AMOUAGE - The Library Collection Opus X

آمواج د لایبرری کالکشن اوپوس X (آمواژ اپوس 10)

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-32062
نوع عطر : ادو پرفیوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی گلی
عطار :
طبع : معتدل
مشخصات تولید
نام برند : آمواج
کشور مبدأ : عمان
سال عرضه : 2016
کد کالا : ATR-32062
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    6
  • نمی پسندم
    12
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    1
  • + 45 سال
    1
  • روزانه
    0
  • رسمی
    1
تعداد رای های ثبت شده : 24
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

اوپوس 10 با ترکیباتی غریب.

نسخه دهم از سری محصولات خانواده اوپوس معرفی شد تا ده گانه اوپوس‌های آمواج تکمیل شود. دهمین اوپوس در ترکیباتش مواردی دیده می‌شود که کمتر در یک ادکلن دیده شده است. روایحی چون رایحه رنگ یا جلا، عود لائوس و بوی فلزات در هرم بویایی معرفی شده برای این کار در کنار هم قرار داده شده‌اند.

اوپوس 10 محصول سال 2016 آمواج را هم اکنون در عطرافشان مشاهده بفرمایید .

نوع عطر ادو پرفیوم
برند آمواج
طبع معتدل
سال عرضه 2016
گروه بویایی شرقی گلی
کشور مبدأ عمان
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه رز
اسانس میانی شمعدانی ، چرم ، روغن جلا
اسانس پایه گل یلانگ ، بوی فلزات، نوعی کهربا، عود لائوس
نمره کاربران
The Library Collection Opus X-آمواج د لایبرری کالکشن اوپوس X  (آمواژ اپوس 10)
رایحه
6.1
10 رای
ماندگاری
8.6
11 رای
پخش بو
8.5
11 رای
طراحی شیشه
7.4
10 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند آمواج
اخبار برند آمواج
عطرگرام
نظرات کاربران (12 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
5
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
5
طراحی شیشه
بوی خون...  حس دلهره، وحشت ، بی کسی، بیچارگی ، شکستن، تهی شدن ،دل بریدن، حسی که من از این عطر میگیرم... برای من این عطر ، یادآورِ آن شب شوم است.
آن موقع ۳۹ سالش بود، از اون سبزه بانمک ها، با نگاهی عمیق و صدایی که هوش از سرم میپراند. و مدلِ حرف زدنش که تا عمق جانم نفوذ میکرد. عاشقش شده بودم. دست خودم نبود.
عاشق بودم- وابسته بودم- مُرید بودم- مُبتلا بودم.
خلاصه که اینقدر سماجت کردم واینقدر التماس و خواهش و تمنا کردم  که بشود فقط گاهی با او صحبت کنم.با اینکه اطرافش آدمهای زیادی بودند ولی واقعا تنها بود.پدر و مادرش به رحمت خدا رفته بودند و ۲ خواهر و یک برادرش ، خارج از ایران زندگی میکردند. بعد از  مدتهافقط تلفنی صحبت کردن و آتش عشقی که هر روز در وجودم شعله ور تر میشد ، اولین قرار ملاقات حضوری را گذاشتیم. نمیتوانستم باور کنم‌ . کل شب را بیدار بودم ،بماند که بر من چه گذشت تا لحظه ی دیدار رسید.بعد از اولین قرار ملاقات ،انگار مهری که مرا در چنگال خود اسیر کرده بود ، بر دل او هم اثر کرد. شاید دَردم مُسری بود. نمیدانم. فقط میدانم که  روزگارم بهشت شده بود. خودِ خودِ بهشت.
تنها مسئله مادرم بود که هیچ جوره رضایت نمیداد.۲۱ سال فاصله ی سنی کم نبود. چقدر تلاش کردم ، چقدر خودم رو به آب و آتیش زدم، چقدر اشک ریختم که موافقت کند.
خلاصه زندگی دونفره ی بهشتی ما ،بعد از ۵-۶ سال جان کندن به ثمر نشست.احساس میکردم بالاخره به دست آوردمش. اواخر آبان ماه، در پاییز جانِ عاشق...   من و او ، ما شدیم و اولین جایی که رفتیم ، همان مزرعه دوست داشتنی بود.
نمیدانید که چقدر ثانیه های با او بودن برایم عزیز بود. نمیدانید که چقدر دوستش داشتم‌. چقدر قلبم با قلبش یکی شده بود.محبت کردن به او صدبرابر به خودم آرامش میداد.از تماشا کردنش سیر نمیشدم.امان از بوسیدنش ، امان از عاشقانه ها‌...شاید کافری شده بودم که خدای خود را در وجود او میدیدم.آذر و دی هم گذشت.و ماه بهمن آمد.دقیقا ۲ ماه و ۱۲ روز بود که باهم بودیم.
جایی که هر دو به آنجا تعلق خاطر عجیبی داشتیم ،همان مزرعه بود.معمولا آخر هفته ها  به آنجا سر میزدیم. ۸ بهمن ساعت ۹ شب راه افتادیم. طبق معمول که رانندگی میکرد ،عوض تکیه دادن به صندلی ،به درب و شیشه ی ماشین تکیه داده بودم و تماشایش میکردم. دست چپم را در دست راستش قفل کرده بودم و با دست راستم ، روی دستش را نوازش میکردم.آهای خوشگل عاشق، آهای عمر دقایق ، آهای وصله به موهای تو سنجاقِ شقایق..موزیک در حال پخش شدن بود. چندسال پیش چقدر برای آرزوی محالم با همین آهنگ اشک ریخته بودم و الان نگاهش برای من بود، هُرم نفسهایش برای من بود.
وقتی وارد جاده ی فرعی منتهی به مزرعه شدیم
آهنگ هنوز در حال پخش شدن بود.
هردو با هم ، آهنگ را با خواننده هم خوانی میکردیم و من قربان صدقه ی صدایش میرفتم که ...
فقط نوربالای ماشینی که به سرعت از روبه رو به ما نزدیک میشد و صدایی مهلک یادم می آد...
نمیدانم چقدر زمان گذشت. فقط وقتی به هوش آمدم ،اولین چیزی که دیدم نور چراغ ماشین اورژانس و آتش نشانی بود.  سرد بود. خیلی سرد بود...احساس کوفتگی و گیجی داشتم. یهو مثل برق گرفته ها  فهمیدم چه خاکی بر سرم شده است .مثل دیوانه ها دنبال او میگشتم. مأموران اورژانس و آتش نشانی جایی تجمع کرده بودند.انگار تازه موفق شده بودند او را از بینِ آهن پاره ها بیرون بیاورند.وقتی خودم را رساندم ،  دیدمش. خون چهره اش را پوشانده بود. وای از چهره اش .دست چپش از بدجایی کج شده بود. پاهایش .. نمی توانم توصیف کنم. ترسیدم ، من ِ عاشق از حالت رقّت آمیزش ترسیدم. فریادها در گلو داشتم ولی بیرون نمی آمد.من برایت بمیرم. من برایت بمیرم.مگر میشود  تا این حد وحشتناک آسیب دیده باشی و من فقط چند زخم سطحی داشته باشم؟!
بوی خون. بوی فلز . دهانش تکون میخورد ،  بخار دهانش را در سرمای آن شب شوم می دیدم.فک پایینش میلرزید.  گوشم را نزدیک دهانش کردم... ولی نمیفهمیدم چه میخواهد بگوید.سرد بود. خیلی سرد بود.خون چهره اش را پوشانده بود.لخته شده بود.چشمانش... چشمانی که برایشان می ُمردم.خدایا ، چطور من زنده ام. چطور من با دیدن اون صحنه ها  هنوز نفس میکشیدم؟!
بدنش میلرزید... باز لبهایش تکان میخورد.عزیزم ، جان دلم حرف نزن. خوب میشی.انگار قفل چشمانم باز شد،اشکم که میچکید ، بخار داشت.گوشم را نزدیک تر کردم :
دُ  .. دو...دوو .. دوس... دوووسِست ددا....
و تمام ..   تمام شد آرزوی من.
نمیدانم چقدر در آن سرما خودم را زدم
چقدر وحشی شده بودم؟!
چقدر با ناخنهام برانکارد  را چنگ زدم که نگذارم او را ببرند...
ولی آنها او را بردند و من را در  خجالت  همیشگیِ آن ترسِ چند ثانیه ای  تنها گذاشتند...
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
104 تشکر شده توسط : Ali Asghar سیمین طارمی
دلم شکست برات مونا جان، شکست
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : محمد جواد رضوانی کاوه
سلام
بینیم تیر کشید
الان که دارم اینو می نویسم در جمع نشستم اما چشمام شده کاسه ی آب. نزدیکه ترک برداره. دارم زور میزنم گریه نکنم، رگ های مغزم یخورده دیگه بگذره فکر کنم بترکن.
ترکیب این عطر رو با گوش دادن به موسیقی خیلی دوست داشتم، داشتم...
این متن شما من رو یاد آهنگ habibi تامینو انداخت.
کاش می توانستم تورا بعد از آخرین رقص فراموش کنم
اما تو همه جا هستی اره همه جا
در تمام ملودی ها و در تمام خراش های کوچک
عزیزم، شمع در حال سوختنه
همونطور که من میسوزم..
کاسه ی ترک برداشته ترکید خانم مونا.. آخ

