درود بر همهی شما عزیزان. بدون مقدمه چینی!
1. هدفِ من همیشه بیش وَ درستتر فهمیدن بوده و هست. [درکنارهم] برای رسیدن به این مهم باید آموخت که اصلِ یادگیری از قربونت برم داداش، سیسی جون بمونی برامون، چِشِ مایی، جگرتو بخورم، شما خودت افلاطون زمانی و... مهمترِ و اگر کسی ایرادی [براساسِ منطق، رساله و کتاب نه عقیده وُ دیدگاه] به ما وارد کرد باهاش مقابله نکنیم. جوابهای میرزامَشنگی بهش تحویل ندیم. شعبون بی مخ بازی در نیاریم. مهدکودک نیست که. بیست نفر هم تاییدش میکنن، شخص فکر میکنه واقعا به درخت حقیقت رسیده و سیب رو چیده. اشتباه رو بپذیریم. به همین سادگی. این موضوع منافاتی با دوستیهای ما نباید داشته باشه. تا یکی بهمون گفت آقا اشتباه میکنی سریع باهاش قهر نکنیم! :| با کلی قربونت برم، ببخشید نارنجی جون، عسل قربونِ مومِت و... چندتا جمله برای شخص مینویسی تو جواب اوووو انواع و اقسام توهینها! باخودش نمیگه این آدم اگر میخواست راحت میتونست در و پیکرِ منو چارطاق کنه. حتما هدف دیگری داره که از درِ احترام وارد شده. ولی نه؛ جنگ همچنان جنگِ عقیده است نه اصول...! زمانی دوست هستیم که الکی هی همدیگه رو تایید کنیم. با این کار که هیچ وقت تعالی حاصل نمیشه. یعنی وقتی به وضوح میبینیم یکی داره اشتباه میکنه سکوت کنیم و رد شیم؟ خنثی؟ برای بازی اینجا هستیم؟ سرگرمی هم تشریفات و تعریف داره! زمان عزیزان. داریم زمان خرج میکنیم. بنظرمن نباید کاملا بیتفاوت بود. فضای اینجا دقیقا داره میشه مثل اون پلتفرمهایِ سرطان گرفتهای که شیمی درمانی هم دیگه روشون تاثیر نداره! فساد و فتیشِ مورد توجه بودن [به هر طریقی] برای برخی واقعا حائز اهمیت شده. (خود من قطعا یکی از چرخدنده های این ماشین خراب هستم!/فکر نکنید دارم برای باقی مرثیه میخونم فقط) ای کاش میشد حداقل اون به اصطلاح تشکر یا لایک ها حذف بشن...!! گاهی اوقات کسانی که تو رو نقد میکنند کلامی از همان جنس رو (چهبسا ضعیفتر) از فرد دیگر با به به و چه چه میپذیرند. عجایب! و بسیار ضدرفتارهای دیگر...!
2. ایرانیها غالبا در ارتباط با عطر نوپا هستن (از لحاظ مفهوم نوین نه معطر بودن!) و هنوز نتونستن متوجه بشن عطر، صرفا یک لیکوئیدِ خوشبوکننده نیست. چهبسا در برخورد با کل هنر هم همینطور هستیم. ما [اکثریت] فیلم سینمایی میبینیم و درست زمانی که داریم باقیمانده های پاپکورنِ کَره ای رو از لبهایِ نمکی خودمون پاک میکنیم، میگیم 'وَاو عجب اثری بود' غالبا بعد از این بروز بادگلو از دهانِ عقب افتادهی ما خارج میشه. این بادهای روشنفکری یکی از اساس ما ایرانیهاست. [بازهم اکثریت] به معده و ساختار گوارشی آدمیزاد هم هیچ ربطی نداره. میگیم فیلم ایکس خوب بود یا بد. اما هیچکدوم هیچ کتاب سینمایی یا نقدی رو نخوندیم، هیچ مستندی تماشا نکردیم، هیچ نوشتهای از هیچ کارگردانی رو مطالعه نکردیم، مفهوم تصویر، نور، محتوا و میزانسن رو نمیدونیم، از چگونگیِ تلفیق صدا و تصویر باخبر نیستیم، در مورد اینکه یک فیلنامه باید چطور باشه ایدهای نداریم و هزارتا نابلدیِ دیگه! عقیدهی من اینه که غالب ما همچنان در حد 'حال میده' یا 'حال نمیده' هستیم و همیشه این شعارهای ماست که گوش فلک رو پاره میکنه نه واقعیت هامون! آن چیز که ما بعنوان مخاطبِ هنر میشناسیم در تعریف صحیحتر 'محققِ هنری' بایست باشه. قبلا هم اشاره کردم 'هانس گادامِر' مینویسه : درکِ اثرِ هنری مستلزمِ فعالیتِ تخیلیِ تماشاگر یا مخاطب است. فعالیتی که کمتر از خلاقیت تخیلیِ خالقِ اثر نیست! میتوان گفت ذهنِ هنرمند و مخاطب همواره و متقابلا به فعالیت خلاقانه میپردازند. هنر بازی است که هنرمند و مخاطب در آن 'مشترک' هستند. حالا شما بیا اینو به یالانچی هایِ فیس و افادهای حالی کن! لایهی اُزونِ تُرد و صورتی خودشون رو پاره میکنن که ای فلک یکی به داد ما مظلومان برسه. این چه وضعیتیِ،، ما اومدیم اینجا دوتا عطر بخریم بعدش آخر هفته بریم لواسون باغ خاله اقدس اینا همه رو با بوی خوش متحیر کنیم! آروم باشید. شارل فابری کلی شب بیداری کشید تا شما نمونهها رو کشف کرد. لایهی مذکور اگر پاره بشه پرتو فرابنفش وارد و کار دستِ طبیعتتون میده. من شخصا [بارها گفتم] هدفم این بود که بدونیم عطر یعنی هنر و هنر یعنی تمامِ هستی. یعنی بودن. لمس. ایجاد. اکتشاف. حتی سعی کردم اتمسفر هر نوشته رو با اتمسفر خود عطر هماهنگ کنم. برای همین یک نوشته میشه طنز فکاهی [مثل گاردینیا روبر پیگه] یک نوشته میشه تراژدی سورئال روایی [کاغتیه لا پونتغ] یکی میشه عرفان و ادبیات شاعرانه [مثل تانگو، سالومه، تغ هرمس] و و و...
البته ناگفته نماند بسیارند افرادی که مابعدِ واژهی ادراک قرار میگیرند. آباد باشند که خون هستند در رگ و جان در پیکر. همان نور امید هستند که شاعر گفت...
3. ذیل عطر دیور اوم پارفم مطلبی کوتاه از نیچه نوشتم. به نظرتون مقصود چه بود؟ من به شما میگم. هدف اشاره به این اصل بود که نگاهِ نیچه به زن وَ تعاریفی که دربارهی عصرزنانگی ارائه کرده زیرِ رادیکالِ مشکلاتِ شخصی اوست نه فلسفهی حقیقت! چرا؟ تو همون نوشته اشاره کردم! اما با زبان صلح نه جنگ / غالبا معلمهای فلسفه نگاههای اینچنینی رو رد و نظریه مذکور رو باطل میدونن. نباید فراموش کنیم فیلسوف، عالم، عارف و... [هم] آدم هستند و بیشمار مشکلات وُ معضلات رو پشت سر گذاشتن و میگذارند. پیش میاد گاهی که شمایلِ شکست وَ حتی عقدههای شخصی رو هم در نوشتههای خودشون جاری میکنند. نباید هر کلامی رو صرفا به این دلیل که یک فیلسوف یا دانشمند بیانش کرده پذیرفت. [شمارو ارجاع میدم به هایدگر که با نازیها هم پیمان شد! آیا چون هایدگر است باید هرچه در آن دوران گفته رو هم قبول کنیم؟] سوال. به نظرتون چند نفر ایهام، اشاره وَ سایهی خوابیده در اون نوشته رو متوجه میشن؟ نمیدونم. شاید هیچکس؛ شاید همه! این دقیقا همان جاییِ که زاویههای جدی ایجاد میشن.
