VERSACE - Dreamer Versace

ورساچه دریمر

مردانه
کد کالا : ATR-32109
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی فوژه
عطار :
طبع : گرم
مشخصات تولید
نام برند : ورساچه
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 1996
کد کالا : ATR-32109
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 70
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
3,540,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    5
  • نمی پسندم
    1
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    1
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    1
  • رسمی
    1
تعداد رای های ثبت شده : 17
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

عطری که برای شخص رمانتیک ساخته شده است. شروع رایحه آن شیرین است، پایان آن یک ردبوی کاملاً رمانتیک چوبی گرم بر جای می‌گذارد. نت‌های ابتدایی شامل سالویا، اسطوخودوس و نارنگی است. شمعدانی، رز و تنباکو در میانه آن قرار داند که با خط‌بویی از سدر و دانه تونکا خاتمه می‌یابد. این عطر در سال 1996 ساخته شد. 

برند ورساچه
طبع گرم
سال عرضه 1996
گروه بویایی شرقی فوژه
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان
اسانس اولیه نارنگی ماندارین، اسطوخودوس ، سالویا
اسانس میانی رز ، شمعدانی ، میخک صدپر ، تنباکو
اسانس پایه دانه تونکا ، خس خس ، سدر ، درخت نراد
نمره کاربران
Dreamer Versace-ورساچه دریمر
رایحه
7.9
7 رای
ماندگاری
7.9
7 رای
پخش بو
7.9
7 رای
طراحی شیشه
7
7 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند ورساچه
اخبار برند ورساچه
عطرگرام
نظرات کاربران (8 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
سلام دوستان این ادکلن رو کسی استفاده کرده؟؟
پخش و ماندگاریش چطوره میخوام بخرمش؟؟
13 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
سلام دوست عزیز
احتمال اینکه خوشتون بیاد خیلی کمه عطر خیلی گلی و خنک اگر بالای 25 سال سنتون باشه و عطرای جدی میپسندین این عطر شما نیست
15 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin Ehsan

7
رایحه
7
ماندگاری
7
پخش بو
8
طراحی شیشه
سلام و عرض ادب خدمت همه عطر دوستان
اشتباه کردم و خریدم البته خدا رو شکر عطر گرانی نیست 😞 کیفت نوت ها بسیار بالا اما سلیقه من نیست
رایحه ماندارین برای من که سنم ۳۲ سال اصلا جالب نیست بنده هم مثل جناب navid.mhz عزیز همون حس بهم دوست داد ولی بیشتر از همه از قسمت ماندارین خوشم نیومد رایحه خیلی زنانه طوره برای من کاملا زنانس البته من در فصل زمستان دارم این نظر میدم ولی عطر برای فصل گرم
02 آذر 1401 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : فاطمه فیضی Maary

8
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
8
طراحی شیشه
"Versace Dreamer"

با درود خدمت دوستان عزیز و دست اندرکاران سایت معطر عطر افشان.

"ورساچه دریمر"(خیالباف)
عطر مورد تست بنده نمونه ی قبل از ریفرلموله ی دریمر بود.
در نمونه ی وینتیج (قدیمی) این عطر ترکیبی سرزنده و متعادل بود،
ترکیبی متوازن و شفاف بخوبی کیفیت بالای مواد استفاده شده در نسخه ی ابتدایی محسوس بود
اسطوخودوس پر رنگ و واضح بیشتر حس میشد
برگ تنباکو با حالتی خیس و تازه،
ماندارین با رایحه ای طبیعی بهمراه مریم گلی همچون عصاره ای با فضایی دارویی شروع عطر را رقم میزد و فضایی غبار آلود و کمی سبز به عطر میدهد،و در میانه ی عطر فضایی در هم تنیده شده از گلها خود نمایی میکند که در راس آنها گل رز نرم و ابریشمی قرار دارد، شمعدانی حالتی تازه و نعناعی به عطر میدهد و میخک رایحه ای تند تیز دارد و سدر فضایی سبز به رایحه ی کلی داده، تونکا همراه تنباکو فضای تنباکویی عطر را تقویت میکند و در مجموع عطریست با فضایی تنباکویی و سبز و کمی خاکی و چوبی، عطریست مردانه و نسبتاً خشن که جز هوای خیلی گرم بخوبی در سایر آب و هوای معتدل و سرد قابل استفاده است،
و با استایل رسمی و کژوال نیمه رسمی قابل ست کردن است ولی برای استفاده در مراسم رسمی همچون جلسات اداری و قرارهایی خاص چندان مناسب نیست و اگر هم مورد استفاده قرار بگیرد بهتر است با حداقل دُز اسپری شود.

