درود بر همهی شما عزیزان. بدون مقدمه چینی!
1. هدفِ من همیشه بیش وَ درستتر فهمیدن بوده و هست. [درکنارهم] برای رسیدن به این مهم باید آموخت که اصلِ یادگیری از قربونت برم داداش، سیسی جون بمونی برامون، چِشِ مایی، جگرتو بخورم، شما خودت افلاطون زمانی و... مهمترِ و اگر کسی ایرادی [براساسِ منطق، رساله و کتاب نه عقیده وُ دیدگاه] به ما وارد کرد باهاش مقابله نکنیم. جوابهای میرزامَشنگی بهش تحویل ندیم. شعبون بی مخ بازی در نیاریم. مهدکودک نیست که. بیست نفر هم تاییدش میکنن، شخص فکر میکنه واقعا به درخت حقیقت رسیده و سیب رو چیده. اشتباه رو بپذیریم. به همین سادگی. این موضوع منافاتی با دوستیهای ما نباید داشته باشه. تا یکی بهمون گفت آقا اشتباه میکنی سریع باهاش قهر نکنیم! :| با کلی قربونت برم، ببخشید نارنجی جون، عسل قربونِ مومِت و... چندتا جمله برای شخص مینویسی تو جواب اوووو انواع و اقسام توهینها! باخودش نمیگه این آدم اگر میخواست راحت میتونست در و پیکرِ منو چارطاق کنه. حتما هدف دیگری داره که از درِ احترام وارد شده. ولی نه؛ جنگ همچنان جنگِ عقیده است نه اصول...! زمانی دوست هستیم که الکی هی همدیگه رو تایید کنیم. با این کار که هیچ وقت تعالی حاصل نمیشه. یعنی وقتی به وضوح میبینیم یکی داره اشتباه میکنه سکوت کنیم و رد شیم؟ خنثی؟ برای بازی اینجا هستیم؟ سرگرمی هم تشریفات و تعریف داره! زمان عزیزان. داریم زمان خرج میکنیم. بنظرمن نباید کاملا بیتفاوت بود. فضای اینجا دقیقا داره میشه مثل اون پلتفرمهایِ سرطان گرفتهای که شیمی درمانی هم دیگه روشون تاثیر نداره! فساد و فتیشِ مورد توجه بودن [به هر طریقی] برای برخی واقعا حائز اهمیت شده. (خود من قطعا یکی از چرخدنده های این ماشین خراب هستم!/فکر نکنید دارم برای باقی مرثیه میخونم فقط) ای کاش میشد حداقل اون به اصطلاح تشکر یا لایک ها حذف بشن...!! گاهی اوقات کسانی که تو رو نقد میکنند کلامی از همان جنس رو (چهبسا ضعیفتر) از فرد دیگر با به به و چه چه میپذیرند. عجایب! و بسیار ضدرفتارهای دیگر...!
2. ایرانیها غالبا در ارتباط با عطر نوپا هستن (از لحاظ مفهوم نوین نه معطر بودن!) و هنوز نتونستن متوجه بشن عطر، صرفا یک لیکوئیدِ خوشبوکننده نیست. چهبسا در برخورد با کل هنر هم همینطور هستیم. ما [اکثریت] فیلم سینمایی میبینیم و درست زمانی که داریم باقیمانده های پاپکورنِ کَره ای رو از لبهایِ نمکی خودمون پاک میکنیم، میگیم 'وَاو عجب اثری بود' غالبا بعد از این بروز بادگلو از دهانِ عقب افتادهی ما خارج میشه. این بادهای روشنفکری یکی از اساس ما ایرانیهاست. [بازهم اکثریت] به معده و ساختار گوارشی آدمیزاد هم هیچ ربطی نداره. میگیم فیلم ایکس خوب بود یا بد. اما هیچکدوم هیچ کتاب سینمایی یا نقدی رو نخوندیم، هیچ مستندی تماشا نکردیم، هیچ نوشتهای از هیچ کارگردانی رو مطالعه نکردیم، مفهوم تصویر، نور، محتوا و میزانسن رو نمیدونیم، از چگونگیِ تلفیق صدا و تصویر باخبر نیستیم، در مورد اینکه یک فیلنامه باید چطور باشه ایدهای نداریم و هزارتا نابلدیِ دیگه! عقیدهی من اینه که غالب ما همچنان در حد 'حال میده' یا 'حال نمیده' هستیم و همیشه این شعارهای ماست که گوش فلک رو پاره میکنه نه واقعیت هامون! آن چیز که ما بعنوان مخاطبِ هنر میشناسیم در تعریف صحیحتر 'محققِ هنری' بایست باشه. قبلا هم اشاره کردم 'هانس گادامِر' مینویسه : درکِ اثرِ هنری مستلزمِ فعالیتِ تخیلیِ تماشاگر یا مخاطب است. فعالیتی که کمتر از خلاقیت تخیلیِ خالقِ اثر نیست! میتوان گفت ذهنِ هنرمند و مخاطب همواره و متقابلا به فعالیت خلاقانه میپردازند. هنر بازی است که هنرمند و مخاطب در آن 'مشترک' هستند. حالا شما بیا اینو به یالانچی هایِ فیس و افادهای حالی کن! لایهی اُزونِ تُرد و صورتی خودشون رو پاره میکنن که ای فلک یکی به داد ما مظلومان برسه. این چه وضعیتیِ،، ما اومدیم اینجا دوتا عطر بخریم بعدش آخر هفته بریم لواسون باغ خاله اقدس اینا همه رو با بوی خوش متحیر کنیم! آروم باشید. شارل فابری کلی شب بیداری کشید تا شما نمونهها رو کشف کرد. لایهی مذکور اگر پاره بشه پرتو فرابنفش وارد و کار دستِ طبیعتتون میده. من شخصا [بارها گفتم] هدفم این بود که بدونیم عطر یعنی هنر و هنر یعنی تمامِ هستی. یعنی بودن. لمس. ایجاد. اکتشاف. حتی سعی کردم اتمسفر هر نوشته رو با اتمسفر خود عطر هماهنگ کنم. برای همین یک نوشته میشه طنز فکاهی [مثل گاردینیا روبر پیگه] یک نوشته میشه تراژدی سورئال روایی [کاغتیه لا پونتغ] یکی میشه عرفان و ادبیات شاعرانه [مثل تانگو، سالومه، تغ هرمس] و و و...
البته ناگفته نماند بسیارند افرادی که مابعدِ واژهی ادراک قرار میگیرند. آباد باشند که خون هستند در رگ و جان در پیکر. همان نور امید هستند که شاعر گفت...
3. ذیل عطر دیور اوم پارفم مطلبی کوتاه از نیچه نوشتم. به نظرتون مقصود چه بود؟ من به شما میگم. هدف اشاره به این اصل بود که نگاهِ نیچه به زن وَ تعاریفی که دربارهی عصرزنانگی ارائه کرده زیرِ رادیکالِ مشکلاتِ شخصی اوست نه فلسفهی حقیقت! چرا؟ تو همون نوشته اشاره کردم! اما با زبان صلح نه جنگ / غالبا معلمهای فلسفه نگاههای اینچنینی رو رد و نظریه مذکور رو باطل میدونن. نباید فراموش کنیم فیلسوف، عالم، عارف و... [هم] آدم هستند و بیشمار مشکلات وُ معضلات رو پشت سر گذاشتن و میگذارند. پیش میاد گاهی که شمایلِ شکست وَ حتی عقدههای شخصی رو هم در نوشتههای خودشون جاری میکنند. نباید هر کلامی رو صرفا به این دلیل که یک فیلسوف یا دانشمند بیانش کرده پذیرفت. [شمارو ارجاع میدم به هایدگر که با نازیها هم پیمان شد! آیا چون هایدگر است باید هرچه در آن دوران گفته رو هم قبول کنیم؟] سوال. به نظرتون چند نفر ایهام، اشاره وَ سایهی خوابیده در اون نوشته رو متوجه میشن؟ نمیدونم. شاید هیچکس؛ شاید همه! این دقیقا همان جاییِ که زاویههای جدی ایجاد میشن.