قطعا روش من مشکلاتی داره. برخی اوقات شتابزده عمل میکنم و از هیچ چیز نمیگذرم. برای همین مطالبی که به من منتهی میشه میره تو حاشیه وَ فضا رو مسموم میکنه. تصمیم داشتم برای درمانِ این مرض کمی از ثقلِ داستان دور شم ولی تا الان که خبری نیست! واقعا نمیدونم چرا نمیشه. انگار تو جنگ هستم و راهی برای عقبنشینی وجود نداره. شاید هم خودخواهی باشه صرفا! نمیدونم. بد دردی است سربه راه نبودن. هیجانِ بروزِ دائم دارم وُ فراموش میکنم استمرار همواره آبستنِ ابتذال است وُ سرزمین ما خاکِ غیبت و ظهور. باری. اینها همه بیراهه است وُ اصلِ نقل اینه که عزیزان خواهشا از گاه و بیگاه من نرنجید وُ اگر کلامی بر خلاف شما نوشتم خیال بر این نبرید که روبهروی شما هستم. خیر. من همیشه دوستی و درکنار هم بودن رو خواستم، اما اصل نقد و چشمپوشی نکردن از اشتباه برام از هرچیزی مهمتر بوده و هست. [چه در قبال خودم، چه باقی!] من از تمام کسانی که آنها را ناخواسته رنجاندم دلجویی میکنم. باشد که باور کنید هدف همیشه مثبت بوده؛ چهبسا روشِ این نااهل همواره دشوار!
سلام رفیق
صبر کردم مدتی بگذرد :)
همین که میدانی دوست ترین ات دارم بر من کفایت دارد !
دوم اینکه اعتراض بر من ، وارد است . باید بجای کوچکی کردن تواضع کردن مینوشتم هرچند منظور همان بود .
علیرضا چه قشنگ و زیبا گفت همانطور که قبلا گفته بودم که چشم در چشم است که منظور صحبت را به معنی منتقل میکند و مهمترین بُعد سخن است .
زیبا گفت که : برای درک بهتر به سوابق رجوع کن که ممکن است صحبت ِ پر مهر دوستی ، به عناد تعبیر شود .
هر چند با زکاوتی که من از تو سراع دارم حتی به این نباید نیاز باشد .
خلاصه که توجیه نمیکنم . بله . اعتراض بر من وارد است و بابت اش عذرخواهم .
اما در قاموس من مهمترین چیز مهر است . وقتی میدانم مسیح بر من مهر دارد پس دیگر هیییچ چیز من جمله تعابیر اشتباه یا سوء تفاهمات بر من کوچکترین تاثیری ندارند .
دیگرانی هم که متذکر شدی اگر هوشیار و عقیل باشند ( که اغلب دوستانمان چنین اند ) که خود ، میفهمند و مسلط اند بر ادراک سخن و منظور آن و اگر هم برخی هوشیار نیستند ، خب بر ما اهمیت ندارند که چه فکر کرده اند و چه میگویند ! سخنان نابخردان بر دیگران فقط مزاح و تفنن است :) مرجعیت ندارد !
همینکه میدانی دوستت دارم بس است :)
با وجودیکه همیشه مینویسم و ثبت میکنم و هرگز دوباره مرور نمیکنم به غلط گیری لیک از ترس ام یک بار دیگر این متن را خواندم :)) این گفتم که بخندی !
درود برشما. آقا عذرخواهم چیه؟؟ من کی باشم که شما بزرگوار این رو براش بنویسید؟؟ هیچوقت هیچوقت و هرگز منظورم این نبود که شخصِ محترم شما اینچنین بنویسید. البته نشانِ تعالی و رشد است و هیچ کم نمیشود از کسی و چهبسا به دقت اضافه هم خواهد شد و این رسمِ بزرگ نگریستن و بروزِ عدالت است؛ حتی پس از واقعه. سپاس. نه بابت این کلام بلکه بابت آن نگاه.
کلام من گلایه ای تند و بروز دلسردی و ناامیدی بود؛ نه نقد. آدمها از نزدیکان خودشون انتظار زیادی دارند. و این تداولِ رابطه است؛ ایراد نه. و من هیچوقت نمیتونم فکرِ داخل سرم رو مخفی کنم. معتقدم ناراحتی هایی که در قلب و مغزمون جمع میکنیم بعدها تومور میشن... مارو میکشن وَ قطعا اون رابطه رو نابود میکنن و گند بالا میاد. پس من در لحظه قکفریاد میزنم و در مسیر لبخند! و هیچوقت کینه با من نیست :) قطعا و حتما بیشمار دوستی، تایید و محبت شما رو یادم هست... ولی باور کنید حق داشتم. شما الان ببینید شخص چه چیزهایی داخل سایت نوشتن :) آدم اصلا از خودش ناامید میشه. همه هم اینو متوجه میشن و هیچکس چیزی نمیگه. شایدم حق داشته باشن البته. ولی اگر دونفر بهش یادآوری میکردن که آقا، انسان، بزرگوار، کسی به شما توهین نکرده. فقط انتظار داشتی هیچوقت کسی به اشتباهاتت اشاره نکنه. یکی این کارو کرد. چرا؟ چون دیگه زدی توی مهمترین قواعد. تازه بیشترین احترام رو قائل شد برات. آقا دیگه نوشتهی مذکور موجوده. چطور میتونیم انقدر گریه کُن باشیم. میدونید این امر چرا پیش میاد؟ چون وقتی شخص [نوعی] دائما داره اشتباه میکنه افراد به محاوره و دروغ بهش میگن تو حق آموزش به گردن ما داری. این همون چیزی که نوشتم آدم ها رو به کشتن میده!! این همان توهم و جراتِ کاذبی است که روانشناسی بابتش هشدار داده...
من میتونم چندین و چند مثال بیارم که شخص با سوتفاهم، سوءظن، سوبرداشت، لجبازی و شک به جایگاهِ نوشتاریش و... حالِ خودش و باقی رو خراب کرده. یاد ماجرای علی افتخاریان افتادم و عطر دانهیل!! به وضوح معلوم بود داره علی رو آزار میده. جایی که کلام علی کاملا مشخص و قابل فهم بود! وقتی هیچوقت هیچکس اعتراضی نمیکنه تهش میشه همین آشِ شور! من باز همانجا سعی کردم با یک نوشته بیطرف مسئله رو تمام کنم. خواهش میکنم به عطر عربین دیزرت دانهیل مراجعه کنید و مطالب رو با دقت بخوانید! استدعا دارم این کارو انجام بدید...!