نگارش جذاب جناب سخی بهانه ای شد تا توضیحاتی از برداشتی که از این عطر داشتم رو تقدیم حضور عزیزان کنم.
سپاس از همراهی دوستان عزیز
و تقدیر از دست اندرکاران سایت جامع و معتبر عطر افشان
روزگار بکام
پایا و مانا باشید 🥀🥀
24 تیر 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
چه کار خوبی کردید جناب اردشیر
سلام بر شما
امشب در این فکر بودم که تا دوستی نگفته به صفحه ی این عطر مراجعه کردم و جز خاطره ندیدم ! کمی هم از عطر بنویسید ! شرحی از عطر تقدیم کنم .
لیک وقتی توصیف زیبا و کامل شما را خواندم ، دیدم بسیار بهتر از آنی که من مینوشتم تقدیم دوستان کرده اید !
درود بر شما . سپاسگزارم .
از زیباترین و رویایی ترین تنباکویی ها .
انشاله ریفورموله نابودش نکرده باشد !


لازم دیدم توضیحی بر یک موضوع عرض کنم
بسیاری از دوستان گلگی دارند که چرا راجع به فلان عطر ریویوی ثبت نشده یا چرا دوستان نسبت به عطری لایق کم توجهی کرده اند ؟
تعداد عطرها حتی در قدیم هم زیاد بوده است دوستان عزیزم .
هر کدام از ما یک شیشه عطر میخریدیم و مدتها استفاده میکردیم . برخی اصلا به یاد ندارند آنها را مگر اینکه اتفاقی عکس اش را ببینند تا به یاد آید .
برخی به یاد دارند ، لیک رایحه را فراموش کرده اند به جزء ، و میترسند مبادا توضیحی از حدسیات بزنند و آن توضیح در طول اینهمه زمان دستخوش اشتباهاتی شده باشد .
برخی هم اصلا دکانت یا باقیمانده ی عطر را ندارند که توصیف دقیق کنند .
برخی نیز به همه ی عطرهای قدیم یا جدید دسترسی ندارند .
برخی نیز چون من حوصله ندارند :)
همیشه ، یک پا میلنگد !
آنکه میتواند ، ندارد و آنکه دارد نمیتواند !
همین است که اگر دوستی از دوستان کاربلد ما هم داشت و هم توانست و توصیفی دقیق از یک عطر کرد آن توضیح را باید بسیار قدر شناخت و به طرزی شایسته قدردانی کرد .
دوستان فعالی داریم که روزانه این زحمت را میکشند !
واقعا دست مریزاد دارند !
زنده و پاینده باد انشاله .
بعید میدانم سرعت ما به سرعت ساخت و حضور عطرها برسد :)
همیشه تعدادی جا میمانند !
یادآوری دوستان میتواند مفید باشد .
انشاله روزی برسد که چندان استاد فعال داشته باشیم تا سرعتمان از عطرها سبقت گیرد و هر عطری حداقل ریویو یک کاربلد حرفه ای را در صفحه داشته باشد .
لطف و زحمت عطرافشان و مدیر نازنینمان فراموش نشود انشاله .
درودهای بسیار
24 تیر 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : علیرضا ملک هاشم پور
درود بر شما جناب سخی عزیز و بزرگوار و سپاس از توجه شما و دوستان عزیز .
به نکته ایی اشاره کردید که واقعاً بجا بود،
در موارد زیادی عطرهای قدیمی که تست و استفاده شده اند دو مورد رو بهمراه دارند اولاً شرحی که نوشته شده معمولاً دقیق و در حد ارائه نبوده چرا که در حد آشنایی شخصی با تفکیک نُتها بوده و در اون موقعیت خرید غیر حضوری و اینترنتی به این ترتیب وجود نداشت و در حال حاضر اگر شرح عطری عنوان میشود باید در چهار چوبی باشد که تا حد امکان کمکی جهت خریدهای غیر حضوری باشد و بهمين دلیل همینطور که فرمودید وقتی عطر در صفحه ظاهر می‌شود اون عامل محرک را بوجود می‌آورد که دوستانی که سابقه ی استفاده داشته اند دست به قلم شوند، که در این حال باید یا بررسی قبلی وجود داشته باشد یا دسترسی به عطر مورد نظر باشد تا با تکمیل بررسی گذشته ارائه شود. مورد دوم با شرایط حاکم بارها پیش میاد که دست بقلم می‌شویم برای نوشتن شرح رایحه ایی که ذهن یاری نمیکند
چرا که:
چنان خشک سالی شد اندر دمشق-
که یاران فراموش کردند عشق-
و تنها امید بر آن که روزی همگی با ذهنی آرام به سمت علائق خود بروند.
بنده هم به سهم خودم از شما و دوستان عزیزی که بدون ایجاد حاشیه متنهایی در راهنمایی صحیح روایح با قلم زیبا و تواناشون ارائه میکنند،الخصوص مهربانوانی که در جمع حضور دارند و سهم بسزایی در معرفی ها و بازخوردها دارند کمال تشکر را دارم، و طبیعتاً حضور تک تک اعضاست که باعث زیبایی این جمع و بالا‌رفتن سطح اطلاعات جمعی شده است-
و تقدیر ویژه از مدیریت محترم عطر افشان که پایه گذار ایجاد چنین فضایی برای علاقمندان و عاشقان به دنیای روایح هستند را دارم.
و در انتها امیدوارم که با پیوستن اعضای قدیمی که حق استادی برجمع دارند و اعضای جدید و دوری از تعصبات بیمورد در هر چه زیباتر شدن مجموعه کوشا باشیم.
اوقات بکام
ارادتمند
معطر و مانا باشید🥀🥀
24 تیر 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : علیرضا ملک هاشم پور
مهمترین نکته ی این خاطره ی طولانی از قلم افتاد دوستان عزیزم !
سلام
آن قاضی ی منتخب خدای ، آن مرد بزرگ ، آن روحانی که برخلاف عده ای که این صفت بر خود دارند به قید ، به واقع روحانی بود ، بیش از سی سال نداشت !
در جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبری ست
ورنه هر گبری به پیری ، میشود پرهیزکار !

