Cartier - La Panthere

کارتیر لا پانتیر (له پنتر)

زنانه
کد کالا : ATR-31767
نوع عطر : ادو پرفیوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چایپر گلی
طبع : معتدل
مشخصات تولید
نام برند : کارتیر
کشور مبدأ : فرانسه
سال عرضه : 2014
کد کالا : ATR-31767
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 145
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
7,200,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    12
  • نمی پسندم
    11
  • - 25 سال
    1
  • + 25 سال
    8
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    1
  • رسمی
    11
تعداد رای های ثبت شده : 74
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

یک پلنگ زیبا در دل عطری از کارتیر!

 برند کارتیر نماد خود را پلنگ معرفی کرده است و محصول سال 1986 آن با نام پانتیر بر همین اساس طراحی شده بود. حال پس از گذشت سال‌ها ادکلنی دیگر با این نماد توسط کارتیر معرفی شده تا روزهای گذشته را دوباره احیا کند.

لا پانتیر با بوی توت فرنگی، جیر و خشکبار آغاز می‌شود. در ادامه و در نت میانی روناسیان حضور خود را اعلام می‌کند و جنبه‌ای گلی به آن می‌بخشد. در نت پایه مشک، خزه بلوط، چرم و نعناع هندی حضور دارند و کار را به پایان می‌رسانند.

طراحی محصول کاملا ویژه است و سادگی و پیچیدگی را به صورت توأمان در خود دارد و اگر از روبرو به آن نگاه کنیم تصویری از صورت یک پلنگ را می‌توانیم تشخیص دهیم.

عطرافشان تجربه این محصول سال 2014 خانه ادکلن‌سازی کارتیر را به شما پیشنهاد می‌کند.

نوع عطر ادو پرفیوم
برند کارتیر
عطار متیلده لاران
طبع معتدل
سال عرضه 2014
گروه بویایی چایپر گلی
کشور مبدأ فرانسه
مناسب برای بانوان
اسانس اولیه ترنج ، بادیان رومی، توت فرنگی ، ریواس ، خشکبار
اسانس میانی رز ، گاردنیای یاسمنی، گل یلانگ ، شکوفه پرتقال ، گلابی
اسانس پایه مشک ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، چرم
نمره کاربران
La Panthere-کارتیر لا پانتیر (له پنتر)
رایحه
7.8
13 رای
ماندگاری
7.6
21 رای
پخش بو
7.1
21 رای
طراحی شیشه
9.4
13 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند کارتیر
اخبار برند کارتیر
عطرگرام
نظرات کاربران (31 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
کاغتیه لا پونتِغ
عریان! روبه روی آینه می ایستد وَ برروی فُرم وُ چیستیِ اندامش تمرکز می‌کند.
برروی مویِ زخمت، ناموزون و سیاه رنگِ سینه و صورتش دست می‌کشد. بعد، دستانش را نگاه می‌کند؛ سپس به زانوهایش!
جلوتر می‌رود؛ خودش را شبیه به بازتابِ مفلوکِ نوری می‌بیند که در دستانِ خودخواه جیوه اسیر است.
حسی دارد شبیه به اضطرابِ ماقبلِ استفراغ. چیزی مابین کلافگی و ناچاری.
آن‌چه در آینه می‌بیند خودش نیست!
پشت سرِ این حادثه، همسرش در خوابی عمیق.
زن؛ خُرناس می‌کشد!
مرد؛ با خود می‌اندیشد: آیا عشق؟
وَ عشق! خُرناسی ناشناس پیچیده در حافظه ی ترحم پذیر آدم!
از خودبیزار؛ با تیغ تمام موی تن و صورتش را می‌تراشد
روبه آینه... نه! راضی نیست.
رژ سرخی برمی‌دارد و برروی لبان کبودش می‌کشد؛ کمی خط چشم و پودری سفید رنگ
روبه آینه... نه! راضی نیست.
لاکی سیاه رنگ، رژگونه ای قهوه ای، لباس همسرش به تن، کفش پاشنه بلند به پا
روبه آینه... نه! راضی نیست
او گم شده...!
بین مردانگیِ پیچیده وُ نفس‌گیر وَ عدم توانایی در درکِ زنانگیِ سه بُعدی وُ دست نیافتنی...!
کف زمین می‌خوابد وَ درخود مچاله می‌شود
همچون جنینی در رحم مادر
اشکی سرد برگونه هایش روان
زمزمه می‌کند؛ مادر؟ چطور توانستی!
چرا دختری را در این کالبد به دنیا آوردی
مادر؟ اقسام و زیبایی دخترانه ی من کو...
بلند می‌شود؛ پنجره را باز می‌کند... بادی سرد.
نفسی عمیق می‌کشد... ریه هایش تا حد انجماد پیش می‌روند
چشمانش را می‌بندد؛؛ آغازِ فصل یخ زده ی سقوط!
برروی آسفالت خشن و تیره
مابین سرمای استخوان سوز با خونِ خود گرم می‌شود!
مردی با سرعت به سمتش می‌دوید و فریاد می‌زد
(یه زَن خودش رو از پنجره طبقه هفتم پرت کرد پایین!)
لبخند زد... وَ چشمانش برای همیشه بسته شد!
آن‌چه در حافظه ی غمگین او باقی ماند چیزی نبود جز 'یک زن'

لاپونتغ زنی است، محبوس در کالبد یک مرد.
یک زنانگیِ توقیف شده!

گل‌های شکاری! [گل‌های وحشی!!‌] عنوان، تعریف وَ توصیفیِ که خود کاغتیه برای این عطر انتخاب کرده :) اینجا ما در کنار رودخانه ی خروشان نت های اعلام شده؛ چوب، تنباکو، رایحه های دودی، فلفل، آکوردهای خاکی خیس و... 'هم' داریم که اعلام نشدن!!

برای من با شَلم شوربای میوه ای گرم'شیرین که رگه های آجیلی (شبیه به خشکبار مونده!) در قلب خودش پنهان کرده بود و مابین بلندپروازی هاش یک رایحه خیلی خام، حیوانی و پَرت وجودداشت، آغاز شد! بعد وارد یک جریان فلورال کاملا جدی و دودی میشه اونم دقیقا در جایی که چوب نمدار، مُشک وَ چرم هم حاضر هستند! سپس گل های سفید در مدار موم مانند قرار می‌گیرند وَ اینجا دقیقا جایی که رایحه قارچی (خاکی) با درونیاتی شبیه به ریشه های خیسِ درخت بارز میشه... در آخر هم چرم تغییراتی به سمت ژنتیک متفاوت داره و در کنار پچولی قرار میگیره! [از ابتدای جریان فلورال لبه های عطر به سمت خزه ای شدن حرکت میکنه!]