همین جا اومد... بیخود و بیجهت نوشته رو به خودش گرفت...و یک سری حرف عجیب... فضا نباید باب میل شما باشه و...! واقعا نفرین به من. ای کاش اصلا جوابش رو نمیدادم. ای کاش براش مینوشتم حق باتوست. یا مینوشتم با کی کار داری عامو؟ :) شیرازی های عزیز :))) واقعا پشیمانم که با ایشان دهن به دهن شدم... دیگه حوصلهی فضا سر رفته... موقعیت به تهوع رسیده. واقعا تصمیم دارم حتی اگر فحش هم بهم بده هیچی بهش نگم. مستقیم. اصلا میزان و مقدار مناسبی نیست. اگر خواننده عدالت و دقت داشته باشه میفهمه چی به چیه. چهبسا فهمیدن وُ در خلوت گفتند وُ شنیدیم وُ نخندیدیم زیرا دلمان میخواست عاقبت گونهی دیگر باشد!! اصلا حماقت من بود که وارد این شبه جنگ شدم. قطعا که شخص قرار نیست قبول کنه و حتما باید به فرافکنی چنگ بزنه. اصولِ روانکاوی در سال دوم دانشگاه این دسته را بررسی کرده برای من! وقتی آدم سطح خودش رو حفظ نکنه. میزانش رو محترم نشماره و وارد هر بحث و جدلی بشه. چنین لکه ای هم حقشه. باید بنوشم و دم نزنم. معلمی داشتم سال آخر کارشناسی (زمانی که مکانیک میخوندم) ایشان استاتیک، مقاومت مصالح و... تدریس میکردن. به من میگفت تو اطلاعات زیادی داره. عطش انتقال هم داری... اما جایگاه خودت رو نمیشناسی و نمیدونی دقیقا به چه کسی باید مطلب رو ارائه بدی. برخی دوست دارن غرق بشن به توربطی نداره. برخی اما نه! تو باید با دسته دوم فقط همکلام باشی تا بتونید در کنار هم رشد کنید. تو از آنها یاد بگیری و آنها از تو. بحث با دسته اول فقط کلنجار است و بطلان حقیقت! از تو کم میکنه و دیگه کسی به واقعیت تو توجه نخواهد کرد. تو باید بزرگی یاد بگیری در کنار دانش. راست میگفت. من بزرگی بلد نیستم. اصلا بلد نیستم. چون شبیه به یک پسر بچه ام که فقط میخواد بگه تو زیرزمین یک سایه داشت حرکت میکرد... آقا کسی که سر در نمیاره من چرا باید باهاش دارد بحث شم؟ لعنت. ارزش و منزلت دانسته ی خودم رو از بین میبرم. منم که اعتبار ادبیات و دانش رو نابود میکنم. نه دیگران. دقیقا. اینجا شخص میخواد برای فلان استاد رساله بنویسه. 300 صفحه نوشتهی تخصصی رو با التماس! میده من براش ويراستاری و غلط گیری میکنم... بعد نشستم اینجا سر قبر خالی گریه میکنم. لعنت به من. واقعا ای کاش بفهمم که مشکل از خودمه نه باقی. این میز قمار من نیست... مسیح نادان.
الان ببینید چی نوشته برای علیرضا؟ من کجا به ایشان توهین کردم؟ این سفسطه های آماتور چی هستن اصلا :) چرا هیچکس جرات این رو نداره که براش بنویسه؟ جز اینکه غلط کردم، به گور مرده هام خندیدم و نوشتم آقا دردت به سرم بایسکشوال میشه فلان؟ شما سطح مظلومنمایی رو ببین. میدونم که بعنوان دوستِ دوطرف و شاهد کل نمیتونید به این نوشته واکنش نشون بدید. ولی او واقعا باور کرده بهش ظلم شده :) خسته کننده است. نمیدونه با هر لغت داره بیشتر به خودش آسیب میزنه. الان برم جوابش رو بنویسم؟ برم همه چیز رو کنار هم به شکل یک رساله بریزم بیرون؟ نه! من دیگه با ایشان هیچوقت همکلام نمیشم.
انگار کسی گفته از اینترنت و مترجم استفاده نکن. من گفتم آقا مطالبی که تدریس میشن و قاعده هستند از شیمی تا زمین شناسی از ادبیات تا فسلفه... ما نباید این رو به اشتباه منتقل کنیم. چقدر مثال بزنم. مثل این میمونه ما قانون پایستگی انرژی رو از نو بنویسیم :) مستر این یک ثابت جهانی است... میخوای این کارو انجام بدی باید بری اینستا. نه جایی که همه اعضاش مکتب رفته هستند و قطعا بروز غلط رو به اشاره میبرند! واقعا نگران نیست که دیگران سوابق رو میخونن؟ بزرگترین سوالم اینه که دقیقا چی داره میگه :(
بله با این روش آدم ها از منجلاب میان بیرون اگر همان قدم اول به من میگفتند برادرم مرسی. مرسی که اشتباه من رو با دوستی اصلاح کردی. من حرف تورو قبول میکنم که چندین سال درسش رو خوندی و ما باهم به جلو میریم... قطعا تو از هر وبلاگی معتبر تر هستی. چون دوست مایی و خوب ما میخواهی. من هم سعی میکنم هرچیزی رو که میدانم با تو بگویم. ولی ایشان نتونست قبول کنه و شما میگی او دست زیر بگیر است!! این همون تعریفهاست که میگم نابود میکنه آدمها رو...
یک جایی من برای عليرضا در مورد امبرگریس نوشتم. دقیق یادم نیست کجا... ای کاش برید ببینید من چطور برای او نوشتم. او چطور به من پاسخ داد و ما به کجا رسیدیم باهم :) افسوس که هیچکس جرات نداره به این توهم جاری پایان ببخشه و حق همچنان پایمال میشه و توهم و خوددرگیری جانان بیشتر!
حالم داره از خودم، این بحث بچه گانه این سکوتهای نابجا بهم میخوره. چنان خودم رو حقیر کردم که ببین دارم در مورد چه چیزهایی مینویسم. 15 سال بود چنین بحثهای بی لولی نداشتم و ندیدم. اشتباه کردم. واقعا اشتباه کردم... باید میدونستم دارم به کی اعتراض میکنم. به سخی اعتراض میکنم و بعد از چند رو پاسخ میشه این که نوشتید...! پس میشه با شما کلی بحث کرد. نقد یا تعریف... فکر کنید نوشته من در خطاب به شما کجا در اشاره به ایشان کجا!! آن که برای شما نوشتم گلایه بود و گلایه و گلایه... آن التماس بود خواهش و عذر!!!! ولی نتیجهی این رو را تماشا کنید. ما همچنان دوست هستیم و گفتمان اصل است. اما...!
ادراک جانم. ادراک آن بزرگ نعمتی است که اسپینوزا از آن دم میزند!!
من در شناخت اشتباه کردم و غلط کردم هزاربار.
درود برشما. آقا عذرخواهم چیه؟؟ من کی باشم که شما بزرگوار این رو براش بنویسید؟؟ هیچوقت هیچوقت و هرگز منظورم این نبود که شخصِ محترم شما اینچنین بنویسید. البته نشانِ تعالی و رشد است و هیچ کم نمیشود از کسی و چهبسا به دقت اضافه هم خواهد شد و این رسمِ بزرگ نگریستن و بروزِ عدالت است؛ حتی پس از واقعه. سپاس. نه بابت این کلام بلکه بابت آن نگاه.