قطعا روش من مشکلاتی داره. برخی اوقات شتابزده عمل میکنم و از هیچ چیز نمیگذرم. برای همین مطالبی که به من منتهی میشه میره تو حاشیه وَ فضا رو مسموم میکنه. تصمیم داشتم برای درمانِ این مرض کمی از ثقلِ داستان دور شم ولی تا الان که خبری نیست! واقعا نمیدونم چرا نمیشه. انگار تو جنگ هستم و راهی برای عقبنشینی وجود نداره. شاید هم خودخواهی باشه صرفا! نمیدونم. بد دردی است سربه راه نبودن. هیجانِ بروزِ دائم دارم وُ فراموش میکنم استمرار همواره آبستنِ ابتذال است وُ سرزمین ما خاکِ غیبت و ظهور. باری. اینها همه بیراهه است وُ اصلِ نقل اینه که عزیزان خواهشا از گاه و بیگاه من نرنجید وُ اگر کلامی بر خلاف شما نوشتم خیال بر این نبرید که روبهروی شما هستم. خیر. من همیشه دوستی و درکنار هم بودن رو خواستم، اما اصل نقد و چشمپوشی نکردن از اشتباه برام از هرچیزی مهمتر بوده و هست. [چه در قبال خودم، چه باقی!] من از تمام کسانی که آنها را ناخواسته رنجاندم دلجویی میکنم. باشد که باور کنید هدف همیشه مثبت بوده؛ چهبسا روشِ این نااهل همواره دشوار!
مرد حسابی بلند شدی با زیرشلواری اومدی تو عطرافشان دم از فرهنگ و تمدن میزنی ، تو از قوانین این سایت خبر نداری، به من ایراد میگیری!!!
حرف از دل و جرات نزن که خندم میگیره ، تو مواظب باش مداد شمعی هات آب نشه
بایدم نگران تمدن و ادبیات بریتانیا باشی ، Vi Et Armis بدبخت سر از دروازه غار درآورد
خوشحالم که حرفام و اثبات کردی
خوشحالم که شناخته شدی
درود بر شما. جناب روحانی شما اگر وی ات آرمیس رو بو کرده بودی و جنوب شهر تهرون رو خوب میشناختی متوجه میشدی چه ربطی به نصفِ شبِ میدون شوش داره. رزینِ تلخِ سرنوشت، زندگیِ دود شده، بوی سوختهی تریاک وَ آدمهای پَرپَر شده که در جوبهای شوش جوانی رو تقدیم حضرتِ مرگ میکنن و قدرت همچنان تماشاگر! اونایی که باید، فهمیدن داستان چیه و اون تشبیه داره به چه چیزی کنایه میزنه! هدف اصلا عطر نیست اخوی :) شما که سطحی ترین جملات رو اشتباه برداشت میکنی مطمئن باش از پسِ اینچنین ایهامی برنمیای. به یاد ماجرای توکلی افتادم که اصلا نمیدونستی داره چی میگه و بهش اعتراض میکردی. جملاتت در مورد رادیکال های جنسی. ماجرای ماسوله فاطیما. آشوبِ نوشته من در مورد مدارا که مفهومش رو اشتباه فهمیدی و همه چیز رو به گند کشیدی. کلی مثال دیگه هم هست... که گفتن ندارن. همه دیدن دیگه. میدونم مورد توجه بودن برات تازگی داره و احتمالا هیجان زده میشی. ولی پیشنهاد میکنم در مورد تخصصت صحبت کن. همون مداد شمعی! شما کلا سوءتفاهمی. سوبرداشت. شانس آوردی مفاد حذف و ادیت هست. دم به دقیقه واکنش هیجانی و غلط نشون بدی و بعد هی پاک یا اصلاحش کنی.
EDITED 1400/12/02 19:12 میدونی این چیه؟ این یعنی پذیرش تو برای لقمهی بزرگتر از دهان. یعنی قبول کردی تمامش اشتباه بود ولی دوست نداری اعتراف کنی. [الان هم بری بگی دیگه دیره و داستان غمانگیز تراز قبل میشه! :)] یعنی شعور دیگران برات هیچ اهمیتی نداره. یعنی برات رسالت و اصالت نوشته مهم نیست. فقط دنبال دیده شدنی. به هر طریقی. این تاریخ و ارقام دقیقا ریاضیاتِ اتمام تو هستن. :) شاد باشی جانم. ممنون که در دورههایی خیلی دوست بودی. بازم بهت میگم فراموش نمیکنم و همچنان دشمن تو نیستم. من با همون زیرشلواری که فرمودی باهاش اومدم؛ میرم و فضا رو ترک میکنم. ولی جانم شاید وَ شاید یک روزی یک جایی، وقتی تنها بودی با خودت بگی ای کاش همون اول قبول میکردم و در کنار هم میموندیم. گاهی اوقات جملات قشنگی مینوشت. خیلی کتاب و فیلم و مفاهیم تازه برامون یادداشت کرد... ای کاش به هر طریقی اون اتمسفر حفظ میشد. مگه مسیح دروغ میگفت؟ مگه حرف زیادی زد؟ مگه اشتباه نبود جملات من؟ کل داستان چی بود اصلا که به اونجا کشیده شد؟ زمان ایرج عزیز. زمان آدمها رو پشیمان میکنه و در عین حال دلتنگ! اگر رنجیدی ازت دلجویی میکنم و میخوام بدونی مخالفت با اشتباه مخالفت با شخصیت تو نیست جانم. میخوام بدونی تذکر به خطا تذکر به چرایی تو محسوب نمیشه. مقام و مرام شما برای من محترم و دوست داشتنی است. اما در عین حال گاهی اشتباه میکنی. مثل همه. من بهت میگم اینجا اشتباهه. نه از روی سلیقه. بلکه از روی اصل و کتاب. تو قبول نمیکنی. باز مثل همه! تو با من دشمنی و شاید دوست نداشته باشی حتی سر به تنم باشه ولی من با شما دوستم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی وَ هرکجا که هستی به یاد داشته باشی مسیح همیشه کنار هم بودن خواست ولی هیچکس همراهش نشد و خودش هم زورش نمیرسید و بلد نبود چه کار کنه :) دست شما رو میفشارم و همیشه به یاد شما خواهم بود.
خودتون میفرمایید من اهل به به و چه چه و اینا نیستم، بعد به من که فقط گفتم کمی ملایم تر باش ببین چه حملاتی کردی، آخه من چه مبارزه ای دارم با شما، فقط نظرمو گفتم. همین. یه بزرگواری میگه حتی جدی ترین و آگاهترین آدمها هم از تملق و چاپلوسی خوششون میاد، واقعن هم چقدر درست گفته. خب ببین احساس شما به من که ازت انتقاد کردم چیه؟!! از اول فقط متلک و طعنه و اثبات حقانیت خودت. خب بقیه هم نسبت به تو همون حسی رو دارن که تو الان نسبت به من داری. منو متهم به مبارزه و نمیدونم فرشته نادوستی و هزار تا انگ دیگه کردی، خب وقتی شما که معتقد به نقدی، برخوردت با یه نقد ساده اینه، چه انتظاری داری از بقیه که تازه ادعای اعتقاد به نقد هم ندارن.
ببخشید اگر ازتون انتقاد کردم. من روی حرفای خودتون حساب کردم و فکر کردم حرفاتون واقعیه و ظرفیت نقدتون بالاست. کسی که اشتباهات بقیه رو تذکر میده حتمن خودش هم سعه صدر بالایی داره. اشتباه کردم و عذرخواهی میکنم. یادم رفته بود فاصله ی ادعا تا واقعیت رو در میان هموطنانم!!!
درود دوباره بر شما.
پیشگوی آشنا با فاجعهی قضاوتِ شخصِ غافل با من گفته بود که پیش خواهد آمد! برای علیرضا [همینجا] نوشتم که عاقبتِ مخفیکاریِ نظرکرده شرحه شدنِ تقلای من است. خیلی زود پیشبینی به حقیقت پیوست. سرکار خانم دنیای شما از این اصل چنان بیخبرِ که میشه در آرامش وُ سکوت، زیر سایهی درختانش یک عمر بهخواب رفت. اما با همهی این اوصاف من فقط پذیرفتم. همین. ادبیات متفاوت من نباید برای شما مفهوم حمله داشته باشه. مطمئن باشید اگر هدفم حمله توسط لغات باشه خراش و زخمش رو برروی پوست خودتون حس میکنید. احتمالا مینویسید بفرما باز تهدید، خشونت و... من فقط دارم توضیح میدم. میخوام بدونید حمله نبود وَ دفاعی از خودم نداشتم و ندارم. همانطور که نوشتم خودم اینچنین کردم و گلایهای نیست. اما تماما تقصیر من نیست. پدرانم بیتفاوت بودن به من نیاموختند و در کلاسِ آموختن همه را بزرگسال میدانم! نه افرادی که با یک نمیدانی برنجند و انواع مظلومنمایی و عوام فریبی ها از خود بروز بدهند! ماجرا درابتدا عسلم نرنج بود کنون به نیشِ زنبور رسیده! شما اگر دقیقِ ماجرا و پشت پرده رو میدونستی متوجه میشدی من جز احترام هیچ نداشتم. ای کاش عطرافشان چند شب قبل آن پیام را ریلیز میکرد که من در متنش از روحانی دلجویی کرده بودم! آن هم کاملا بی دلیل و فقط برای حفظ دوستی!! ای کاش خودِ مرجع شهادت بده! چهبسا اگر اون پیام بود هیچوقت هیچ کدام از این مسائل پیش نمیآمد و ایرج فکر نمیکرد نوشتهی من در اینجا به او ربط داره و و و... افسوس که هیچکس گواه نخواهد داد و باز در لحظهی آخر همگان سکوت میکنند. راست میگفت. سکوتِ نابجای آدمها مرا کشت! اما بدانید من نرنجیدم و کلام محترم شما رو تمام قد پذیرفتم و نوش کردم. همانطور که امر فرمودید.