میوه : شبیه به اسموتی بود! متشکل از سه جریانِ مرکبات، سیب'گلابی، هلو! برای خیلی ها تو همین گامِ اول همه چیز تموم میشه وَ وارد سرزمینِ بی خاصیت و مسخره ی [وَاو] میشن!! اما برای من اینطور نبود. در واقع سوپرایز شدم اما هیجان زده نه! این گام از نگاه زیبایی‌شناسی ایراد های هنری داره! یعنی چی؟ ما چیزی داریم تحت عنوان کنترل میزان خروجی! این خروجی به حدی حجیم، چاق!! و متراکمِ (وَ بُرونگرا!) که از لبه ی زیبایی سُر میخوره و میوفته تو سرزمین افراط! یعنی نمیتونه حتی روی لبه بمونه! [اوکی... شاید این معنای تجمل باشه! وَ من قطعا تجمل گرای افراطی نیستم!]

قارچ: در واقع یک آکورد خاکی خیس! شبیه به مغز قارچ که با بو کشیدنِ عمیق می‌تونید داخلش خطوط ترش و کپک زده هم پیدا کنید / این دست قارچ ها بیشتر زیر وَ داخلِ تنه درخت‌ها رشد میکنن! بله. تنه ی بعضی درخت‌ها (به سمت ریشه) با عوامل مختلفی خورده و بعدتر سوراخ میشن. غالبا فضای بسیار مرطوبی هم دارن. اون محیط ایجاد شده سرزمینِ موعودِ این نوع قارچ هاست :) [درمقام شبیه سازی! نه اینکه دقیقا اون قارچ رو اینجا استفاده کردن!]

گاردینیا : همچنان! اما نه مثل همیشه.
تو این عطر گاردینیا (بطورکلی جریان فلورال) متفاوت برخورد میکنه! یعنی لوس، پینک، دخترونه، خانومم، عسلم، سی‌سی و... نیست! کاملا جدی، تقریبا رسمی (بدون خشونت) که در انتها میل های لاکتونیک و کمی چرب هم از خودشون (بهمراه باقی گلها) بروز میدن! / گل های سفید اینجا شبیه به یک میکسر عمل میکنن. منظور میکسر تو موسیقیِ، نه آشپزخانه! یعنی جریان های مختلف رو شبیه به یک ترمینال به هم وصل و برای نت های مختلف لاین های مجزا ایجاد میکنن! [جریان فلورال هم تو این عطر برای من تودرتو رقم خورد! و تنه واضح به مُشک میزد و در لبه های کار جریان های خزه ای حس میشد!]

چرم: خیلی ملایم وُ شیک! برخورد میکنه وَ اطرافش احساسات خامه ای وجود داره!! اما در آخر وقتی کنار پچولی قرار میگیره خیلی شبیه به جیر میشه! درواقع برای من اینطوری بود ... اگر نخوام از 'جیر' استفاده کنم میتونم بگم چرمی که تا گردن در قلبِ مُشک فرو میره!

تنباکو: من مابین دود، از باقیمانده های میوه حس های تنباکویی میگرفتم. احتمالا شبیه سازی ذهنم باشه!

بطورکلی به دلیل دِبی بالا و برخورد دائم جریان های مختلف با هم و در عین حال وجود برخی رایحه ها که به صورت ثابت، مثل خورشید تابستون تمام وقت به بستر این عطر می‌تابان میشه گفت ورودی و خروجی کار خیلی سنگین و اغواگر ظاهر میشه! اما قابلیت بررسی و موشکافی رو هم از بین میبره... (حداقل برای افراد نابلدی مثل من اینطورِ!)

این عطر حس های مردانه در خودش داره! اما نه بخاطر داشتن مثلا چرم. بلکه بخاطر استفاده ی صحیح از کانسپت تضاد!
چرم خزه! پچولی گاردینیا! جریان های غیرهمگون رو در یک شمایل متعهد به کلیدواژه ی 'زن' در کنارهم قرار میده.
زیباست... من دوست دارم. در عین حال از لحاظ مارکتینگ وقتی خطوط مردانه در یک عطر زنانه استفاده میشه شانس برنده شدنش رو بسیار بالا میبره! چه بسا این عطر هم در حد خودش برنده است!

اساس : میوه، آکوردهای چوبی مُشکی خاکی، دود، خزه، فلورال وَ چرم!

شیپغ، گرم شیرین، میوه ای، فلورال دودی پودری، اسپایسی چوبی چرمی با آکوردی پنهان از تنباکو :) و چوب های خیس وَ کلی اتفاق‌های دالان طور دیگر که بسیار رُمنس و در عین حال اروتیک برخورد میکنن

رایحه، سیاژ : هفت.
ماندگاری، پخش : هشت
مناسب برای خانم ها؛ پاییز، زمستان
باتل! خیلی سانشاین کار کردن :)
البته عادی هم هست. کار اصلی کاغتیه جواهرسازی محسوب میشه :)
فیدبک؟ نوددرصد از سیستم فکری 'اوووف چه عطری زدی' پیروی میکنن در مقابل کاغیته :)

در مورد اسم این عطر هم باید عرض کنم که لاپونتغ نیک نیم یا اسم مستعار خانم ژان توسان [مدیر هنری جواهرات کاغتیه بین سال های 1933 تا 1968] محسوب میشه و کاغتیه برای ادای دین به این خانمِ بورژوا :) چنین اسمی رو انتخاب و عطر لاپونتغ رو خلق کرده. [البته یک لاینِ بزرگِ که عطر هم یکی از خروجی هاش محسوب میشه! / جواهر و...]



زن با پتویی سفید پیچیده شده برروی عریان اندامش
کالبد بی جان مرد را با تمسخر نگاه می‌کند
مرد غریبه ای که آنجا بود او را در آغوش گرفت...!
وَ باهم به آپارتمان بازگشتند!
تصویری که از بالا دیده می‌شد...
مردی است که لباس زنانه به تن دارد و در خونی سفید رنگ! غوطه‌ور است. وَ عشق...! بازگشتِ بی تفاوت و تمسخرآمیزی است از روی جنازه‌ی در خون رهاشده ی بشر...!!

