سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
MiN New York Barrel - مین نیویورک بارل (برل)
نخستین بار در سال 2014 روانه بازار شد به عنوان عطری مردانه - زنانه و بسیار جذاب و شیک معرفی شده است . و در دسته عطر های شرقی چوبی قرار می گیرد. از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، خس خس ، چرم ، گیاه درمنه، صمغ درختچه مر، گشنیز ، روایح چوبی، شکوفه پرتقال ، گل مریم ، فلفل صورتی ، ادویه جات معطر، رام (نوشیدنی) اشاره کرد.برند | مین نیویورک |
سال عرضه | 2014 |
گروه بویایی | شرقی چوبی |
کشور مبدأ | ایالات متحده |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، خس خس ، چرم ، گیاه درمنه، صمغ درختچه مر، گشنیز ، روایح چوبی، شکوفه پرتقال ، گل مریم ، فلفل صورتی ، ادویه جات معطر، رام (نوشیدنی) |
مهمترین جنبه رابطه در سینمای لینچ روابط انسانی و به شکل جزئیتر روابط فردی انسانهاست. او این موضوع را از همان آغاز کارش، در فیلم مهمی چون «مرد فیلنما»، به شکل دغدغهای برجسته آشکار کرد و گرایشهای متفاوت انسانها را در ارتباط با یک فرد، یعنی جان مریک، به تصویر کشید. رفتارهای دیگران با جان در این فیلم نمونهای مشهود از رفتاری اجتماعی با نوع ویژهای از بیماری، و نمونهای نمادین از رفتارهای انسانها با یکدیگر بود؛ از رفتار انسانی دکتر فردریک تا رفتار استثمارگرایانهای که او را به نمایش همگانی گذاشت، تا جزئیترین رفتارهای تمسخرآمیزی که مردم عادی در خیابان با او داشتند، همگی اتفاقاتی است که ما هم به شکل کلی میتوانیم در زندگی روزمره با آنها مواجه شویم.
ولی رویکرد ارتباطی لینچ از فیلم چهارمش، «مخمل آبی» متفاوت شد و شکل خصوصیتری به خود گرفت؛ رویکردی که تا امروز هم در فیلمهایش مشهود است. ارتباطی که در «مخمل آبی» شکل گرفت، مانند خط داستانی فیلم، در اسرارآمیزترین شکل ممکن بود و لینچ به این شکل وارد هزارتویی مخوف از روابط شخصی بین انسانها شد. گاه بیننده را، در لحظه، دچار هراسی میکند که تا صحنه پایانی فیلم- و حتی پس از پایان فیلم- رهایش نمیکند. لینچ در «مخمل آبی» زیبایی را مقابل زشتی قرار میدهد، و ما، درنهایت، با نوعی شیفتگی مواجهیم که از زیبایی ظاهری و زشتی درونی زندگی آغاز میشود و، در پایان، به زشتی ظاهری و زیبایی درونی میرسد.
لینچ در دو فیلم دیگرش، همین زشتیها را در قالبی نزدیکتر به تصویر میکشد؛ خانواده. او بیننده خود را در «تویین پیکس: آتش با من گام برمیدارد» و پس از آن، به شکلی پنهانتر ولی نمادین، در «جاده مالهالند» وارد واقعیت روابط زننده کودکآزاریهای خانوادگی میکند. در این دو فیلم، خوف اسرارآمیز روابط انسانها در «مخمل آبی»، به زشتی روابط خانوادگی جامعه آمریکایی تبدیل شده؛ روابطی که هر دو شخصیت اصلی را در نهایت به مرگ دردناکی سوق میدهد.
نقطه عطف موضوع ارتباطشناختی در سینمای لینچ، ولی، «بزرگراه گمشده» است. داستان فیلم از درون خانوادهای بهظاهر آرام شروع میشود؛ ما زندگی معمولی فرد و رنه مدیسون را میبینیم و با نواری ویدیویی مواجه میشویم که، در حکم وجدانی تصویری عمل میکند. و آرامش زندگی این دو زوج را به هم میریزد. خیلی طول نمیکشد که متوجه ارتباطهای عجیب و غریب شخصیتهای تازهوارد میشویم و، همانطور که از پس آرامش اولیه «مخمل آبی» فهمیدیم، میفهمیم دوباره دچار اشتباه شدهایم.
لینچ در «بزرگراه گمشده» هم مانند فیلمهای دیگرش دغدغه روابط انسانی را دارد، ولی این بار، بنا بر ساختار پیچیده سورئال آن، روابط شخصیتهایش را هم در هالهای از شک شخصیتها، و حتی بینندهها به تصاویر و ماجراهایی که میبینند، به تصویر کشیده. استحاله فرد مدیسون به پیت دیتون در زندان، وجود شباهتهای غیرقابل تشخیص شخصیت رنه به آلیس، آشنایی با آقای ادی که همان دیک لورانت مرموزی است که قفل اسرار فیلم را میگشاید، به سرگیجهای شبیه است از رابطهای که فراتر از چیزی تحت عنوان خانواده است؛ و لینچ ما را، از این طریق، به روابط زشت و زنندهای که پشت نظامی استثمارگر است، سوق میدهد.
رابطه در سینمای دیوید لینچ، رابطه آزاردهنده انسانها در دنیای غریب امروز است؛ آزاری که به بیننده هم القا میشود و به شکلی دردناک و تلخ او را همراه تصاویر پیش میبرد تا، به این طریق، او را هم وارد دنیای پرپیچوخم تنهایی ابدی انسان کند. بشکیهای رام وقتی خالی میشوند توش آتش میاندازند فکر اون بوی مشروبی و بوی چوب و بوی آتش وقتی باهم ممزوج میشوند چی میشود؟ هم سکرآور است. مین نیویورک برل یکی از بهترین بوزیهای جهان عطر است. یه عطر بوزی چوبی در بستری از چرم و تلخ. واقعن ارزش داره پول چند تا عطر به خاطرش داد این معجون افلاطونی به دست آورد. چقدر پول بابت عطرها و ادکلنهای سحرقریشی پسند و پژمان جمشیدی پسند میدهید؟ یکبار هم یه عطر بگیرید که مردافکن باشد. راستی اگر کسی سر از سینمای دیوید لینچ در نمیآورد نمیتواند از این شاهکار مین نیویورک هم خوشش بیاد.