سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
اورتو پاریسی مگاماره یک پرفیوم دریایی معطر برای مردان و زنان است. استاد عطر ساز با این رایحه از پرمایگی و اصالت نُتهای دریایی بهره میگیرد. آکوردهای دریایی احساسات درگیرکننده و احیاکننده را بیدار میکنند، حال و هوای عاشقانه ساطع میکنند و افرادی که آنها را نفس میکشند را شاد میکنند. دریا همه چیز است و هیچ نیست، ما را به یاد سکوت آرامبخش بینهایت و صدای طوفان بیانتها میاندازد.
نوع عطر | پرفیوم |
برند | اورتو پاریسی |
عطار | الکساندرو گولتیری |
سال عرضه | 2019 |
گروه بویایی | معطر آبزی |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | آب دریا ، پرتقال، بنفشه ، فلفل ، آب |
اسانس میانی | آب دریا ، اسطوخودوس ، ترکیبات سبز ، جلبک دریایی، چای ، نمک |
اسانس پایه | مشک ، خزه درخت بلوط ، چوب صندل سفید ، عنبر |
این یکیو یادمه ساحل چمخاله بود
و آخرین باری بود برای من که مادرم اجازه دادن برم توی آب:)
آخر های مرداد بود و با چند تا از اعضای فامیل تصمیم گرفتیم بعد از ناهار بریم ساحل. زیر انداز و خوراکی و میوه و.. بار زدیم و رفتیم.
این بار اون پسر خاله ام که بچگی باهاش تو باغچه دنبال گنج می گشتم هم بود.
طبق معمول همیشه از ذوق زیاد رفتم توی دریا و یکم شنا کردم.
پسرخاله ام هم در حد اینکه پاهاش خیس بشه اومد توی آب و چند دقیقه بعد هم رفت.
من دور تر شده بودم، خیلی دور تر
پسرخاله ام با داد: نازنین بیا بیرون داریم میریم
من کاملا بی توجه، انگار با دیوار بود
دوباره: نازنین داریم وسایلو جمع می کنیم بیا بیروون.
من به خودم جواب دادم: نمیام خودتو خسته نکن.
سه چهار دقیقه به همین منوال گذشت، انرژی گرفتم حسابی. روحم تازه شد.
همین که برگشتم دیدم مادرم دارن اشاره می کنن که برگردم. همین که یک لحظه پام و گذاشتم روی شن ها و اومدم برم جلو، زیر پام خالی شد و رفتم زیر آب.
یه مشت آب و شن و نمک رفت توی بینیم و تا مغزمو سوزوند. خودمو کشوندم بالا و به زور جلوتر رفتم. زیر پاهام مدام خالی می شد و من انگار توی یه دنیای بدون جاذبه، معلق بودم.
انگار فرکانس دریا داشت گوش ها و مغزمو سوراخ می کرد و از اون طرف به چشم می دیدم که مادرم چقدر ترسیده و من انگار توی یه فیلم کند شده داشتم بازی می کردم.
دریا: می مونی یا می ری؟
_ماماانم! بابااام! ولم کن. اونا یدونه بچه بیشتر ندارن. مامانم جواب بابامو چی بده؟ ولم کن..
دریا پوزخند زنان و خشک: (می دونستم نمیای) اوکی به سلامت.
بعد با دستش محکم زد پشت کتفم و منو جلو فرستاد. یک لحظه تمام بدنم تحلیل رفت، با بدنی خالی از انرژی خودمو کشوندم به ساحل. پیش مادر رنگ پریده ام. دست هاشو بوسیدم و گفتم: چرا ترسیدی؟ چیزی نشد که، من داشتم شنا می کردم.
_داشتی غرق میشدی؟؟!!
_نه عزیز من غرق کجا بود، یه لحظه زیر پام خالی شد. وگرنه من داشتم شنا می کردم..
_بگو مرگ من راست میگی. بگو جون من چیزیت نشد..
_مادر سر هرچیز که قسم نمیخورن. جون خودم چیزی نشد، آروم باش توروخدا، بخدا خوبم...
مادرم آروم شد، اما من تا خود ویلا نا آروم بودم..
گوالتیری عجب موجودیه!
مگامار: بار اول آرامش و بار دوم اضطراب. سری بعد حتما خودت با دست های خودت خفم میکنی نه؟ بگو لطفا تعارف نکن..
اما یه چیزی فهمیدم
اونم این بود که، من هرچقدر هم عاشق و شیفته ی دریا باشم نمی تونم به خودم لقب پروانه رو بدم.
پروانه جز شمع هیچی نداره:) همه ی زار و زندگیش همون شمعه. من اما چیزهای خیلی مهم تری دارم، تعلقاتی که هیچ وقت نمیتونم ولشون کنم. خانواده:) فرشته های زمینی:)
نه نه من اصلا نمی تونم پروانه باشم. شاید مرغ سحر نسبت مناسب تری باشه برای من..
در آخر این شعر تقدیم به شما🍃
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را که خبر شد، خبری باز نیامد