The feral floral
Jeanne Toussaint
20 آذر 1400 پاسخ تشکر
41 تشکر شده توسط : هستی Ivy
سلام جناب مسیح عزیز

چقدر خوب که شما اینجا عضو هستید. بسیار به وجود نازنین شما می بالیم.
20 آذر 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
به به.....دست مریزاد....عجب کانسپتی.....عجب اکسپلنیشنی.....چقدر اسپیریچوال ....درود بر تو مسیح جان
20 آذر 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
بیش گفتار! بخش اول.
بسیارند افرادی که از پیچیدگی وَ غیرقابلِ تفسیربودن این عطر صحبت می‌کنن! این‌که یک اثر هنری شمارو آچمز کنه 'الزاما' مفهومش 'خاص' یا 'کاردرست' بودن مخلوق و خالق نیست! گاهی اوقات یک مخلوق هنری برای مخاطبِ خودش استیصال به بار میاره. یعنی او عاجز میشه. به وجود اومدن 'عجز' در ارتباط با تفسیرِ یک اثر با 'تحکمِ سکوت توسط اثر' متفاوت است. منظورم از تحکم سکوت چیه؟ شمارو ارجاع میدم به نقاشی تجسم (یا ظهور) اثر گوستاو مورو افسانه ای.
Gustave Moreau,, L'Apparition (or) The Apparition 
این نقاشی نمادی است از آن هنری که روان، فلسفه، منطق، زیبایی‌شناسی، زیبایی، خیال، علم، عرفان، چیستی، شکوه و... رو یکجا قلع و قمع میکنه! اما در عین حال مخاطب ترجيح میده در مقابلش سکوت کنه. 'ترجیح' میده! نه اینکه عاجز شه در تعریفش...! یعنی سکوت، تماشا وَ لذت بهترین تفسیر این نقاشی است.

تفاوتی است بین پیچیدگی و پَرتی! من خیلی اوقات دیدم و شنیدم اشخاص پَرتی و کژی واضحِ یک عطر رو پیچیدگی خطاب میکنن! این بلایی که واژه تجمل بر سر این هنر آورده. خیلی بحث گنده و اساسی محسوب میشه و تو حوصله ی این نوشته نمیگنجه... اما باید حواسمون باشه مرزها رو گم نکنیم.

برخی معتقدند هنری که مخاطب رو عاجز نکنه اصلا هنر نیست! لبنیاتِ! کَشک، دوغ، ماست...
اما این نظریه عمیقا غلطه. چون هنرِواقع پاسخ محسوب میشه نه معما! وَ مخاطب کسی که از این پاسخ و پاسخ ها برای حل کردن معادلات خودش استفاده میکنه! هنری که عجز به بار بیاره فرافکنی محسوب میشه و مخاطبی که در مقابل تفسیر یک هنر عاجز باشه 'مو'!
یکی رو تازگی ها دارم میشناسم...
گاها میره بغل اسکان می‌ایسته و به این فکر میکنه که چرا میرداماد افسانه ای باید به ولیعصر برسه و چی میشه که تلخی یک قهوه لب خوشمزه رو میبوسه وَ چرا بانک شهر؟ او یه جایی نوشت،،، مردافکن!
بله... هنر باید مردافکن باشه :)
چه فایده... که آری آوارگی سرزمین ندارد! یهودا را در خواب می‌کشند و کشته هارا در آب می اندازند...
آوارگی سرزمین ندارد. ما می‌خواستیم نویسنده باشیم که چاخان را نبافند و در سرمای یتیم کش به دور گردن ملتِ زیرِ پتو خوابیده نیندازند! اما... سرزمین ندارد... مارا انتخاب کردند و در کوزه انداختند...
آری... آنجا که نگاه قاضی استخوانِ شعور تورا می‌شکند وَ شعور روی عریانِ افکارت قی می‌کند و تو بیخیال همه اینها به این فکر میکنی ای کاش قطعات بیشتری از باخ شنیده بودی... آری سرزمین ندارد...
رو به تو: هی یارو... بقیه پولت!
تو: ممنون آقا.
شخص: خدا عقلت بده. دیوونه شدی داداش.
تو فکر... خدا خدا خدا. چیست این افسانه؟
آری آوارگی سرزمین ندارد وقتی صاحب لااُبالی یک کیوسک به تو می‌گوید دیوانه!

فیلم های کوروساوا، کوبایاشی، برگمن، بنیوئل، میزوگوچی، هیچکاک، تارکوفسکی، فریتز لانگ، اوزو، کمی بعدتر از این‌ها کیشلوفسکی، بِلاتار، لینچ گاها هانکه و... همگی دارای مفهوم و پیچیدگی هستن. اما همگی هنر واقع! قابل بحث، پردازش، دریافت و بررسی! هیچکدام مخاطب 'صحیح' سینما رو عاجز نمیکنن اما در عین حال مردافکن هم هستند!

نوشتم در زیبایی وَ زیبایی‌شناسی... یعنی چی؟ زیبایی یعنی آن چیز که درون ماست. قابل تشخیص ترین جریان برای هر انسانی! که از سلیقه، ایده، طبع، ژنتیک، فرهنگ و خیلی چیزهای دیگه وام میگیره. اما زیبایی‌شناسی وارد مطالعات میشه. دیگه شما سلیقه رو کنار میذاری و با علم و فلسفه های قاطع سراغ بررسی یک اثر میرید. در واقع تعریف، تحلیل و ادراکی است برای زیبایی!
برای همین در قبال لاپونتغ هم نوشتم از لحاظ زیباشناسی مشکل داره! دقیقا در جایی که توسط بسیاری زیبا هم محسوب میشه. (چه بسا خوم تضاد رو توی اون عطر زیبا میدونم!)

لاپونتغ یک عطر پیچیده نیست. فقط شمارو عاجز میکنه. شبیه به سفسطه... اتفاقا با همین جریانِ که بیشترین تاثیرات رو روی مخاطب خودش گذاشته! فرقی هم نمیکنه مخاطب کی باشه. آدمیزاد بیش از 2000 سال اخیر رو تحت تاثیر مستقیم فرهنگ تحریف و اصول سفسطه بوده وَ گریزی نیست :) فقط کافی آدم باشی!

نکته: تفسیر این جملات به منزله بد بودن عطر مذکور نیست!



بیش گفتار - بخش دوم.
مقدمه : بفرمایید آسپرین :)

یکی میگفت: یکی گفته، این عطر خداست، پس حتما هست!
باید عرض کنم 'زرشک' :)
در دنیا و زمان فعلی، دیگه مادون و مَرئوس تر از این نوع نگاه نداریم. واقعا به چنین شخصی فقط باید گفت بدبخت وَ تمام. :)

شما میتونی بگی. فیلم الف رو شخصِ جیم که خیلی برام قابل احترامِ معرفی کرد وَ من هم مثل او از تماشای این فیلم لذت بردم! اما نمیتونی بگی 'چون' شخص جیم گفته قطعا باید ازش لذت ببرم :) یا حتما زیباست...
نه چون جیم گفته دیگه تمومه...
من؟ من گوزن کی باشم بخوام نظر بدم در مورد سلیقه خودم. فقط شخص جیم!
انقدر این نوع نگاه زشت، بَد و لزجِ که آدم از خودش بیزار میشه.
نکنید با خودتون این کارارو :) تا به کی سیاهی لشکر بودن!

[وقتی میگم 'خودتون' مقصودم شما عزیزان نیستید. فقط برای جاری و ساده ماندن نوشته از این دست عبارات استفاده میکنم!/مخاطب من همواره خیالی و شخص غایب است.]

