شد. 

اما اجمل پچولی!!!!!!! (خدای من! دوباره پشتم لرزید) 

نمی‌دونم تونستم اصل موضوع رو برسونم یا نه، تا یه وقت خدای نکرده سوءتفاهم ایجاد نشه.

 

درنهایت:

امیرعلوانی عزیزی که ندیده و نشناخته خراب معرفت و خوبی‌هات شدم. فقط یک خواهش ازت دارم:

در این دنیای خراب و وحشیانه و سرشار از حیوان‌صفتی، فقط و فقط:

«همینطور خوب بمون» 

همین

:)

بازهم ممنون

Stalker Stalker
1404/05/11

سلام و احترام خدمت شما

برای بوی خاک نم‌خورده یا همان پتریکور:

Baie 19 #له لابو بی 19 Baie 19 

این عطر ارزشمند از له لابو رو خدمتتون معرفی می‌کنم. فوق‌العاده‌ست و استثنایی. برای توضیح رایحه هم چند خطی به همراه تصویر این اثر در صفحه عطراگم خدمت عزیزان ارائه کردم. امیدوارم مفید واقع بشه🙏

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