کلام من گلایه ای تند و بروز دلسردی و ناامیدی بود؛ نه نقد. آدمها از نزدیکان خودشون انتظار زیادی دارند. و این تداولِ رابطه است؛ ایراد نه. و من هیچوقت نمیتونم فکرِ داخل سرم رو مخفی کنم. معتقدم ناراحتی هایی که در قلب و مغزمون جمع میکنیم بعدها تومور میشن... مارو میکشن وَ قطعا اون رابطه رو نابود میکنن و گند بالا میاد. پس من در لحظه قکفریاد میزنم و در مسیر لبخند! و هیچوقت کینه با من نیست :) قطعا و حتما بیشمار دوستی، تایید و محبت شما رو یادم هست... ولی باور کنید حق داشتم. شما الان ببینید شخص چه چیزهایی داخل سایت نوشتن :) آدم اصلا از خودش ناامید میشه. همه هم اینو متوجه میشن و هیچکس چیزی نمیگه. شایدم حق داشته باشن البته. ولی اگر دونفر بهش یادآوری میکردن که آقا، انسان، بزرگوار، کسی به شما توهین نکرده. فقط انتظار داشتی هیچوقت کسی به اشتباهاتت اشاره نکنه. یکی این کارو کرد. چرا؟ چون دیگه زدی توی مهمترین قواعد. تازه بیشترین احترام رو قائل شد برات. آقا دیگه نوشتهی مذکور موجوده. چطور میتونیم انقدر گریه کُن باشیم. میدونید این امر چرا پیش میاد؟ چون وقتی شخص [نوعی] دائما داره اشتباه میکنه افراد به محاوره و دروغ بهش میگن تو حق آموزش به گردن ما داری. این همون چیزی که نوشتم آدم ها رو به کشتن میده!! این همان توهم و جراتِ کاذبی است که روانشناسی بابتش هشدار داده...
من میتونم چندین و چند مثال بیارم که شخص با سوتفاهم، سوءظن، سوبرداشت، لجبازی و شک به جایگاهِ نوشتاریش و... حالِ خودش و باقی رو خراب کرده. یاد ماجرای علی افتخاریان افتادم و عطر دانهیل!! به وضوح معلوم بود داره علی رو آزار میده. جایی که کلام علی کاملا مشخص و قابل فهم بود! وقتی هیچوقت هیچکس اعتراضی نمیکنه تهش میشه همین آشِ شور! من باز همانجا سعی کردم با یک نوشته بیطرف مسئله رو تمام کنم. خواهش میکنم به عطر عربین دیزرت دانهیل مراجعه کنید و مطالب رو با دقت بخوانید! استدعا دارم این کارو انجام بدید...!
همین جا اومد... بیخود و بیجهت نوشته رو به خودش گرفت...و یک سری حرف عجیب... فضا نباید باب میل شما باشه و...! واقعا نفرین به من. ای کاش اصلا جوابش رو نمیدادم. ای کاش براش مینوشتم حق باتوست. یا مینوشتم با کی کار داری عامو؟ :) شیرازی های عزیز :))) واقعا پشیمانم که با ایشان دهن به دهن شدم... دیگه حوصلهی فضا سر رفته... موقعیت به تهوع رسیده. واقعا تصمیم دارم حتی اگر فحش هم بهم بده هیچی بهش نگم. مستقیم. اصلا میزان و مقدار مناسبی نیست. اگر خواننده عدالت و دقت داشته باشه میفهمه چی به چیه. چهبسا فهمیدن وُ در خلوت گفتند وُ شنیدیم وُ نخندیدیم زیرا دلمان میخواست عاقبت گونهی دیگر باشد!! اصلا حماقت من بود که وارد این شبه جنگ شدم. قطعا که شخص قرار نیست قبول کنه و حتما باید به فرافکنی چنگ بزنه. اصولِ روانکاوی در سال دوم دانشگاه این دسته را بررسی کرده برای من! وقتی آدم سطح خودش رو حفظ نکنه. میزانش رو محترم نشماره و وارد هر بحث و جدلی بشه. چنین لکه ای هم حقشه. باید بنوشم و دم نزنم. معلمی داشتم سال آخر کارشناسی (زمانی که مکانیک میخوندم) ایشان استاتیک، مقاومت مصالح و... تدریس میکردن. به من میگفت تو اطلاعات زیادی داره. عطش انتقال هم داری... اما جایگاه خودت رو نمیشناسی و نمیدونی دقیقا به چه کسی باید مطلب رو ارائه بدی. برخی دوست دارن غرق بشن به توربطی نداره. برخی اما نه! تو باید با دسته دوم فقط همکلام باشی تا بتونید در کنار هم رشد کنید. تو از آنها یاد بگیری و آنها از تو. بحث با دسته اول فقط کلنجار است و بطلان حقیقت! از تو کم میکنه و دیگه کسی به واقعیت تو توجه نخواهد کرد. تو باید بزرگی یاد بگیری در کنار دانش. راست میگفت. من بزرگی بلد نیستم. اصلا بلد نیستم. چون شبیه به یک پسر بچه ام که فقط میخواد بگه تو زیرزمین یک سایه داشت حرکت میکرد... آقا کسی که سر در نمیاره من چرا باید باهاش دارد بحث شم؟ لعنت. ارزش و منزلت دانسته ی خودم رو از بین میبرم. منم که اعتبار ادبیات و دانش رو نابود میکنم. نه دیگران. دقیقا. اینجا شخص میخواد برای فلان استاد رساله بنویسه. 300 صفحه نوشتهی تخصصی رو با التماس! میده من براش ويراستاری و غلط گیری میکنم... بعد نشستم اینجا سر قبر خالی گریه میکنم. لعنت به من. واقعا ای کاش بفهمم که مشکل از خودمه نه باقی. این میز قمار من نیست... مسیح نادان.
الان ببینید چی نوشته برای علیرضا؟ من کجا به ایشان توهین کردم؟ این سفسطه های آماتور چی هستن اصلا :) چرا هیچکس جرات این رو نداره که براش بنویسه؟ جز اینکه غلط کردم، به گور مرده هام خندیدم و نوشتم آقا دردت به سرم بایسکشوال میشه فلان؟ شما سطح مظلومنمایی رو ببین. میدونم که بعنوان دوستِ دوطرف و شاهد کل نمیتونید به این نوشته واکنش نشون بدید. ولی او واقعا باور کرده بهش ظلم شده :) خسته کننده است. نمیدونه با هر لغت داره بیشتر به خودش آسیب میزنه. الان برم جوابش رو بنویسم؟ برم همه چیز رو کنار هم به شکل یک رساله بریزم بیرون؟ نه! من دیگه با ایشان هیچوقت همکلام نمیشم.
انگار کسی گفته از اینترنت و مترجم استفاده نکن. من گفتم آقا مطالبی که تدریس میشن و قاعده هستند از شیمی تا زمین شناسی از ادبیات تا فسلفه... ما نباید این رو به اشتباه منتقل کنیم. چقدر مثال بزنم. مثل این میمونه ما قانون پایستگی انرژی رو از نو بنویسیم :) مستر این یک ثابت جهانی است... میخوای این کارو انجام بدی باید بری اینستا. نه جایی که همه اعضاش مکتب رفته هستند و قطعا بروز غلط رو به اشاره میبرند! واقعا نگران نیست که دیگران سوابق رو میخونن؟ بزرگترین سوالم اینه که دقیقا چی داره میگه :(
بله با این روش آدم ها از منجلاب میان بیرون اگر همان قدم اول به من میگفتند برادرم مرسی. مرسی که اشتباه من رو با دوستی اصلاح کردی. من حرف تورو قبول میکنم که چندین سال درسش رو خوندی و ما باهم به جلو میریم... قطعا تو از هر وبلاگی معتبر تر هستی. چون دوست مایی و خوب ما میخواهی. من هم سعی میکنم هرچیزی رو که میدانم با تو بگویم. ولی ایشان نتونست قبول کنه و شما میگی او دست زیر بگیر است!! این همون تعریفهاست که میگم نابود میکنه آدمها رو...