[EDITED] 1401/11/08 23:30
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : Rezaرضا الف ش
سركار خانم مونا
درودها بر شما
متن شما رو خوندم و بشدت متاثر شدم. با همه وجود اميدوارم خطوط بالا روايتگر اين اتفاق شوم در زندگي شما نبوده باشه.
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali فرهاد
ای وای 😭
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : کامیار فخر دلباخته باورها
سرکار خانم مونا با ارزوی صبوری و توفیق روزافزون برای شما .....
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : کامیار فخر سالار كلوچه
من هم نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم.
چه بی رحمانه عزیزترین افراد زندگی رو داریم از دست میدیم. توروخدا دوستان با سرعت پایینتر و با احتیاط بیشتر رانندگی کنین.
و گه قد تلخ که گاهی
بدون اینکه بدونیم یکی از این روزا اخرین روز برای عاشقی کردنامونه.
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : کامیار فخر سالار كلوچه
مونا جان تقدیم به تو و تقدیم به دوستان عطرافشان

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری
و تو برای این که معشوقت را از دست ندهی
بهتر است بالاتر را نگاه نکنی
زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد
و او آنقدر بزرگ است
که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند

پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفننی و تفریحی
خدا چندان کاری به کارَت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی . . .
اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی
خدا با تو سختگیرتر می شود
هر قدر که در عاشقی عمیق‌تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر
بیشتر باید از خدا بترسی
زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد
مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است
و هر گامی که تو در عشق برمی داری
خدا هم گامی در غیرت برمی دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است
و وصل چه ممکن و عشق چه آسان
خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد
و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت، هر کس که باشد
و هر جا که باشد و هر قدر که باشد
خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی
و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آن کس
ناامیدی از این چیز و آن چیز

تو ناامید می شوی و گمان می کنی
که عشق بیهوده ترین کارهاست
و بر آنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی
می بینی حتی قطره ای از عشقت
حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته
و به حساب خود گذاشته است

خدا به تو می گوید:
مگر نمی دانستی
که پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که اینهمه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ؛ قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم
و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم.
و این ثروتی است که هیچ کس ندارد
تا به تو ارزانی اش کند

فردا اما تو باز عاشق می شوی
تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر
تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر

راستی :
اما چه زیباست
و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

"عرفان نظر آهاری"
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : Amir مهوش کرمی
حریق خزان بود
همه برگ‌ها آتش سرخ، همه شاخه‌ها شعله زرد
درختان همه دودپیچان به تاراج باد
و برگی که می‌سوخت، می‌ریخت، می‌مرد
و جامی سزاوار چندین هزار نفرین که بر سنگ می‌خورد
من از جنگل شعله‌ها می‌گذشتم
غبار غروب به روی درختان فرو می‌نشست
و باد غریب، عبوس از بر شاخه‌ها می‌گذشت
و سر در پی برگ‌ها می‌گذاشت
فضا را صدای غم‌آلود برگی که فریاد می‌زد
و برگی که دشنام می‌داد
و برگی که پیغام گنگی به لب داشت
لبریز می‌کرد
و در چشم برگی که خاموش خاموش می‌سوخت
نگاهی که نفرین به پاییز می‌کرد
حریق خزان بود
من از جنگل شعله‌ها می‌گذشتم
همه هستی‌ام جنگلی شعله‌ور بود
که توفان بی‌رحم اندوه
به هر سو که می‌خواست می‌تاخت،
می‌کوفت، می‌زد، به تاراج می‌برد
و جانی که چون برگ
می‌سوخت، می‌ریخت، می‌مرد
و جامی سزاوار نفرین که بر سنگ می‌خورد
شب از جنگل شعله‌ها می‌گذشت
حریق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی که خاموش می‌سوخت گفتم
مسوز این‌چنین گرم در خود، مسوز
مپیچ این‌چنین تلخ بر خود، مپیچ
که گر دست بیداد تقدیر کور
تو را می‌دواند به دنبال باد
مرا می‌دواند به دنبال هیچ

بمیرم واسه دلت مونا جان :(((
چی کشیدی :(((
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : کامیار فخر شهریار اسماعیل پور smaeelpoor sh
بین لمس کردن یا نکردن گزینه تشکر مرددم !
یعنی تشکر کنم از نوشتن این متن دردآور !!؟
اصلا میشه جمله ای گفت که یه ذره مرهم باشه روی این زخم !؟؟
دلم گرفت و خراب شد ...
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
30 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali Amir
خانمها نازنین- اسرین- ف. الف و جناب آقای Dapper عزیزم ، و همینطور بقیه ی دوستان گلم که ممکن است بعد از ثبت این کامنت ، به من محبت داشته باشید، عذرخواهی من حقیر را برای نوشتن این خاطره ی شوم بپذیرید. دوست داشتم حسم به این عطر را در همین شب (۸ بهمن)  بنویسم تا اگر میشود برای عزیزِ از دست رفته ی من ، از درگاه خداوند ،طلب آمرزشی و برای منِ دل سوخته ،طلبِ صبری کنید.
اگر باعث ناراحتی شدم  با تمام وجود متأسفم.
08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
60 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali Rezaرضا
مونای عزیز و مهربان و عاشق
عمیقا بابت اتفاقی که براتون افتاد متأسفم😥💘
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : کاوه کامیار فخر
قلبم درد گرفت از داستانتون خیلی غم انگیز بود خدا بهتون صبر بده
این آهنگ مرجان تو ذهنم پخش شد باخاطرتون

