سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
Bortnikoff Tabac Doré - بورتنیکوف تاباک دور عطری مردانه - زنانه ، شیک و خوش بو می باشد که در سال 2021 به بازار عرضه شده است .
بورتنیکوف تاباک دور در دسته عطر های شرقی وانیلی قرار می گیرد
عطری که توسط عطرساز برجسته دیمیتری بورتنیکوو خلق شده است .
اسانس های بکار برده شده در این عطر وانیل ، فلفل صورتی ، گل ختی ، لوبان ، دارچین ، تنباکو ، انجیر ، سدر ، چوب صندل سفید ، لابدانیوم، عود، بلسان کلمبیایی ، بلسان پرویی می باشد.
برند | بورتنیکوف |
عطار | دیمیتری بورتنیکوو |
سال عرضه | 2021 |
گروه بویایی | شرقی وانیلی |
کشور مبدأ | تایلند |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | وانیل ، فلفل صورتی ، گل ختی |
اسانس میانی | لوبان ، دارچین ، تنباکو ، انجیر |
اسانس پایه | سدر ، چوب صندل سفید ، لابدانیوم، عود، بلسان کلمبیایی ، بلسان پرویی |
" حرکت یک سو بود . بد خط نوشتم ، تلخ شد . یک سطر اضافه کردم تا اندکی از تلخی اش بکاهد اما زیاد نتیجه نداد . بهرحال واقعی بود "
--------------------------------------------------------------------------
( نوشته طولانیست و میدانم از حوصله خیلی ها خارج است که تا انتها بخوانند . پس ابتدا به سراغ خود عطر و رایحه میپردازیم تا کار دوستان راه بیفتد )
تنباکوی خشک و تلخ و غنی ، متمایز از سایر عطرهای تنباکویی خسته کننده و تکراری .فضایی تلخ اما چسبناک و باکشش . فارغ از وانیل ( وانیلی که بارها حسش کرده اید ) ، آنچه اندک شیرینی در اعماق کار به رایحه میدهد فضایی صمغی بوزی همراه با هم قدمی سست ولی موثر صندل وود است . کیفیت و بالانس کار بسیار چشمگیراست . اگر در به در به دنبال یک عطر تنباکویی تلخ و واقعی به دور از هرگونه شیرینی های نشئت گرفته از وانیل تکراری و روایح میوه ای و امثالهم هستید ، این عطر مختص شماست . ماندگاری و خط بوی بسیار خوبی دارد و در شب های سرد زمستان با ستی مشکی یا قهوه ای تیره برای طرفداران این سبک رایحه مانند الماس میدرخشد . بازخورد از عوام چندان شگفت انگیز نیست اما بد هم نیست و درصد کمی از ان نور درخشان رضایت خواهند داشت . 10/10
تنها ایرادش برای اهل اینجور روایح قیمت ان است که برای 50 میل 350 دلار باید بپردازید . اما این مقدار را برای چه میپردازید ؟ غنا و کیفیت رایحه ؟ بله + نمایش هنر . اما نه هنرهای مرسوم برای به نمایش کشیدن یک کانسپت .
تغییر نت زیادی نداریم . رایحه آنچنان پیچیده ای هم در کار نیست . پس هنرش کجاست ؟ نمایش واقعیت . نمایش بی نقص واژه ای به نام تلخ . نمایشی که خیلی ها فقط توانستند تنها سایه ای از ان را برایمان تصویر سازی کنند . واقعی ترین نمایشی بود که در عین سادگی تماشایش کردم .
------------------------------------------------------------------------------------
واقعیتی از جنس تلخی . " تلخ " جوابی است به واقعیت چراهایی که هرگز پاسخی برایشان پیدا نکردیم و نخواهیم کرد .واقعیت تلخ درون همه ما . واقعیتی که جز خودمان هیچکس نمیفهمدش و هیچ چیز نمیتواند از تلخی اش بکاهد . از قرص های رنگارنگ گرفته تا منطق های به ظاهر درست رواندرمان و دوستانت . تنها ممکن است برای زمانی گذرا ان مزه تلخی را از یاد ببرد اما باز برمیگردد . قصه همین است .
