سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
Maison Martin Margiela Jazz Club - میسون مارتین مارگیلا جاز کلاب
عطری مردانه و جذاب و اغوا کننده می باشد که توسط عطرساز برجسته الیونر مسنت ساخته شده است .
این عطر در سال 2013 به بازار عرضه شده است .
در دسته گروه بویایی رایحه های چرمی قابلطبقهبندی است.
از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به لیمو ترش، بهار نارنج، فلفل صورتی ، خس خس ، سالویا اسکلاریا، رام (نوشیدنی)، وانیل ، تنباکو ، بوته وحشی جاوی اشاره کرد.
برند | میسون مارتین مارژیلا |
عطار | الیونر مسنت |
سال عرضه | 2013 |
گروه بویایی | رایحه های چرمی |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | لیمو ترش، بهار نارنج، فلفل صورتی |
اسانس میانی | خس خس ، سالویا اسکلاریا، رام (نوشیدنی) |
اسانس پایه | وانیل ، تنباکو ، بوته وحشی جاوی |
نورهای کمسوی جاز کلاب “ شبهای مخملی ” بر چهرهها سایه میانداخت و عطر سیگار برگ و رام در فضا میپیچید. در گوشهای دنج، پسری به نام “مایکل” مینشست. نه یک پسر معمولی، بلکه وارث یک امپراتوری مالی، اما در آن شبها، فقط یک عاشق بود.
چشمان مایکل فقط “ماریا” را میدید، خوانندهی اپرایی که صدایش قلبها را لمس میکرد. ماریا، با موهای آبشاری سیاه و چشمان زمردینش، فرشتهای بود در این فضای مملو از دود و بوی الکل. هر شب، مایکل برای شنیدن صدای او میآمد، رام مخصوصش را سفارش میداد و محو تماشای هنرنمایی ماریا میشد. او در دنیای پر زرق و برق خود، هیچگاه چنین عشقی را تجربه نکرده بود. عشقی ناب و سوزان به دختری که قلبش جای دیگری بود.
ماریا عاشق “دنیل” بود، پسری هنرمند با روحی سرکش که بیماری نادری به جانش افتاده بود. تمام درآمد ماریا صرف هزینههای سرسامآور درمان دنیل میشد. او هر شب روی صحنه میرفت و با هر نت، تکهای از قلبش را به دنیل تقدیم میکرد.
تهدیدی در سایه:
کلاب در آستانه ورشکستگی بود. “پاتریک ”، صاحب پیر و دلسوز کلاب، مجبور بود آن را بفروشد. این خبر مانند پتکی بر سر ماریا فرود آمد. اگر کلاب فروخته میشد، او کارش را از دست میداد و دیگر نمیتوانست هزینه درمان دنیل را بپردازد. ناامیدی در چشمانش موج میزد، اما او مصمم بود تا آخرین لحظه مبارزه کند.
شب آخر:
شبی که پاتریک اعلام کرد کلاب به زودی فروخته میشود، مایکل با قلبی شکسته به کلاب آمد. سیگار برگش را روشن کرد، رام مورد علاقهاش را سفارش داد و به ماریا خیره شد. در چشمان او، غم و اندوهی عمیقتر از همیشه میدید. ماریا روی صحنه رفت و شروع به خواندن کرد. صدایش، این بار، مملو از درد و التماس بود. مایکل با تمام وجود حس میکرد که ماریا دارد برای نجات عشقش التماس میکند.
تصمیمی در ذهنش شکل گرفت. تصمیمی بزرگ و فداکارانه.
فداکاری یک عاشق
پس از پایان اجرا، مایکل به پشت صحنه رفت و با پاتریک صحبت کرد. پیشنهاد خرید کلاب را داد. پاتریک که از پیشنهاد مایکل شگفتزده شده بود، با تردید پذیرفت. مایکل کلاب را خرید .
اما این پایان کار نبود. مایکل کلاب را به نام ماریا زد. او میخواست مطمئن شود که ماریا هرگز نگران از دست دادن کارش نخواهد بود و میتواند به درمان عشقش ادامه دهد.
وداع تلخ
مایکل برای آخرین بار به ماریا نگاه کرد. نگاهی پر از عشق و حسرت. مایکل قبل از رفتن نامه ای به پاتریک داد تا به دست ماریا برساند .
محتوای نامه چنین بود :
ماریای عزیزم،
کلمات، مثل دود سیگار برگی که امشب برای آخرین بار میکشم، در هوا محو میشوند و نمیتوانند عمق احساساتم را بیان کنند. اما باید چیزی بنویسم، شاید تنها یادگاری از کسی که بیصدا و از دور، به تو عشق میورزید.
هر شب، در این مکان تاریک و دودآلود، در کنار رام و سیگار برگم، به تو و صدایت گوش میکردم. صدایی که مثل موجی آرام، تمام وجودم را مینواخت و به من آرامش میداد. تو فرشتهی این جهنم کوچک بودی، ماریا، و من، فقط یک بینندهی خاموش و عاشق.
میدانم که قلبت متعلق به دنیل است، و من هیچگاه ادعایی جز تماشای عشق شما نداشتم. اما این عشق، با همه شدت و طراوتش، به من آموخت که چه معنای عمیقی دارد فداکاری. من کافه را خریدم، نه برای خود، بلکه برای تو، برای اینکه بتوانی به عشقت به دنیل ادامه دهی، و برای این که صدای جادویت همچنان در این دنیا طنینانداز باشد.
من همیشه برای تو و دنیل آرزوی خوشبختی خواهم کرد