الترا میل ، حد نهایی بوی خوش مردی است عیاش و ثروتمند که می توان عاشقش بود. ادو تویلت اینتنسی با بویی تند و تیز، نشانگر رویارویی قاطع بین قدرت و لذت است. وحدت وسوسه انگیز بین اسطوخودوس سیاه و وانیل چوبی.
اولترا میل ــ یک عطر ادو تویلت غلیظ
هر مردی سرشت منحصربهفردی دارد، اما عطر اولترا میل به آن مردهایی تعلق دارد که هوش از سر ما میبرند.
و عجب جلوهای دارد این ملوان سک.سی! مردی سرسخت با پیراهن راهراه پل گوتیر. و عجب عطر مردانهای! سرشار از جلوههای هوسانگیز، اسرارآمیز و یادآور عضلههای مردانه. اولترا میل با سرشتی سرکش و طغیانگر اما ویرانکننده، میل و اشتیاق زیادی را برمیانگیزد و ردّی با ژرفای بیپایان را باقی میگذارد. فقط کافیست که بوی گلابی و اسطوخودوس سیاه را در کنار جلوههای وانیل و روایح چوبی و حیوانی تصور کنید. درست در اسکله، این عطر ادو تویلت غلیظ بهخوبی خودنمایی میکند، در نبردی میان خوشگذرانی و قدرت. و چقدر خوب دیده میشود!
طراحی بطری ــ
روی اسکله، ملوانی را میبینیم که نیمتنهای مردانه و عضلههای فولادین دارد ــ شدیدا مردانه و بسیار عضلانی. پیراهن ملوانی چسبان او با نوارهای سرمهای و مشکیاش بازی میکند، در کنار یک کت چرمی و طنابی که دورتر افتاده است.
بوی آروماتیک کهربا ــ
این عطر مردانه سک.سی که با غلظت ادو تویلت غلیظ ساخته شده، بخشی از رمز و راز خود را زیر کت مشکی خود پنهان کرده است، درحالی که در ابتدا از وجود چنین رمز و رازی خبر نداشتیم. بوی شاداب گلابی برای گیرا بودن، بوی اسطوخودوس سیاه برای تاثیرگذار بودن، روایح وانیلی و چوبی برای پدید آوردن جلوههای نسبتا حیوانی. ردّی از مردانگی ناب، قدرتمند و اشتهاآور.
نوع عطر | ادو تویلت |
برند | ژان پل گوتیه |
عطار | فرانسیس کرکجان |
سال عرضه | 2015 |
گروه بویایی | شرقی فوژه |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | ترنج ، لیمو ترش، اسطوخودوس ، نعناع ، گلابی |
اسانس میانی | دارچین ، زیره، سالویا اسکلاریا |
اسانس پایه | کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، سدر |
شبیه به میل است. اشتیاق، آهنگ، گرایش
شبیه به هوس شاید. خواست، تمایل
بقول خودشان مابین قدرت و طمع!
انتشارِ بی امان رنگ آبی. انفجار و فوران طعم شیرین.
هیجان و ضربان... برای خیلی جوان ها!
غیر قابل کنترل همچون پسری در مرز نوجوانی و جوانی
پسر... تعریف و تشخیص جالبی است.
میتوان به او گفت : پسر.
وقتی برای اولین بار الترا میل را بر روی پوست بی دفاع خود اسپری میکنید قطعا خبر ندارید چه برسرتان قرار است بیاید!
اما دیر شده. شما سه بار اسپری را فشردید.
ناگهان از بوکسری قهار که دستکشی آغشته به بوهای آشنا و شیرین به دست دارد، هوک سنگینی دریافت خواهید کرد.
هوکی که مستقیم به مخچه ی ملتهب و پر خونتان برخورد میکند!
شما میمانید و این ضربه ی آبی و شیرین
در اینجا حسی به وجود می آید شبیه به آخ! شاید آی!
غلیظ شده با دل آشوبه های نوستالژی
گویا در آغوش کسی هستید و بویی شیرین از تن و تن پوش او به مشامتان میرسد.