از من نخواه آرام باشم . فقط به من بگو :
- مگر میشود فرشته ای به نام مادر خلق کنی و بگذاری تلخی را در بند بند وجودش بچشد؟ مادری بود خوشبخت . فرزندش را با جان دل بزرگ میکرد . یادش بخیر ، انگار همین دیروز بود که باهم به گردش میرفتیم . فرزند با موتوری قرض گرفته با تصادفی نسبتا تلخ روبرو شد . به کما رفت . "چقدر آن فرشته التماسم میکرد تا فرزندش را به او برگردانم . دو هفته طول کشید تا برایش بازگشت بنویسم" . دو هفته ای که مادر ده سال پیرتر شد . فرزند برگشت . پس از عمل های متوالی و فیزیوتراپی های متعدد بعد از یک سال و نیم پسرش سرپا شد . شش ماه گذشت و با پول دیه اش ماشینی خرید . هنوز مزه آن تلخی از زیر زبان مادر از بین نرفته بود که ماجرا تلخ تر شد . یک هفته بعد سرنوشتش ته دره بود . مادر بارها تلخی را چشید و مرد و مرد و مرد . "چه شد ؟ من که برای جبران تلخی اش بازگشت نوشته بودم... چرا تلخ تر شد ؟ نمیدانم ، شاید بدخط نوشتمش ، نتوانستند به درستی بخوانند ". صبر کن . مگر تو اشتباه میکنی ؟ "نه !" قصه تلخ تر شد .
- مگر میشود معجزه ای به نام عشق در قلب دو عاشق خلق کنی اما گاهی در نهایت روح جفتشان را بکشی؟ " صبر کن من برایت قبلا از عشق واقعی گفته بودم ". اها ! منظورت عشق واقعی مادر به فرزند بود آره؟ خیلی خوب دیدیم تلخی آن عشق را و سرانجام مادر عاشق را . از دیگر برایم سخن بگو . چرا سالومه ات همیشه در نگاه فریبنده اش غم دارد ؟ چرا یک روز از شنیدن اسم سالومه ی زندگیمان چشمانمان از خوشحالی گرد میشود و یک روز دیگر تنها با شنیدن اسمش بند بند وجودمان میلرزد و اختیارمان را از دست میدهیم دیگر هیچ چیز نمیفهمیم . دنیا خطی صاف میشود جلوی چشمانمان .از درون بارها میمیریم . هیچ میدانی فریاد یک ادم لال چه طعمی دارد ؟ نگو نمیدانی که خودت برایش نوشتی تا یک روز لال شود ، آنهم از درون .انقدر لال که نتوانیم دردمان را به زبان بیاوریم . صبر کن هنوز چراها دارم . چرا لب های یک عاشق بجای آنکه طعم و بوی شیرین و مخملی عشق را بدهد مزه تلخ سیگار را میدهد؟ چرا ریه هایش بجای آنکه از بوی تن معشوقه اش پر شود ، از تاریکی و تلخی دود سیگار پر شده و به رنگ سیاه آنهم از جنس تلخی درامده است ؟ چه شد ؟ بازهم بدخط نوشته ای یا اصلا ننوشته بودی ؟ سکوت کرد ...