این مهمترین نکته از قلم افتاد که لازم دیدم جوانان عزیز و معطر این خانه مطلع گردند .
26 تیر 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : هاشم پور Bizi

عطر اعجاز خدا !

دوستان عزیزم سلام
دیشب با قاضی ای از قضات خدا همصحبت بودم .
این کلام ، مرا به یاد خاطره ای انداخت . عطر اعجاز خدا !
در زندگی ام بسیار معجزه دیده ام به چشم !
لیک این یک ، از بزرگترین ِ آنهاست .
تا کنون برای احدی تعریف نکرده ام زیرا در جوانی ، شرمساری بسیار است به خطا !
گاهی پرده بر چشم مردمان می افتد چنان که معجزه ی پیش پا نمی بینند و دیده گان در مناظر دوردست سیر میکند !
هر چند کمی مرتبط است به اغماض با این عطر لیک طولانی ست این خاطره . دوستان بر من ببخشند . آموزنده است از چندین جهت ، خصوص برای جوانان .
از حوصله ی برخی دوستان خارج است لیک شاید مقبول خاطره بازان یا ریزبینان و کنجکاوان اسرار واقع گردد !
در روزگار جوانی ( سال ۸۰) دوست نزدیکی داشتم . یک روز به همراه دوستش مهمان من بود . پرسید اگر کسی در منزل تو از آن پودر سفید ملعون ( که نمیخواهم اسمش را بیاورم ) استفاده کند ، حکمش چیست ؟
میدانستم که اخلاقیات مرا میداند لیک حدس زدم عمدا پرسیده تا دوستش بشنود .
گفتم درست است مجردیم لیکن چند کار درین منزل ممنوع است . خدا نکند که ببینم ! یکی اینکه من برای بانوان احترامی ویژه قائل ام . ازین دست ارتباطات بیزارم . دوم حتی نام این ملعون سفید را اینجا نیاورید . سوم ماده ای استفاده نکنید چنان که گیج شوید و گم شوید :)
این کمد ( که معروف بود به کمد آقای ووپی ! ) لبالب است از شربت های خارجی و دست ساز خودم و ماءالشعیرهای خارجی و دست ساز خودم ! نیاز به اجازه هم نیست . سنگ سیاه هم برای شمای بیمار هست ( بیماری ی مادرزاد ریه داشت ) و داستان پدرم را تعریف کردم که دوست برادرم یک بار منزل ما آمد و از جیب اش کاغذی در اطاق برادرم افتاده بود ، من پیدا کردم و دیدم پودر سفیدی در آن است به پدرم نشان دادم که این چیست ؟ پدرم تا مرز سکته رفت و تا خودش به چشم ندید که در دستشویی ریختم و سیفون را کشیدم رضایت نداد و تا صبح بیراه به برادرم میگفت بخاطر دوستش ! تا صبح ماجرا داشتیم !
این داستان تمام شد .
پدر دوست ام رئیس امور اداری ی شرکت نفت بود . بازنشسته بود خدایش بیامرزد . مدتی ست به رحمت خدا رفته به مرگی زیبا . از بزرگترین مردانی بود که در عمرم دیدم . مومن واقعی .
مرا خیلی دوست داشت . میگفت تو یکی از پسران منی و به واقع من در منزل آنها یکی از پسران بودم .
او یک مرد خدا بود و مسلمانی واقعی . بسیار محترم بود .
پنج پسر داشت همگی عالی . پدری بود که هر پنج را به سرانجام رساند به بهترین شکل . پسر سوم اش دوست نزدیک من بود . حاجی ( پدر ) مخالف سرسخت هر گونه دود بود . اگر رئیس جمهور به میهمانی می آمد و میخواست سیگار بکشد ، میگفت زیرسیگاری نداریم و بفرمایید بیرون سیگار بکشید ! تا این حد !
اما میدانست پسرش بدلیل بیماری ای خاص از ریه که حتی شهر محل سکونت را کلا با همه ی مشاغل پسران جابجا کرده بودند بدستور پزشک ، درمان نشده بود و باز به دستور پزشک استفاده از سنگ سیاه تجویز کرد تا خوب شد .
اما ، زجر درین دنیا چون انرژی ست ! نابود نمیشود بلکه از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود ! زجر اجبار است !
