سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
ROJA DOVE Isola Blu - روژا داو ایزولا بلو
نخستین بار در سال 2023 روانه بازار شد به عنوان عطری مردانه - زنانه و بسیار جذاب و شیک معرفی شده است . و در دسته عطر های رایحه های مرکباتی قرار می گیرد. از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به ترنج ، لیمو ترش، اسطوخودوس ، آویشن ، لیمو ترش سبز، سیب ، یاس، نارگیل ، شکوفه پرتقال ، انگور فرنگی سیاه، گل سوسن، گل چامپاکا، دانه تونکا ، مشک ، کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، سدر ، چرم ، ریشه زنبق، بادیان رومی، لابدانیوم، فلفل صورتی ، عنبر، دانه سرو کوهی ، چوب درخت قان ، علف ، چای میت اشاره کرد.برند | روژا داو |
عطار | راجه داوو |
سال عرضه | 2023 |
گروه بویایی | رایحه های مرکباتی |
کشور مبدأ | انگلستان |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | ترنج ، لیمو ترش، اسطوخودوس ، آویشن ، لیمو ترش سبز |
اسانس میانی | سیب ، یاس، نارگیل ، شکوفه پرتقال ، انگور فرنگی سیاه، گل سوسن، گل چامپاکا |
اسانس پایه | دانه تونکا ، مشک ، کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، سدر ، چرم ، ریشه زنبق، بادیان رومی، لابدانیوم، فلفل صورتی ، عنبر، دانه سرو کوهی ، چوب درخت قان ، علف ، چای میت |
■ سمانه پیامک فرستاده بود که برای رامین همسرش چه عطری بگیرد ؟ رامین چهار ماه قبل حین فرار از دست دو کامیونی که او را ۵ صبح در جاده خفت کرده بودند ، میپرد داخل جاده و راننده ی زانتیایی او را زیر میگیرد. از محل ضربه تا محلی که تکنسین امبولانس او را سوار برانکارد میکند فاصله آنقدر بوده که ، آرین برادر رامین وقتی روز بعد برای پیدا کردن گوشی و متعلقاتی که احتمالا حین ضربه از دست یا جیب رامین افتاده باشد، مجبور میشود یک مسافت حدودا ۳۰ متری را طی کند تا کیف پول رامین را کنار گارد ریل پیدا کند. شدت ضربه ی زانتیایی که به او میخورد باعث میشود او ابتدا از زمین به بالا پرت شود و بعد سقف زانتیا دوباره او را پرت کند. آرین میگفت : "مثل شوت کردن توپ توسط راکت تنیس که توپ را میفرستی هوا بعد ضربه میزنی ". رامین به گفته ی سمانه ۸۴ روز در کما بوده ، دو نوبت عمل شده و بعد در نا امیدی از کما بیرون می آید. ابتدا خواست بگوید :"در کمال ناباوری زنده مانده است". یا بخاطر مکثی که کرد تا بر باورش ادیتی داشته باشد، من اینطور برداشت کردم. قرار بود ۱۵ روز بعد که تولدش بود برای اولین بار او را با ویلچری که موقتا میبایست با آن جابجا شود ، بیرون ببرند. ۱۵ روز بعد مصادف میشد با ۱۸ ام فروردین.
■ سمانه بی اطلاع از کلمه ی "۱۸ فروردین " به حرفهایش ادامه داد. من اما از شنیدن متوقف شدم.. رو به رویم دیوار اتاقم بود. از دیوار اتاق ، حفره ای رویید و از حفره ای که ایجاد شد ، خانم "میم" بیرون آمد. احتمالا با دامن بلند و موهایی که از آن هنوز آب میچکیده ، کنار برادرم که خم شده است تا با دستمال، دور تا دور کفشش را تمیز کند، ایستاده است و گفته است واسه شام زود میای ؟ امشب تولدته جان من . دستمال در دست برادرم بوده و هنوز کفشش را برق می انداخته و حتنا گفته :"آره عزیزم" و خانم میم خم شده تا فرق سر برادرم را ببوسد. خانم میم ، جرعه ی بعدی قهوه را که نوشید دید که ۱۱ سال است که منتظر است برادرم بازگردد. حفره دیوار ، بسته شد و دیدم سمانه دارد از پشت گوشی صدایم میزند. گفت :"صدام رو داری؟ میدونی که رامین عاشق عطره .. داداشم انگلیسه و داره هفته بعد میاد . بگم چی براش بیاره ؟ " .