باور بفرمائید انقدر توضیح و تفسیر در این مرجع نوشتم که حس آنتوان روکانتن بهم دست داده. تهوع مطلق! فقط مطلع باشید من از صمیم قلب با شما موافقم. فقط نمیدونم دیگه با چه ادبیاتی بنویسم. من تخم تفرقه و شر میکارم. همواره آشوب به بار میارم. قلم و زبانم به تندترین کلمات مسلح هستند. سختگیر هستم و در اصول گذشت ندارم. هیچ چیز برای من مهم تر از درست دانستن نیست. چطور بنویسم باور کنید و معنا به حمله نبرید. من در سرم طوفان دارم و سرما به استخوان غذا میدانم. من یک آدم بسیار آرام و مهربانم با پیشهی وحشی که مخفی کردنی نیست. و این نه تعریف بلکه اعتراف است!
فقط عاجزانه از شما دو خواهش دارم!
یک. تا آن هنگام که بیخبر از جریانِ واقع، بیاطلاع از عقبه، بیتوجه به پیشامدها، ناآگاه از دغدغهی موجود وَ ناآشنا با شخصیت وُ رسالت افراد هستید مانیفست صادر نکنید. [یا بقول خودتان نقد یا نظر! چهبسا در منطق کلاسیک نظریه، نظر و نقد توضیح خاص خودشون رو دارن. جملات شما بیانیه است. وقوف نامه. اخطاریه یا ترک دعوی یک طرفه و بیاطلاع/ طبق اصول در یکی از این قالبها قرار میگیره]
دو. لطفا هيچوقت، تحت هیچ شرایطی، زیر بار هیچگونه هیجانزدگی(ای) و برروی کرسیِ قضاوتِ هیچ دادگاهی به یک نفر نگید : روح آدمها رو میکُشی! مخصوصا آدمی که تخیل بسیار قوی داره، با کلمات زندگی میکنه و بار اونها رو به دوش میکشه. حداقل اگر گفتيد در ادامهاش ننویسید کلمات قاتل هستند. چون خودتون اون شخص رو شاید برای همیشه کشته باشید و احتمالا یک قاتل خوشحال و بیخیال هستید. خانم من عمیق ترین مفاهیم لغات رو برمیدارم و آگاه باشید که با نوشتهی شما چنان قلبم مچاله شد که فکر نکنم هیچوقت از فشار و چگال سنگینش خلاص بشم. من روح آدمها رو نمیکشم... هیچوقت این کار و نمیکنم. قاتلِ دوست داشتنیِ من.
حیف اون همه شوق و تلاش. حیف از اون همه صداقت که هیچوقت دیده نشد و همواره با انگشت نشونش دادن. واقعا حق من نبود که یکی از راه برسه و بدون شناخت بگه تو روح آدمها رو میکشی! چنان سنگین و بی احتیاطِ این جریان که فقط باید سکوت کرد...
در این کنج خلوت که دیگر هیچکس باقی نمانده من شما تماشاگران عزیز را به روزگار، دستان طبیعت و خدای خودتان میسپارم. اندک دوستانی که نمیدانم میخوانند یا نه و آنها هم به بزم تماشا و میانه روی فرو رفته اند همچنین. بدانید به یاد شما میمانم و سپاسگزار محبت تک تک شما هستم. این طلا بماند برای خودتان. بماند برای آن کسی که گفت : پدرت دروغ میگوید در عمق 9 متری آب و ما گفتی نه و رنجیده تر شد. بماند برای تمام کسانی که بیتفاوت هستند و برایشان بروز تخصص با بروز چرند هیچ فرقی ندارد... چه جنگ نابرابری بود و چه اصرار غلطی از سمت من.
بعدها در یک شب خلوت کسی که نه من رو میشناسه نه باقی رو، پیدا میشه و با دقت همه چیز رو میخونه و متوجه میشه داستان از چه قراره! کلمات بالاخره یه جا تاثیر خودشون رو نشون میدن... من به قدرت کلمات ایمان دارم. پاینده و پایدار باشید.
درود بر شما. جناب روحانی شما اگر وی ات آرمیس رو بو کرده بودی و جنوب شهر تهرون رو خوب میشناختی متوجه میشدی چه ربطی به نصفِ شبِ میدون شوش داره. رزینِ تلخِ سرنوشت، زندگیِ دود شده، بوی سوختهی تریاک وَ آدمهای پَرپَر شده که در جوبهای شوش جوانی رو تقدیم حضرتِ مرگ میکنن و قدرت همچنان تماشاگر! اونایی که باید، فهمیدن داستان چیه و اون تشبیه داره به چه چیزی کنایه میزنه! هدف اصلا عطر نیست اخوی :) شما که سطحی ترین جملات رو اشتباه برداشت میکنی مطمئن باش از پسِ اینچنین ایهامی برنمیای. به یاد ماجرای توکلی افتادم که اصلا نمیدونستی داره چی میگه و بهش اعتراض میکردی. جملاتت در مورد رادیکال های جنسی. ماجرای ماسوله فاطیما. آشوبِ نوشته من در مورد مدارا که مفهومش رو اشتباه فهمیدی و همه چیز رو به گند کشیدی. کلی مثال دیگه هم هست... که گفتن ندارن. همه دیدن دیگه. میدونم مورد توجه بودن برات تازگی داره و احتمالا هیجان زده میشی. ولی پیشنهاد میکنم در مورد تخصصت صحبت کن. همون مداد شمعی! شما کلا سوءتفاهمی. سوبرداشت. شانس آوردی مفاد حذف و ادیت هست. دم به دقیقه واکنش هیجانی و غلط نشون بدی و بعد هی پاک یا اصلاحش کنی.
EDITED 1400/12/02 19:12 میدونی این چیه؟ این یعنی پذیرش تو برای لقمهی بزرگتر از دهان. یعنی قبول کردی تمامش اشتباه بود ولی دوست نداری اعتراف کنی. [الان هم بری بگی دیگه دیره و داستان غمانگیز تراز قبل میشه! :)] یعنی شعور دیگران برات هیچ اهمیتی نداره. یعنی برات رسالت و اصالت نوشته مهم نیست. فقط دنبال دیده شدنی. به هر طریقی. این تاریخ و ارقام دقیقا ریاضیاتِ اتمام تو هستن. :) شاد باشی جانم. ممنون که در دورههایی خیلی دوست بودی. بازم بهت میگم فراموش نمیکنم و همچنان دشمن تو نیستم. من با همون زیرشلواری که فرمودی باهاش اومدم؛ میرم و فضا رو ترک میکنم. ولی جانم شاید وَ شاید یک روزی یک جایی، وقتی تنها بودی با خودت بگی ای کاش همون اول قبول میکردم و در کنار هم میموندیم. گاهی اوقات جملات قشنگی مینوشت. خیلی کتاب و فیلم و مفاهیم تازه برامون یادداشت کرد... ای کاش به هر طریقی اون اتمسفر حفظ میشد. مگه مسیح دروغ میگفت؟ مگه حرف زیادی زد؟ مگه اشتباه نبود جملات من؟ کل داستان چی بود اصلا که به اونجا کشیده شد؟ زمان ایرج عزیز. زمان آدمها رو پشیمان میکنه و در عین حال دلتنگ! اگر رنجیدی ازت دلجویی میکنم و میخوام بدونی مخالفت با اشتباه مخالفت با شخصیت تو نیست جانم. میخوام بدونی تذکر به خطا تذکر به چرایی تو محسوب نمیشه. مقام و مرام شما برای من محترم و دوست داشتنی است. اما در عین حال گاهی اشتباه میکنی. مثل همه. من بهت میگم اینجا اشتباهه. نه از روی سلیقه. بلکه از روی اصل و کتاب. تو قبول نمیکنی. باز مثل همه! تو با من دشمنی و شاید دوست نداشته باشی حتی سر به تنم باشه ولی من با شما دوستم و امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشی وَ هرکجا که هستی به یاد داشته باشی مسیح همیشه کنار هم بودن خواست ولی هیچکس همراهش نشد و خودش هم زورش نمیرسید و بلد نبود چه کار کنه :) دست شما رو میفشارم و همیشه به یاد شما خواهم بود.