اینبار زجر اعتیاد پسر را میکشید هر چند اصلا در ظاهر این اعتیاد هویدا نبود . بسیار شیک و جوانی بود رعنا .
ثروتمند شهر بودند . حاجی خوشبویی ی مرا دوست میداشت خصوص این عطر را . یک شیشه دستریز آماده کرده بودم که برایش ببرم .
یک شب ساعت دوازده حاجی زنگ زد که فلانی آب به دست داری بگذار و برس . طبق معمول کت و شلوار پوشیدم و معطر و شیشه را هم در جیب گذاشتم و رفتم .
دیدم همه ناراحت و نگران اند ! چه شده ؟
گفتند فلانی ترک کرده و تشنج کرده ! گفتم حاجی ترک آن تشنج ندارد ! چه غلطی کرده ای پسر ؟ دیدیم بعله !
ماجرا چیز دیگریست ! حال چه کنیم ؟ حاجی که در حال سکته بود گفت من راضی به مرگش نیستم . امشب برایش تهیه کنید تا فردا دکتر ببریم . گفتم حاجی من تا کنون اینکار نکرده ام ! از کجا ؟ چطور ؟
خودش گفت با ماشین نرو . آدرس میدهم با آژانس برو و این مقدار پول را ببر و خودم زنگ میزنم هماهنگ میکنم .
حاجی هم گفت شرمسارم . پسران بزرگ نیستند کوچک تر ها هم که توانایی ی انجام ندارند .
راه افتادم ! مسیر ؟ صد کیلومتر آنطرف شهر ! در یک محله ای که اگر کلاهم می افتاد ، نمیرفتم !
از آژانس که پیاده شدم دیدم چقدر شلوغ است اینجا !
و همه با تعجب مرا برانداز میکنند که اینجا چه میکنم !
یارو مرا نشاند در منزل و پول را گرفت و ده بار با موتور رفت و آمد ! سپس ده بسته ی کوچک ( که بعد فهمیدم هر کدام نصف گرم بوده ) در دست من گذاشت و گفت برو . با خود گفتم چرا ده تاست ؟ چرا یکجا نیست ؟!
راه افتادم به سمت ماشین . سه نفر جلو آمدند و یکی مچ دست مرا گرفت و گفتند آقا بیا در این مغازه !
شما نگو طرح بوده و این شلوغی به این دلیل است و اینها از لحظه ی ورود مرا تحت نظر داشته اند ! شخصی بودند .
آن کثافت ها در مشت دست چپ ام بود و آن فرد هم مچ دست چپم را گرفته بود . دیدم کار از کار گذشت !
چنان با هوک دست راست به صورتش زدم که وارونه شد آن دوی دیگر هم ایضا ، زمین خوردند ، راننده هم فرار کرد دیدم سویچ روی ماشین نیست فرار کردم ! آنهم در محلی که نمیشناختم . سه کوچه آنطرف تر ده نفر یکجا دوره ام کردند ، درگیر ، زمین خوردم به صورت و دو نفر با پا روی دست چپم بودند و یکی لگد میزد تا مشتم را باز کنند !
عاقبت با یک تکان موفق شدم بسته ها را پرت کنم به آنطرف دیواری که باغ بود اما پنج تای آنها اینطرف دیوار افتاد و یک پسر بچه با سرعت برق پرید بین این ماجرا و دو بسته را همراه جعبه ی سیگار و فندک رانسون و چوبسیگارم را برداشت و فرار کرد ! رفت !
انداختند ام توی یک ماشین . قلبم به شدت میطپید !
اما ! ناگهان !
معجزه به گوش شنیدم دوستان عزیزم ! خدا میداند !
کسی در قلبم گفت : آرام باش ! نترس ! من اینجایم !
عمین الان که میگویم حالم دیگرگون شد !
آرام شدم . گشتم در جیبم دیدم شیشه ی عطر هست . زدم و لبخند زدم . گفتند میخندی ؟ عطر میزنی ؟ سه نفر در راه بیمارستان اند میخندی ؟ حال ببین چقدر گریه کنی !
مرا مستقیم بردند مقر فرماندهی . فرمانده وارد شد گفت این است ؟ این آن سه را زده و با بیسیم به سرم زد !
پا شدم و چندین نفر ده دقیقه تلاش کردند تا او را از دست ام رها کنند !
مشت باران اش کردم ! فرستادن ام انفرادی :)