- ما را با صورتی گریان در ورود به این دنیا نوشتی اما در داخل پرانتز خنده شوق پدر و مادرمان را !! دلت پارادوکس دوست دارد ؟ هم خنده هم گریه در یک اتاق انهم همزمان ؟ " اما من برایت امید و انگیزه و صبر و وجدان نوشتم ". آره نوشتی اما واقعی نبود . امید برای پیشرفت ، جنگیدن برای دستیابی به مراتب توهماتی چون پول و قدرت و منزلت . صبر کن صبر کن . امید دادی تا انگیزه را خلق کنیم . درس بخوانیم ، دکتر یا مهندس شویم یا اصلا وارد بازار کار شویم . خانه دار شویم ، ماشین داشته باشیم و رفاه . وجدان هم تعریف کردی تا از راه درست همگی را بدست آوریم و به دیگری آسیب نزنیم . دستت هم درد نکند . اما بازهم پارادوکس ! . در هر صورت یا میدهی یا نوشته ای تا بدست اوریم اما در انتها همه را از ما میگیری و دست خالی ما را روانه جایی میکنی که شاید برایمان ننوشته ای . یا نکند نوشته ای و ما نمیتوانیم بخوانیم ؟ یا نکند نحوه خواندنش را فراموش کردی بنویسی ؟ یا نکند من اشتباه فهمیده ام و زندگی همان دور باطل است که بارش چیز دیگریست که آن را هم باز برایمان ننوشتی ؟ نکند نوشتی و ما نتوانستیم بخوانیم یا نکند ...؟
این بار سکوتش را شکست . آن لحظه فهمیدم تنها یک جرعه از فنجان قهوه ای به تلخی هزاران چرا ها وسوال های بی جواب برایم باقی مانده است. بغض چندساله گلویم را از پشت میفشرد . گفت " حرکت یک سو بود . بد خط نوشتم ، تلخ شد . یک سطر اضافه کردم تا اندکی از تلخی اش بکاهد اما زیاد نتیجه نداد . بهرحال واقعی بود . اشتباهت آنجاست که معنی تلخی را از ابتدای تولد برایت اشتباه خواندند . من درست نوشته ام . ان چیز که باید برایت شیرین باشد ، همان تلخی هاست . مرا نگاه کن . همه تلخی هایی که گفتی را آگاه تر از تو دیده ام و چشیده ام . اما آن تلخی ها تلخ نیستند . تلخ همان واقعیت است که شیرین نیست . هرچه را که از نظرت شیرین نیست تلخ مدار " ... قانعم نکردی . نتوانستی یا نخواستم یا شایدم نتوانستم بخوانم آنچه را که گفتی . بهرحال از دستت شاکی ام . پاسخ داد " به دیدارم بیا " ... یک سیگار تلخ به همراه یک فنجان قهوه به تمام تلخی های زندگیم و یک خواب آرام به تلخی یک مرگ فانی؟ با کمال میل ! . حتما آنجا جواب چراهایم را بهتر میدهی و به من خواندن یاد میدهی و مزه تلخی واقعی را به من خواهی چشاند . قبول است . ارام گرفتم . اما یک چیز از تو میخواهم . بگذار تا در کنارت بنشینم و باز هم سیگاری تلخ و قهوه ای تلخ میل کنم و از تو بخواهم تا هرا را رها کنی یا رهایت کند . همان زنی که ترا عاشق کرد . آنگاه میان پک های عمیقم و رقص دود در تاریکی بینمان مرتبا یک اسم را صدا میزنم . هرا ... هرا ... هرا ... اگر به فاصله تمام شدن سیگار و قهوه ام از من سیگاری تلخ و یک فنجان قهوه ای تلخ به طعم تلخی زندگی ما طلب نکردی هرآنچه خواهی گفت را با جان دل میپذیرم ...
---------------------------------------
حال مزه واقعی تلخی این عطر را بهتر میتوانید درک کنید ... برای برخی از شما اشناست و برای برخی جدید که اگر از دسته دوم هستید قلبا دعا میکنم تا به هنگامی که اماده چشیدن ان تلخی نیستید ، به خوردتان ندهند و اگر از دسته اول هستید به فاصله میان سیگار بعدی یک فنجان قهوه تلخ نوش جان کنید .
---------
نمادها ، جملات ، حرف ها و مکالمات صرفا و فقط برای نمایش و درک بهتر جنس تلخی این عطر نوشته شده اند نه هیچ چیز دیگری .