رفتي و بي تو دلم پر درده

پاييز قلبم ساکت و سرده
دل که مي گفتم محرمه با من
کاشکي مي ديدي بي تو چه کرده
اي که به شبهام صبح سپيدي
بي تو کويري بي شامم من
اي که به رنجام رنگ اميدي
بي تو اسيري در دامم من
با تو به هر غم سنگ صبورم
بي تو شکسته تاج غرورم
با تو يه چشمه چشمه روشن
بي تو يه جادم که سوت و کورم
اي که به شبهام صبح سپيدي
بي تو کويري بي شامم من
اي که به رنجام رنگ اميدي
بي تو اسيري در دامم من
چشمه اشکم بي تو سرابه
خونهء عشقم بي تو خراب
شاديا بي تو مثل حبابه
سايه آهه نقش بر آب
رفتي و بي تو دلم پر درده
پاييز قلبم ساکت و سرده
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : کامیار فخر سالار كلوچه
خوشا مردن ، خوشا از عاشقی مردن !
مونای عزیزم
او باید زودتر میرفت ، به دلیلی که من میدانم و تو ! یادت که هست آن رویای رویایی !
و اما چهل سال زیست برای آن چند روز .
چهل سال کاشت و صبوری کرد تا برداشت گنج !
مردن در عشق همان مرگ در راه خداست !
او با رقص رفت ! در بهترین سال ( سن ) و در بهترین حال ( عاشق ) و در بهترین مجال ( آغوش تو ) !
ماموریت اش کامل شد و بها به عشق خرید و گنج به رنج :)
خوشا به سعادت اش !
و خوشا به سعادت تو که گنج دادی و رنج بردی !
پس بدان طلبی بزرگ داری از خدا و این یادت نرود که خدا خود را بدهکار هیچ بنده نمیکند !
در این سو طلبی عظیم داری و آن سو شفیعی مقیم ! خوشا به حالت !
و از همین است که خدا پرده ی اسرار بر تو انداخت و افشا کرد آنچه که بر دیگران نمیکند به پاس طلبکاری ات !
خود میدانی که چه میگویم !
امروز فیلمی از دهه ی ۴۰ میلادی می دیدم .
ساخته ی همین چند سال پیش !
در انتهای فیلم طبق قاعده اسامی ی عوامل فیلم نمایش داده شد .
بازیگران ، عوامل کارگردانی ، صحنه ، صدا و...
صدها نفر .
و من به این می اندیشیدم که حتی یک نفر از همه ی آنها اکنون نیستند !
حتی همه ی میلیارد کسانی که این فیلم را اولین بار تماشا کردند ! حتی اگر کودک بودند آن سال !
در سرتاسر این کره ی خاکی ! حتی یک نفر !
عمری طولااااانی داریم ما ! به اندازه ی یک آن !
یک پلک زدن چشم ! عجیب تناقضی ست !
بدان که :
همین الان که داری این جملات میخوانی او نیز در کنار تو نشسته است و میخواند !
و می شنوم که گفت : سخی راست میگوید ، تو هماره در وسعت نظر منی ، من هماره در دنیای تو ام تا دنیاهای ما در یک زمان در تقاطع وصال متقاطع شود به اشتیاق :)
او بهای صبر خویش دریافت به گنج .
تو نیز گنج خود خواهی یافت به پیش پرداخت رنج !
خوشا به حال او .
خوشا به حال تو .
و خوشا به حال خدا که گفت : آری ، اینان فرزندان من اند به اشتیاق عشق :)
از خودت خارج شو و از زاویه ی خدا ببین !
ارادت های بسیار سرکار خانم مونای وزین .
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
46 تشکر شده توسط : Mahyar Rezaرضا
سرکار خانم مونای گرامی،
با سلام و احترام.
بسیار متأثر شدم، تجربه بسیار دردناکی را از سر گذرانده‌اید.
لطفاً مراتب همدردی مرا پذیرا باشید.
برای شما صبر و آرامش از درگاه خداوند متعال آرزومندم.
در پناه خدا باشین.
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
37 تشکر شده توسط : فرهاد Rezvani
مونای عزیز سلام:
خیلی متاسفم برای تو و امیدوارم روزگارت بدون غم و ناراحتی سپری بشه.
خیلی ناراحت کننده بود .دل و جانم به درد آمد. سختی های زیادی رو متحمل شدی. برات صبوری وقدرتی دو چندان رو از خداوند خواستارم.
همیشه شاد و پرقدرت باشی دوست خوبم
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
31 تشکر شده توسط : کاوه کامیار فخر
حتی اگر به عنوان داستانی خیالی این مطلب رو میخوندم،کلی متاثر میشدم وای به حال اینکه واقعیتی باشه غیرقابل باور.سخت تر از این نوع از دست دادن مگه میشه.واقعا واسه همدردی کردن هم نمیدونم چی بگم.من و امثال من،چند لحظه ناراحت میشیمو بعدش تمام.اما شما همیشه و هر لحظه اون اتفاق باهاته..واقعا سخته. .تسلیت میگم خواهرم..
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
41 تشکر شده توسط : یاس سعید مهدوی
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند سرکار خانم مونا، از سرگذشت ناگوار شما خیلی رنج بردم، دیشب بعد باشگاه در مسیر منزلم روایت شما رو مطالعه کردم و با سرمای هوا، تا رسیدم دم در و خواستم کلید بندازم داخل قفل، همونجا به قسمت اندوه روایت شما رسیدم و گریه کردم که انگار یه بغض داشت منو خفه می‌کرد که رفتم سریع آب سرد یخچالی نوشیدم تا کمی آروم بشم با اینکه اصلا تشنه نبودم، نمی‌دونم چجوری میشه به شما بگوییم که ما را در غم خودتان شریک بدونین چون اصلا غیر قابل تحمل و تصور هست. انتظار برای دوری از عشق خودش بسیار بسیار سخت هست و غم از دست دادنش دیگه......
انشالله همیشه در سلامت زیست کنین....
بهترین ها برای شما بانوی محترم......
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : کاوه کامیار فخر
عزیزانم ، آقای شوشتری، آقای سخی، پیمان جان، مسعودجان،آقای جوانشیر- khadijeh و آملی مهربان، هانی جانم ،صبای نازنین و خانم فیضی عزیز.. نمیدانید که چقدر تک تک جملات شما ، آرامم کرد. متن خانم فیضی و آقای سخی معرکه بود. بله .آن واقعه تلنگر بود. تلنگری سخت که باعث شد ،نور را واضح تر ببینم. حالا میتوانم احساس شادی و خوشبختی را از دل کوچکترین مسائل بیرون بکشم و روزها و ماه ها با آنها شاد باشم. قدردان محبت یکایک شما عزیزان هستم. مخلص همگی💕💓💕
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : فرهاد آیدا
مونای عزیز از دیشب که این سرگذشت پر درد رو خوندم هر لحظه که یادش می افتم چشمام پر از اشک میشه امیدوارم خداوند متعال به شما صبر و آرامش عمیق عطا کند تا این درد جانکاه در وجودت آرام بگیرد . شعر فاطمه ی عزیز هم بسیار تاثیرگذار و عین واقعیت هست. برای همسر نازنینت هم آرامش ابدی در پرتو رحمت الهی خواستارم🖤
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : الف ش یاس
خدا ایشون رو بیامرزه .خیلی متاثر شدم. از خدا براتون طلب صبر میکنم. انشاالله هیچ وقت غم نبینید.
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : یاس کامیار فخر
درود
بدترين اتفاقات زندگي اونايين كه علاوه بر حسرت و درد گذشته كه بر فرد تحميل ميشه اينده رو هم به كام تلخ ميكنه براي شخص. ما هر طوري زندگي كنيم بازم يك جاي كار درست نيست ، هميشه چيزي هست كه نزاره اب خوش از گلومون پايين بره. ما افريده شديم براي رنج كشيدن و نه هيچ چيز ديگري. خانوم مونا ي عزيز واقعا غم بزرگي در دل داريد اميدوارم دلتون اونقدري بزرگ باشه كه بتونه اون غم رو تحمل كنه. ابراز همدردي منو پذيرا باشيد.
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : الف ش کامیار فخر
جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکُش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : الف ش کامیار فخر
سانما كي، آيريلدين ايتدي بو سئوگي
سن گئتدين سنينله گئتدي بو سئوگي
كؤك آتدي، قلبيمده بيتدي بو سئوگي
سن منيم قلبيمده ياشاياجاقسان