یکی آمد گفت : آقا دمت گرم . نمیدانی چه کرده ای برای ما در مورد این فرمانده . این برای ما آرزویی بود که به چشم دیدیم . چند دقیقه بعد یکی دیگر آمد و گفت : فرمانده را زدی ؟ نفرات ما را زدی ؟ صورتجلسه ای برایت نوشته ایم که سالها بابت اش آب خنک میخوری !
صبح شد . با یک ماشین جداگانه بردند در محلی آزمایش اوپیوم گرفتند و سپس رفتیم دادگاه انقلاب .
دویست نفر آنجا بودند ! همه ی متهمین شهر !
همه را بردند در یک سوله ی بزرگ . همهمه ای بود !
کمی نگران بودم اما هر بار یاد آن جمله که می افتادم کمی عطر میزدم و آرام میشدم . همه میگفتند چه بوی خوبی می آید و اطراف را نگاه میکردند . شلوغی بود !
چه آدمهای عجیبی آنجا دیدم ! همه غمگین !
چند نفری ماجرای مرا پرسیدند . هرکدام میگفتند : اوه اوه این یکی ناجور است ! پودر سفید ؟ بدترین حکم را دارد !
حتما بالا میروی ! روی شاخ اش است !
من فکر میکردم این بالایی که میگویند یعنی طبقه ی بالا :)
بعد فهمیدم " بالا " اصطلاحی ست که برای زندان بکار میبرند :) سربازی با یک لیست آمد : شعبه ی فلان ، فلانی و فلانی و... همه حرف میزدند . هی میگفت ساکت !
کسی گوش نمیکرد . شعبه ی فلان : فلانی و فلانی و...
همهمه ، شلوغ ! شعبه ی سوم : ناگهان همه ساکت شدند !
سکوت مطلق ! آنچنان که صدای قلبها را میشنیدی !
نام هر کس را که میخواند ، شخص پشتکی میزد بلند میشد و میگفت : خدایا قربونت برم ! آقایان کاری ندارید بیرون ؟ پیغامی چیزی نیاز ندارید ؟ ما رفتیم ! خداحافظ !!
اسم مرا هم خواندند و دو به دو در دو صف به هم دستبند زدند . بغل دستی میگفت : خدایا قربونت برم ، چشم ، غلط کردم ، تمام شد ، دیگه چکار کنم برایت ! و هر بار زیر چشم مرا نگاه میکرد . عجیب بود برایم اما میدیدم هر نه نفر دیگر نیز چنان میخندند و خوشحال اند گویی نام آزادیشان خوانده اند ! به من گفت ؟ خوشحال نیستی ؟ گفتم برای چه ؟ گفت فلانی ست !! نمیشناسی ؟ گفتم نه ! گفت پس بار اول ات است ! پسر عجب شانسی داری !
گفتم فلانی کیه ؟ گفت قاضی ی همین شعبه ی ما دیگر ! نمیدانی چه مردی ست ؟ سید است ، روحانی ست ، ریش بلندی دارد و چشمهایی عجیب ! ما بر سرش قسم میخوریم ! اگر روزی کسی اذیت اش کند شهر را زیر و رو میکنیم . ندیدی تا شماره ی شعبه اش خواندند چطور همه ساکت شدند ؟ مشکل تو چیست ؟ گفتم این است . گفت اوه اوه ! با این یکی خیلی بد است . اما نگران نباش . به او دروغ نگو اما اگر لازم شد راستش را هم نگو . عکسی بالای سرش است از حضرت علی و نام فاطمه ی زهرا . اگر اوضاع خراب شد قسم اش بده به تمثال بالای سر اش . جواب میدهد . اگر خیلی خوش شانس باشی و تو را دوست بدارد یک نشانه دارد و آن این است که میگوید : راست بگو تا کمکت کنم ! اگر این را گفت از روز اول عمر هر خلافی کرده ای بگو و نترس ! اما زیاد هم امیدوار نباش ، جرم بدتر از جرم تو نداریم ! بالا روی شاخش است لیک کمترینش که سه سال است میدهد . اگر شعبه های دیگر بودی دوازده سال حکم داشتی ! کمی بیش ازین حکم اعدام دارد .
همگی خود قاضی بودند از تجربه ی بسیار !
هر یازده نفر ما را دستبند زدند به هم و یکجا رفتیم داخل !
آخرین طبقه ! همان بالایی که میگفتند :)
عجب هیبتی داشت این قاضی ! چشمانی مثل شیر ! نافذ .