حقیقت را برروی پوست خود انکار میکنید.
هوک لعنتی. کار خود را کرد.
تو، تمامت معنای گیجی.
برای من خیلی عجیب بود.
چیزی مابین عشق مطلق و نیاز به توالت!! گفتم که. عجیب بود!
ترنج، لیمو، نعناع، بلک لاوندر
آشنا آشنا آشنا آشنا
تازه آبدار شیرین شیرین
آشنا ولی مانند دوستِ دوران دبستان.
که میشناسی اورا.
فرم لب، انحنای ابرو، جنس پوست، فرکانس صدا...
همه را میدانی
ولی چندین سال است او را ندیدی
هنگام ملاقات. شخصی که میبینی همان است که میشناختی اما در قامت یک غریبه!
چندی زیر ملایمت، شیرینی و تازگیِ مهربانِ نعناع، لاوندر و مرکبات میمانی
اینجا صحبت از ثانیه هاست
سعی میکنی هوک را فراموش کنی.
تلاش برای ایجاد کنترل بر احساس و رفتارت
که آن بلای سبز و شیرین از راه میرسد.
عالیجناب گلابی :) سبز سبز... شیرین. تازه. تازه تر.
دوباره 'های' خواهی شد. شیرینی. بار دیگر.
شبیه به دراگ است. بهتر است بگویم سایکودِلیک دراگ!
که مصرف میکنی.
مشتی سنگین به تو میزند و لحظه ای که فکر میکنی تمام شده مانند نواری سینوسی دوباره تو را به عرش میبرد و باردیگر رهایت میکند و دوباره و دوباره ها
لوپِ غافلگیری
چسبناک ترین شیرینی
تو در مرز اُوردز :)
مابین همین فکر ها و چندتای دیگر.
سی دقیقه مابعد اولین برخورد.
ناگهان... دارچین!
توی بیچاره.
ابتدا خودش می آید و بعد در گوش چَپت آرام زمزمه میکند: ایشان زیره سیاه هستند. ایشان خانم کلاری سیج!
سوییت اند اسپایسی :)
ورود دارچین دقیقا شبیه به شنیدن صدای استریو یک اتومبیل با بیشترین حجم ممکن در نیمه شبی ساکت است.
در جایی که فکرش را نمیکنی مابین این همه شیرینی، حرارت و بدبختی که گلابی و ترنج و لاوندر سرت آورده اند باید سرپا بایستی و رژه دارچین و سیج و زیره را تماشا کنی... بو بکشی...
یقه ات را میگیرد. دارچینِ بی اساس.
بو بکش مرا...
شبیه به آن ترنج... در کرید وایکینگ
با این تفاوت که این دارچین مافیای بازی است و آن ترنج تمامش گاد... تمامش فلسفه :(
چون پسربچه ای تنبیه شده که همچنان از دید زدن دخترهمسایه پشیمان نیست
مچاله اما پراشتیاق در جولانگاه بی امان لاوندر، ترنج، گلابی، دارچین و...
زیر فشار رنگبندی و طراحی شیشه الترا میل
با نگاه به سیکس پَک های نداشته ات
زیر هجوم شیرینی و تازگی های ترجمه نشده
دوباره... لوپ غافلگیری پیش رویت!
وانیل، پچولی و کهربا...
تو؛ هیروشیمای بی پناه
وانیل... اتمی تشنه ی انفجار و شکافته شدن
انفجاری قارچی...
من : مرسی جناب وانیل.
چشمان اشکی. از تشعشعات هسته ای و غیر هسته ای طبیعت برروی تنت. در عمق احساس و روانت
اشکی نه از روی درد...
از شعف... از شوق...
که ای طبیعت. مرسی بابت بودنت.
ای طبیعت. مرسی بابت بودنم!
وانیل تو را به میدان تیر میبرد.
گلابی دست هایت را میبندد. به تیرکی نم دار
وانیل فریاد میزند : سکوووت!