سنينچون آچيلار يئني بير صاباح
منيمله قالاجاق بو كدر بو آه
اولسان دا اؤزگه‌نين قيسمته بير باخ
سن منيم قلبيمده ياشاياجاقسان

اوزسن ده اليني اليمدن ايندي
بو ال ده، بو جان دا، روح دا سنيندي
سندن آيريلماقمي؟ يوخ بو چتيندي
سن منيم قلبيمده ياشاياجاقسان

يانديردين قلبيمده سؤنمز بير اوجاق
اود توتوب بو اورك، دايم ياناجاق
اؤلدون حياتيمدا سئوگيليم آنجاق
سن منيم قلبيمده ياشاياجاقسان

خواهر بزرگوارم سرکار خانم مونا ی درد کشیده
اندوهگین شدیم و دردمند
برایتان صبری بزرگ و برای آنمرحوم مغفرت از درگاه خداوند متعال آرزومندم
09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : کامیار فخر کامبیز سخی
درود همیشه خواننده بودم و از بار علمی گرانبهای اساتید لذت میبردم و قطعا در اینده هم خواهم برد. این اولین کامنتی که در سایت عطر افشان میذارم و اونم این هست .

سلام به خانم MONA هیچ جمله و کلمه ایی نمیتونه از درد غمت بکاهه مخصوصا اگه رایحه ایی هم تکرار کننده خاطرات تلخ باشه. من با گوچی عود این جوری میشم و همون شیشه رو هم از اون سال دارم بگذریم این پیام فقط صرفا برای این هست که بدونی ما هم در دردت شریک هستیم و شاید این همدردی یه مقدار باعث بشه انگیزه ایی صورت بگیره برای داشتن حال خوبت .

متنی از الکساندر دوما هست که میگه در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی ؛ فقط قیاسِ یک حالت با حالتی دیگر است !
تنها کسی که حد اعلای بدبختی را شناخته باشد می تواند حد اعلای خوشبختی را نیز درک کند ...
می بایست انسان خواسته باشد بمیرد ، تا بداند زنده بودن چقدر خوب است ، پس زندگی را، زندگی کنید. چون اگر یه نگاه جزئی کنیم چیزی جز حال بد برای ما اینجا وجود ندارد و در اصل زندگی یه بدبختی هست چون همیشه دنبال خوشبختی هستیم... جا داره اخر این پیام هم نقل قولی از ' ارد بزرگ بنویسم که میگه : باور بدبختی از خود بدبختی دردناکتر است .' و متاسفانه ما تو چرخه بدبختی بی رقیب هستیم .


امیدوارم واقعا بتونید با این حجم از غم کنار بیای، ربطی به گذشت زمان نداره یه زخم عمیق همیشه جاش میمونه اما انشاالله شما قدرتش رو داشته باشید . به قول فیلسوف ارسطو خوشبختی به خودمان بستگی دارد ...

09 بهمن 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : Rezaرضا یاس
مونای عزیز
خداوند به دل مهربانتون صبر بده.
10 بهمن 1401 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : کاوه کامیار فخر
دختر عاشق عزادار اه کشید ، خون شتک شد به این دل شکسته

مونای عزیز ، آغوش باز دستان گرم و سوخته ام بر دستان یخ زده ات .
از فنجانی که قهوه ای تلخ را چشیدی خیلی ها که نه ولی عده ای جرئه ای چشیدند . من هم چشیده ام ، انهم یک نفس و سیک تا قطره اخر . از نوشته ام ذیل عطر تاباک دور میتوانی متوجه بشی .
قیصر امین پور یجا میگه ما هر دو در یک بهار بدنیا امدیم ... موناجان یکم با من قدم بزن . بیا ، تا بهار چیزی نمونده . ولی نگاه کن ببین همون بهاریه که قیصر امین پور میگفت؟ میبینی مونای عزیز ، بهاره ولی برگا قهوه ای و کدرن . زمونه عوض شده انگاری . همه چی عوض شده . تعاریف دارن تغییر میکنن و نفس ها اول بازدم میشن و بعد دمی خس خس کنان میان انهم به رسم عادت و تکرار روزمرگینگی نه روزمرگی ! . اونقدر نفست تنگ میشه که سینه ات در حال ترکیدن هست اونم از سر احساس خفگی ! دوست داری تا سوزنی حتی سمی بزنی وسط سینه ات و گرفتگی ریه ات رو باز کنی تا اون چیزی که گیر کرده ازاد شه . اون سد کهنه و سنگین رو بشکونی تا اب هایی که هم اندک گندیده اند و هم هنوز زلالن حرکت کنند و فقط جلو برن و برن و برن .
دنیا دیگه دنیای بدست اوردن نیست . نه اینکه نشه چیزی رو بدست اورد ولی بیشتر از دست میدی . هفته پیش بود که ذیل تاباک دور که مکالمه ای بود بین یک انسان شاکی و خالقش نوشتم کامل این مطلب رو . سرفصل زمونه به جایی رسیده که بد خط نوشته شده . پارادوکس حکم فرماست . بدست میاری یا بهت میده و در نهایت یا از دست میدی یا ازت میگیره . نه فقط در باب عشق نه فقط در باب عزیز بلکه در باب همه چیز . ( یادت باشه تو این سرفصل زندگی همه چیز هم هیچ چیز معنی میشه ... ) . حال بگذار بقیه هرچی دوست دارند خطابش کنند . سرنوشت ، قسمت و ... من و تو میدانیم که هیچکدوم نیست .
مونای عزیز ، متنم را بدون سلام شروع کردم چون دوری میکنم از هرچیزی که رنگی از امید داشته باشه . به بهتر و بدتر فکر نکن هیچوقت ، زندگی همینه . یک خواب کوتاه ، یک بیداری دوره ای و گاها بلند ، یک خواب طولانی . تکرار این سیکل تا اینکه پس از خواب طولانی دیگه بیداری ای نباشه . البته دور از جون کل این جمع .تا اینجاشو اومدی ، پس بدون هنوز خیلی راه هست که باید بری . نه امید داشته باش نه بدبین باش . فقط واقع گرا باش و پارادوکس را با خودت تکرار کن .
به امید اینکه به زودی لبخندی نه زوری ولی کوتاه روی صورتت بشینه و عزیزانت اون رو ببینن . چه حاضرین ، چه غایبین ، چه خودت . ( چیشد راستی؟ من که از امید دوری میکردم ؟ نوشتم به امید اینکه؟ اه . یادت نره موناجان ، پارادوکس ، پارادوکس و پارادوکس ... قصه همینه )