عزیزانم، فرد میتونه عالم، آگاه و حتی واقف به یک یا چند امر و اصل باشه. چنین شخصی میتونه به شما بگه یک عطر، یک فیلم، یک نقاشی از چه عناصری وَ چگونه ایجاد شده، فلسفه و رازهای های مخفیِ پشتِ یک اثر رو برملا کنه، تمام ابعاد پنهانش رو آشکار وَ کمی جلوتر شما میتونید از زاویه نگاهش لذت ببرید و یاد بگیرید... چرا؟ چون او داره از جهانی تازه و با مفادی متفاوت به موضع و موضوع نگاه میکنه!
اما فقط وَ فقط 'شما' (فرد/مستقل) هستید که میتونید خطاب
'زیبا' و 'لذت‌بخش' رو برای یک اثر انتخاب کنید.
هیچوقت اجازه ندید کلام، علم و آگاهی افراد شمارو جادو کنه. هیچکس خدا نیست :) همه ما آدمیزاد هستیم. خام! با سطح آگاهی متفاوت... همین.

این منطق رو باید تو همه چیز بسط بدیم. شما به زندگی روزمره فکر کنید... اکثر آدم ها همینطور برخورد میکنن. مات و مبهوت تا به کی :)

یونانی ها اعتقاد داشتن خدایان از آسمان به زمین میان و گاها با آدمیزادِ جنس مؤنث سکس میکنن و فرزندانی خداگونه از آنها برروی زمین باقی می‌مونه.
ما فرزندان همان خدایان هستیم! بله. نسل امروز همه خداگونه هستن! ما در دوره ای زندگی می‌کنیم که دوره ی کلاسیکِ، عصرِ فهم' محسوب میشه، که قرار چندصد سال بعد کامل شه! :) همه ی ما قدرت ذاتی در شناخت زیبایی وَ فهم لذت داریم. این مهم منوط به زیست شناسی است. ربطی به هنر، ادبیات وَ جادوجمبل هم نداره :)
کسی که با دهان باز به جملات یک شخص گوش میده و او رو تبدیل به بت خودش میکنه کسیِ که برای این عصر نیست! بلکه باید سوار ماشین زمان شه برگرده 2000 سال پیش :) وَ من برای این افراد موقع رفتن دَست تکون نمیدم!!!

البته ما بصورت فرهنگی و تربیتی 'پِیرو' هستم نه 'پیشرو'! و این امر بدترین بلاها رو سر تاریخمون آورده!

دوره دانشجویی یک روحانی از من پرسید جهان سوم یعنی چی؟ گفتم یعنی یک مشت فک باز جلوی یک منبر پوشالی :)
هیچی دیگه. دو ترم تعلیق شدم و هفت بار رفتم شورای انظباطی یک بارم یکی بهم گفت بَسه! :)


این نوع نگاه برای فرداآگاه هم سمی محسوب میشه.
چرا؟ چون نمیتونه بپذیره بسیاری 'شخصِ او را' خط کش سلیقه خودشون قرار دادن! برای همین بعد از کلی تلاش، سرخورده میشه و احتمال خیلی زیادی منزوی.
بخشی از این انزوا حاصل فهم غلط ما از واژه 'طرفداری' است!
ما مفهوم علاقه، احترام و طرفداری رو هم با نابلدی و ژنتیک آویزونی که داریم به گند میکشیم.
هیچ بزرگی از واژه استاد لذت نمی‌بره.
هیچ بزرگی از تبدیل شدن به قطب فکری راضی نبوده!
هیچ بزرگی ازاینکه بت فکری یک جماعت باشه، اغوا نشده!

فکر نکنیم چون فردی از اطلاعات اشباع است پس حتما خدا هم هست! جواب یک 'نوچ' گنده است. این ها همه از خودکوچک بینی مخاطب میاد نه علومِ، عالم!

دوستان من تک تک ما جرقه های باشکوه دانش و دانایی هستیم. هیچ وقت هیچکس حق نداره خودش رو خُرد و کوچک تصور کنه. هیچکس نباید کسی رو برتر بدونه.
بله. بسیاری معلم هستن. مورد احترام و علاقه.
اما هیچ معلمی از شاگردش برتر نیست
فقط آگاه تر است.

تو دیکشنری مریام وبستر (merriam webster) اصطلاح یا بهتر بگم واژه‌ای وجود داره تحت عنوان شیپل! (Sheeple)
افرادی با نفوذپذیری بالا، دهان باز، زودباور، سازگار، پِیرو، متعجب و مطیع :) این اصطلاح از ترکیب sheep به معنای گوسفند و people تشکیل میشه! خلاصه اینکه شیپل نباشیم :)


Mizoguchi, Yasujiro Ozu, Bergman, Luis Bunuel, Fritz Lang, Kurosawa, Hitchcock, Kobayashi, Tarkovsky, Michael Haneke، Kieslowski, Bela Tarr, Lynch
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی ع میرزایی
روح آنتونین آرتو و برتون کبیر و حتی بونویل و دالی از شما راضی هست به خاطر خلق این فضای سوررئال 😉 احتمالا
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟 𝑆
احسنت
چه لذتی بردم از این نوشته
بیشتر بنویس مسیح
که مسیحا دمی
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟 𝑆
درود برشما..
آنتونن آرتو،، آندره برتون... قلب تئاتر و مغز سورئال!
فرانسه ی شرحه شرحه شده ی محبوب من...!