هیچ نشانه ای از توان تفکر نداشتم. گفتم: " oligarch. از روژا داو. برات پیامک میکنم اسمش رو ". و خداحافظی کردیم.
■ ایزولا بلو همان آلیگارک [اولیگارش ، اولیگارگ، یا هر اسم دیگری که تلفظش مرسوم است]، است ؟
بله. روژا داو در حال یک ری-بیلد آپ از کارهای کمتر دیده ی خودش است. با DNA جدید که حاصل تغییر ذائقه خودش یا تحلیل مارکت یا شناخت متقابل مخاطب است. اتفاقی که به نظرم هرچند سال یکبار یا حداقل هر ده سال یکبار برای هر تولید کننده ی "ماده ی مصرفی" بیفتد. باید باور کنیم ما شاهد یک تغییر ذائقه ی جدی در تمام ابعاد انسان در این دو دهه ی قبلی هستیم. و کسی که اجناس مصرف شونده میفروشد این را برای زیستن و بقای مارکتش در نظر میگیرد. من نظرم چیست ؟ من مصرفم کم شد. در یک دوره ای نه فیلم مصرف کردم دیگر و نه موسیقی . اما بعد دیدم در حال مصرفم. پرسیدم: آیا ذائقه ت تغییر پیدا کرده است ؟ آیا ذائقه ت را توانسته اند تغییر بدهند ؟ و جواب هر چه بود دیدم که مقاومت در برابر تغییر ذائقه آیا مصادف با دیکتاتوری و حتی نارسیسیم نیست ؟ در بیلد آپ و از نو ساختن DNA روژا ، اجرای وینتیج کمرنگ تر شده است. اتفاقی که دقیقا برای زرجف پیش آمده است. لانچ تورینو نشان داد زرجف نیز عمیقا در حال تغییر است.
■ این DNA جدید چیست ؟
برای روزا داو ، یک کلید واژه ی جدید را به اکثر کارهای جدیدش pin کنید: سیمپاتیک . روژا داو یک جریان لذتگرای سنسوال ِ متعهد به وینتیج در کارهایش داشت که اکنون به آن میتوانید سیمپاتی و همگرایی را نیز اضافه کرد. سیمپاتی ، ویژگی ست که بر خلاف کارهای قبلی داو بر یونیک بودن و متفاوت به نظر آمدن خط قرمز میکشد و از آن دور میشود. شما کدام کار روژا تا قبل از ۲۰۱۵ را در ذهن دارید که نخواهد فریاد بزند من متفاوت هستم. طور دیگر سوالم را بپرسم : کدام یک از کارهای داو هدف ِ کپی سازان یا فیک کارها بوده است ؟ ولی در این سالها میبینید تعدادشان بیشتر شده.