11 بهمن 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : الف ش کامیار فخر
بوی عطر و موسیقی هرکدام قدرت اینو دارن ذهن انسان رو ماه ها و حتی سالهاا پرت کنن به گذشته، به خاطرات تلخ و شیرین
دیگه وای به ترکیب همزمان هردو
از صمیم قلبم برای قلب و ذهن ِ رنج کشیدتون آرزوی بهترین هارو دارم 🙏🏽
12 بهمن 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : الف ش کامیار فخر
با سلام و عرض تسلیت هر چند که کمی دیره. بنده رو عفو بفرمایید چون من همین الان این مطلب تلخ رو خوندم و سخت متاثر شدم. و با ابراز همدردی که هیچ وقت برای یک همنوع دیر نیست. مونا خانم خیلی سخت و دردناکه و حتی تصورش قلب و روح آدم رو به درد میاره. خداوند لایزال به شما صبر عطا بفرماید. دل بی غم در این عالم نباشد/ اگر باشد بنی آدم نباشد. سرگذشتتون خیلی دردناک بود. ولی دردناکتر از اون اینه که آدم غم و دردی سنگین رو داخل سینه اش تحمل کنه و حتی نتونه اون رو بازگو کنه. حداقل شما تونستید چند خطی درباره اش بنویسید و دوستان شما رو کمی تسلی دهند. بگذریم ... به امید فردایی روشن تر

[EDITED] 1402/06/04 19:49
04 شهریور 1402 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : حسن شجاعی الف ش
سپاس از مهر و همدلی شما🌺.  همیشه قدردان محبت تک تک عزیزانم در این خانه ی معطر هستم.امیدوارم خداوندِ مهربان ،هیچ دلی را با غم همنشین نکند.  مخصوصا کسانی که نمیتوانند درباره ی دردشان چیزی بگویند... و همینطور کسانی که در این دوره ی زمانی آشفته که فاصله ی طبقاتی بیداد میکند ، از لحاظ مالی زمین خورده اند. همیشه پیش خودم فکر میکنم کاش کمیته ی امدادی هم برای کسانی که قبلا وضع مالی خوبی داشتند... خوب پوشیده اند- خوب خورده اند- خوب گشته اند- خوب خرج کرده اند- سُفره داری کرده اند- کمک کرده اند ... ولی الان برای حداقل امکانات برای بچه هاشون در مضیقه هستند... تشکیل میشد.
این دَردش خیلی بیشتره که کودکی بهترین امکانات را داشته باشد ، خوب خورده باشد ، خوب پوشیده باشد- به سفر رفته باشد ، با طعم و مزه و بوی انواع میوه ها و غذاهای خانگی و رستورانی آشنایی داشته باشد ، راه و رسم آداب معاشرت و ادب را بلد باشد، از لحاظ هوش و استعداد و ... سرآمد باشد، ولی الان فقط و فقط به خاطر مسائل مالی ، از همه ی این موارد دور بماند. کاش گاهی علاوه بر کمک به نیازمندان که همیشه نیازمند بوده اند و چگونه مصرف کردن را  یاد گرفته اند، به انسانهای آبروداری که هیچ کس نمیداند چه بر آنها میگذرد؛ کمک کنیم‌. کاش عزیزانی که گاهی بچه های کار را به رستوران دعوت میکنند ، بدانند!  از این به بعد، او هم با بوی غذاها بیشتر تحریک میشود. کاش گاهی هم بچه ای که قبلا وضع مالی خوبی داشته وطعم و مزه ی غذاها را  چشیده است و الان نمیتوانند برایش تهیه کنند و سهمش فقط قورت دادن آب دهانش است را به رستوران دعوت کنید. به نظر من کمک وکادو دادن به دختر بچه ای که همیشه مارک میپوشیده و الان از کفش عروسکی صورتی کهنه اش خجالت میکشه ،میتونه همونقدر و چه بسا بیشتر ، دلی را شاد کند.
خلاصه که در زمان حال ، بزرگترین دردی که نمیشه راجع به آن صحبت کرد ، همین موضوع هست و کم نیستند انسانهای شریف و آبروداری که در همین چندسال اخیر به این وضع افتاده اند و به هیچ کمیته و نهاد و خیریه ای وصل نیستند.
به امید روزی ‌که هرگز خبری از غمها و مشکلاتی که نمیشود درباره ی آنها صحبت کرد ، در کشور عزیزمان و همینطور جهان وجود نداشته باشد❣
05 شهریور 1402 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : Farnoosh فرهاد
درود بیکران بر شما و تمامی عزیزان سایت عطر افشان. امیدوارم حال شما و تک تک عزیزان خوب و سرشار از امید و سربلندی باشه. سپاس از نظر لطف شما و همه عزیزانی که با شما اظهار همدردی کردند. جای تقدیر و تشکر داره این مهربانی و حس نوع دوستی شما که فقیر و غنی رو در بر میگیره و این دید وسیع و بزرگوارانه شما که حال اون کسی رو که پایش از بالا به پایین لغزیده رو درک میکنید. ولی ای کاش درد آدما فقط ناشی از فقر مالی بود. گاه انسان از سلامتی و زیبایی و مال دنیا به قدر کفایت بهره مند هست ولی وقتی کاردی دسته اش رو میبُره خیلی دردناکه. وقتی شاد هستی همه دور و بر آدم هستن اما وقتی گرفتاری داری، درست زمانیکه بهشون احتیاج داری رهات میکنن تا در غم و رنج غوطه ور بشی. پدرم دی ماه سال ۱۴۰۰ فوت شد. یکی از مثل هاش این بود؛ میگفت سگی را خون دل دادم که با من آشنا گردد/ ندانستم که سگ خون میخورد خونخوار میگردد‌.‌.. با آرزوی سلامتی و تندرستی برای همه عزیزان

[EDITED] 1402/06/06 00:01
05 شهریور 1402 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : حسن شجاعی الف ش
با سلام و احترام خدمت بانوی محترم مونا ، بشدت تحت تاثیر نوشته شما قرار گرفتم!!! و خیلی دوست دارم بگویید این حادثه برای شما اتفاق نیافتاده !!! بیشتر دوست دارم یک درام باشد که ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است !!! این اتفاق در واقعیت بسیار خرد کننده است. امیدوارم هیچ بنی بشری چنین حادثه‌ای را تجربه نکرده باشد.
06 شهریور 1402 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : یاس Golnoosh
سلام و احترام متقابل خدمت شما دوست عزیز🌺
در ابتدا از مدیریت دانا و کاربلد سایت دوست داشتنی عطرافشان تشکر ویژه دارم که با درایت خود ، در آپدیت جدید سایت ، قسمت( نظرات بیشتر) را در صفحه ی بعضی عطرها که گاهی بحث های غیرمرتبط با ریویو عطر ، درج میشود ،سازماندهی کردند.
بسیار کار هوشمندانه و جالبی است. سپاس🌺
و بعد از مهر و لطف شما جناب mahmood سپاسگزارم. اگر ناخواسته باعث رنجش و تأثر شما شدم ، صمیمانه پوزش میطلبم.
و اینکه: متاسفانه این درام حقیقت دارد.