من فکر میکنم نود درصد جملاتِ شبه آکادمیکی که درمورد عطرها می‌خونیم و می‌نویسیم برای هيچکس کارساز نیست! پچولی رفت تو شکم مشک؛ مشک رفت تو کلیه چرم؛ سندل یه گاز از لپ گل های خامه ای گرفت؛ نوشته میشن، ولی واقع نه! یعنی چی؟ یعنی بادهوا. یعنی داستان دورهَمی شده!
وقتی میگیم رز... کی میدونه یعنی چی؟ رز صدها فُرم و آکورد میتونه از خودش بروز بده. در برخورد باهرنت و جریانی رایحه اش سینوسی میشه... وَ ما فقط میگیم... تو این گام رز بارز شد! مسخره است.
یا چرم! اگر زمانی بین نوشته های من خوندی که از یک چرم زیاد تعریف کردم بدون که اون عطر به درد غالب افراد نمیخوره! چرا؟ چون چرم از نظر من یعنی وحشی و دارک ترین ابعاد حیوانی. اصلا ایجاد میشه برای درنده بودن... اون همه تاریخ و دیرینه ی غمگین پشت اسمش نیست که بیاد و ملایم برخورد کنه...
شما فکر کن من بگم چرم عطر ایکس عالیه! کی میتونه بفهمه دقیقا عالیِ من یعنی چی؟
از ابتدا علاقه ای به این نوع نگارش نداشتم، هنوزم ندارم. بلکه به انتقالِ برداشت های حسی، ادراک و تصور معتقدم! یعنی تخیل، پندار و حتی وَهم :) چه ایرادی داره متوهم باشیم در مورد عطرهای خودمون؟ اون 5 10 30 50 100 میل دیگه برای ماست. (حتی همون دو پافی که فقط تست میکنیم!)
من اصلا دلم میخواد تو سرزمینِ، سی میلِ د بلک نایت فرانچسکا بیانکی اژدها دوسر ببینم! که دیدم... وسط میدان جنگ... باور کردنی نبود اون شکل از حرارت سوخته :)
اما خب... هر سرزمینی قانون و اصولی داره وبقول سخی همگان محق اند :) آری وَ چشم :)
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : محمد جواد رضوانی شایلین
به مسیح صفوی عزیز
بنده تمام ریویوهای شما رو مطالعه میکنم و لذت میبرم. برای من به همون اندازه که داشتن و بوییدن یک عطر دلپذیره، خوندن نظرات و تحلیل های شما هم جذاب و دلنشینه. جسارت نباشه نقد شما رو راجع به این کار بهترین تحلیل شما تا امروز در مورد یک عطر میدونم. فیلنامه ای کوتاه با قابلیت تبدیل شدن به یک اثر هنری.
22 آذر 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی شایلین
شب هیچ‌گاه کامل نیست
همیشه چون این را می‌گویم و تاکید می‌کنم
در انتهای اندوه پنجره‌ی بازی هست
پنجره‌ی روشنی
همیشه رویایِ شب‌ زنده‌داری هست
و مِیلی که باید بر آورده شود
چشمانی منتظر
یک زندگی...
زندگی‌یی که انسان با دیگران‌اش قسمت کند…
-پل الوار

درود جناب دپر عزیز.
شما دیگران من هستید، زندگی با شما تقسیم میکنم جانم.

بله... ناگهان و نافرمان اکتشافی بود
خیلی خوشحالم که هم مرز با خودم با اون نوشته برخورد کردید.
برای من هم جالب بود... در عین حال تلخ تلخ تلخ.
22 آذر 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
نمیدونم چی شد ساعت 6.30 صبح پرت شدم به صفحه ی این عطر وقتی به خودم اومدم دیدم یک ساعته که دارم نوشته های این صفحه رو میخونم و خیالپردازی میکنم
متاسفانه یا خوشبختانه من جزو افراد بشدت خیالپردازم گاهی وقتی به خودم میام متوجه شدم که ساعتهاست درمورد موضوعی دارم سناریوهای مختلف تو ذهنم میچینم. معمولا چیزی نمیتونه حواسمو از فیلم یا کتابی که پیش رومه پرت کنه چون منم شدم جزو شخصیتای اون اثر. امروز هم با نوشته ی شما پرت شدم به یک اثر هنری و زبانم قاصره از توصیف زیبایی نوشته های شما😊😊
همین حس رو حین خوندن مطلبتون ذیل عطر هرمس وویاژ و ژان پل گوتیه اولترا میل هم داشتم☺️