■ ایزولا بلو را بار اول تست کردی یا سمپل گرفتی یا خریدی ؟
هنان چند سال قبل و همین چند ماه قبل در مورد کارهای روژا نوشتم oligarch دیده نشده است. لااقل بین ایرانیها. انیگما و دیاگیلو دیده شدند و تا حدی فتیش و دنجر . دیاگیلو اثر هنری بود و فتیش سخت پوش بود و معمولا تا خریده میشد بعد از چند تلاش برای پوشیده شدن به فروش میرسید و انیگما تا پایان استفاده میشد ولی معمولا تمدید نمیشد چون هرچند بازخورد داشت اما انتطار بازخورد را برای مخاطبی که صرفا برای بازخورد انیگما را گرفته بود چندان تامین نمیکرد یا با آن مبالغ رقبای سرسختی در بازخورد گرفتن داشت. آلیگارک دیسکنتینیو شد . آلیگارک ، بین بچه های عطرباز یک Hate مجدد برای داو بود تا کپی کار بودن او را دوباره فریاد بزنند. کپی چه کاری بود؟ من میگفتم کپی نیست اما تحریف ِ تغ هرمس است و خیلیها میگفتند سرقت ادبی از وتیور گرانیوم کرید و خیلی ها میگفتند نه کپی ست نه تحریف بلکه تاثیرات مارکتینگ ِ ایتالیایی ها و فرانسوی ها بر روژا داو است. بهرحال هر چه که بود ، بسیار کار قدرتمندی بود. تم سیتروسی-چوبی-آروماتیک-آکواتیک با یک هایبرید شیپغ-فوژه که کیفیت متریال در آن خوب بود ولی در اندازه ی کارهای روژا داو نبود. ایزولا بلو ، ری-بیلد آپ ِ آلیگارک است . اما : امبرگریس ِ نمکین-دریایی در کنار اوکماس ِچوبی-اوزونیک-آروماتیک و سایه ای از وایت فلورال آن لحن ِ وتیوری-خزه ای کار را پوشانده است ، کار را یونیس*.س کرده است . ایزولا بلو را بار اول با سمپل تست کردم. و همان روز هم گرفتم . یا بازخورد "خیلی خوب است" شنیدم یا وقتی خودم از آنها که با ایشان راحت بودم و ایشان نیز با من صادق بودند پرسیدم این رایحه چگونه بود ، دو پاسخ شنیدم: متوجهش نشدم و بعد که نزدیک میشدند با کمی تامل میگفتند بسیار خوب است. یا متوجه رایجه شده بودند و میگفتند: بسیار خوب است.
■ ایزولا بلو ، مدیسون ، مید دریم سامر ؟
ایزولا بلو ، لطافت زنانه ی به شدت سیمپاتیک و جامعه گرایی در کنار ساختمان مردانه ی نافذی دارد که هوش از سر عابرانی که قرار است مخاطب عطر شما باشند مببرد. مدیسون ، نیمه ی مردانه ی چوبی-اوکماسی-خزه ای بیشتری دارد و برای کسانی که در ایستگاه "زنانه-مردانه" منتظر نمیمانند و برچسب "زنانه" آنها را دچار ترس میکند مناسبتر است . و مید سامر ، فالش نوازی دارد. اکورد پر لکنت ِ ناموزونی از چوبی-خزه ای-صابونی دارد که عقیم و بی کاربرد است و من پیشنهادش نمیکنم. هرچند کلیت رایحه جذاب است.
■ تفاوت الیگارک و ایزولا بلو بجز آنچه گفتی :
روژا داو در یک سناریوی مارکتینگ منطقی میتوانست آلیگارکی که دیسکنتینیو شده است و بسیار خوش نام است با برچسب پارفوم (به جای ادوپرفوم) روانه ی مارکت کند و از بک گراند مثبت ذهنی مخاطبان به نفع فروش رویایی سود ببرد. دکتر "سین" خدای فیلد پزشکی خودش بود . یک روز تمام نشانه ی های یافتنش را از صفحات مجازی پاک کرد. در یک سفر دیدمش. گفتم :"چرا؟". گفت : " وقتی دوری ، اسطوره ای اما وقتی نیستی بت میشوی ". کار ندارم به اخلاقمند بودن این گزاره که چرا کسی که تاپ ِ رشته ی خودش در دنیاست بخواهد جایگاه اجتماعی پر نفوذتری ایجاد کند و از قضا این نفوذ اجتماعی را با غیبت از همان اجتماع بدست بیاورد ، اپا باید بگویم که گاهی این شگرد کار میکند. آلیگارک میتوانست از این طریق