سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
Remy Latour Cigar - رمی لاتور سیگار
محصول سال 1996 می باشد و در گروه بویایی معطر میوه ای که عطرهای بسیار جذابی را در خود جای داده است، قرار دارد. از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به ترنج ، لیمو ترش، آلو ، آناناس ، گلابی ، شمعدانی ، یاس، برگ خشک برگبو ، گل جعفری ، مشک ، نعناع هندی ، سدر ، چوب صندل سفید ، تنباکو اشاره کرد.نوع عطر | ادو تویلت |
برند | رمی لاتور |
سال عرضه | 1996 |
گروه بویایی | معطر میوه ای |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | ترنج ، لیمو ترش، آلو ، آناناس ، گلابی |
اسانس میانی | شمعدانی ، یاس، برگ خشک برگبو ، گل جعفری |
اسانس پایه | مشک ، نعناع هندی ، سدر ، چوب صندل سفید ، تنباکو |
اوایل هجده سالگی بود که عاشق دختر یکی از خان زاده های شهر شده بودم.اون سالا نه موبایلی بود و نه اینقد پیغام بردن و اوردن اسون بود، و نه البته موقعیت من و اون جوری بود که بشه پیغامی رد و بدل کرد.
اما یه راهی به ذهنم رسیده بود. داداشش! تو بچگی باهاش دوست بودم و حالا بعد از ده سال میخواستم دوباره طرح دوستی بریزم!
دلو زدم به دریا و یه روز رفتم در خونه شون در زدم. طرف اومد دم در و بعد کلی ذوق مرگ شدن با ترس و لرز پرسیدم اقا ولی خونه ست؟ با تعجب نگاهی کرد و گفت اره الان میگم بیاد.
اقا ولی اومد. خیلی جذبه داشت واسم اون سالا. یه جورایی فریبرز عرب نیای شعبه شهر ما بود.فقط ۱۶ سالش بود که پشت اون پاترول مینشست و یه کلت هم همیشه تو داشبورد ماشینش بود! چن باری به سمت دزد کارخونه شون و پلیس و..تیراندازی کرده بود و این جذبه ش رو برام خیلی بیشتر میکرد.
اول پرسیدم این چه عطریه زدی؟ گفت سیگار و چقد بهش میومد.
رفتم سراغ نقشه م.گفتم اقاولی من خواب خدا بیامرز رییس ...خان پدر بزرگتو دیدم. خیلی ناراحت بود و میگفت نوه هام اسم و رسممو نگه نداشتن!
اقاولی که حسابی شک کرده بود پرسید: خوب حالا رییس ...خان چه شکلی بود تو خوابت؟ منم که کلی پرس و جو کرده بودم رییس ..خان رو با تمام جزییات براش توصیف کردم!
مو به تنش سیخ شده بود و گفت: اره خودشه. راست میگه یه مدته ماری جوانا میکشم و بعد دوستاشو که تو پارک نشسته بودن نشون داد و گفت: خیلی دوست دارم بذارم کنار ولی اینا نمیذارن.میگفت بعضی روزا تا ۶۰ هزار تومن ( وقتی حقوق پدر من حدود ۸۰ هزار تومن بود) خرج اینا میکنم و ..
خلاصه دوستی من و اقا ولی دوباره شروع شد و من وقت و بی وقت به بهانه مشاوره دادن میرفتم و دیداری تازه میکردم.اما کار از کار گذشته بود و اقا ولی بدجوری گرفتار شده بود.
از طرفی هرچی بیشتر میگذشت و داستان عشقم رو ببشتر برا دوستام میگفتم همه میخواستن یه جورایی حالیم کنن که بابا شما مال هم نیستین. و بالاخره تو روز تولد هجده سالگیم تصمیم خودمو گرفتم وتو دلم با کسی که تا اون روز نتونسته بودم حتی یه کلمه باهاش حرفمو بزنم خدا حافظی کردم... و خلاصه منی که شاگرد خوب دبیرستان نمونه دولتی بودم دیگه درسخون نشدم و خدمتی شدم و من موندم و رفقای شبگرد...
تو دوران خدمت اما تو مسیر روستایی که سرباز معلم بودم یکی دوبار اقا ولی رو وقتی میومد شکار دیدمش. پیاده میشد و بغلم میکرد و بعد روبوسی و..
سالهای خدمت گذشت و بالاخره هرجور بود حین خدمت یه کاردانی شبانه قبول شدم و رفتم اون سر مملکت.تا اینکه یه شب خواب اقاولی رو دیدم.
خواب دیدم وسط حیاط خونمون تو یه شب تاریک که چش چشو نمیبینه وایسادم و یهو یه چیز سفید عین شبه دورم چرخید. تو خواب از ترس شروع کردم به فریاد زدن ولی اون شبه راه خودشو گرفت و از درحیاط رفت بیرون.
یه کم که ترسم ریخت دنبالش رفتم ببینم کجا میره که دیدم در خونه بابابزرگ اقاولی نیمه بازه و یه کورسوی نور میاد.
ترسون و لرزون رفتم تو و دنبال رد نور رفتم و حیاط رو رد کردم و رسیدم در ایوون. انگار که پا نداشتم و پرواز میکردم.و چه عجیب همه جزییات ایوون و اتاق لب ایوون تو ذهنم مونده بود.. خونه ای که شاید به عمرم دو سه بار رفته بودم.
جلوی ایوون دونفر که لچکای سیاه انداخته بودن رو سرشون وایساده بودن.شناختمشون. بدون این که حرفی بزنن اشاره کردن که برم تو اتاق. و یهو یکه خوردم!
اونجا اقاولی نشسته بود! با موهای کوتاه شبیه سربازا و جام شراب جلوش و البته چشایی که معلوم بود خیلی گریه کرده. و فقط نور یه شمع روشنش میکرد. بدون این که کلامی حرف بزنه. انگار میخواست ازم خداحافظی کنه.
بله اقا ولی از خدمت فرار کرده بود و شب قبل در اثر اوردوز مشروب و ماری جوانا سنکوب کرده بود.. و حالا اومده بود خداحافظی. روحت شاد اقاولی..