یک جایی من برای عليرضا در مورد امبرگریس نوشتم. دقیق یادم نیست کجا... ای کاش برید ببینید من چطور برای او نوشتم. او چطور به من پاسخ داد و ما به کجا رسیدیم باهم :) افسوس که هیچکس جرات نداره به این توهم جاری پایان ببخشه و حق همچنان پایمال میشه و توهم و خوددرگیری جانان بیشتر!
حالم داره از خودم، این بحث بچه گانه این سکوتهای نابجا بهم میخوره. چنان خودم رو حقیر کردم که ببین دارم در مورد چه چیزهایی مینویسم. 15 سال بود چنین بحثهای بی لولی نداشتم و ندیدم. اشتباه کردم. واقعا اشتباه کردم... باید میدونستم دارم به کی اعتراض میکنم. به سخی اعتراض میکنم و بعد از چند رو پاسخ میشه این که نوشتید...! پس میشه با شما کلی بحث کرد. نقد یا تعریف... فکر کنید نوشته من در خطاب به شما کجا در اشاره به ایشان کجا!! آن که برای شما نوشتم گلایه بود و گلایه و گلایه... آن التماس بود خواهش و عذر!!!! ولی نتیجهی این رو را تماشا کنید. ما همچنان دوست هستیم و گفتمان اصل است. اما...!
ادراک جانم. ادراک آن بزرگ نعمتی است که اسپینوزا از آن دم میزند!!
من در شناخت اشتباه کردم و غلط کردم هزاربار.
سلام
سری به صفحه ام در اینستا بزن تا عکسی برایت ارسال کنم که آموزنده و مفید است . منتظرم
درود برشما. آقا عذرخواهم چیه؟؟ من کی باشم که شما بزرگوار این رو براش بنویسید؟؟ هیچوقت هیچوقت و هرگز منظورم این نبود که شخصِ محترم شما اینچنین بنویسید. البته نشانِ تعالی و رشد است و هیچ کم نمیشود از کسی و چهبسا به دقت اضافه هم خواهد شد و این رسمِ بزرگ نگریستن و بروزِ عدالت است؛ حتی پس از واقعه. سپاس. نه بابت این کلام بلکه بابت آن نگاه.
کلام من گلایه ای تند و بروز دلسردی و ناامیدی بود؛ نه نقد. آدمها از نزدیکان خودشون انتظار زیادی دارند. و این تداولِ رابطه است؛ ایراد نه. و من هیچوقت نمیتونم فکرِ داخل سرم رو مخفی کنم. معتقدم ناراحتی هایی که در قلب و مغزمون جمع میکنیم بعدها تومور میشن... مارو میکشن وَ قطعا اون رابطه رو نابود میکنن و گند بالا میاد. پس من در لحظه قکفریاد میزنم و در مسیر لبخند! و هیچوقت کینه با من نیست :) قطعا و حتما بیشمار دوستی، تایید و محبت شما رو یادم هست... ولی باور کنید حق داشتم. شما الان ببینید شخص چه چیزهایی داخل سایت نوشتن :) آدم اصلا از خودش ناامید میشه. همه هم اینو متوجه میشن و هیچکس چیزی نمیگه. شایدم حق داشته باشن البته. ولی اگر دونفر بهش یادآوری میکردن که آقا، انسان، بزرگوار، کسی به شما توهین نکرده. فقط انتظار داشتی هیچوقت کسی به اشتباهاتت اشاره نکنه. یکی این کارو کرد. چرا؟ چون دیگه زدی توی مهمترین قواعد. تازه بیشترین احترام رو قائل شد برات. آقا دیگه نوشتهی مذکور موجوده. چطور میتونیم انقدر گریه کُن باشیم. میدونید این امر چرا پیش میاد؟ چون وقتی شخص [نوعی] دائما داره اشتباه میکنه افراد به محاوره و دروغ بهش میگن تو حق آموزش به گردن ما داری. این همون چیزی که نوشتم آدم ها رو به کشتن میده!! این همان توهم و جراتِ کاذبی است که روانشناسی بابتش هشدار داده...
من میتونم چندین و چند مثال بیارم که شخص با سوتفاهم، سوءظن، سوبرداشت، لجبازی و شک به جایگاهِ نوشتاریش و... حالِ خودش و باقی رو خراب کرده. یاد ماجرای علی افتخاریان افتادم و عطر دانهیل!! به وضوح معلوم بود داره علی رو آزار میده. جایی که کلام علی کاملا مشخص و قابل فهم بود! وقتی هیچوقت هیچکس اعتراضی نمیکنه تهش میشه همین آشِ شور! من باز همانجا سعی کردم با یک نوشته بیطرف مسئله رو تمام کنم. خواهش میکنم به عطر عربین دیزرت دانهیل مراجعه کنید و مطالب رو با دقت بخوانید! استدعا دارم این کارو انجام بدید...!
همین جا اومد... بیخود و بیجهت نوشته رو به خودش گرفت...و یک سری حرف عجیب... فضا نباید باب میل شما باشه و...! واقعا نفرین به من. ای کاش اصلا جوابش رو نمیدادم. ای کاش براش مینوشتم حق باتوست. یا مینوشتم با کی کار داری عامو؟ :) شیرازی های عزیز :))) واقعا پشیمانم که با ایشان دهن به دهن شدم... دیگه حوصلهی فضا سر رفته... موقعیت به تهوع رسیده. واقعا تصمیم دارم حتی اگر فحش هم بهم بده هیچی بهش نگم. مستقیم. اصلا میزان و مقدار مناسبی نیست. اگر خواننده عدالت و دقت داشته باشه میفهمه چی به چیه. چهبسا فهمیدن وُ در خلوت گفتند وُ شنیدیم وُ نخندیدیم زیرا دلمان میخواست عاقبت گونهی دیگر باشد!! اصلا حماقت من بود که وارد این شبه جنگ شدم. قطعا که شخص قرار نیست قبول کنه و حتما باید به فرافکنی چنگ بزنه. اصولِ روانکاوی در سال دوم دانشگاه این دسته را بررسی کرده برای من! وقتی آدم سطح خودش رو حفظ نکنه. میزانش رو محترم نشماره و وارد هر بحث و جدلی بشه. چنین لکه ای هم حقشه. باید بنوشم و دم نزنم. معلمی داشتم سال آخر کارشناسی (زمانی که مکانیک میخوندم) ایشان استاتیک، مقاومت مصالح و... تدریس میکردن. به من میگفت تو اطلاعات زیادی داره. عطش انتقال هم داری... اما جایگاه خودت رو نمیشناسی و نمیدونی دقیقا به چه کسی باید مطلب رو ارائه بدی. برخی دوست دارن غرق بشن به توربطی نداره. برخی اما نه! تو باید با دسته دوم فقط همکلام باشی تا بتونید در کنار هم رشد کنید. تو از آنها یاد بگیری و آنها از تو. بحث با دسته اول فقط کلنجار است و بطلان حقیقت! از تو کم میکنه و دیگه کسی به واقعیت تو توجه نخواهد کرد. تو باید بزرگی یاد بگیری در کنار دانش. راست میگفت. من بزرگی بلد نیستم. اصلا بلد نیستم. چون شبیه به یک پسر بچه ام که فقط میخواد بگه تو زیرزمین یک سایه داشت حرکت میکرد... آقا کسی که سر در نمیاره من چرا باید باهاش دارد بحث شم؟ لعنت. ارزش و منزلت دانسته ی خودم رو از بین میبرم. منم که اعتبار ادبیات و دانش رو نابود میکنم. نه دیگران. دقیقا. اینجا شخص میخواد برای فلان استاد رساله بنویسه. 300 صفحه نوشتهی تخصصی رو با التماس! میده من براش ويراستاری و غلط گیری میکنم... بعد نشستم اینجا سر قبر خالی گریه میکنم. لعنت به من. واقعا ای کاش بفهمم که مشکل از خودمه نه باقی. این میز قمار من نیست... مسیح نادان.