[EDITED] 1401/07/19 18:13
19 مهر 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
دوره‌ای که دالی با بونیوئل جفت شده بود یه جایی نوشت اگر بیست‌وچهار ساعت بیدار باشم بیست‌ودو ساعت‌ش رو در جهان تخیل و رویا می‌گذرونم. خوبه. دو ساعت از من کمتر! درود جانم. خیال‌پردازی؟ اون‌وقت متاسفانه؟ با اخم به‌او نگاه می‌کند :) حالا که با این فرم تله‌پاتی داری درصورت تمایل برو سراغ نورن اسلامبرهاوس و د وویس او د اسنیک گوچی. همسان‌سازیِ تخیلِ دو جاندارِ ناهمگون! چهارصد و هفتاد سال پیش وقتی نوجوون بودم لاتاریِ سرزمینِ تخیل به‌نامم در اومد. منم رفتم و دیگه برنگشتم! آدم چی می‌خواد مگه؟ جز یک جاده‌ی جنگلیِ مه گرفته برای تماشا یا یک چاله‌ی کوچولو که بعد از بارون پر از آب شده. وقتی بهش نگاه می‌کنی خیلی جدی بهت می‌گه حواست رو جمع کن چاله خودتی آدمی‌زاد؛ من اقیانوسم. بله که هستی :) یک تیکه زمین پر از علف‌های وحشی. کلبه‌ای چوبی گوشه‌ی ییلاق خیالات...! شلدون سیلوراستاین یه جایی که قلب‌ش خیلی شکسته بود نوشت دلم می‌خواد رویایی که شبِ گذشته دیدم رو بردارم و داخل فریزر بگذارم. اون‌وقت یه روزی در آینده‌ی خیلی دور وقتی یک پیرمرد مو خاکستری شدم درش می‌ارم، گرم‌ش می‌کنم و دست و پایِ پیر و یخ‌بسته‌ام رو با گرمای شفابخش‌ش مداوا می‌کنم! زیباست درعین‌حال عجیب. چرا؟ چون شلدون کچل بود :) یکی از خاصیت‌های رویا همینه. لمسی ظریف از هرآن‌چه که می‌خواستی باشی و نیستی! چندتا رویای ناب زیر فرش یا پشت آینه مخفی کن... بماند برای روز مبادا. زمستان‌های سخت پیش‌روی ماست. البته دلیلی برای نگرانی وجود نداره زیرا ما آن گیاهِ خودرویِ چموش و سرکش هستیم که در زمستان‌های دشوار ریشه‌ی خود را در استخوانِ خاکِ نمور فرو می‌بریم و از قلبِ برف‌های طاقت‌فرسا جوانه می‌زنیم. اشتباه نشه این یکی از سرفصل‌های گیاه‌شناسی نیست. بله درست حدس زدی. قضیه حول محور تاریخ می‌چرخه! خلاصه که واقعیت را باید در پیشگاه مفاهیم درونی و جنابِ تخیل قربانی کرد و بقول هگلِ خیره‌سر اگر واقعیت با مفهوم ما نمی‌خواند پس بدا به‌حالِ واقعیت...! و از همه‌چیز مهم‌تر این‌که،، سپاس جانم :)
21 مهر 1401 پاسخ تشکر
36 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
چه خوب گفتین مسیح عزیز که رویا پردازی تنها مسکن ما برای خلاصی از درد استخوان‌سوز آدمیزاد بودن است.چه متن های زیبایی خلق کردین. بیشتر اوقات از زندگی روزمره و کار تکراری به اینجا پناه میارم و چه خوبه که نوشته های شما عزیزان اینجاست که ما رو از زندگی ماشینی و گنگ و همیشه در شتاب چند دقیقه ای دور کنه
فکر می کنم اگه عطر، شعر، ادبیات و فیلم نبود ما هم(حداقل من یکی) مثل خانواده ی زاده ی تخیل آقای هانکه راهی قاره هفتم میشدیم
سپاس از شما جانم😊☺️
21 مهر 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : ملورین nazanin
هنر هست تا حقیقت آدمی را نابود نکند. نیچه نوشت...! / به‌راستی که این‌چنین است. هنر داریم تا هیولایِ بی‌رحمِ حقیقت، این پیرزالِ آدم‌خوار مارا نبلعد. بقول تو اگر ادبیات، موسیقی، نمایش، عکاسی، نقاشی و... نبودند تا گردن در قهقرای پسارستاخیزیِ هانکه[ها] فرو می‌رفتیم. میشائل هانکه عمیقا فوبیا دارد. فوبیای مدرنيته‌ی افسارگسیخته‌، نیز وحشت و خشونتِ لبه‌دارِ نهفته درآن که بدل به انگلِ روانِ بشریت شده. از ویدئوی بِنی تا فانی گیمز این ترسِ سادیستی از چارچوب و فرمِ سینما بیرون می‌زند و تا به گند کشیدنِ محتوا پیش می‌رود. باید هم ترسید از این قرون‌وسطایِ نامحسوس! فکر می‌کنم هنر در این دوره‌ی عجیب سرعتِ سقوطِ بشر به قعرِ دره‌های انقراض را کاهش می‌دهد. اممم به‌نوعی می‌توان نوشت : هنر در این‌هنگام یعنی وقت‌کُشی برروی لبه‌ی تیغ! خلاصه... در هوای همین اطراف بمان و به‌مانند جرجویچ باخود زمزمه کن آری، تو نیز سرانجام خواهی آمد؛ شادیِ کوچکِ عادیِ روزانه‌ی من...!
21 مهر 1401 پاسخ تشکر
31 تشکر شده توسط : nazanin Mahdisss
سلام مسیح جان، شما ادیشن سویر رو هم تست کردی؟😊
28 مهر 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : nazanin محسن
تابشِ خورشیدِ تغییر برروی یخ‌بندانِ مغزهای منجمد...! ادیشن سوا یا بقول رفقای کافه‌نشینِ فرانسوی ایدیشن سواغ! درود جانم. همون آقای غمگین و آشفته رو در نظر بگیر که این‌بار قبل‌از خودکشی و سقوط همسرش دست‌ش رو می‌گیره؛ [جای‌خالی را با احساسات مناسب پر کنید!] سپس با هم در خیابان‌های شهر قدم می‌زنند. اما این‌بار مرد پوششِ متفاوت و باوری متمایز داره! برای لاپونتغ نوشتم زنی محبوس در کالبد یک مرد. یک زنانگیِ توقیف شده. این‌جا ولی از آن دودستگیِ ویران‌گر خبری نیست. پرنده‌ی محزون از قفس پرید و آزاد شد...! گذشتن از تمام ترس‌های زنگار و رسیدن به سرفصل‌های سبک‌بالی! بقول محمود درویش معصوم، هم‌چون آهویی که از یک دوچرخه‌ جلو می‌زند. اما باید خودت باهاش معاشرت داشته باشی. به چنددلیل. *برخورد و تجمیع آکوردها در این عطر بسیار فشرده است که می‌تونه برای برخی کسل‌کننده و فرسایشی باشه. *جاندارِ درون این عطر به بلوغ کامل رسیده و سنِ اثر تقریبا بالاست. *عطرهایی که تصادف گل‌های سفید و مشک در اون‌ها پررنگه بسیار دولبه هستند. یعنی یا مبتلا می‌شید یا بیزار. تجربه ثابت کرده خطرناک‌ترین آثار در دسته‌ای قرار می‌گیرند که حدوسط ندارن. *بروزهای انیمالیک. البته چرک و خون‌آبه مانند نیست بلکه تلاش می‌کنه مدلی ناب از لوندی رو به تصویر بکشه. اممم دارم به این فکر می‌کنم از لحاظ حسی چطوری بنویسم که خط‌قرمزهای نازک نارنجیِ فرهنگِ زنجیرشده‌ی مارو به چالش نکشه. چون اگر بخوام بدون سانسور با قضیه برخورد کنم می‌تونه به لولیتا ولادیمیر ناباکوف هم برسه :) چی میگی مردحسابی! با کی کار داری؟ بله :) ایدیشن سواغ پرداختی‌ست صریح از مفاهیم اروتیک در عطرسازی! برو چهره و استایلِ متیلد لوران رو با دقت تماشا کن. عطرِ خودِ او می‌تونه باشه. پرحرارت، مدرن، دیگرگون، مستقل، اغواگر اما دست‌نیافتنی :) فقط اگر استشمام کردی و دوست‌ش داشتی لطفا تو اتاق عمل و این‌جور جاها ازش استفاده نکن. چرا؟ عجیبه‌ها. خب معلومه چون کارِ متخصص بیهوشی دوچندان می‌شه! :)
28 مهر 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : nazanin Mahdisss
سلام مسیح جان مثل همیشه کامل و زیبا نوشتی جوری که دقیقا بتونم حسش کنم
لا پونته رو دوست دارم ایدیشن سواغ رو هم حتما تست میکنم
گفتی لولیتا یادم افتاد وقتی خوندمش کلی خنده ام میگرفت به تلاش های آقای هامبرت هامبرت😅
چشم سعی میکنم تو اتاق هم ازش استفاده نکنم دوس ندارم متخصص بیهوشی هامون رو اذیت کنم😅
28 مهر 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : nazanin حبیب جوانشیر
از آن صبح‌های ملایمِ خاکستری...! زیست‌بومِ هامبرت هامبرت در سرزمینِ تلاش‌های حداکثری واقع شده :) استنلی کوبریک یک فیلم از روی همین رمان ساخته که نقشِ شخصیتِ مورد علاقه‌ات رو اون‌جا جیمز می‌سون بازی می‌کنه. / متخصص بیهوشی البته با خودِ عطر اذیت نمی‌شه بلکه بیمار به‌هوش میاد و دنبال منشا بو می‌گرده.... باقی داستان هم هامبرت هامبرت میشه جانم :)
28 مهر 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : nazanin محسن
واقعیت زشت و زننده و خسته کننده هست حتی اگر گل رزی باشه با بوی خوش،چقدر میشه به این گل نگاه کرد و بویید و لذت برد؟؟مطمینا خیلی زود تحملش سخت خواهد شد
اما اگر گل رز وجود نداشته باشه و تو بواسطه بویی که میاد ترغیب بشی که گلی که نیست رو تجسم کنی و خلق کنی و بهش خیره شی،موقعیتی ایجاد میکنه که هرگز ازش سیر نخواهی شد،تا کی؟؟تا هر وقت که مغز لعنتی سوختش تموم بشه و دیگه هر چه تلاش کنی نتونی اون تصویر زیبا رو ببینی
انقدر افکار شما و دشمنی که با وقعیت دارید دوست داشتنی و زیباست که من رو هم گستاخ کردید که لحظه ای شمشیر بکشم و بر سر واقعیت فریاد بزنم و عقده گشایی کنم
درود بر شما که شهد قلم شما شیرین کاممان کرد
14 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : مجتبی امیر علوانی

سلام و عرض ادب

عطر زنانه ای که توش چرمه باید جالب باشه!