که مدتها نبوده است ، و چون نبوده است ، تعاریف دیگران شعله ور شده و هیجان و افسوس برای از دست دادنش گرم است ، دوباره خود را سر زبان بیندازد. اما هدف روژا داو احتمالا ری-برندینگ است. هرچند در این سناریو ساختن نسخه ی اینتنس الیزیوم یک گاف بزرگ و اساسی ست. شدیدا بزرگ و ایده ای که فاقد ِ تبختر و المان های روژا داوی است. تفاوت این دو یعنی آلیگارک و ایزولا بلو یکی در المانهای پرفورمنس است : پرفورمنس یکی در اجرای ایده تفسیر میشود (همخوانی رایحه ، ایده ، هدف و انتخاب مارکت و هزینه" . یکی در اجرای فانکشنال است که شامل گسترش ، انتشار و ماندگاری بر پوست، اجسام، و هوا ست. و مهمتر از همه از نظر من در اینترکشن و بازی و فعل و انفعالش با محیط ، شامه و اتمسفر است. آلیگارگ انتشار قدرتمندتری داشت اما شدیدا متاثر از محیط بود. در یک هوای شرجی به سرعت جان میداد و در یک هوای بسیار خشک فلج میشدو در قدرت تغییر آکورد ضعف داشت . ایزولا بلو انتشار متوسطی دارد ، ماندگاری قابل قبولتری دارد ، در اجرای تمامی اجزایش بسیار قدرتمند است و از پس هر هوایی برای اجرای خودش بر می آید . اگر صرف اینکه "برندهای گران را بزن تا خاص به نظر برسی " یا "خودت را به نسخ وینتیج متعهد بدان تا کارکشته به نظر بیایی " ، یا "با هر تغییر جدید و الگوی اجرای ساده که در ذائقه ی عموم مورد پسند باشد ، مخالفت کن تا متفاوت باشی " ، نخواهیم قضاوتش کنیم باید بگویم ایزولا بلو کار بسیار قابل قبولیست مگر شما به درستی (از نظر من) انتظار داشته باشید با پرداخت رقم ۴۰۰ تا ۵۰۰ دلار شاهد نشر بوی بسیار ایده آلی باشید. نشر و پراکنش بو در ایزولا بلو مطابق با آن انتظار نیست اما کماکان از یک "حداقل لازم برای توجیه خرید" بر می آید . بر خلاف ِ د لانویت ۳ که برای ۱۲۰۰ دلار فاجعه بود .
■ امتیازت به ایزولا بلو : ۶ از ۱۰. به آلیگارک : ۶.۵ از ۱۰.به مدیسون ۶.۵ از ۱۰. به میدسامر دریم: ۵.۵ .
■ رایحه ی ایزولا بلو را کوتاه شرح بده: تجمع سیتروسی مرکبات و زنده و سنتتیک از نوع خوب در کنار اتمسفر خزه ای-دریایی-نمکی-وایلت فلورال با ساختاری چوبی-آروماتیک-آکواتیک-خزه ای که یک هیبرید شیپغ فوژه و جنگلی-گلخانه ای ساخته است و کماکان استحاله ی سنسوال روژا داو که اینجا میوه ای-میلکی-فلورالِ وسوسه گرای شه*ت پرستی را ایجاد میکند که احتمالا متاثر از ترکیب و تاچ ضعیف نارگیل بر بستر انگور- زنبق-پچولیست. این بخش آخر ساختار ِ لهجه است. اگر بگوییم عطر مجموعا یک کلام است ، لهجه ی این کلام شدیدا اغواگر است که فلورال-فرویتی-پودری ست. و بیانی که این عطر دارد نه آکادمیک است نه رسمی است نه ضد اجتماعی بلکه یک عانیانه ی کلاس بالاست. کلماتش ساده در عین حال موقر است و هیجان کلامش شدیدا "همدل و سیمپاتیک".
■ ارزش خرید : من یک طومار امضا شده از مراتب شرم و پوزشم را ضمیمه کنم. اما مخاطب مصرف کننده ی داو ، چالش فاکتور خرید را ندارد . در ایران اما ما با یک روایت جدیدی مواجهیم. پولی که اعتبار ندارد ، دستمزد و حقوقی که متناسب با شغل نیست و هزینه های واسطه ای که به سبب نبود نمایندگی ها میپردازیم و نبود امکان تست و ریسک خرید بلایند بای . همه ی اینها را من در امتیازم به ارزش خرید مد نظر دارم. با همه ی این تفاسیر ۵.۵ از ۱۰ برای مخاطبی که در ایران است. .
■ امتیاز به بازخورد: ۸.۵ از ۱۰.