دارچین تنباکو دود میکند و دست به گردن سیج می اندازد
لاوندر برای در امان ماندن از تابش و ریزش نور خورشید دستش را برروی پیشانی اش میگیرد
همه نشسته اند به تماشای سقوط تو زیر هجوم ارتش آبی رنگ گوتیه
وانیل : جوخه آتش.... آماده!
اسلحه ها را به سمتت نشانه میگیرند
وانیل : شلیک...
تیر جنگی از نوعِ وانیلِ چوبی خامه ای...
جنس سدر و پچولی...
قلب تو شکافته میشود
متلاشی زیر یک بلندپروازی آروماتیک
جایی که کسی تو را نمیبیند.
با لبخند و رضایت قربانی میشوی.
وانیل و سدر و کهربا بالای سرت میآیند...
و پچولی... تیر داغ خلاص.
پایان ماجرا.
اووو چقدر حرف. من غیرمعمول رویاپردازم...!
ساده بگویم... شیرین است و تازه.
میگویند تازگی چگونگی هایش دستکاری شده!
شده که شده...
من حافظه ی خوبی دارم از چگونگیِ قتل عامش :)
نمره ای باشد میگویم هفت... شاید سرحال تر باشم و بنویسم هشت... از ده معروف و چموش.
پخش بوی این کار تا دو ساعت کمی بیشتر
ماندگاری اش احتمالا هشت ساعت یا شش،، شاید! و برای کم توقع هایی چون من،، یک عمر!
در مواجه با الترا میل ضرب و شتم شما توسط شیرینی ها حتمی است.
کسی میگفت بهترین دیزاینری تاریخ خواهد شد.
میگویند وسوسه دارد... عطش!
میگویند. من نمیدانم!
میگویند لذت است و حرارت...
بازهم نمیدانم.
من شعر خوانی رایحه ها را همیشه میبینم.
نواختنشان را... رقص ها... چشمک های پنهانی...
آمیزش و خلط نت ها را میبینم.
شخصیت میبینم. شمایل.
جناب گلابی. خانم کلاری. مستر دارچین. موسیو سدر. بانو لاوندر
من نمیدانم وقتی میگویند این عطر فوژه است یعنی چه
من خیلی زیاد نمیدانم از خیلی چیزها
ولی میدانم اسطوخودوس و کهربا چگونه لوندی میکنند در پیشگاه آن گلابی خوشبخت.
من از مخفی های دارچین با خانم کلاری باخبرم.
کفشی سرخ به پا داشت لحظه تیرباران و جین آبی و بلوزی سفید! خانم کلاری.
آقای دارچین. خودش بلک افگانو پوشیده بود. در خیالم.
با سیگار کوبایی روی لب. کت چرمی به رنگ قهوه ای سوخته
آخرین تصاویر یک اعدامی.
وَ وانیل... آن تماشاچیِ بی رحم و شیرین :)
کمی دورتر از رویا... از لحاظ شباهت.
اممم. پارفمز د مارلی لِیتون! بله.
البته لیتون، الترا را پسرم خطاب میکند و الترا بااحترام میگوید. مرسی که مرا پسرم صدا میزنی پدر!
جنس این احترام عجیب، چاپلوسانه اما دوست داشتنی است.
در انتها... جمله ی یک دختر جوان را در موردش مینویسم
با حالی مشکوک در چشمانش که فقط دخترها میدانند چگونه چشم را میتوان ما بین زیبایی مفرط و لوچ بودن تنظیم کرد گفت این بی پدر بدجور پسرونه است.
گفتم بدجور یعنی چی؟
گفت: یعنی یه طور ناجوری پسرونه است...!
و من یاد گرفتم از او... بدجور یعنی یه طور ناجور :))
شما در ارتباط با الترا میل بدجور با گرانشِ طعم شیرین و رنگ آبی درگیر خواهید بود!
و شیشه ی الترا که شما را مینگرد و زیر لب کلیشه ای را زمزمه میکند: لبخند بزن، فردا روز بدتری است. :)