سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
Rosendo Mateu Olfactive Expressions 1968 - روزندو متئو 1968 عطری مردانه - زنانه ، شیک و خوش بو می باشد که در سال 2023 به بازار عرضه شده است .
روزندو متئو 1968 در دسته عطر های گلی چوبی مُشکی قرار می گیرد
عطری که توسط عطرساز برجسته روزندو متئو خلق شده است .
اسانس های بکار برده شده در این عطر ترکیبات سبز ، روایح گلی، چکهء شبنم، رز ، گل مریم ، ادویه جات معطر، مشک ، وانیل ، روایح چوبی می باشد.
برند | روزندو متئو |
عطار | روزندو متئو |
سال عرضه | 2023 |
گروه بویایی | گلی چوبی مُشکی |
کشور مبدأ | اسپانیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | ترکیبات سبز ، روایح گلی، چکهء شبنم |
اسانس میانی | رز ، گل مریم ، ادویه جات معطر |
اسانس پایه | مشک ، وانیل ، روایح چوبی |
الان چند روزه دارم به این فکر میکنم که زمین چقدر رفتگرها رو دوست داره! و اینکه اون جاروی چوبی و پیر و دستان پینه بسته چه رازهایی میتونن با خاک داشته باشن! به راستی اون صدای خِش خِش چه چیزی میگه و ما نمیشنویم!؟
دیروز به تابلوی "طلوع آفتاب" که نگاه میکردم و از رنگ نارنجیِ اون یاد لباس رفتگر و گفتو گوی زمین افتادم، یه نیت کردم و 1968 رو روی تابلوام اسپری کردم! چنان اون ترکیبِ رنگ و رایحه بهاری به افکارم شاخ و برگ داد که یاد بخشی از گلستان سعدی افتادم و چون مسخ شدهها چند خطی نوشتم.. اون رازهای سر به مُهری که از دلِ زمین بیرون آمده و 1968 دم گوشم زمزمهشان کرد! احتمالا و برای من ماموریتاش، تنها، همین بوده باشه و من نباید، در سازهی به معنای واقعی 'مخروب'ِ پایه، دنبال چیز دیگری باشم! هرچند از تابلو ام خوشش اومد :) وَ بوی چوب و مواد با بوی 1968 در هم آمیخته و واسه خودش یه ترکیب بیسِ قشنگ درست کرد..
حال، بخشی از آن نوشته تقدیم به شما:
عطر خوشآمدِ بهار است وُ بامدادِ نیمهی اردیبهشت!
اگر باری شنیده باشی، فراشِ باد صبا را که فرش زمردین گسترانده وُ دایه بهار بنات و نبات در مهد زمین پرورانده است، نفس زیست میکنی به شکرانه لبخند به تماشای رازِ گِل و خاک با دستان پینه بسته او..
دانه شبنم؛ شیرین، نرم، سُر خورد بر حلقهی گُل تا چانه پایین رَوَد و ساقه جلا دهد به طراوت.. خوش خواند بُلبُل تا که از سینه گل روید و گلستان شود خاطر ات به تپشِ قلبِ سرخ که مهر فزاید و مهر افشاند..! که نه گنج است و نه جنگ بقایِ آدمی بل، رگه قندی شیری، جاری بر رنجِ مُشک و گرفتگیهای ادویهای..
بوی چوب از طلوع آفتاب برآمد! تخته شکافته وز خاک آب رویید!
چون زمین و زمان ریشه کردهایم در اعماق پس واجب باشد پیشانی به شکوه بر خاک فرود آوردن بر فراز افق تا که طلوع را تماشا کردن وُ زان فنا باقی شدن...!
دیباچه، گلستان سعدی
غزل شماره ۵، دیوان حافظ
Sunrise, Claude Monet