سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
عطر «د بلک نایت» با الهامگیری از جیووانی دلا بنده نره ساخته شده که از فرماندهان رنسانسی خاندان مدیچی بود؛ با نگاهی خاص به وفاداری، سبک زندگی اسپارتی و تعهد اخلاقی او. با این عطر میتوانید بوی یک اردوگاه نظامی را استشمام کنید: شیرینی بوتههای وحشی، دود آتش اردوگاه و بوی چرم افسارهای بستهشده به اسبها. نت پودری گل رز هم که نماد معشوقه پنهانی جیووانی بود، هسته غلیظ این عطر با نت خسخس را فرامیگیرد و حقیقتا قهرمان بزرگ و خاص «د بلک نایت» است.
نوع عطر | اکستریت د پرفیوم |
برند | فرانچسکا بیانکی |
عطار | فرانچسکا بیانکی |
سال عرضه | 2019 |
کشور مبدأ | هلند |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | رز ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، خس خس ، سدر ، چرم ، گیاه درمنه، زیره، عسل ، نرگس ، موم ، پونه کوهی |
شروعی هارش از لیموترش و ادویه جات (فلفلِ بارز، برای من) که عملا در مقابل نعرههای مشک، دُمشون رو میذارن روی کول و الفرار..
مُشکیست به واقع فلک زده، مَستِ لا اُبالی.. زنجیر گدازه مانندی از چرم به مچهای دست و پاش وصل وَ نه در زندان، بلکه در سیاهچاله اسیر است.. چاله ای استوانهای که دیواره اش چرب و روغنیست. ظاهرا من باز ناخواسته زندانبان..البته اینبار سیاهچاله دان شدم:(
بروز نامحسوسِ لامی و رگههای بالزامیک مشخصی داره!
یک مختصاتِ گیاهی تلخ داشت که گمان میکردم مثل یک انسان متشخص معادلهاش رو حل میکنه و میره خونشون ولی خیال باطلی بود! افیونزده، گیاهی و تلخ تر شد؛ و چهره سهمگینی از آمیزه وتیور با برگِ کاج نمایان، وَ گس تر وَ گس تر...
از این نقطه به بعد مخوف، سنگین، چسبنده و رزینی شد.. ظُلُماتِ ظلمات!
مثل روغنی ماسیده روی پوستِ بیچاره من.. و حسی شبیه به گیر کردن یک شاخه رز با ساقهای خاردار از حلق تا مری!.. چنان برزخی بود!
تصور کنید ساختمانی یکباره از درون متلاشی شود، و تمام فیوز ها سوخته، لولههای آب ترکیده، در و پنجره ها فرو ریخته.. شمایلی داره انگار سالیانِ ساله کسی اونجا زندگی نمیکرده..
چی از اون ساختمون در شبی تاریک به چشم میخوره؟ این پیکرِ بیجانِ سیمانی..!
د بلک نایت از قامتِ شما، چنین اندامی خواهد ساخت؛ که جَنبَش لاستیک آتش میزنند و دوده به خوردش میدهند! ردِ روغنیلاستیکی بر تنت خواهد ماند! اثرات به جا مانده از شبی سراسر عذاب...
حتی پس از طلوعِ آفتاب؛ بعد از اون شبِ تیره وُ کور.. باری دیگه از خواب بیدار میشی و خورشید رو تماشا میکنی که سلامها میفرسته از دور وُ تو، به یاد خواهی آورد چه شبی را سحر کردهای...
زن یا مردش رو نمیدونم!
اما مناسب پوستکلفت هاست!
در نتیجه من این یکی رو نیستم.. گاهی آدمیزاد شکننده میشه و به بادی خواهد لرزید.. بلک نایت هم که مراعات سرش نمیشه.. منم اغلبِ انتخابهام سراسر غلط..
ای انسانِ جایزالخطا، دست بر نمیداری؟
هارمونی بر چه رنگهایی؟ نمیدانم!
در سیاهیِ مطلق مگه رنگی هم دیده میشه؟
باری، باید تا طلوعِ بعدی صبر کرد..
گرمای خورشید، تزریق وانیل بر سرمی که سوزناش از جنسِ چوب است! تراژدی همینجاست! چند ثانیه شیرینیِ خامهای وَ چوب؛ برای جبرانِ ۸ ساعت زخمِ زبان!
کافی نیست..