اولا در مورد خانم لاران بعنوان کسی که طراحی عطرهای این خانه رو به عهده داره باید بگم احترام زیادی براشون قائلم. تو هر ژانری که عطر طراحی کردن تبحر خودشون رو به اثبات رسوندن. همیشه خلاقیت، لطافت و پرستیژ در عطرها، همونطور که خط مشی کارتیر در ساعت، جواهر و لباس هم بوده، جزو المان های طراحی خانم لاران بوده و پنتر هم از این قاعده مستثنی نیست.

پنتر میشه گفت در لشکر سربازان کوکومادمازل شمشیر میزنه. دنباله رو همون جریان ولی انگار که نسبت به مادمازل از قدرت و صلابت کمتر و با تغییراتی به لطافت و پرستیژ اضافه شده.

شروع یکم میوه ای، ترش و گَس مثل سماق داره. خیلی زود چرم و رز خودشونو نشون میدن. چرم و رز برای ایرانیا ترکیب بشدت خطرناکیه اما اینجا خوب از آب در اومده و حس حرمی و گلاب نداره. چرم بکار رفته از جنس چرم واکس خورده ی تازه ی مغازه کیف و کفش فروشیه، بخونید روغنی و تیز، و در میدل نت نقش اصلی رو بازی میکنه. در این مرحله همونطور که گفتم رز هم حضور داره، نه خیلی پررنگ، و کمی گل های سفید و مشک هم در پس زمینه حضور دارن که در کنار چرم یه حالت تمیز و نسبتا صابونی در میدل نت ایجاد میکنن، بخونید یه صابون شیک. رفته رفته چرم سبکتر میشه و چیزی که ازش تا درای داون میمونه رایحه تمیز و ملیح مشکیه.

از خودش قدرت ساطع میکنه. قدرتِ سرکش نه. قدرتِ همراه با تقوا. پخته است و مهربان. تجربه کم نداره، شاید تجربه چهل بهار رو داره. به خیالم درشت اندام هم باشه :)

شیشه های کارتیر جای حرف و حدیث نداره و بخصوص پنتر ادوپرفیوم از زیباترین هاست. از یک جواهرساز درجه یک کمتر از این هم انتظار نمیره. فقط احساس میکنم اسم پنتر و شیشه شکل پلنگ برای این رایحه کمی زیادیه.

در کل عطر خیلی شیک، باکلاس و نسبتا خلاقانه ای محسوب میشه. با در نظر گرفتن سن، میتونه برای فصل سرد و خنک گزینه خیلی خوبی برای خانمها (و فقط خانمها) باشه. برای فصل گرم بنظرم وجه گلاب طور رز بیرون میزنه و کار رو خراب میکنه. پخش و ماندگاری هم بنظرم خوب و راضی کننده است.

با آرزوی بهترین ها برای شما
21 مرداد 1403 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : شهرزاد امیر رنجبر

7
رایحه
8
ماندگاری
6
پخش بو
9
طراحی شیشه
حالا که بحثش شد، یه ابراز ارادتی هم به ایشون بکنم:)))
کماکان بنظرم درای داون خفن و خوفناک لپنتر بهشتِ بانوان علاقه مند به نت چرمه :))) حالا بماند که مامانم بهت گفت بوی معبد شائولین میدی، ولی غمت نباشه من کماکان هوادارتم :))
هیهات اگر یک درصد به درای داون نازنینت شک بکنم :))
ولی جدا از شوخی ته بویی که از لپنتر رو پوست میمونه خیلی شیک و خوبه. هی بگم که تو دلم نمونه.
البته با تجربه ای که بعد اسپری اش رو لباس داشتم، بنظرم رو پوست به مراتب شیک تره.
02 مرداد 1400 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : فریال فاطمه فیضی

عطری بسیار شیک و یونیک و دارای طبع گرم تا معتدل که باز خوردهای بسیار خوبی ازش گرفتم.
19 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : Marie nazanin

نهایتا چند روز در خدمت عزیزان هستم و بعد باید برگردم سر کارم. اما توی این مدت سعی میکنم زیر چندتا از محصولاتی که غافل موندیم ازشون نت بزارم.
شانس این رو دارین تا اتفاق تازه ای نیفتاده برید پارک شهر. ضلع شمالی مایل به طرف شرق چند تا درخت خیلی خیلی قدیمی رو ببینین که دیگه به این راحتی نمیتونین ببینین. برگ بو شنیدین؟ رایحه ای که از سمت سازنده اینکعطر معرفی نشده. و قطعا در این عطر وجود داره. ناصرالدین شاه صد سال پیش یه تعداد از این درختا رو میاره و توی ایران میکاره. چه توی قصرای خودش و چه توی پارک شهر. چند تایی اونجا هستن هنوز. برگ بو فامیلی نزدیکی با شیپق داره. و بومی ایران نیست.
بیاین تعارف رو بزاریم کنار و خیلی راحت به این عطر یه هشت بدیم. بی اینکه بترسیم از اینکه اسمش معروف نیست. یا اینکه نمیدونیم داریم چی بو میکشیم.
پچولی . چرم. مرکبات. خزه. یاس(البته گاردنیا. نه یاس) . قارچ. مشک. واقعا میشه همه اینا رو تشخیص داد؟
آیا واقعا حسشون میکنیم؟ لبه ی خیلی ملیحی از برگ بو در تمام طول این کار وجود داره. برگ بو یکی از خوشبوترین برگها رو داره. شروع کار رایحه با تعداد زیاد و مختلفی از مرکباته که به تدریج رایجه شیرینی کنارش قرار میگیره و بعد گل های وحشی و بعد یاس و گاردنیا اون رو همراهی میکنن تا به چرم و مشک برسوننش. باز یه چیز دیگه هست که عطار معرفی نکرده. چوب. چوب خیس خورده ی آگرا. در انتها کاملا خودشو کنار چرم نگه میداره. اما چطور میشه اینهمه بو رو از هم افتراق داد. کافیه برگ بو رو بو کرده باشین. و بعد از این عطر جداش کنین. و مستقل از برگ بو اونو بو بکشین. تک تک نت هاشو میتونین واضح تشخیص بدین . به تدریج حالت کرمی و چربی میگیره و بعد بوی مخمری و قارچی میگیره که اصلا زننده نیست اینجا. البته لابه لای گاردنیا زود گم میشه .