[EDITED] 1402/06/06 16:10
06 شهریور 1402 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Farnoosh هاشم پور
منی که اومدم نقدی از این عطر بخونم و الان هاج و واج دارم پشت میزم در و دیوارو نگاه میکنم!
نمیدونم چرا یاد خودم افتادم شهر رشت دانشجوی ترم دو بودم نزدیک عید بود اومدم خونه ولی طبق معمول سر مسائل بیخودی با پدرم بحثم شد ساکمو که هنوز بسته بود برداشتم پدرم اومد جلو و گفت اگه رفتی دیگه برنگرد میدونستم توی دلش داره برای بغل کردنم زار میزنه ولی غرور داشت، غرور داشتم؛ زدم بیرون و دیگه برنگشتم اون آخرین باری بود که دیدمش سالها ضجه زدم تا آثار مازوخیستی رو از روانم پاک کنم نتونستم! روان خسته ام مثل یه کشتی به گل نشسته! آب دریاچه هم خیال بالا آمدن نداره! بدون آب هم کشتی نمیتونه حرکت کنه! همونجا موندم توی همون شب لعنتی اون عصبانیت هنوزم عصبانی ام ولی محکوم! توی دلم گریه میکنم و همراه گریه ناله ای شبیه به کشیدن آهن روی آهن؛ بغض دارم!
18 شهریور 1402 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : Rezaرضا کورش اچ
سلام. آمدم نظرات را در مورد عطر مورد علاقه ام بخوانم ،نوشته شما را دیدم. واقعا خیلی ناراحت شدم . از اینکه این رایحه که برای من بسیار خوشایند و دلپذیر است ،میتواند برای شما چقدر ناراحت کننده و نازیبا باشد.
برای من تلنگری بود که لازم نیست با عطری که دوسش دارم دوش بگیرم ، شاید کسی در حوالی من با بوی عطرم آزار ببیند و یا حتی خاطره بدی در ذهنش مرور شود.
امیدوارم خداوند قدرت صبر به شما بدهد.
30 بهمن 1402 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : Rezaرضا ادیب جلالی
بسیار از لطف شما سپاسگزارم دوست عزیز.
صفحه عطر اپوس ۱۰- برای من صفحه ی همدلی و مهر و محبت دوستان ندیده ام است که هرچند وجود جسمانی و فیزیکی آنها را هیچگاه درک نکرده ام ، اما گرمای محبت و همدلی آنها ، تا همیشه ،گرما بخش قلبم ،خواهد بود.
30 بهمن 1402 پاسخ تشکر
40 تشکر شده توسط : Farnoosh Mahmoudreza ganjali
نمیدانستم برای خانم مونا عزیزمان این اتفاق ناگوار رخ داده....این عطر برایم معنای دیگری پیدا کرد..دستم به قلم نمی آید.. سکوت میکنم....در پناه خدا باشید🖤
27 مهر 1403 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : nazanin فرهاد
وای 😭 چقدر متأثر شدم، براتون آرزوی آرامش دارم...
اینکه بعضی از بوها با روح و روان آدم بازی میکنن حقیقته، خودم تجربش رو داشتم...
بوی کرمی که شب قبل اون اتفاق موقع خواب به صورت و لب هام زده بودم و خوابیدم، جمعه یک شهریور شوم، تابستون بود و روز تعطیل و تا وقتی که دلم میخواست میتونستم بخوابم، اما آرامش خوابم به یکباره با صدای برخورد و جیغ به هم ریخت، بدون اینکه متوجه بشم چطور بیدار شدم دنبال صداها به حیاط رفتم و با پیکر نیمه جان پدرم که از پشت بام طبقه دوم به پایین سقوط کرده بود روبرو شدم، جمجمه شکافته و تکان های عجیب و بوی اون کرم...پدرم اون موقع فوت نکرد اما بعد از دو سال و سه ماه تحمل فراموشی و نابینایی و نیمه هوشیاری در چهل و اندی سالگی از اون زندگی پردرد راحت شد💔
نکته قابل تامل این اتفاق اینجا بود که پدرم قصد ساختن طبقه دوم رو داشت و وقتی که میخواست کارگر انتخاب کنه همیشه پیرترین کارگر که کسی انتخابش نمیکرد رو میاورد و اکثر کارها رو خودش انجام میداد و کارهای سبک‌تر رو به کارگر میسپرد، اون روز هم برای اینکه کارگر پیرمرد سختش نشه ازش خواسته بود که پایین بمونه و خودش بره بالا و مصالح رو با کمک هم انتقال بدن که آهن زیرپاش کنده شد و ... اون روز پیرمرد زار میزد و معذرت خواهی میکرد میگفت همش تقصیر من بود 😔
سالها بعد از اون اتفاق هروقت بوی کرم لعنتی به مشامم میخورد ناخودآگاه به اون لحظه که انگار همه چی رو دور تند اتفاق افتاد پرتاب میشدم، با اینکه خیلی وقته اون بو رو استشمام نکردم اما هنوزم تو خاطرم هست و دقیقا میتونم به یاد بیارمش😞...
10 آذر 1403 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : بابک nazanin
تسلیت میگم روح پدر بزرگوارتون شاد 🥀
10 آذر 1403 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : فرهاد بابک
ممنونم فرنوش عزیز 🙏🌷 یاد رفتگان شما هم گرامی🖤 عمر باقی عزیزانتون طولانی♥️
11 آذر 1403 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : بابک 🄼🄾🄽🄰
ممنونم عزیزم ❤️🌹
11 آذر 1403 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : Shiva Ft بابک

عجب پارادوکسی شدن Opus VIII و Opus X
شادی و ماتم
رقص و عزا
روح نواز و روح خراش
سرخوش کننده و سرافکنده کننده
یاس و رقص شکوفه ی پرتقال و ناله ی چرم و مرگ شمعدانی
زعفران گرمی بخش و فلز و تزریق سرمایی کشنده
گل انداختن گونه ها و یخ زدن انگشتان دست و پا
موانین و حبیبی
ترامپد و سکسوفون ، و پیانو و گیتار
اخ سالومه امشب این متناقض نما از آن توست..

08 بهمن 1401 پاسخ تشکر
31 تشکر شده توسط : Rohaam Rezvani

10
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
9
طراحی شیشه
خونی مقدس
صبری عظیم
انتقامی دلچسب
انتقامی از جنس هنر و با ذوق موسیقی. انتقامی دیر هنگام ، ولی لذت بخش و ارضا کننده.
کودکی که اشک هایش رو با خون پدر و مادرش در می آمیزد و با شدت خشم و امید به روز انتقام زندگیش رو وقف روز موعود و حسابرسی میکنه. موسیقی از جنس خون و آهن و تلافی . لطافتی که فقط ظاهر خودش رو حفظ کرده و در باطن مثل شمشیری تازه تیغ خورده خشمگین هست و به دنبال زخم زدن و شکافتن عقده های انباشته شده از دوران کودکیه. صدای سوزناک ویولون و رایحه رز سرخ شدت این حس انتقام رو براش روز به روز بیشتر میکنه.
سرانجام بعد سال ها انتظار و حبس کردن خشم و نفرت در پشت پرده هنر و لطافتی ظاهرین، روز انتقام فرا می رسد و شمشیر خشم و انتقام جسم های گناهکار رو میشکافد. اکسیدی از کف و خون در فضایی دم کرده و فلزگون. صحنه ای خشمگین و دلخراش ولی پر از حس لذت و آرامش و تضادی بزرگی که در آن نمایان هست.
در آخر خشم ها فرو میریزد و خون های ریخته شده نفرت و حس انتقام را میشورد و آنچه میماند فقط رایحه ای لطیف از رز زیبا و نوای ساز است.
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : سیمین طارمی Mahmoudreza ganjali
به به ....دست مریزاد جناب شوشتری نازنین با احساس شما هم دستی پر احساس بر قلم داری ،عیان نمیکنی برادر،تشنه ایم بنویس ،که این نوشته ها میماند و بس .بنویس ....بنویس
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟 𝑆
جناب شوشتری باور بفرمایید توی داروخانه بعد از سر و کله زدن با بیمار و نسخه و دارو و ویزیتور و چک و دعواهای همیشگی بیماران توی داروخونهو...امیدم به خوندن این دست نوشته های شما عزیزانه که هر از گاهی این سایت رو باز کنم و انرژی بگیرم برای چندتا نسخه و درگیری دیگه😂
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : nazanin محمد
سلام و عرض خسته نباشید ارژنگ خان بزرگوار :
خدا قوت بده قربان خسته نباشید ..لطف شما هست که شامل حال بنده می شود من هم الان که دارم این کامنت رو براتون می نویسم هنوز توی محل کارم مشغول کار هستم مثل شما هر از چندگاهی برای ریفرش شدم یه سری به سایت عطر افشان میزنم. امید و انرژی مضاعف رو براتون خواستارم از خداوند. پیروز باشید
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : nazanin محمد
تا نسخه ی ما ، کی و کِی بپیچد !
نسخه ی ما نیز بپیچ ارژنگ جانم ☺
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin

سلام.

دیدن اپوس 10 در کالکشن‌ امواج‌ در سایت عطرافشان کمی عجیب به نظر میرسه. بعدا متوجه میشید چرا عرص میکنم‌عجیب.

من نمیخوام رویوش کنم کامل و تشریحش کنم اما تمایل داشتم نت وارنیش یا با ترجمه ی عطرافشان "رایحه رنگ " رو برای اولین بار تشریح کنم. قبلا‌ بنده راجع به رز‌و انواع اون و ترکیبات و مواد موثره ش صحبت کرده بودم. رز در اینجا از نوع رز داماسینا اما فلزی تر و تیز‌ و تندتر تر و چوبی و سمباده ای هست و ...

تشدید رایحه ی اون در کنار ژرانیوم یا همون گل شمعدانی بیشتر هم میشه . و داستان زمانی به حد پیچیدگی خودش میرسه که وارنیش یا "رایحه رنگ " هم درگیر داستان اصلی میشه.
" رایحه رنگ" برای تشریح و ترجمه اون چندان صحیح نیست و "روغن جلا" مناسبتره. این رو حتی از ظاهر جلا خورده ی شیشه که شبیه به لاک سرخ براق هست میشه متوجه شد.
این بوی روغن جلا حدس میزنید چگونه ایجاد میشه؟
تاکنون روغن جلا رو بو کردید؟ بوش شبیه به لاک هستش تا حدی اما فلزی تر و کمی صابونی تر و آلدهیدی تر و تیز تره.
آکورد وارنیش ترکیبی از ایناست:
چوب گایاک+ اسطوخودوس+ژرانیوم+ جاسمین (ترکیبات آلدهیدی درون جاسمین که حس آلدهیدی-صابونی-فلزی به رز اصافه میکنن)

با احترام
02 تیر 1395 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali Selenophile
پاسخ مدیر : ممنون. ترجمه اصلاح میشه.

8
رایحه
9
ماندگاری
8
پخش بو
8
طراحی شیشه
با درود حضور عزیزان همراه سایتِ معطر و دوست داشتنی عطرافشان، بارها سمپل این عطر رو نگاه کردم و با توجه به نظرات منفی که شنیده بودم عطر دیگه ای رو بعنوان جایگزین مورد تست قرار دادم!! و اما بالاخره تصمیم گرفتم تستی از این عطر داشته باشم و ببینم برند آمواژ(امواج) با گل رُز در این عطر چکار کرده، ابتدا مطلبی در مورد رُز و دیدگاهها و کاربردهای این گل زیبا در جوامع و فرهنگهای مختلف که مهمترین آنها عبارتند از :عشق و علاقه، شرف و زیبایی، تعادل و صبوری، شور و هیجان، هوش و رازآلودگی-رُزها به اشکال مختلف در هنر مورد استفاده قرار گرفته اند، بطور مثال در هنر رنسانس، رُز با هشت گلبرگ نماد تولد دوباره و در تاروت به معنی تعادل است. در یونان باستان رز را متعلق به آفرودیت الهه ی عشق میدانند که همیشه حلقه ای از رُز دور موهای خود داشت و در پایان زندگی عشقی خود، معشوقه اش آدونیس را غرق در وانِ پر از خون و گلبرگهای رُز سرخ یافت، همین افسانه رُز را به نماد عشق ابدی تبدیل کرد. گل محمدی، نوعی گل رز در ایران است که عصاره ی آن طی فرایند گلاب گیری استخراج میشود. اما کاربرد رز در عطر سازی، رز که در صنعت عطر سازی به آن لقب ملکه ی گلها داده شده اصلی ترین ماده در عطرهایست که پایه ی گلی دارند آنها(رُزها) معمولاً در شبها معطر میشوند و قبل از طلوع خورشید حجم زیادی از بو در محیط پخش میکنند، رز کنتیفولیا(صد برگ) که در جنوب فرانسه و رز دمشق که در کشورهای عربی یافت میشوند دو گونه ی مشهور هستند که در عطرسازی کاربرد فراوان دارند، استفاده از رایحه ی گل رز در عطرها به دلیل بوی شاداب کننده باعث برانگیختن احساسات درونی انسان میگردد. اما برسیم به آمواژ(آمواج) اوپوس دَه(10) یا X که عطریست بر پایه ی گل رز و البته نه رزی که از آن گلاب استخراج میشود، رُز در این عطر، رُزی گس و اسیدی هست یک رُز فلزی که یا عاشق آن میشوید و با رایحه ی رز در عطر آشتی میکنید و یا بر تنفر شما از عطرهای رُزی می افزاید و به اصلاح(Love or hate) عشق یا تنفر است. همینطور که میبینیم تصویری از یک ویلون بر جعبه ی این عطر نقش بسته و بیانگر داستانی جالب از آمواژ است که باید ببینیم چقدر با کانسپت(Concept) عطر همخوانی دارد؟ داستان برمی‌گردد به جریان یک سازنده ی ویلون در سال 1681 که همسرش را در زمان وضع حمل از دست میدهد و با شیون قسمتی از خون او را به رزین ویلونی که در حال ساخت آنست آغشته میکند تا قسمتی از وجود او را برای همیشه زنده نگهدارد، داستانی که در سال 1998 در فیلمی بنام ویلون قرمز بنمایش در آمد و داستان ویلونیست که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و به هر کجا میرود باعث غم و اندوه میشود!! این عطر حاوی عصاره ی رُز و آکوردهای گل رُزِ کَلمی،گل رُز خونی، غنچه ی رز و اکسید رز است که شاید بیانگر احساسات مختلفی باشد که ویولن داستان در طول عمر خود شاهد آن بوده است. شگفت انگیزترین آکورد بر پایه‌ی رُز در این عطر اکسید گل رز است که روح و قلب انسان را در تلخی فلزی غرق میکندکه رایحه ای شبیه دلشکستگی و خون ریخته شده است، این عطر بر روی یک محور شمعدانی میچرخد که در پس زمینه ی عطر قرار دارد، در عمل بیشتر بوی رز فلزی و برگهای سبز محسوس هستند رایحه ی کلی عطر بطرز شگفت انگیزی آشنا و آرامش‌بخش است و با توجه به اینکه انتظار میرود حس خشن فلزی داشته باشد با حسی لطیف و شیری بسیار فریبنده ایی همراه است!! یکی از نکات جذاب رایحه اینست که آمواژ زاویه ی جدیدی در تم رز عودی را در این عطر بکار برده هر چند که شاید نتوان در این ترکیب ردپایی واضح از عود را پیدا کرد اپوس 10 در واقع عطریست که طراحی آن از برند آمواژ و شناخت کریستفر چونگ از شرق و مردم آن، انتظار میرود. به شخصه برای آشتی با گل رز عطر تامفورد رُزپریک را پیشنهاد میکنم چرا که عطریست که بجای نمایش بُعد غم و اندوه از رُز بعد عاشقانه ی آنرا به تصویر می‌کشد!! و میتوان گفت از عطرهایست که پس زدن آن کاری دشوار است. بعنوان یکی از عطرهایی که تلخی بیشتری از اکسید گل رُز را در آن میتوان یافت،میشه به دام رُزا از له لیکویید ایمجینر اشاره کرد
( Les LIQUIDES IMAGINAIRES Dom Rosa)
که ترکیبی جذاب از رز دمشق و شامپاین است.
با عرض پوزش بابت طولانی شدن مطلب و تشکر از صبر دوستان، و تشکر ویژه از دست اندرکاران سایت جامع و معتبر عطر افشان
روزگار بکام،پایدار باشید🥀