با یک اخم و نگاهی عجیب یک به یک ما را نگاه کرد سپس به سرباز گفت : دست این را باز کن . فکر کردم من نفر اول ام . به من گفت آن صندلی را گوشه ی اطاق میبینی ؟ گفتم بله . گفت برو بنشین آنجا ! به خودم گفتم چرا اینقدر دور !
به سرباز گفت : یک به یک بفرست داخل .
پنجره ای جلوی دیدم بود ، دل ام گرفت یکهو . آرام طوریکه کسی نبیند و نفهمد گریه کردم !
و خدا آنجا بود ! خیلی طولانی شد اما بگزارید سه تایشان را تعریف کنم برایتان ! هر ده نفر آزاد شدند !
یک کت و شلواری ی شیک پوش آمد . چهل گرم سنگ سیاه گرفته بودند ازو . پرسید مال شماست ؟ گفت بله .
مصرف میکنید ؟ خیر . پدر پیری دارم که تنها مرا دارد بیمار است مصرف کننده است اگر دیشب نمرده باشد شانس آورده ام ! ( آنروزها این جرم کمی نبود حتی اعتیاد جرم داشت ) گفت هیچکس را ندارد ؟ گفت خیر جناب قاضی .
گفت اگر آزاد کنم چه میکنی ؟ گفت سوار ماشین میشوم و میروم چهل گرم میخرم و به خانه میروم !
گفت حواست جمع باشد طرح است ! فقط جریمه برایت مینویسم . داری بدهی ؟ گفت بله . و خداحافظ !!!
دومی جوانی چوول و درب و داغان بود که شاکی ی خصوصی ، پدرش بود . پدرش آمد گفت من شاکی ام و باید زندان برود تا ترک کند . آوردندش .
قاضی گفت شاکی ی خصوصی داری باید بروی زندان ترک کنی . گفت خیر ترک نخواهم کرد من عاشق مواد ام . در زندان هم هست اما چون کم است مجبورم تزریق کنم !
گفت ترک نمیکنی ؟ گفت محال است !
جوان را بیرون کرد و پدر را آورد و گفت : من آزادش میکنم
پدر گفت چه ؟؟ من شاکی ی خصوصی ام ! من پدرش ام .
گفت این حرفها جواب خدا را در روز قیامت نمیدهد که من جوانی را که میکشد به زندان بفرستم تا تزریقی بیرون بیاید
گفت غلط زیادی کرده ، دروغ میگوید !
گفت با گوش خود شنیدم . بروید یا صلح کنید یا به قاضی ی دیگر بروید در شکایت بعدی . من نمیکنم . بیرون !
سومی معتاد بود قول داد ترک کند . منتها دزدی ای هم کرده بود . گفت فعلا سند بیاورید زندان نرود تا بعد خودم درستش کنم چون قول داده . گفتند نداریم . ما مستاجریم . گفت جواز کسب . گفتند نداریم . گفت فیش حقوقی . گفتند نداریم .
گفت شناسنامه ی پدر که دارید ! پدر گفت منزل است . گفت پس بدوید بیاورید تا ظهر نشده . من میمانم تا بیایید تا این جوان زندان نرود ! هر کس یکطرف میدوید :)
همه که رفتند و ظهر شد و آخر وقت گفت حال بیا ببینم جوان خوشبو . آزمایش ات که منفی ست . پدرت چه کاره است ؟ مادرت ؟ ( از دیگران اینها نپرسید ! ) خود چه میکنی ؟
داستان را تعریف کن ببینم . قبل از اینکه شروع کنم گفت :
راست بگو تا کمکت کنم !!! یاد حرف آن جوان افتادم ! قبل از حرف او کلی دروغ آماده کرده بودم که بگویم ! میبینید دوستان ؟ خدا از دهان دیگران شما را راهنمایی میکند !
هر چه بود ، گفتم . گفت سه بسته بوده ! گفتم خیر ، ده بوده . گفت اینها که زده ای دروغ میگویند ؟ گفتم خیر راست است . فرمانده هم ایضا لیک او مرا زد .
پنج نفر آمده بودند با باندپیچی و نامه نگاری ( ماجرای دیشب ) گفتم معرفی نکردند خودرا و حکمی نشان ندادند فکر کردم جوانهای محل اند و میخواهند زورگیری کنند .
پدر من فلانی است و هیچکس چون من قوانین نظام نشناسد . گفت بروید بیرون ! اگر این آقا شکایت کند مشکل خواهید داشت . شما طبق قانون رفتار نکرده اید !
سپس گفت باید بگویی برای چه کس خریده ای ؟ گفتم آدم فروشی حرفه ی محبوب خدا نیست . لبخند زد ! سپس گفت ده ضربه شلاق داری میخری یا میخوری ؟