الان ببینید چی نوشته برای علیرضا؟ من کجا به ایشان توهین کردم؟ این سفسطه های آماتور چی هستن اصلا :) چرا هیچکس جرات این رو نداره که براش بنویسه؟ جز اینکه غلط کردم، به گور مرده هام خندیدم و نوشتم آقا دردت به سرم بایسکشوال میشه فلان؟ شما سطح مظلومنمایی رو ببین. میدونم که بعنوان دوستِ دوطرف و شاهد کل نمیتونید به این نوشته واکنش نشون بدید. ولی او واقعا باور کرده بهش ظلم شده :) خسته کننده است. نمیدونه با هر لغت داره بیشتر به خودش آسیب میزنه. الان برم جوابش رو بنویسم؟ برم همه چیز رو کنار هم به شکل یک رساله بریزم بیرون؟ نه! من دیگه با ایشان هیچوقت همکلام نمیشم.
انگار کسی گفته از اینترنت و مترجم استفاده نکن. من گفتم آقا مطالبی که تدریس میشن و قاعده هستند از شیمی تا زمین شناسی از ادبیات تا فسلفه... ما نباید این رو به اشتباه منتقل کنیم. چقدر مثال بزنم. مثل این میمونه ما قانون پایستگی انرژی رو از نو بنویسیم :) مستر این یک ثابت جهانی است... میخوای این کارو انجام بدی باید بری اینستا. نه جایی که همه اعضاش مکتب رفته هستند و قطعا بروز غلط رو به اشاره میبرند! واقعا نگران نیست که دیگران سوابق رو میخونن؟ بزرگترین سوالم اینه که دقیقا چی داره میگه :(
بله با این روش آدم ها از منجلاب میان بیرون اگر همان قدم اول به من میگفتند برادرم مرسی. مرسی که اشتباه من رو با دوستی اصلاح کردی. من حرف تورو قبول میکنم که چندین سال درسش رو خوندی و ما باهم به جلو میریم... قطعا تو از هر وبلاگی معتبر تر هستی. چون دوست مایی و خوب ما میخواهی. من هم سعی میکنم هرچیزی رو که میدانم با تو بگویم. ولی ایشان نتونست قبول کنه و شما میگی او دست زیر بگیر است!! این همون تعریفهاست که میگم نابود میکنه آدمها رو...
یک جایی من برای عليرضا در مورد امبرگریس نوشتم. دقیق یادم نیست کجا... ای کاش برید ببینید من چطور برای او نوشتم. او چطور به من پاسخ داد و ما به کجا رسیدیم باهم :) افسوس که هیچکس جرات نداره به این توهم جاری پایان ببخشه و حق همچنان پایمال میشه و توهم و خوددرگیری جانان بیشتر!
حالم داره از خودم، این بحث بچه گانه این سکوتهای نابجا بهم میخوره. چنان خودم رو حقیر کردم که ببین دارم در مورد چه چیزهایی مینویسم. 15 سال بود چنین بحثهای بی لولی نداشتم و ندیدم. اشتباه کردم. واقعا اشتباه کردم... باید میدونستم دارم به کی اعتراض میکنم. به سخی اعتراض میکنم و بعد از چند رو پاسخ میشه این که نوشتید...! پس میشه با شما کلی بحث کرد. نقد یا تعریف... فکر کنید نوشته من در خطاب به شما کجا در اشاره به ایشان کجا!! آن که برای شما نوشتم گلایه بود و گلایه و گلایه... آن التماس بود خواهش و عذر!!!! ولی نتیجهی این رو را تماشا کنید. ما همچنان دوست هستیم و گفتمان اصل است. اما...!
ادراک جانم. ادراک آن بزرگ نعمتی است که اسپینوزا از آن دم میزند!!
من در شناخت اشتباه کردم و غلط کردم هزاربار.
مسیح به خودت بیا
تو برخلاف اصولی که به اونها معتقدی با من رفتار کردی
حمله به من در Fathom v یک اشتباه بود
پیامد اون اشتباه گریبانگیر تو شده
میشه اون اشتباه رو فراموش کرد
میشه این صفحه رو پاک کرد
تو میتونی زیبا بینویسی
پس زیبا بنویس
مسیح به خودت بیا
تو برخلاف اصولی که به اونها معتقدی با من رفتار کردی
حمله به من در Fathom v یک اشتباه بود
پیامد اون اشتباه گریبانگیر تو شده
میشه اون اشتباه رو فراموش کرد
میشه این صفحه رو پاک کرد
تو میتونی زیبا بینویسی
پس زیبا بنویس
درود.
فقط بدون من دوست تو بودم نه اونی که بهت فقط نگاه میکنه. نه اونی که نمیخواد تو بهتر باشی. هیچوقت این رو متوجه نشدی. بابتش متاسفم. خیلی زیاد... خسته شدم... خیلی خسته شدم. چطوری بگم دیگه... برای جناب بوترابی هم نوشتم... تو فقط هرچند روز یک بار میای میگی دوستی یعنی این؟؟ هیچوقت گردن نگرفتی که اشتباه کردی و من الکی حرفی نزدم... همین الان هم باز میگی در ارتباط با Fathom V اشتباه کردی... عزیزمن. اون ترجمه ی تو اشتباه بود. خیلی زیاد... ای داد بیداد :(
اگر یک بار میگفتی مسیح بیراه نگفته لازم نیست کسی دخالت کنه. لازم نبود این فرسایش پیش بیاد. ولی خودت رو کشیدی کنار... آنقدر تایپ کردم حالم داره بهم میخوره. خوشحالی بابت قضاوت های نادرستی که نسبت به من شد؟ اگر نیستی باش. چون تو اگر عقبنشینی نمیکردی و با صلح برخورد میکردی و نوشته ی اینحا رو به خودت نمیگرفتی هیچ کدام از این ها پیش نمیومد... فقط بشمار چندتا حرف و قضاوت تو این چند روز من نوش کردم... خوشحال باش ایرج عزیز. خوشحال باش.
مگه من یک دوست بد. آدم ناجور. دیکتاتور و خودخواه نیستم؟ من همهی حرفهای تو و باقی رو گردن میگیرم. خودخواهی کردم... هرچی شما بگید رو قبول میکنم. فقط اجازه بدید من غیب شم. وقتی جواب من رو میدید نمیتونم ساکت بمونم... باور کن خجالت زده شدم دیگه از این بحث. آقا چطوری بگم پشیمانم :(
چه اشتباهی کردم واقعا.. یک پیام برای دلجویی از تو نوشتم. ریلیز نشد. مدیریت گفت برو در انجمن بنویس اگر میخوای. چون تو فضای سایت دیگه خسته کننده میشه. خب حق هم دارم. همین ها هم زیادی و زشت و زننده است! اومدم اینجا با وسعت بیشتر ارائه اش دادم. آخرش هم حتی نوشتم از تمام کسانی که رنجیدن دلجویی میکنم... تو به خودت گرفتی... اون قسمت های آخر رو انگار اصلا ندیدی. وای مثل یک کابوس میمونه... ایرج روحانیِ دوست و دشمن نشناس بدرود.