■ آیا از هایپ شدن عطرهای گران باید استقبال نکنیم؟
یکی از دوستان عزیزم در ذیل هدونیستیک نوشته بودند که هدونیستیک به سرنوشت ِ اونتوس و غیره مبدل میشود. باید عرض کنم نگرانی از این بابت نداشته باشید. هرچند نمیدانم باید از این عدم نگرانی استقبال کرد یا نه.. تعدد و تنوع برندهای که "بازخورد ساختن" را بلدند به شدت زیاد شده است. هرچند هدونیستیک بواسطه ی این قیمت هرگز اپیدمیک نمیشود و هوشمندی کلایو کریستین این بوده که یا روایح موفق را بازسازی کرده است یا سراغ تِم هایی میرود که با تغییر هر جزئی از آن، به طور کلی رایحه تغییر میکند و خودش را از تیررس کپی سازها در امان نگه داشته است . یک ترس من اینست که برندهایی که رسمی وارد ایران نمیشوند ، هدف فروش ِ "کارتن سفید " فروش هاست و فیک فروشی در جایی که سمپل هم سخت پیدا میشود نگران کننده است. (۹۰ درصد کارتن سفیدها فیک هستند . مگر اینکه فروشنده خودش رسما نمایندگی آن برند را داشته باشد. این کارتن سفیدها همیشه فیک نیستند اما به این وفور هم یافت نمیشوند که فرد بتواند برای ماهها به هر تعردادی و به طور نامحدود آنها را تامین کند. توزیع کننده ها و نمایندگی ها ممکن است تسترهای جعبه سفید را برای تست در فروشگاه شان از سازنده تحویل بگیرند ولی قاعدتن و منطقا تعدادش محدود است. اینکه یک فروشنده در ایران بتواند عطری مثل هدونیستیک را به وفور با جعبه ی سفید تامین کند جای پرسش دارد . اگر به اتهام تلقی نشود).
اما اینجا جای یک نکته ای نیز مهم است: یکی از دلایل شلوغ کردن مارکت با عطرهایی از یک ژن توسط روژا داو، استشمام ِ خطری به نام لویی ویتان است که برای تمام برندها جدی ست و همه را دچار چالش کرده است. به تعدد خروجی لویی ویتان در چند سال اخیر نگاهی بیندازید. از یک ژن چندین کار مختلف دارد . هنوز دو هفته از اینکه ایمجینیشن در لیست رویویهای مثبت و ثبت کامنتهای "واو" ، شماره ۲ ام ماه بود نگذشته است که سریع از لیست خارج شد و جای خودش را به پسیفیک داد . اما کافی ست الگوی حرکت لویی ویتان را نگاهی بیندازید : اسم L’Immensité سر زبان می افتد ، یک فروش انفجاری ناشی از بلایند بای را تجربه میکند . بعد که به مرحله ی مصرف واقعی و جدی میرسد امتیازش از ۴.۵ به ۴ میرسد و رویوهای منفی و واقعی زیاد میشوند . بعد Météore همین را تجربه میکند. بعد ایمجینیشن و افتر سوئیم و اکنون پسیفیک. مارکت ترسناکی که لویی ویتان ساخته است ، یقین بدانید تام فورد و کرید را وادار به ساخت لااقل دو محصول متفاوت به زودی خواهد کرد. ما یک فروشی داریم تحت عنوان فروش بلایند بای . فروشی که ناشی از بار روانی مارکت است . این تخلیه ی روانی را لویی ویتان دستش گرفته است . چیزی که تا پیش از آن زرجف تمام و کمال صاحب آن بود و تامفورد نیز به صورت مقطعی هرزگاهی این تایپ فروش را تارگت خودش قرار میدهد. فروشی که تامفورد با فا*ین فبیولس داشت تا حد زیادی از این جنس بود. دیور هم استاد آن است. دیور هم خوب بلد است فروش بلایند بای داشت باشد . زرجف نیز در آن تبحر دارد و سهم فوق العاده ای از خریدهای بلایند بای دارد . تفاوت زرجف و تامفورد با لویی ویتان ، در احترام به پروداکت خودشان است. شما در لویی ویتان مطلقا چیزی بعنوان احترام به پروداکتی که خوش ساخته است نمیبینید . موج تبلیغات و کامنت نویس های فیک یا رویو نویس های فیک یک پروداکت را به عرش میبرند و همان موج سراغ بعدی میروند. اینکه در این بازی ، کاوالیه هم نقش دارد یا خودش نیز قربانی ست ترسناک است . کاوالیه ، سازنده ی این قاب است :