رایحه کاملا کژوال و اغوا گر معصومانه ای هستش و در عین حال مدرن و تحدیک کننده. . اصطلاحا گفته میشه : [clean and seductive]
نکته: هرگز روی کاغذ و لباس تستش نکنین و از اون طریق نتیجه نگیرین چون تقریبا هفتاد درصدش رو از بین بردین.. روی پوست تستش کنین و ببینین چقدر عالیه این عطر. توصیفتون احتمالا اینگونه خواهد: خب بوی میوه. شیرین شد....ممم.ممممم.ممممم. واااااای..
عطر به این میگن. عطر باید از توصیف عاجزتون کنه.
ماندگاری و پخش : اگر نسخه ای که من دارم رو داشته باشین میتونین منتظر یه اینترلود از لحاظ ماندگاری و یه سی کس بیوتی از لحاظ پخش باشین. هر دو عالی .

حتما و حتما تستش کنید. کاراکتر خاصی توی ذهنم نیست واقعا. هر خانمی با تیپ راحت و در عین حال موقر و با اعتماد بنفس میتونه این رو امتحان کنه. بیاین از تعریفات مرسوم برای عطر بگذریم. این یکی از اوناست. تستش کنید. اکثر فروشگاههای خوب رو دیدم که دارنش.
تستش کنید و نتیجه شو اینجا بنویسین.
24 اسفند 1394 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : شاپور  آتش خلفی
جناب ایکاروس بسیار زیبا توصیفش کردید
این من جمله عطرهایی هست ک توصیف رایحش برام همیشه خیلی سخت بوده،راحت ترین جمله ای ک ب ذهنم میرسه رایحه میوه ای خاصی هست ک درعین تمیزی کمی خاک گرفته هست+رایحه گلی ک مشخصا مربوط ب گاردنیا هست+درای داون مشکی
درمجموع واقعا خاص و دوست داشتنیه،من کماکان نه تند می یابمش،نه سنگین و بنظرم میتونه عطرامضا باشه
27 اسفند 1394 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : گلی
به سركار خانم سوفياي گرامي

لطف حضرتعاليه سركار خانم.
كامنت شما رو كه با خانم زيبا در رابطه باsafand صحبت كرده بودين خوندم. متاسفانه ذيق وقت وجود داره الان. من safand رو بارها تست كردم تا شايد خواهرم رو بتونم راجع به خريدش راهنمايي كنم و ريويوي كاملي راجع بهش نوشتم. ظرف چند روز آينده متن كامل ريويو رو ذيل safand خواهم نوشت تا اگر مايل بوديد بخونيد.
برقرار باشين
01 فروردین 1395 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : حکایت دوست
تحلیلت منو یاد کتاب بلندی های بادگیر انداخت . با رایحه زندگی میکنی دمت گرم.
23 شهریور 1397 پاسخ تشکر

سلام دوستان سمپل این عطرتازه بدستم رسیده من نظرتخصصی نمیتونم بدم اماعطرخوشبووشیک اصلافرش وتازه نیست رایحه سنگین ولی خاص من بااینکه بوهای گرم زیادنمیپسندم امااین روخوشم اومدبیشتربرای خانمهای بالای 35مناسبه
وبوی نوستالژی داره وشباهت به الگزیراروماتیک کلینیک که من اون روخیلی دوسش دارم
درکل عطرخوبیه امابدون تست نخرید
08 آذر 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : سعیده دهرویه Dragon

7
رایحه
8
ماندگاری
6
پخش بو
9
طراحی شیشه
نت اولیشو بشخصه نمیپسندم نمیدونم بوی چیه ولی اولش ک میزنی حس تکراری بودن و گلی بودن داره، ولی رفته رفته با بلند شدن بوی دلبر چرم که پرستیژ و کلاس بالایی به عطرا میده بنظرم قشنگ مسحور کننده میشه و دلت میخاد هی بو کنی نبضتو. در کل کار قشنگی هست ولی نمیتونم بگم خاص و عجیب چون مخصوصا شروع کارش گلیه و خب نت های گلی تشابه زیادی دارن معمولا.همه گیره و تقریبا هم میتونم بگم عطریه که ریسکی نیست زیاد.
11 شهریور 1399 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی Titi

9
رایحه
8
ماندگاری
7
پخش بو
10
طراحی شیشه
تنها توصیف من از این عطر این می تونه باشه. شیک!!! شیک!!!!و خیلی شیک...هر چند پایبند عطر امضا نمی شم ولی داره می ره که احتمالا عطر امضای من شه...ترکیب رز و چرم و وانیل تو ولنتینو دونا می شه رز گرم وشیرین شیک! و اینجا همه چیز با هم شده فقط خیلی شیک!
01 تیر 1399 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی Maxxine
کاملا باهات موافقم
البته من نسخه legere تست کردم که یکم از این سبک تر و میشه گفت رقیق شده ی نسخه ی اصلیه. من عاشقشم انقد که شیک و خوش بو و متفاوتِ.
نمیدونم prada la femme داشتی یا نه اما اونم بهم همین حس شیک و خاص رو میده. البته رایحش کاملا متفاوته با کارتیر هست.
01 تیر 1399 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی فریال
سلام عزیزم,
آره شما یکی از کسایی هستی که نظراتت برام جالب هست تو عطر افشان و دنبالت می کنم.تو خیلی جاها سلایقت بهم نزدیکه...می دونی وقتی تستش کردم واقعا دهنم باز موند...اصلا فکرشو نمی کردم اون چیزی که گاهی تو تصوراتم داشتم و اینجوری یهو پیدا کنم!!! نه prada le femmeرو نداشتم ولی حتما سعی می کنم پیداش کنم و تستش کنم. ممنون از توجهت
01 تیر 1399 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : Faaezaam
خواهش میکنم عزیزم :)
03 تیر 1399 پاسخ تشکر

این عطر را بعد از تست بر روی بلاتر ،برای خانومم کادو گرفتم.انصافا کیفیت عالی داره،ماندگاری و پخش بوی خارق العاده،ای کاش تمام عطرها اینجوری بودند!!! رایحه سنگین و شیکی داره،البته برای سنین میانسال مناسبتر بنظر میاد،طراحی شیشه هم که شاهکاره...در یک کلام خیلی بیشتر از قیمت اش میارزه،البته قبل از خرید حتما تست کنید.....شاد و خوشبو باشید.
20 آبان 1398 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : نازی جاوید ع میرزایی

بیشتر مناسب آقایونه تا خانمها. بعد از یه نت کوتاه اشرافی اولیه، بوی شدید چرم این عطر رو خفه می کنه. من که احساس کردم که عطر مردانه زدم. البته خانمهایی که عطرهای سنگین و کمی تلخ و مردانه می پسندن، از این کار خوششان خواهد آمد. من دوست دارم روحم با عطر پرواز کنه ولی این عطر بالهای مرا بست.
15 شهریور 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : مریم میربیک شکیبا

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