مسیح به خودت بیا
تو برخلاف اصولی که به اونها معتقدی با من رفتار کردی
حمله به من در Fathom v یک اشتباه بود
پیامد اون اشتباه گریبانگیر تو شده
میشه اون اشتباه رو فراموش کرد
میشه این صفحه رو پاک کرد
تو میتونی زیبا بینویسی
پس زیبا بنویس
در مورد rake and ruin و vi et armis هم مفصل نوشتم وُ دیدگاه بنده موجود است وَ نیازی به بازنویسی نیست! اما حال که اشاره کردید باید عرض کنم، لطفا آگاه باشید موتور مترجمِ گوگل قابلیت درک آرایه، ایهام، جلوس و باقی اصول وُ صنایعِ ادبی رو نداره. برای همین اکثر اوقات نوشتههایی که درونیاتِ تفهیمی، ادبی، فلسفی، تاریخی، علمی و... دارند رو کاملا سطحی و به اصطلاح تحت الفظی ترجمه میکنه! دقیقا اتفاقی که در ارتباط با همین دو عطر و iron duke افتاد!!
این رو یادته ایرج؟؟ لطفا آگاه باشید...!! تو اولین پیامی که همینجا برات نوشتم... چقدر دوستانه بهت گفتم و تقاضا کردم. میدونی برای چی؟؟ برای که پشت سر بهت نخندن جانم!! ولی تو اصلا توجهی نکردی و باز رفتی همان کار و انجام دادی...! چطور میتونی انقدر راحت بنشینی و تماشا کنی که نسبت به من انقدر قضاوت ناجور انجام میدن؟ خوشحال میشی احیانا. حس بُردن بهت دست میده؟ چه اسف بار. / وقتی اینجا به من اعتراض کردی اصلا داستان شکسپیر و... پیش اومده بود؟ چه بی احترامی بهت شده بود که اونارو نوشتی؟ خوبا میتونن اشتباه کنن...! چرا اصلا نوشته رو به خودت گرفتی؟؟ چرا نمیری اینارو بگی؟ چرا سکوت میکنی و هرچند روز یک بار فقط میای کلی حرفی که اصلا معلوم نیست چی هستن رو میریزی وسط و...!! عیبی نداره جناب ایرج. پاتو بنداز روی پات و تماشا کن. خوشحال باش که با سکوت مطلق تو به من انقدر توهین میشه و تمام این مرجع اومدن جلوی من ایستادن :) این رنگِ برنده شدن نیست... بویِ سقوط یک ایده است عزیز. همانطور که قبلا گفتم... ایام جانم. روزگار میگذره و همه شما پشیمان میشید... چهبسا دیگه فایده ای نداره.
آخرین قضاوت؟ تو میخوای همه مثل خودت نگاه کنن به مسائل و شاکی هستی. اس دست شما جناب روحانی. مردانگی تعریف تازه به خود دید...
من به مدیریت گفتم سوابق رو پاک کنن. هم برای آرامش خودم هم برای اینکه تو خواستی... اما بدون قلبا هیچ میلی به پاک شدنِ اینها ندارم و امیدوارم که هیچوقت پاک نشن!
مسیح به خودت بیا
تو برخلاف اصولی که به اونها معتقدی با من رفتار کردی
حمله به من در Fathom v یک اشتباه بود
پیامد اون اشتباه گریبانگیر تو شده
میشه اون اشتباه رو فراموش کرد
میشه این صفحه رو پاک کرد
تو میتونی زیبا بینویسی
پس زیبا بنویس
ایرج روحانی شما میتونستی جلویِ تمام این توهین و قضاوتها رو بگیری! درواقع شما تنها کسی بودی که میتونستی. زمانی که به من در انجمن اعتراض کردی اون هم فقط برای سوبرداشتِ خودت، نه عطر بوفرت وسط بود نه هیچ چیزِ دیگری. چرا؟ چون من ذیلِ عطر دیور اوم پارفم یکی از نوشتههات رو در کمال احترام و دوستی تصحیح کردم. وقتی یکی اومد به من گفت تو روح آدمها رو میکشی سکوت کردی و نگفتی او اینچنین نیست. همیشه برای ما از شعر و ادبیات گفته. شما دچار سوتفاهم شدی دوست عزیز. یک مسئله است بین من و او...! اما این کارو نکردی. خودت رو کشیدی کنار، سکوت کردی وُ تماشا وَ احتمالا لذت بردی. منصفانه نبود! هنوز هم سکوت میکنی و تیغ بر قلب میزنند یاران وُ هیچ نمیگویی مردِ شجاعِ شهر خاکستری... ما دوست هستیم تا زمانی که فقط همدیگر رو غلط یا درست تایید کنیم وَ من این قانونِ تلخ رو از یاد بُرده بودم...! آخرِ این جنگِ ناجور من مینویسم پرسید چرا مُردی؟ پاسخ داد : سکوتِ آدمها مرا کُشت! ایهام این وسط قربانی میشه و عزیزتر از جان مینویسند چرا از همه شاکی هستی :) تو تایید میکنی و شاد میشی از این باب و نمیگی چرا!! من مینویسم؛ نوش میکنم. مینوشیم برای دوستیهای برباد رفته. به احترامِ سردردهای باخبر از فراموشی...! بازهم اشاره به قهقرا میره :) چه سرگذشتی من از سر گذراندم در این قصه. همیشه یادت باشه که تو باعث شدی که من تااین حد نارَوا و ناحق بشنوم :) هيچکس تمام سوابق که حدود 60 پیام میشه رو نخوند و نمیخونه! اگر هم خونده باشه اعتراف نمیکنه. فقط همه قضاوت کردن و نمره دادن. خوشحال باش عزیز. خوشحال باش بابت این نقش که بر صفحه زدی. فقط بشمار تو هفت روز اخیر چقدر به من توهین شد. برات تو انجمن نوشتم. این رنگِ برنده شدن نیست. بویِ متعفنِ سوختنِ یک ایده است! مهم نیست جواب من رو چی مینویسی. مهم نیست دیگران چه فکری میکنند. یا اصلا چیزی میگی، میگن یانه... آب از سر من گذشته و غرق در اقیانوس نابرابری شدم. فقط امیدوارم بتونی راحت با تمام اینها کنار بیای. اینجا یک صفحه مجازی بود و ارزش این همه مخفیکاری نداشت. در کنار من و تو فقط اونهایی که صفر تا صدِ مطالب رو خوندن از اصل مطلب خبر دارن...! افسوس. تمام کسانی که نمره دادن برگه ی من رو درست تصحیح نکردن!! تو... تو برگه من رو انداختی تو خُردکن...
دوستی گفت صبر کن ایراک،، صبر کار تو خوب و زود کند
آب رفته به جوی باز آید،، کار بهتر از آنکه بود کند
گفتم آب اَر به جوی باز آید،، ماهی مرده را چه سود کند...!!
درود.