[EDITED] 1401/03/11 01:05
10 خرداد 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : nazanin rick

10
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
9
طراحی شیشه
سلام به دوستان عزیز:
قابل ذکر هست که درک این گونه روایح شامه بسیار با تجربه و کارامدی میخواد و با یه تست اصلا نمیشه راجب بهش نظر داد. معمولاد رایحه رز برای ما ایرانی ها یاد آور مسجد و حرم و الفاظ دیگری که دوستان به کار بردن هست و چون واقعا رایحه ارزشمند و غنی ای هست برای جاهای به اصطلاح مقدس و با ارزش به کار برده میشه و اینگونه جبهه گیری در رابطه با این رایحه فقط تو ایران دیده میشه. یه موضوع دیگه که باید بگم اینه که همیشه مکان ها و مقبره های خیلی با ارزش چه از نظر مقدسات چه فرهنگ و تاریخ و ادبی با گل های رز و خانواده این گل ،گلکاری و تزیین میشن به خاطر غنا و زیبایی رایحه این گل ..چند تا مثال هم بزنم براتون فضای اطراف مقبره حافظ در شیراز، مقبره فردوسی در طوس ، مقبره مولانا در قونیه (فکر میکنم) ،مقبره نادر شاه افشار در مشهد تمامی اماکن مذهبی و مقدسمون که حداقل با رایحه گلاب پوشیده میشن همیشه.
22 خرداد 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin شایلین

چه بگویم از opus x؟
نمی‌دانم می‌پسندم آیا؛ نمی‌دانم منزجر می‌شوم از بوییدنش. هیچ نمی‌دانم.
گفتنی ها را دوستان گفتند. به شعری از محمود درویش بسنده می‌کنم...

میانِ ریتا و چشمانم، تفنگیست.
و آنکه ریتا را میشناسد، خم میشود؛ و برای خدایی که در آن چشمان عسلیست،نماز می‌گذارد.
و من ریتا را بوسیدم، آن‌گاه که کوچک بود و به یاد میآورم که چه سان به من درآویخت، و بازویم را، زیباترین بافته‌ی گیسو فروپوشاند.
و من ریتا را به یاد میآورم...
به همان سان که گنجشکی برکهی خود را به یاد میآورد
آه؛ ریتا...
میان ما یک میلیون گنجشک و تصویر است؛
و وعده های فراوانی، که تفنگی به رویشان آتش گشود!
نام ریتا در دهانم عید بود؛
تن ریتا در خونم عروسی بود؛
و من در راه ریتا دو سال گم شدم؛ و او دو سال بر دستم خفت
و بر زیباترین پیمانه ای پیمان بستیم، و آتش گرفتیم
و در شراب لبها...
و دوباره زاده شدیم!
آه؛ ریتا
چه چیز دیده ام را از چشمانت برگرداند؛ جز دو خواب خفیف و ابرهایی عسلی...
بود آنچه بود.
ای سکوت شامگاه؛ ماه من در آن بامداد دور هجرت گزید...
در چشمان عسلی او شهری بود...
ای آوازخوانان؛ ریتا برفت.
میان ریتا و چشمانم تفنگی است...
___
ریتا اما معشوقه محمود درویش بوده ظاهرا؛ که به جبهه مقابل پیوست و سربازی رقیب شد.
رفتن ریتا اما، می‌بینید که فقط رفتن نبود؛ دلهره و وحشت همراه بود و بس.
بوی رفتن ریتا، کاری از آمواژ. بوی خون خودم که از قلب تکه تکه شده‌ام می‌شنوم... با آرشه‌ای آغشته به خون خود ویولن می‌زنم و صدای ناهنجاری حالا به گوش می‌رسد؛ نه این‌که تخصصی در نوازندگی ویولن نداشته باشم! آرشه خونین است و دستانم سرخ از خون، پس نمی‌توانم به روشی صحیح آوای درست و غیرفالش را از ویولنم استخراج کنم... چشمانم درست نمی‌بینند...
23 آذر 1402 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : نیلا ی مریم میربیک

1
رایحه
9
ماندگاری
10
پخش بو
6
طراحی شیشه
کاملا بوی عودی رزی میده . رزی از نوع بلغاری ک بوی تیزی داره .رایحه ای با پخش بو و ماندگاری به شدت بالا. بوی فرش امام زاده های پر ترددی رو میده ک احیانا خادمش تا بحال اون فرش رو نشسته و اون امام زاده در کشورهای عربی دفن شده . روغن جلا و سنگینی فلزات و کمی رایحه چرمی ، بوی تند و سنگین عرق رو میده ک با گل رز و عود مخلوط شده !!!! فقط به این علت نگهش داشتم ک اگه دیدم کسی ک دوسش ندارم ، لباسی بپوشه ک دوسش دارم ، دو تا پیس اسپری کنم به لباسش ک مجبور شه لباسشو بسوزونه تا دلم خنک شه!!!!!!
12 تیر 1398 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط :  حسینی آماتور 2

10
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
9
طراحی شیشه
اگه دنباله کانسپت این عطر رفته باشین و جعبه اون رو ببینید متوجه ویولن قرمزی میشین که از روی یک فیلم به همین نام ایده برداری شده که این قرمزی رنگ ساز با خون بوجود اومده.... به نظر من هم طراحان این کار دقیقا می خواستن به بوی خون و اون حس گرم و فلزیش برسند.
29 مرداد 1396 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : الف ش nazanin

از توصیفات دوستان متوجه شدم پوشیدن این عطر برای مراسم خاصه،
عطاران این شیشه در پی زنده کردن اساطیر بودن اما احتمالا با یکی از مراسم اعتقادی مسلمانان آشنایی نداشتن!!
مراسمی در کشورهای مختلف تحت عنوان قمه زنی برگزار میشه. که بوی فلزات خون و گلها به صورت لایو قابل استشمام هست. اگر در جو این مراسم قرار گرفته باشید یک احساس آخرالزمانی به آدم دست میده که فکر کنم هدف سازندگان عطر همین بوده.
با خوندن توصیفات بوی شخصیت های بازی های رزیدنت اویل مخصوصا ربکا تو ذهنم تداعی شد.
21 آذر 1400 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : سعید رضایی شوشتری Maary

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