چطور من برای شما محترم هستم؟؟؟
معنی احترام از نظر شما چی هست؟؟؟
بی احترامی ، توهین ، تمسخر ، آنهم در این فضا!!!
بنده از مدیریت محترم درخواست کردم سوتفاهم شما را در مورد ادعای تقلب بنده از متن شما رو پاسخ بده
فضای دوست داشتنیه اینجا رو برام غیر قابل تحمل کردی
چطور من برای شما محترم هستم؟؟؟
معنی احترام از نظر شما چی هست؟؟؟
بی احترامی ، توهین ، تمسخر ، آنهم در این فضا!!!
بنده از مدیریت محترم درخواست کردم سوتفاهم شما را در مورد ادعای تقلب بنده از متن شما رو پاسخ بده
فضای دوست داشتنیه اینجا رو برام غیر قابل تحمل کردی
چی بگم دیگه... زاری بر طاغی فائق خواهد آمد... من به شما گیر ندادم جانم. مسخره نکردم... تمام مطالبی که نوشتم واقع شدن. فقط من تکرار کردم یا گفتم اشتباه کردی. همه چیز مشخصه... اصلا خبط و کژی از من بود آقا. بگذر عزیز. عبور کن. فراموش کن اصلا مسیح بوده. بهت قول میدم دیگر گزندی از سمت من نه به شخص محترم شما، نه به هیچ یک از دیگر عزیزان وارد نخواهد شد... قول میدم روح هیچکدام از شماها رو دیگر نکشم. اما ایام رو بشمار. میاد روزی که به دور از اوقات تلخی مرور میکنی و متوجه میشی من هیچ وقت نخواستم چیزی رو از کسی بدزدم. متوحه میشی هرچی گفتم درست بود و مسیرش تعالی. فقط مطلع باش من چند شب قبل (بعد از قضیه عطر دیور...!) یک مطلب نوشتم که بخشی از اون دلجویی از شما بود. اما مدیریت عطرافشان بخاطر حفظ شرایطِ دیگر کاربران و هزاران بند دیگر آن مطلب را ریلیز نکردن. آگاه باش که اگر اون رو میخوندی هیچوقت این همه سوتفاهم برات پیش نمیومد و فکر نمیکردی نوشته یتیم و بی سروسامان من در اینجا تو را هدف قرار داده. حیف که تو همه چیز رو به خودت گرفتی و من هم سکوت در سر ندارم... بهت اطمینان میدم گَردِ سردِ فراموشی کاری میکنه که اصلا مسیح رو به یاد نخواهی آورد... دوست و حامی شما چنان جملهای در قبال من استفاده کرد که دیگر هیچ چیز ازم باقی نموند... آن به یادگار میبرم. یادم تو را فراموش جانم. باشد که با دلی روشن از این صفحه عبور کنی.
درود دوباره بر شما.
پیشگوی آشنا با فاجعهی قضاوتِ شخصِ غافل با من گفته بود که پیش خواهد آمد! برای علیرضا [همینجا] نوشتم که عاقبتِ مخفیکاریِ نظرکرده شرحه شدنِ تقلای من است. خیلی زود پیشبینی به حقیقت پیوست. سرکار خانم دنیای شما از این اصل چنان بیخبرِ که میشه در آرامش وُ سکوت، زیر سایهی درختانش یک عمر بهخواب رفت. اما با همهی این اوصاف من فقط پذیرفتم. همین. ادبیات متفاوت من نباید برای شما مفهوم حمله داشته باشه. مطمئن باشید اگر هدفم حمله توسط لغات باشه خراش و زخمش رو برروی پوست خودتون حس میکنید. احتمالا مینویسید بفرما باز تهدید، خشونت و... من فقط دارم توضیح میدم. میخوام بدونید حمله نبود وَ دفاعی از خودم نداشتم و ندارم. همانطور که نوشتم خودم اینچنین کردم و گلایهای نیست. اما تماما تقصیر من نیست. پدرانم بیتفاوت بودن به من نیاموختند و در کلاسِ آموختن همه را بزرگسال میدانم! نه افرادی که با یک نمیدانی برنجند و انواع مظلومنمایی و عوام فریبی ها از خود بروز بدهند! ماجرا درابتدا عسلم نرنج بود کنون به نیشِ زنبور رسیده! شما اگر دقیقِ ماجرا و پشت پرده رو میدونستی متوجه میشدی من جز احترام هیچ نداشتم. ای کاش عطرافشان چند شب قبل آن پیام را ریلیز میکرد که من در متنش از روحانی دلجویی کرده بودم! آن هم کاملا بی دلیل و فقط برای حفظ دوستی!! ای کاش خودِ مرجع شهادت بده! چهبسا اگر اون پیام بود هیچوقت هیچ کدام از این مسائل پیش نمیآمد و ایرج فکر نمیکرد نوشتهی من در اینجا به او ربط داره و و و... افسوس که هیچکس گواه نخواهد داد و باز در لحظهی آخر همگان سکوت میکنند. راست میگفت. سکوتِ نابجای آدمها مرا کشت! اما بدانید من نرنجیدم و کلام محترم شما رو تمام قد پذیرفتم و نوش کردم. همانطور که امر فرمودید.
باور بفرمائید انقدر توضیح و تفسیر در این مرجع نوشتم که حس آنتوان روکانتن بهم دست داده. تهوع مطلق! فقط مطلع باشید من از صمیم قلب با شما موافقم. فقط نمیدونم دیگه با چه ادبیاتی بنویسم. من تخم تفرقه و شر میکارم. همواره آشوب به بار میارم. قلم و زبانم به تندترین کلمات مسلح هستند. سختگیر هستم و در اصول گذشت ندارم. هیچ چیز برای من مهم تر از درست دانستن نیست. چطور بنویسم باور کنید و معنا به حمله نبرید. من در سرم طوفان دارم و سرما به استخوان غذا میدانم. من یک آدم بسیار آرام و مهربانم با پیشهی وحشی که مخفی کردنی نیست. و این نه تعریف بلکه اعتراف است!
فقط عاجزانه از شما دو خواهش دارم!
یک. تا آن هنگام که بیخبر از جریانِ واقع، بیاطلاع از عقبه، بیتوجه به پیشامدها، ناآگاه از دغدغهی موجود وَ ناآشنا با شخصیت وُ رسالت افراد هستید مانیفست صادر نکنید. [یا بقول خودتان نقد یا نظر! چهبسا در منطق کلاسیک نظریه، نظر و نقد توضیح خاص خودشون رو دارن. جملات شما بیانیه است. وقوف نامه. اخطاریه یا ترک دعوی یک طرفه و بیاطلاع/ طبق اصول در یکی از این قالبها قرار میگیره]
دو. لطفا هيچوقت، تحت هیچ شرایطی، زیر بار هیچگونه هیجانزدگی(ای) و برروی کرسیِ قضاوتِ هیچ دادگاهی به یک نفر نگید : روح آدمها رو میکُشی! مخصوصا آدمی که تخیل بسیار قوی داره، با کلمات زندگی میکنه و بار اونها رو به دوش میکشه. حداقل اگر گفتيد در ادامهاش ننویسید کلمات قاتل هستند. چون خودتون اون شخص رو شاید برای همیشه کشته باشید و احتمالا یک قاتل خوشحال و بیخیال هستید. خانم من عمیق ترین مفاهیم لغات رو برمیدارم و آگاه باشید که با نوشتهی شما چنان قلبم مچاله شد که فکر نکنم هیچوقت از فشار و چگال سنگینش خلاص بشم. من روح آدمها رو نمیکشم... هیچوقت این کار و نمیکنم. قاتلِ دوست داشتنیِ من.
حیف اون همه شوق و تلاش. حیف از اون همه صداقت که هیچوقت دیده نشد و همواره با انگشت نشونش دادن. واقعا حق من نبود که یکی از راه برسه و بدون شناخت بگه تو روح آدمها رو میکشی! چنان سنگین و بی احتیاطِ این جریان که فقط باید سکوت کرد...
در این کنج خلوت که دیگر هیچکس باقی نمانده من شما تماشاگران عزیز را به روزگار، دستان طبیعت و خدای خودتان میسپارم. اندک دوستانی که نمیدانم میخوانند یا نه و آنها هم به بزم تماشا و میانه روی فرو رفته اند همچنین. بدانید به یاد شما میمانم و سپاسگزار محبت تک تک شما هستم. این طلا بماند برای خودتان. بماند برای آن کسی که گفت : پدرت دروغ میگوید در عمق 9 متری آب و ما گفتی نه و رنجیده تر شد. بماند برای تمام کسانی که بیتفاوت هستند و برایشان بروز تخصص با بروز چرند هیچ فرقی ندارد... چه جنگ نابرابری بود و چه اصرار غلطی از سمت من.