فقط بدون من دوست تو بودم نه اونی که بهت فقط نگاه میکنه. نه اونی که نمیخواد تو بهتر باشی. هیچوقت این رو متوجه نشدی. بابتش متاسفم. خیلی زیاد... خسته شدم... خیلی خسته شدم. چطوری بگم دیگه... برای جناب بوترابی هم نوشتم... تو فقط هرچند روز یک بار میای میگی دوستی یعنی این؟؟ هیچوقت گردن نگرفتی که اشتباه کردی و من الکی حرفی نزدم... همین الان هم باز میگی در ارتباط با Fathom V اشتباه کردی... عزیزمن. اون ترجمه ی تو اشتباه بود. خیلی زیاد... ای داد بیداد :(
اگر یک بار میگفتی مسیح بیراه نگفته لازم نیست کسی دخالت کنه. لازم نبود این فرسایش پیش بیاد. ولی خودت رو کشیدی کنار... آنقدر تایپ کردم حالم داره بهم میخوره. خوشحالی بابت قضاوت های نادرستی که نسبت به من شد؟ اگر نیستی باش. چون تو اگر عقبنشینی نمیکردی و با صلح برخورد میکردی و نوشته ی اینحا رو به خودت نمیگرفتی هیچ کدام از این ها پیش نمیومد... فقط بشمار چندتا حرف و قضاوت تو این چند روز من نوش کردم... خوشحال باش ایرج عزیز. خوشحال باش.
مگه من یک دوست بد. آدم ناجور. دیکتاتور و خودخواه نیستم؟ من همهی حرفهای تو و باقی رو گردن میگیرم. خودخواهی کردم... هرچی شما بگید رو قبول میکنم. فقط اجازه بدید من غیب شم. وقتی جواب من رو میدید نمیتونم ساکت بمونم... باور کن خجالت زده شدم دیگه از این بحث. آقا چطوری بگم پشیمانم :(
چه اشتباهی کردم واقعا.. یک پیام برای دلجویی از تو نوشتم. ریلیز نشد. مدیریت گفت برو در انجمن بنویس اگر میخوای. چون تو فضای سایت دیگه خسته کننده میشه. خب حق هم دارم. همین ها هم زیادی و زشت و زننده است! اومدم اینجا با وسعت بیشتر ارائه اش دادم. آخرش هم حتی نوشتم از تمام کسانی که رنجیدن دلجویی میکنم... تو به خودت گرفتی... اون قسمت های آخر رو انگار اصلا ندیدی. وای مثل یک کابوس میمونه... ایرج روحانیِ دوست و دشمن نشناس بدرود.
تو حرفت این نبود ، اصلا نیتت هم این نبود
حرف تو این بود که من از متن تو تقلب کردم
تو به نیت خراب کردن متن من اون کامنت زشت رو منتشر کردی
وقتی کامنت تو منتشر شد ، ایرادی در متن من بود؟
هیچ ایرادی نبود
این یعنی چی؟
یعنی قبل از انتشار کامنت تو و حمله به من ، بنده درخواست ویرایش داده بودم
انتشار کامنت تو و ویرایش من همزمان بود
امکان نداره من بخوام در زمانی که ریویو تو منتشر شده ، من متن خودم رو ویرایش کنم و همون لحظه اعمال بشه ، حداقل چند ساعت طول میکشه
من از مدیریت محترم خواهش کردم این موضوع رو به شما اطلاع رسانی کنه
تو به من اتهام تقلب زدی و این همه چی رو خراب کرد
برخلاف اصولی که ازش صحبت میکنی عمل کردی مسیح
من هیچ دوستی هیچ دلسوزی هیچ مهربانی تو جملات اون کامنت ندیدم مسیح ...
ایرج روحانی شما میتونستی جلویِ تمام این توهین و قضاوتها رو بگیری! درواقع شما تنها کسی بودی که میتونستی. زمانی که به من در انجمن اعتراض کردی اون هم فقط برای سوبرداشتِ خودت، نه عطر بوفرت وسط بود نه هیچ چیزِ دیگری. چرا؟ چون من ذیلِ عطر دیور اوم پارفم یکی از نوشتههات رو در کمال احترام و دوستی تصحیح کردم. وقتی یکی اومد به من گفت تو روح آدمها رو میکشی سکوت کردی و نگفتی او اینچنین نیست. همیشه برای ما از شعر و ادبیات گفته. شما دچار سوتفاهم شدی دوست عزیز. یک مسئله است بین من و او...! اما این کارو نکردی. خودت رو کشیدی کنار، سکوت کردی وُ تماشا وَ احتمالا لذت بردی. منصفانه نبود! هنوز هم سکوت میکنی و تیغ بر قلب میزنند یاران وُ هیچ نمیگویی مردِ شجاعِ شهر خاکستری... ما دوست هستیم تا زمانی که فقط همدیگر رو غلط یا درست تایید کنیم وَ من این قانونِ تلخ رو از یاد بُرده بودم...! آخرِ این جنگِ ناجور من مینویسم پرسید چرا مُردی؟ پاسخ داد : سکوتِ آدمها مرا کُشت! ایهام این وسط قربانی میشه و عزیزتر از جان مینویسند چرا از همه شاکی هستی :) تو تایید میکنی و شاد میشی از این باب و نمیگی چرا!! من مینویسم؛ نوش میکنم. مینوشیم برای دوستیهای برباد رفته. به احترامِ سردردهای باخبر از فراموشی...! بازهم اشاره به قهقرا میره :) چه سرگذشتی من از سر گذراندم در این قصه. همیشه یادت باشه که تو باعث شدی که من تااین حد نارَوا و ناحق بشنوم :) هيچکس تمام سوابق که حدود 60 پیام میشه رو نخوند و نمیخونه! اگر هم خونده باشه اعتراف نمیکنه. فقط همه قضاوت کردن و نمره دادن. خوشحال باش عزیز. خوشحال باش بابت این نقش که بر صفحه زدی. فقط بشمار تو هفت روز اخیر چقدر به من توهین شد. برات تو انجمن نوشتم. این رنگِ برنده شدن نیست. بویِ متعفنِ سوختنِ یک ایده است! مهم نیست جواب من رو چی مینویسی. مهم نیست دیگران چه فکری میکنند. یا اصلا چیزی میگی، میگن یانه... آب از سر من گذشته و غرق در اقیانوس نابرابری شدم. فقط امیدوارم بتونی راحت با تمام اینها کنار بیای. اینجا یک صفحه مجازی بود و ارزش این همه مخفیکاری نداشت. در کنار من و تو فقط اونهایی که صفر تا صدِ مطالب رو خوندن از اصل مطلب خبر دارن...! افسوس. تمام کسانی که نمره دادن برگه ی من رو درست تصحیح نکردن!! تو... تو برگه من رو انداختی تو خُردکن...
دوستی گفت صبر کن ایراک،، صبر کار تو خوب و زود کند
آب رفته به جوی باز آید،، کار بهتر از آنکه بود کند
گفتم آب اَر به جوی باز آید،، ماهی مرده را چه سود کند...!!
من بابت اون توضیح ازت تشکر کردم نظر خودم رو هم گفتم
ولی آخرین کامنت تو بود که منو از تو دلسرد کرد
با کنایه و تمسخر از اینترنت و مترجم ، منو خطاب کردی
میشد دوستانه بحث و ادامه بدیم
افسوس که تو اونجا دیگه دوست من نبودی
و ناجوانمردانه به راهت ادامه دادی
و در اون جنگ نابرابر لعنتی با تمام توان به من حمله کردی
و اصول اخلاقی رو خیلی زیبا برای من و همه تعریف کردی
شاید از اون کامنت شرمسار شدی که پاکش کردی
باور کن عشقی که برای نوشتن داشتم از بین رفت
در اون جنگ نابرابر لعنتی
و یا شماره ی تماس مرا از عطرافشان دریافت کن