سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
«خاطراتِ سوارِ تنها» از غرب آمریکا الهام گرفته شده است “ داستانِ سوارِ تنهایی که شلوار کهنه و کاپشنی چرمی به تن دارد و پس از ماجراجویی طولانی با اسبش در بین طبیعت و درختان خشک، در هوای باز به استراحت مینشیند و قهوه اش را روی آتش و دود هیزم آماده میکند
برند | تاور پرفیومز |
عطار | اندی تاور |
سال عرضه | 2006 |
گروه بویایی | چوبی چایپر |
کشور مبدأ | سوئیس |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | شمعدانی ، سالویا اسکلاریا، تخم هویج |
اسانس میانی | چرم ، یاس، لابدانیوم |
اسانس پایه | دانه تونکا ، خس خس ، چوب صندل سفید ، صمغ درختچه مر |
سایهی، شبحِ موهومِ نیستی برروی پیکرش
میخزد به سمت بقا! به سمتِ همچنان...!
تلاشی غمانگیز برای فرار از تباهی
افسوس! نشد، نمیشود، نخواهدشد
بعد از مرگ... زیر آفتاب سوزان
همانجا که بویِ نفت خام در اتمسفرش پيچيده بود!
پوستِ گردنَش شکافته شد
جاندارِ بداختر و ناشناخته ای از بین استخوانِ قفسه سینه اش بیرون زد
برروی پای خود ایستاد...
گرسنه بود. همچون نوزادی تازه متولد شده
به یاقوتِ کبودِ قلع و قمع شده نگاه کرد!
لاشه ی تکه پاره شدهی یک افسانه...
آری! جسد، طعمهی طمعِ جاندارِ جهنمی شد
شبیه به لاروِ عقرب که برای زنده ماندن مادر خود را میبلعد
جاندار خون دور لبانش را پاک کرد وَ باصدای بلند خندید.
پژواکی ترسناک در سلولِ پنج ضلعی جهانَش پيچيد
کسی از بالا این حادثه را تماشا میکرد
چندین سلول پنج ضلعی...
و ما، یک طعمه بی دردسر برای جاندارِ زندانی در سلول شماره سه!
در خیال من شمارهی سه، شمارهی دو رو بلعیده وَ شمارهی دو ابتدا در خودش حَل وَ سپس در وجودِ شمارهی سه هضم شده!
اوایل پاییز؛ تو یک شب ساقط و بیشازحد سرخ
سه قطعه ی مرثیه مانند از 'آی اَم نُ هیرو' رو دائم گوش میکردم!
حادثه ی شماره سه رو بوییدم...
آخ... احساس کردم قلبم استخوان داره!
همزمان به شماره دو فکر وَ این تصویر درسرم ایجاد شد...
چنان چرم دودگرفته، ژنده و افسرده ای من از این عطر گرفتم در اون شب؛ چنان گریه ای میکرد. آنچنان اضمحلال و زوالی داشت که دلم به حال خودم، او و تاور یکجا سوخت. چرم تو اون شب برای من آکوردی بود بین نت های درد، عارضه و هجران!
برای همین دَر 'برکورت فرح' نوشتم: نه! تو از سرزمین صورتی ها هستی؛ کجا دیده ای تکه ای چرمِ سیاه سوگوارِ از دست دادن باشد...!!
هرلحظه رَوان و احساسم یک نوع برداشت از این دست هنرها برام ایجاد میکنه! تصورم اینه که احساساتم توسط مجموعه ای کنترل میشه که خارج از بدنم قرار گرفته [گویا] افسارش دست کسیِ که هیچوقت نمیتونم پیداش کنم. ولی مطمئنم تو همین خونه است!!
باری. دوست داشتم از اون شب سوگنامه ای بنويسم
یکی رو استخدام کنم؛ نوشته رو برای من و خودش باصدای بلند بخونه
بعد بشینه برای من، چرم، شماره دو، تاور، خودش وَ کل این دنیای مجهول یکجا زار بزنه!!
افسوس؛ که در دستان من هیچ هنری نیست.
این دست های بی دلیل! عضوِ جن زدهی بیخودی
من، نمیتونم بنویسم... دیگه... نمیتونم.
I am no hero
Nights of wonder - stars - dark earth