بعدها در یک شب خلوت کسی که نه من رو میشناسه نه باقی رو، پیدا میشه و با دقت همه چیز رو میخونه و متوجه میشه داستان از چه قراره! کلمات بالاخره یه جا تاثیر خودشون رو نشون میدن... من به قدرت کلمات ایمان دارم. پاینده و پایدار باشید.
اول اینکه ازتون عذرخواهی میکنم اگر با اون جمله ی نابجا ناراحت شدید. دوم اینکه شاید هیچکس مثل من درک نکنه شما رو، چون خودمم چیزی میگم و بعد طرف آنچنان ناراحت میشه که نمیشه درستش کرد. سوم اینکه پدرتون واقعن آدم باکلاس و باسوادی بوده ک همچین اسم زیبایی براتون گذاشته، اما عزیزم، مسیح اوج بخششه، اوج لطافته، شما هم بخشنده باش. من به شوخی حرفمو شروع کردم اما شما خیلی جدی گرفتی.
امیدوارم نه شما نه آقای روحانی نه هیچ آدم دیگه ای بخاطر چارتا بحث انسانی و غیر قابل اجتناب از همدیگه نرنجید و مدام حرف رفتن نزنید. بمونید و باهم بحث کنید، دعوا کنید، اصلن فحش بدید اما مدام نگید من میرم و دیگه نیستم و ... این حرفِ بالغانه ای نیست داداشای گلم. بازم ببخشید اگر از حرفام ناراحت شدید.
اول اینکه چقدر تاسف بار است دیدن پرپر شدن دوستی ها !
آنهم پرپر شدن دوستی ی دو بزرگ که راهبر اند ، که ستون اند درین خانه ، که سقفی امن چیده اند تا زیر سایه ی آن ، جوانان با شادی ، بیاموزند !
همین است که میگویم برخی تخم نفاق میکارند و انتظار ِ رشد اش میکشند تا روزی !
اکنون بدخواهان این خانه و این جمع صمیمی ، خوشحال اند و بر تداوم اش میکوشند !
طول اش نمیدهم . فقط کمی از خود بگذرید . کمی از وجودتان را هدیه کنید . ایرج دست زیر گیر بود ، قلب بزرگ دارد که بسیار بیشتر از چیزی که الان اتفاق افتاده را در گوشه ای از قلب اش پنهان کند ! شاید از مشکلی دیگر در دنیای واقعی ملول گشته و با این ادغام شده است . کماکان به بزرگی ی قلب او ایمان دارم .
مسیح هم که خود اعتراف کرد سوء تفاهم بوده است و همین از نظر عاقلان و سخی خویان چون ایرج کفایت دارد .
مسیح " نمیتواند " بد باشد . تستسترون جوانی برخی اوقات دخالت میکند بر هیجان . قابل به اغماض است بر هوشیاران .
با این جمله ی سرکارخانم فریده . م بشدت موافق ام : از بحث فرار نکنید تا سوء تفاهم ها برطرف شوند . تا بدخواهان شاد نشوند .
با توجه به تجربه ای که دارم ، با توجه به شعور اندکی که آموختم و ازین دو مهمتر : با توجه به شناخت کاملی که از هر دو دارم ، این آغاز نزدیکی و دوستی ی عمیق شماست که هر کسی که بویی از حکمت برده باشد بر آن صحه مینهد و تایید میکند .
مسیح کوچکی کرد و غذر خواست و دست دوستی دراز کرد حال نوبت به ایرج است که بزرگی کند ، که همه ی مخاطبین این از او سراغ دارند .
مینشینم به انتظار این .
و اگر اینچنین نشد ، پس من هیییچ شعور نیاموختم و هیییچ از قلبها و قدرتشان نفهمیدم !
تا این درجه اطمینان دارم که این گفتم .
مباد که متهم شوم به شعور اشتباه ، انشاله
ضمنا فراموش شد عرض شود پس از درخواست دوست عزیزمان جناب شوشتری مبنی بر ریویو بیشتر عطرهای زنانه ، با توجه به اینکه حدود سی چهل دستریز از کارهای خوب دارم ، دیشب رفتم سراغ کیف دستریزها و تعدادی را که دیدم در عطرافشان صفحه ای خالی از نظرات دارند در آوردم به جهت تست دوباره و ریویو ، اما چون گفته بودم قبلا که تا ایرج ننویسد من نیز نخواهم نوشت ، حال که مسیح عزیز من نیز مزید بر علت شد دیگر هیییچ حوصله به این کار ندارم !
صبر میکنم تا هر دو به دوستی و شادی مراجعت کنند تا من نیز سر شوق و ذوق آیم و ادامه دهم .
حیف است که اینچنین نشود که بیشمار دوستانمان ازین فراق دلگیر خواهند شد .
دور است از قلبهای پرمهر شما دل آزرده کردن دوستان و خوشحالی ی بدخواهان .
دوستانمان تا ریویو شما نخوانند ، ریویوی از حقیر نیز نخواهند خواند که حقیر در تصمیم هماره مُصر بوده ام .
ریش سفید پیرمردان حرمت دارد هرچند کوچکی چون من .
اول اینکه چقدر تاسف بار است دیدن پرپر شدن دوستی ها !
آنهم پرپر شدن دوستی ی دو بزرگ که راهبر اند ، که ستون اند درین خانه ، که سقفی امن چیده اند تا زیر سایه ی آن ، جوانان با شادی ، بیاموزند !
همین است که میگویم برخی تخم نفاق میکارند و انتظار ِ رشد اش میکشند تا روزی !
اکنون بدخواهان این خانه و این جمع صمیمی ، خوشحال اند و بر تداوم اش میکوشند !
طول اش نمیدهم . فقط کمی از خود بگذرید . کمی از وجودتان را هدیه کنید . ایرج دست زیر گیر بود ، قلب بزرگ دارد که بسیار بیشتر از چیزی که الان اتفاق افتاده را در گوشه ای از قلب اش پنهان کند ! شاید از مشکلی دیگر در دنیای واقعی ملول گشته و با این ادغام شده است . کماکان به بزرگی ی قلب او ایمان دارم .
مسیح هم که خود اعتراف کرد سوء تفاهم بوده است و همین از نظر عاقلان و سخی خویان چون ایرج کفایت دارد .
مسیح " نمیتواند " بد باشد . تستسترون جوانی برخی اوقات دخالت میکند بر هیجان . قابل به اغماض است بر هوشیاران .
با این جمله ی سرکارخانم فریده . م بشدت موافق ام : از بحث فرار نکنید تا سوء تفاهم ها برطرف شوند . تا بدخواهان شاد نشوند .
با توجه به تجربه ای که دارم ، با توجه به شعور اندکی که آموختم و ازین دو مهمتر : با توجه به شناخت کاملی که از هر دو دارم ، این آغاز نزدیکی و دوستی ی عمیق شماست که هر کسی که بویی از حکمت برده باشد بر آن صحه مینهد و تایید میکند .
مسیح کوچکی کرد و غذر خواست و دست دوستی دراز کرد حال نوبت به ایرج است که بزرگی کند ، که همه ی مخاطبین این از او سراغ دارند .
مینشینم به انتظار این .
و اگر اینچنین نشد ، پس من هیییچ شعور نیاموختم و هیییچ از قلبها و قدرتشان نفهمیدم !
تا این درجه اطمینان دارم که این گفتم .
مباد که متهم شوم به شعور اشتباه ، انشاله
ضمنا فراموش شد عرض شود پس از درخواست دوست عزیزمان جناب شوشتری مبنی بر ریویو بیشتر عطرهای زنانه ، با توجه به اینکه حدود سی چهل دستریز از کارهای خوب دارم ، دیشب رفتم سراغ کیف دستریزها و تعدادی را که دیدم در عطرافشان صفحه ای خالی از نظرات دارند در آوردم به جهت تست دوباره و ریویو ، اما چون گفته بودم قبلا که تا ایرج ننویسد من نیز نخواهم نوشت ، حال که مسیح عزیز من نیز مزید بر علت شد دیگر هیییچ حوصله به این کار ندارم !
صبر میکنم تا هر دو به دوستی و شادی مراجعت کنند تا من نیز سر شوق و ذوق آیم و ادامه دهم .
حیف است که اینچنین نشود که بیشمار دوستانمان ازین فراق دلگیر خواهند شد .
دور است از قلبهای پرمهر شما دل آزرده کردن دوستان و خوشحالی ی بدخواهان .
دوستانمان تا ریویو شما نخوانند ، ریویوی از حقیر نیز نخواهند خواند که حقیر در تصمیم هماره مُصر بوده ام .
ریش سفید پیرمردان حرمت دارد هرچند کوچکی چون من .
