این محصول در سال 1997 توسط لالیک معرفی شد. رایحه لالیک پورهوم چهارفصل است
سازنده این محصول Maurice Rousel است و شیشه را نیز Marie-Claude Lalique طراحی کرده است.
«لالیک پور هوم شیرنشان» (معروف به لالیک شیر) از عطرهای کلاسیک چوبی و کهربایی با طراوتبخشی ناب برای مردان شیکپوش و خاص است.
این مخلوق شگفتانگیز سال 1997 که هنوز نفس میکشد، استعداد و نبوغ آقای رنه لالیک را همچنان برای ما زنده نگه داشته است. برای پی بردن به نبوغ خاص آقای لالیک کافیست به این نکته توجه کنید که در دهه پُرهیاهوی 1920 بود که آقای لالیک، 27 آرم ویژه برای ماشینها طراحی کرد که امروزه از کالاهای لوکس و نایاب برای کلکسیونرها بهشمار میروند.
ساختار آمیزهای بسیار متنوع «لالیک پور هوم شیرنشان» سرشار از رایحههای غافلگیرکننده و طراوتبخش در نتهای اولیه است که بهزیبایی با نتهای پایه آمیخته شدهاند و پیچیدگی خاصی به این عطر دادهاند. پیوند ناب و بینقص میان نتهای اولیه و نتهای پایه به شکلگیری آکورد چوبی و گلفام نابی منتهی شده است.
عطرافشان این رایحه را به شما عزیزان پیشنهاد میکند.
نوع عطر | ادو پرفیوم |
برند | لالیک |
عطار | موریس روسل |
طبع | گرم |
سال عرضه | 1997 |
گروه بویایی | چوبی معطر |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
مناسب فصل | زمستان |
اسانس اولیه | ترنج ، نارنگی ماندارین، اسطوخودوس ، گریپ فروت ، رزماری ، نارنگی، دارابی |
اسانس میانی | سدر ، زنبق ، یاس، گل برف |
اسانس پایه | کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، چوب صندل سفید |
دوباره پر شدم از فریاد،
نمی دانم چه سرّی در این شب هاست،
که گاهی پُرم می کند از غم،
لبریزم می کند از خاطره،
شایدم تقصیر لالیک است،
این نوستالژی عمیق لعنتی،
که چقدر به خاطرات من گره خورده است،
شما هم اینگونه اید آیا؟
شما ای همه آدمیان عالم؟
«گذشته»، برای شما هم سرودی غم انگیز است؟
زخمی خونچکان است که رویش را بسته اید و فراموشش کرده اید؟
خاطراتِ شما هم، ذغال های گداخته ای هستند که از آتش سوزی مهیبی در گذشته های دور،
که شاید به یاد می آورید، شاید هم نه،
کنار قلبتان جامانده اند؟
و گاه و بیگاه می چسبند به سینه دلتان؟
و سوزی جانکاه فرایتان می گیرد؟
ای همه آنانی که دارید شادمانه زندگی می کنید،
بمن بگویید که شما این چنین نیستید آیا؟
بگذارید باور کنم که در این دردِ جانگداز تنها نیستم،
بگذارید باور کنم که در زندانِ گیتی، به سلول انفرادی محکوم نیستم،
.
.
آه از این لالیکِ لعنتی،
آخر تو چرا اینقدر پابرجا ایستاده ای؟
واقعا این همه سال با این اقتدار مانده ای که چه؟
این همه خاطره را با خود حمل می کنی که چه بشود؟
چرا این همه تلخی های فراموش نشدنی،
و شیرینی های از دست رفته،
در لابلای نوت های تو مخفی شده است؟
ازت دلگیرم برادر،
این رسمِ همسفری نیست،
این رسمِ سال های دراز دوستی نیست،
من و تو عمری را با هم بودیم،
و به بیکرانِ عالمِ پندار رفته ایم،
به شب های بی پایانِ پرستاره،
که آسمان مانند چادری سیاه،
روی همه ی هستی خیمه زده بود،
و هوا مثل آبگینه ای ناب،
انگار که می خواست با تلنگری بشکند،
.
.
تا پیچ و خم جاده های خیال انگیزِ «گیسوم»،
و درختانی که با برگ های زرفام،
پاییز را به جشن نشسته بودند،
.
.
تا جاده بود،
و موسیقی بود،
و شیشه ی باران خورده،
و انعکاس نور ماشین ها،
در قطره های روی شیشه،
هزاران پژواک زیبا را،
به رقص نشسته بودند،
و تو چقدر ناجوانمردانه،
آن شادمانه های پرپرشده،
و آن لحظه های پر از شور،
و پر از زندگی را،
امروز،
همچون سیلابی خانمان برانداز،
مداوم و بی وقفه،
برمن آوار می کنی ...