نویر د نویر تامفورد ، ام ۷ ایوسن لورن ، اپیوم پور اوم، فالکار بولگاری ، آکوا پور اوم ، فلورنتین آیریس و ایندونزین عود و سیسیلین ماندارین از زنگا . کاوالیه ای که از ابتدای کارش استاد تمام تِم های آکواتیک-چوبی بوده است و بعد "سنسواِل کاریزماتیک" را از جرارد آنتونی تاثیر میگیرد و بعد نابغه ی ترکیب چوب و رز و آکوردهای پودری میشود و پاشا کارتیه تا آیسی پور اوم برای آیسی میاکی را در اولین برخوردش با جهان عطر میسازد و همان ابتدای کار نبوغ خود را در عطرهای زنانه ی فلورال-فرویتی به رخ میکشد ، ناگهان در کمتر از ۶ سال حدود ۵۰ عطر برای لویی ویتان میسازد!!!! اتفاقی که برای النا و همامی نمی افتد اما در یک دوره ای یقه ی دیماشی و پولژ را میگیرد و دوشافو بعد از ۲۰۱۳ گریبانش را میگیرد . دوشافویی که عصر طلایی بی بازگشتش از ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۳ بود با جواهراتی که برای پاپیلون ، پنهالیگون ، نیلا ورمیر ، مجدا بکالی میساخت و بعد میشود مشتری اول برندهای گمنامی که گمنام میمانند. اما برای دوشافو لااقل ما شاهد تجربه گرایی توسط عطار نیز هستیم هر چند واضحا جنبه ی مالی برای او اهمیتش بیشتر است. دستمزدی که عطار برای برند گمنام میگیرد به مراتب بالاتر است. برندهایی که خیلی هایشان ابدا در مارکت پیدای شان نمیشود کرد و هدف شان واضحا پولشویی ست. همانطور که ما از دیماشی مدت ها کار خوب مولف ندیدیم ، همچنان که از اسطوره ای به نام پولژ دیگر به وجد نیامدیم. همچنان که از میشل آلمایراک (اخرین کارش ایکاروس نام دارد که حتی از یک دانش آموز عطرسازی این میزان "فاجعه" بر نمی آید).
در این جا فکر میکنم این خیز عجیب لویی ویتان برای تصاحب مارکت "لوکس" کاش واژه ی "نیش" را به تمسخر نگیرد . کاش ایندی نیش را نیز از پا در نیاورد .
■ کلام پایانی : برای خرید عطرهای بهاری و تابستانی امسال سال پیچیده ای خواهد شد. من فکر میکنم آنچه قربانی ِ جنگ های تبلیغاتی میشود ، مخاطب است . امسال شاهد یک سیل خریدهای بلایندی بای گرانقیمت بودم که سعی کردم زمانم را که مایلم صرف بیان کارهای جدیدتر بکنم، صرف خنثی کردن موج هایپ شدن شان کنم [هرچند ادعایی نیز ندارم]. نکته اینجاست ، شکست در بلایند بای در عطرهای پاییزی و زمستانی بیشتر از عطرهای بهاری و تابستانی است. چون در نهایت پروداکت مختص به بهار و تابستان ، المان ها و نت های مشترکی دارد که در فصای سیتروسی-آکواتیک هستند که عموما مخاطب آنها را میپذیرد. امسال خطر هایپ شدن لویی ویتان برای کارهای بهاری و تابستانی به طرز بالایی زیاد است . این میزان امتیاز بالای ۴ از مخاطب برای کارهایی که عموم شان فاقد کاراکتر و شخصیت و رایحه ی گیرا هستند یادآور موج های تبلیغاتی ِ و مارکتینگ کرید در عطرهای بهاری و تابستانی ست که آنجا شما بر خلاف لویی ویتان عطر با کاراکتر می یافتید.
■ ارادتمندم دوستان عزیزم. شرمسارم از مدیریت سایت که مجبورند این کامنتهای طولانی را بخوانند تا تاییدشان کنند. همگی تان پیروز باشید.