درود برشما... آموزگار سخی عزیزم من هیچ کوچکی نکردم و هیچ ارتباطی با هورمونهای جوانی نداره. چرا اینطوری میفرمائید قربان. چرا تلاش میکنید عقل را جهل و پختگی را خامی جا بزنید؟ این چه رسمی است؟ یعنی چی کوچکی کرد و عذر خواست؟ من کجای امر کوچک بودم؟ جایی که اصلِ ادبیات و اصول را به باقی ارائه دادم؟ یا آنجا که جلوی ترویج خبط رو گرفتم؟ یا آنجا که خیلی دوستانه جملات مغلوط رو اصلاح کردم؟ / ایشان در دو اصل که یکی از آنها بصورت تخصصی به رشته تحصیلی من مربوط میشه و دیگری رو بعنوان دفاعیه ارائه دادم اشتباه آکادمیکِ واضح و مبرهن داشتن. من اصلاح کردم. یعنی کوچک هستم؟ نگاه شما اینچنین کوچک و بزرگ رو تشریح و تفهیم میکنه؟ اینجا فضای مشاع است. قبلا هم نوشتم، دلیلی وجود داره که شاسی پاسخ داریم. نمیشه کلی اشتباه کرد و بعد بگیم تو این فضا به من ایراد میگیری؟ این حرف شد؟ واضحِ که اگر در علوم، اصول، قواعد و... اشتباه کنیم امکان اعتراض هست. همانطور که سرکار خانم گلی به خطای تاریخ اعتراض میکنند و علیرضا به نابلدی های عطاری! به مسیح رسید شد انفجار هورمون و صغیر بودن؟ چه تاختی زدید آموزگار. چرا؟ چون فرد مقابل نمیتونه هضم کنه؟ فریاد حق زبانِ باخبری است جانم نه نشانِ کوچکی! آنکه ساکت میماند بیخبر است یا بیخیال! بازهم شمارو ارجاع میدم به خانم گلی ،علیرضا و باقی عزیزان که در تخصص خود از هیچ خطایی نمیگذرند. ماهیت دانایی همین است. ما یا این رو درک میکنیم یا نه! تمام. سوابق موجود است و هرکس که باید میفهمد. واقعا دلخور شدم از شما. اصلا منصفانه نبود. شما پس با مطالعهی صفر تا صد متوجه شدید من کوچکی کردم؟ بهراستی تشخیص شما این بود؟ عجب سرزمین جالبی است این خاکِ کهن که در آن، آنکه اشتباه کرده و ظرفیت پذیرشِ نقدِ صادقانه رو نداشته بزرگ میشود و آن که با فریاد گفته آقا من دوست هستم، منت شما بر سر ما، با شخص شما کاری ندارم فقط این مطلبی که نوشتی اشتباهِ میشه کوچک! چه جالب آنکه بعد از کلی کلنجار ناامید میشه و میگه آقا باشه حق باشماست، بگذر، از یاد ببر، نرنج، میشه کوچک و...! جناب روحانی قطعا و حتما بزرگ هستند. اما جناب سخی عزیز من کوچکی نکردم. دفاع از حقیقت عین بزرگی است و من حاضرم تمام محیطهای امن و مضحک رو بخاطرش ازبین ببرم. من اون کسی نیستم که بخاطر دوتا به به و چه چه قلابی وُ 10تا لایک به هر مماشاتی تن بدم. هیچ تیری از این بدتر نبود. واقعا بهشت باشکوهی است امروز اینجا.
من عذر خواهی هم نکردم! گفتم بگذر. عبور کن. دلجویی کردم از ایشان. چرا؟ چون سن بیشتر دارند احتمالا و من معتقدم دوستی در نهایت باید بماند. یادجانم. انسان هیچ نیست جز یاد و خاطره! ولی هیچ جا ننوشتم ببخشید! نوشتم خبط از من بود! یعنی غلط کردم از پی حقیقت بودم! یعنی اگر میدونستم شما تااین حد عدم پذیرش دارید به مقبره اجدادم میخندیدم یک کلام بنویسم... چطور شما میفرمائید کوچکی کرد و عذر خواست حالا روحانی بیاد بزرگی کنه ببخشه؟ یا هرچیز دیگری که نوشتید... خطایی انجام ندادم که عذر بخوام. واقعا دیگه دارم شاخ در میارم. ایرج دوست منه. بسیار بزرگواره. برام قابل احترامه. ولی هم در زمینه شکسپیر هم در زمینه مسائل جنسی اشتباه کرد. تمام. این موضوع نه از روحانی چیزی کم میکنه نه چیزی به من اضافه. بعد میگم اینجا مهدکودکِ سرکار خانم میفرمایند نگو! آقا گذشت دورانِ این چیزا که مردم دوتا اشتباه ساده رو گردن نمیگرفتن... حالم دیگه بهم داره میخوره از این بحث. کل داستان چیه؟ یک ترجمه غلط :/ روحانی جان باور کن هیچ اتفاقی نیوفتاده. هیچکس نمیگه ایرج بلد نیست مسیح بلده. ما اینجا در حال تبادل داشته هستیم نه جنگِ دارایی! قرارِ از هم یاد بگیریم. چطور اینو بگم متوجه بشید؟ همینطور که داری میبینی محبوبیتت بیشتر هم شده... لذتش رو ببر. خودت رو اذیت نکن عزیز من...
متنی که اینجا هم نوشتم [در ابتدا] هیچ ارتباطی با ایرج نداشت. ولی دچار سوتفاهم شد. بابت این خیلی ناراحتم. چون تمام این هنجارها میتونست پیش نیاد...! جناب سخی صندلیِ قضاوت سرخ است و داغ باید حواسمون باشه که برای به دست آوردن یک دل یک کالبد دیگر رو خرد نکنیم. خواندن آن جمله زیر اسم شما تعجب برانگیز ترین اتفاقی بود که در ماه اخیر تجربه کردم! مرسی که فکر کردید دانستن و بروز آن یعنی کوچکی.
ادیت 1. ناگفته نماند بنده ترسی از کوچک بودن و خوانده شدن ندارم اما در این بساطِ جور کوچکی پوشاکی است که برای تن من مناسب نیست!
ادیت2. با اینکه جملات پیش رو حقیرانه، مضحک، عقب افتاده و متعفن هستن اما واقعا مجبورم به بروزِ این زشتی! ابتدا ننوشتم و صرفنظر کردم ولی شاید نیاز باشه. چهبسا ازنظر خودم احمقانه است!! افت. واقعا جهل آدمی رو به باتلاق میکشونه! خدمت آقایان و خانمهای محترم و عزیز باید عرض کنم بنده در دورهی کارشناسی فلسفه وَ در مقطع ارشد فلسفه هنر خوندم. سال اول دورهی دکتری بخاطر مسائلی که گفتنی نیست تعلیق شدم! بعد از آن اتفاق شوم انصراف دادم و در کنکور شاخه ریاضی [که رشتهی اصلی خودم در دبیرستان بود] شرکت کردم و مکانیک قبول شدم و لیسانس مکانیک گرفتم و...! پس از روی شکم حرف نمیزنم. البته هر کس کمی بداند این میفهمد! کار آقایان مثل این میمونه که مثلا من برم در زمینه عطرسازی با علیرضا بجنگم. یا در زمینه داروسازی با جناب بوترابی! یا روانشناسی با آلالیتا! خنده داره. چقدر زیبا میشد که همان ابتدا میگفت به به چقدر خوب که ما کنار هم هستیم و میتونیم از هم یادبگیریم! ولی نه. دوستان میل دارن با اطلاعات وبلاگی به جنگ بیان! 34 سال هم سن دارم و تشنجِ هورمون های جوانی مربوط به تازه بالغین و نوباه هاست! من دورهی آتشم گذشته... اینکه یک نفر نقد و اشتباه خودش رو نمیپذیره و کش میده تقصیر من نیست!
چون اینجا [دنیای عطر] مبحث غالبا برروی محور هنروُفلسفه میچرخه بروز و اظهار نظرِ یکی مثل من هم زیاد میشه. همین!
سوال. آقای زرنگ تو که رشتهی ریاضی بودی چطور فسلفه خوندی. من بخاطر علاقه ام به هنر و فلسفه بعد از دیپلم رفتم سربازی و بعد از آن کنکور انسانی شرکت کردم!
تا این حد کشور ما مغلطه محور شده! بله. باید همه چیز رو از پیش تصور کرد و به آنها پاسخ داد.
آموزگار عزیزم ممنون از توجه شما و سپاس بابت همراهیتون. لطفا همان روحانی را دریابید. من تصمیم خود را گرفته بودم کنون مصممتر شدم و قلبی خلاص تر دارم. در این بزم جای من نیست. شاید سالی چندبار... شاید هم نه!
برای همهی شما بهترینها رو آرزو میکنم. عزیزان هیچوقت از فریاد دانایی نترسید و برای صرفا محبوب ماندن تن به هر سقوط ندهید. هیچ چیز مهم تر از خِرَد نیست. به امید فردایی بهتر و روزگاری که در آن دادگاهِ رفاقت قاضی عادل به خود ببیند.