هر چند گرسنه ام بود اما گفتم میخرم :)
گفت جریمه ات یک میلیون و ششصد است !!! میدهی ؟
گفتم ندارم . گفت خب ، یک صفرش را می اندازم فقط اگر بازرس پرونده ی تو را اتفاقی بیرون کشید بگو اشتباه من بوده و نفهمیدم ریال است یا تومن !
داری ؟ گفتم بله ولی نه الان .
درب باز شد و حاجی و همه ی پسران آمدند داخل .
حاجی پرداخت کرد و ساعت یک و نیم ظهر درب باز شد و آمدم بیرون !
حتی خودم باور نمیکردم برسد به دیگران ! حتی اکنون هم !
تا منزل قدم زدم و فکر کردم !
آن شیشه هم تقدیم قاضی شد چون گفت چه بوی خوبی دارد عطر تو !
شرح عطر بماند برای بعد :) همینقدر بدانید که از بهترین های قدیمی ست !
دوستان عزیزم
خدا گوید : آنچه خواهم ، شود . حتی اگر همگان دیگر خواهند !
اعجاز خدا در زندگی ی همه ی ما جاری ست کافی ست ، به دقت ، ببینید اش .
به راستی که خدا عزیز است و بودن با او لذت دارد .
ببخشید بر من این طومار طولانی را .
حیف ام آمد که شما شریک معجزه ای از معجزات زندگی ی من نباشید .
بدترین اشتباه ، بدترین حکم ، بدترین نزاع ، بدترین اتفاق
همگی با حضور خدا بهترین انجام را دارد !
خداراشکر دوستم نیز رها شد ازین ملعون .
عطر خدا خوشبوترین است دوستان عزیزم
این عطر را بر تن و روح خود داشته باشید
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
39 تشکر شده توسط : علیرضا ملک هاشم پور
اصولا خواندن نظرات طولانی از حوصله ام خارج است اما این بار نتوانستم چشم بردارم … خواندم و خواندم تا تمام شد. ممنون از قلم شیوای تان زندگی تان پر از لبخند و عطر پروردگار
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
زندگی همه ی ما سرشار از این معجزات زیباست.هر یک از ما داستان خود را دارد.
و آن صدا که نه وهم است و نه خیال و نه آنقدر واقعی که دیگران بشنوند ، صدای خداست...
راستش را بخواهید من هم صدایش را شنیده ام.
واضح ، روشن و بسیار آشنا...
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin saeidrostami118
بسیار ممنون خیلی قلم زیبایی دارید جناب سخی بزرگوار
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 ارژنگ بوترابی
مثل همیشه عالی جناب سخی❤🌹
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 ارژنگ بوترابی
سرکاران خانمها شقایق عزیز و مونای نازنین
سلام . سپاسگزارم از لطف جنابان
نیز همه ی دوستان گران قدر ام بابت صبوری و مطالعه
خدا میداند نوشتن اش یک شب تا صبح طول کشید !
و خسته کرد مرا .
نیز نگران بودم که از حدود حوصله خارج نشود ورنه با جزئیات بیشتر و زیباتر مینوشتم به تقدیم حضوز .
هرچند زحمت داشت لیک میدانستم بوییدن عطر اعجاز خدا برای همه ی معطرین دلنشین و روح نواز است .
و بله . شک ندارم همه ی معطرین ، خدا را با خود دارند و عطر اعجاز او را بارها بوییده اند .
نیک انجام و خوش فرجام باشید انشاله
ارادت بسیار خدمت همه ی دوستان ام
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
جنابان میریان و میرزاجانی
سلام . سپاس از لطف و حسن توجه بزرگواران
چون همیشه مرحون لطف جنابان .
پاینده باد انشاله الطاف شما و مهروری هایتان
23 تیر 1401 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin

عطر جالبی به نظر میاد. کسی از دوستان تست داشته؟
09 خرداد 1399 پاسخ تشکر
یه عطر تنباکوییه با تم کلاسیک ،
تلخ و بسیار خوش ساخت و با کیفیت ، پخش و‌ماندگاری مناسبی داره و بهترین زمان استفادش پاییزه
در کل عطر ارزشمندیه که متاسفانه کمتر بهش توجه شده
10 خرداد 1399 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : هادی نیک نام صادق اف
ممنون نیماجان. اره تعریفشو خیلی شنیدم قیمتشم خیلی مناسبه. انشالله اولین فرصت تست میکنم.
10 خرداد 1399 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : صادق اف نیما

تا میای با بوی دلچسب سیگار برگ کیف کنی، بوی پودر ماشین برند وش شروع میکنه حالتو بگیره،انگار انداختنت تو ناشین لباسشویی با یه نخ برگ کوبایی، اسطخدوس در دلقکترین حالت خودش
03 فروردین 1399 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : امیر علوانی صادق اف

یکی از بهترین کارهای ورساچه ست
رایحه خشک و کلاسیکی داره ، ماندگاریش خیلی خوبه ، بوی توتون میده
حیف که دیسکانتینیو شده و تو بازار هم بشدت کمیابه
اگه دنبال بوی توتون هستین ، حتما تستش کنین
23 مهر 1398 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : امیر علوانی معین هاشمی

9
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
8
طراحی شیشه
واقعا بوش باکلاسه.یه بوی تندی و تازگی داره. نمیدونم چرا به من حس هوای برفی رو میده
20 فروردین 1396 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : True Blue رضا آریانپور

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