درود برشما... آموزگار سخی عزیزم من هیچ کوچکی نکردم و هیچ ارتباطی با هورمونهای جوانی نداره. چرا اینطوری میفرمائید قربان. چرا تلاش میکنید عقل را جهل و پختگی را خامی جا بزنید؟ این چه رسمی است؟ یعنی چی کوچکی کرد و عذر خواست؟ من کجای امر کوچک بودم؟ جایی که اصلِ ادبیات و اصول را به باقی ارائه دادم؟ یا آنجا که جلوی ترویج خبط رو گرفتم؟ یا آنجا که خیلی دوستانه جملات مغلوط رو اصلاح کردم؟ / ایشان در دو اصل که یکی از آنها بصورت تخصصی به رشته تحصیلی من مربوط میشه و دیگری رو بعنوان دفاعیه ارائه دادم اشتباه آکادمیکِ واضح و مبرهن داشتن. من اصلاح کردم. یعنی کوچک هستم؟ نگاه شما اینچنین کوچک و بزرگ رو تشریح و تفهیم میکنه؟ اینجا فضای مشاع است. قبلا هم نوشتم، دلیلی وجود داره که شاسی پاسخ داریم. نمیشه کلی اشتباه کرد و بعد بگیم تو این فضا به من ایراد میگیری؟ این حرف شد؟ واضحِ که اگر در علوم، اصول، قواعد و... اشتباه کنیم امکان اعتراض هست. همانطور که سرکار خانم گلی به خطای تاریخ اعتراض میکنند و علیرضا به نابلدی های عطاری! به مسیح رسید شد انفجار هورمون و صغیر بودن؟ چه تاختی زدید آموزگار. چرا؟ چون فرد مقابل نمیتونه هضم کنه؟ فریاد حق زبانِ باخبری است جانم نه نشانِ کوچکی! آنکه ساکت میماند بیخبر است یا بیخیال! بازهم شمارو ارجاع میدم به خانم گلی ،علیرضا و باقی عزیزان که در تخصص خود از هیچ خطایی نمیگذرند. ماهیت دانایی همین است. ما یا این رو درک میکنیم یا نه! تمام. سوابق موجود است و هرکس که باید میفهمد. واقعا دلخور شدم از شما. اصلا منصفانه نبود. شما پس با مطالعهی صفر تا صد متوجه شدید من کوچکی کردم؟ بهراستی تشخیص شما این بود؟ عجب سرزمین جالبی است این خاکِ کهن که در آن، آنکه اشتباه کرده و ظرفیت پذیرشِ نقدِ صادقانه رو نداشته بزرگ میشود و آن که با فریاد گفته آقا من دوست هستم، منت شما بر سر ما، با شخص شما کاری ندارم فقط این مطلبی که نوشتی اشتباهِ میشه کوچک! چه جالب آنکه بعد از کلی کلنجار ناامید میشه و میگه آقا باشه حق باشماست، بگذر، از یاد ببر، نرنج، میشه کوچک و...! جناب روحانی قطعا و حتما بزرگ هستند. اما جناب سخی عزیز من کوچکی نکردم. دفاع از حقیقت عین بزرگی است و من حاضرم تمام محیطهای امن و مضحک رو بخاطرش ازبین ببرم. من اون کسی نیستم که بخاطر دوتا به به و چه چه قلابی وُ 10تا لایک به هر مماشاتی تن بدم. هیچ تیری از این بدتر نبود. واقعا بهشت باشکوهی است امروز اینجا.
من عذر خواهی هم نکردم! گفتم بگذر. عبور کن. دلجویی کردم از ایشان. چرا؟ چون سن بیشتر دارند احتمالا و من معتقدم دوستی در نهایت باید بماند. یادجانم. انسان هیچ نیست جز یاد و خاطره! ولی هیچ جا ننوشتم ببخشید! نوشتم خبط از من بود! یعنی غلط کردم از پی حقیقت بودم! یعنی اگر میدونستم شما تااین حد عدم پذیرش دارید به مقبره اجدادم میخندیدم یک کلام بنویسم... چطور شما میفرمائید کوچکی کرد و عذر خواست حالا روحانی بیاد بزرگی کنه ببخشه؟ یا هرچیز دیگری که نوشتید... خطایی انجام ندادم که عذر بخوام. واقعا دیگه دارم شاخ در میارم. ایرج دوست منه. بسیار بزرگواره. برام قابل احترامه. ولی هم در زمینه شکسپیر هم در زمینه مسائل جنسی اشتباه کرد. تمام. این موضوع نه از روحانی چیزی کم میکنه نه چیزی به من اضافه. بعد میگم اینجا مهدکودکِ سرکار خانم میفرمایند نگو! آقا گذشت دورانِ این چیزا که مردم دوتا اشتباه ساده رو گردن نمیگرفتن... حالم دیگه بهم داره میخوره از این بحث. کل داستان چیه؟ یک ترجمه غلط :/ روحانی جان باور کن هیچ اتفاقی نیوفتاده. هیچکس نمیگه ایرج بلد نیست مسیح بلده. ما اینجا در حال تبادل داشته هستیم نه جنگِ دارایی! قرارِ از هم یاد بگیریم. چطور اینو بگم متوجه بشید؟ همینطور که داری میبینی محبوبیتت بیشتر هم شده... لذتش رو ببر. خودت رو اذیت نکن عزیز من...
متنی که اینجا هم نوشتم [در ابتدا] هیچ ارتباطی با ایرج نداشت. ولی دچار سوتفاهم شد. بابت این خیلی ناراحتم. چون تمام این هنجارها میتونست پیش نیاد...! جناب سخی صندلیِ قضاوت سرخ است و داغ باید حواسمون باشه که برای به دست آوردن یک دل یک کالبد دیگر رو خرد نکنیم. خواندن آن جمله زیر اسم شما تعجب برانگیز ترین اتفاقی بود که در ماه اخیر تجربه کردم! مرسی که فکر کردید دانستن و بروز آن یعنی کوچکی.
ادیت 1. ناگفته نماند بنده ترسی از کوچک بودن و خوانده شدن ندارم اما در این بساطِ جور کوچکی پوشاکی است که برای تن من مناسب نیست!
ادیت2. با اینکه جملات پیش رو حقیرانه، مضحک، عقب افتاده و متعفن هستن اما واقعا مجبورم به بروزِ این زشتی! ابتدا ننوشتم و صرفنظر کردم ولی شاید نیاز باشه. چهبسا ازنظر خودم احمقانه است!! افت. واقعا جهل آدمی رو به باتلاق میکشونه! خدمت آقایان و خانمهای محترم و عزیز باید عرض کنم بنده در دورهی کارشناسی فلسفه وَ در مقطع ارشد فلسفه هنر خوندم. سال اول دورهی دکتری بخاطر مسائلی که گفتنی نیست تعلیق شدم! بعد از آن اتفاق شوم انصراف دادم و در کنکور شاخه ریاضی [که رشتهی اصلی خودم در دبیرستان بود] شرکت کردم و مکانیک قبول شدم و لیسانس مکانیک گرفتم و...! پس از روی شکم حرف نمیزنم. البته هر کس کمی بداند این میفهمد! کار آقایان مثل این میمونه که مثلا من برم در زمینه عطرسازی با علیرضا بجنگم. یا در زمینه داروسازی با جناب بوترابی! یا روانشناسی با آلالیتا! خنده داره. چقدر زیبا میشد که همان ابتدا میگفت به به چقدر خوب که ما کنار هم هستیم و میتونیم از هم یادبگیریم! ولی نه. دوستان میل دارن با اطلاعات وبلاگی به جنگ بیان! 34 سال هم سن دارم و تشنجِ هورمون های جوانی مربوط به تازه بالغین و نوباه هاست! من دورهی آتشم گذشته... اینکه یک نفر نقد و اشتباه خودش رو نمیپذیره و کش میده تقصیر من نیست!
چون اینجا [دنیای عطر] مبحث غالبا برروی محور هنروُفلسفه میچرخه بروز و اظهار نظرِ یکی مثل من هم زیاد میشه. همین!
سوال. آقای زرنگ تو که رشتهی ریاضی بودی چطور فسلفه خوندی. من بخاطر علاقه ام به هنر و فلسفه بعد از دیپلم رفتم سربازی و بعد از آن کنکور انسانی شرکت کردم!
تا این حد کشور ما مغلطه محور شده! بله. باید همه چیز رو از پیش تصور کرد و به آنها پاسخ داد.
آموزگار عزیزم ممنون از توجه شما و سپاس بابت همراهیتون. لطفا همان روحانی را دریابید. من تصمیم خود را گرفته بودم کنون مصممتر شدم و قلبی خلاص تر دارم. در این بزم جای من نیست. شاید سالی چندبار... شاید هم نه!
برای همهی شما بهترینها رو آرزو میکنم. عزیزان هیچوقت از فریاد دانایی نترسید و برای صرفا محبوب ماندن تن به هر سقوط ندهید. هیچ چیز مهم تر از خِرَد نیست. به امید فردایی بهتر و روزگاری که در آن دادگاهِ رفاقت قاضی عادل به خود ببیند.
مسیحای عزیزم
منظور از کوچکی اشتباه کردن نیست .
کوچکی این بود که مسیحا در عین اینکه مطمئن بود اشتباهی نکرده است ، عذر خواست و دست دوستی دراز کرد .
این را در محاوره کوچکی و در بین عقلا بزرگی نامند .
و اما خود ِ مسیحا اینگونه گفت که من گاها کم حوصله ام یا تعابیری با همین مزمون که الان در خاطرم نیست ، چون من کنه وجودت میشناسم زیاد به این مطلب توجه نکردم و عبور کردم چون بزرگی ی فکرت را به یاد دارم که این مهم است . بنابرین بهتر دیدم تقصیر را بر هورمون های جوانی الصاق کنم ورنه پس از دخالت هورمون ، تو از هیچ باب قصور نداری و پس از سالیانی که به سن من برسی تنها و تنها هنر مطلق خواهی بود .
میبینی ؟؟ دقیقا سوء تفاهم اینگونه ایجاد میشود !!
میدانی تقصیر چیست ؟ کلام اگر همراه با نگاه باشد ( چشم در چشم ) منظور بصورت کامل و دقیق منتقل میشود . این دو لازم و ملزوم یکدیگر اند . اگر هر کدام نباشند پس رساندن منظور ، زمان و زحمت بسیار میطلبد .
کوچکی ای که یاد شد مربوط به زمان پس از رنجش بود . کوچکی ( بزرگی ) زمانی بود که شما متواضعانه عذر خواه بودید . منظور از کوچکی این بود جوان که البته مطمئن ام جناب ایرج درک موضوع کرد از پیام حقیر .
کمی آسان گیر تر باش مسیحا دم ما . راحت تر عبور کن . درست است که خیابان هموار نیست اما اگر در عبور تعلل کنی به جهت عیب یابی و اصلاح آنوقت همین ناهمواری ممکن است سبب ساز تصادفی مخرب تر باشد .
هرکدام قسمتی را درست و قسمتی را برخلاف سلیقه ی مخاطب گفته اید و همین تولید ناهماهنگی در سلیقه کرده است .
عبور کنید . مته به خشخاش نگذارید . این اختلافات کوچک به مرور زمان قابل به هماهنگی ست .
من در خانواده ای بزرگ شدم که بسیار بسیار بر کلام و منظور آن اتکا میشد . یعنی بفرمایید اینجا بنشینید یک معنی و بفرمایید آنجا بنشینید معنی ی دیگر داشت . این که چه کس این گفته نیز معنی داشت . اینکه چه زمان گفته نیز معنی داشت . با چه ادبیاتی گفته نیز معنی داشت و الی قس هذا !
تا اینکه دیدم دارم با دیگرانی که اینگونه بزرگ و تربیت نشده اند بر به مشکل میخورم ! به مرور یاد گرفتم همیشه منظورهای مخاطبین ، آن چیزی نیست که من آموخته ام !
پس به مرور و پس از عبور ، آرام تر و صبورتر شدم .
و دیگر : شما عذر از رنجش خواستید و نه از اشتباه ! کجای کلام من نوشته شده مسیح از اشتباه عذر خواسته است ؟؟
بنظر من تنها شخصی که کلام مرا اینگونه تفسیر کرد خود مسیحاست :) که البته حق کاملا با تو است چون وقتی خودم را جای تو میگذارم ممکن میبینم که برداشت اشتباه کنم .
حتی و حتی اگر اشتباه هم نوشته باشم ، باز هم مسیح باید بر قلب و منظور سخی از تمامی ی ارتباطات و سخنان قبل و تجربه های پیشین مسلط باشد .
دقیقا همان تجربه ی عجیبی که تو از کلام من کردی من نیز هم اکنون از این برداشت تو کردم با این تفاوت که تو را هم میشناسم و هم خود جای تو گذاشتم و درک آن کردم :)
تو بهترینی . بهترین بمان برای ما
ضمنا فراموش شد عرض شود که :
قضاوت ؟ خدا نکند که نه سواد اش موجود است و نه اطلاع دقیق اش از کنه مطلب .
من فقط هر دو بزرگوار را یادآوری کردم به دوستی و مرور بیشتر و نیز شادی ی دوستان .
اگر رنگ و بوی کلام حقیر نقش قضاوت بر خود گرفته است تمام قد ازین باب عذر خواه ام .
میسح عزیزم اگر به قلبت رجوع کنی میبینی که دوست ترین ات دارم و این مدروک است طبق قانون ارتباط دلها .
دوست نداشتم سکوت کنم و بگذرم . با شما ماندم با این حال که طبق تجربه بیم سوء تفاهم میرود اینگونه اوقات . کما اینکه پر بیراه هم نبوده است بیمناکی ام ! لیک این به جان میخرم به امید دوستی ها .
مسیح عزیزم . هم دوباره متن قبلی ی مرا مرور کن که شاید تندخوانی دلیل بر سوء تفاهم شده است و هم دوباره مروری بر دوستی ها کن . من به هوش سرشار تو ایمان دارم کمی احتمال بی حوصلگی میرود .
ضمنا قمر بر مدار عقرب است !! :)
یاد مطلبی افتادم
در خصوص پایفشاری بر درست ها که اشاره کردی .
این مطلب معروضه ارتباطی با ماجرای تو و ایرج ندارد که هر دو از عقلای مجلسید و تنها بدلیل اشاره ای که کردی که در خانه برخی اوقات اجبار به اصرار میشود عرض میکنم :
سعدی میگوید درصورتیکه پس از تقاضا ، کلام صحیحی منعقد شد و عده ای ( و نه حتی یک نفر ) با آن مزمون به مقابله یا عناد پرداختند نه تنها پایفشاری نکن که عذر بخواه و عبور کن !!!
عقلای مجلس بر کلام صحیح تو صحه مینهند ( حتی در دل ) یا حتی با اشاره ولو به سر ، تایید مطلب میکنند ! ( و همین بر تو کفایت دارد ) . زیرکان سکوت اختیار میکنند تا در صورت عدم درک مفهوم به تحقیق و مشورت درک صحت کنند . و بی خردان جمع به مجادله بر ضدیت آن کوشند که همین باعث میشود حکما ایشان را شناخته و به سطوح دانایی و هشیاری ی ایشان مسلط شوند و چون درک مطلب بر بی خردان همانا میخ بر سنگ کوفتن است پس هیچ سود ندارد بلکه زیان !
و خردمندان که این میدانند حتی به مقتضای زمان بر تاکید اشتباه ایشان مهر تایید مینهند تا آرامش برقرار شود و میدانند هوشیاران بهره ی خویش برده اند و بی خردان نه فهمیده اند و نه خواهند فهمید و بقول سعدی میخ بر سنگ نمیکوبند که اینکار از عقلا نشاید .
بنابراین اصلا نه تنها نیاز نیست که بر مطلبی صحیح پایفشاری شود بلکه انجام آن چون سودی ندارد باطل مینماید که دانایان با کوچک اشاره ای به تحقیق میروند تا درک مطلب کنند و بی خردان بر " بی خرد ماندن " خویش پای میفشارند .
دوستان ما علیرضا یا سرکار خانم گلی که مورد اشاره ی تو بودند پایفشاری نکرده اند بلکه بر مصداق گفته های خویش در پیامهای بعدی سند و مدرک معرفی کرده اند و ممکن است این ، پایفشاری تلقی شود حال اینکه تصدیق سند است و این از لطف بی پایان ایشان است که به درک مفهوم بر عوام کمک کنند ورنه میتوانستند بگویند : خواه پند گیرید خواه ملال ! این در حالیست که خود میدانند عاقلانی که قرار بر تفهیم شان بوده ، درک مطلب کرده اند .
و تو مخزنی از دانشی . حکمتی که باید امروز به کار آید . ماجرای تو و ایرج سوء تفاهم است که هر دو سواد در سر و مهر بر دل دارید .
چون هر دو را دوست تر دارم قبول درخواست کردم ورنه این کار از احتیاط بدور است که ممکن است رنجش هر یک بدنبال داشته باشد به سوء تفاهم و اگر شما دو تن نبودید به همان یک پیام صفحه ی اول بسنده میکردم .
بقول دوستانمان مسیح و ایرج : با هم دوست باشیم ! :)