سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
این عطر یک عطر برازنده و ساده و دارای سبک نوع انگلیسی میباشد، عطریست کاملا زیبا و مردانه، که توسط Jean-pierre bethouart در سال 2000 معرفی شد.
عطری شفاف و باطراوت که نتهای آغازینش از گیاه درمنه، درخت ماندارین و برگهای بنفشه شکل میگیرند. نتهای میانی را جوز هندی در کنار سدر ویرجینیا و فلفل سفید ساختهاند تا گرمای دلنشینی به این عطر اضافه کنند. آرومای چوبی خسخس و سویههای لطیف و مشکاندود دانه تونکا هم ژرفای تاچ مردانه را افزایش میدهند.
نوع عطر | ادو تویلت |
برند | باربری |
عطار | ژان پیر بیزروات |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2000 |
گروه بویایی | چوبی گلی مُشکی |
کشور مبدأ | انگلستان |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | برگ درخت نارنج، گیاه درمنه، برگ بنفشه |
اسانس میانی | سدر ، جوز ، فلفل |
اسانس پایه | دانه تونکا ، مشک ، خس خس |
سالهای اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد اونقدر برای من پر ماجرا بود که واقعا اگه امکانش بود میشد ازش یه سریال در حد درچشم باد ساخت و روزی نیست که باربری رو بزنم و به اون سالا نرم.
محور اکثر این ماجراجویی ها محمود بود. محمود نزدیک ترین و عجیب ترین دوست من بود.
از طرف مادری از خونواده ی سادات و نسبتا مذهبی بود و شجره ای داشت برای خودش و کتابای خطی از اجدادش داشت.و طایفه پدریش اما یه ویژگی تاریخی داشتن و اون اینکه نسل اندر نسل با حکومت های زمان خودشون به نوعی ضدیت و درگیری داشتن.
محمود تو شعر خیلی مهارت داشت. از حافظ و خیام و شاهنامه گرفته تا شهریار و سهراب و مشیری و حتی کارو! کمتر شعری بود که نخونده باشه. والبته این تنها هنرش نبود و واقعا استعدادای عجیبی داشت. از کمربند سیاه کنگ فو و کیک بوکسینگ تا خطاطی و ..
سالای کنکور بود و هردومون اینقدی به استعدادمون مطمئن بودیم که دغدغه قبولی دانشگاه نداشتیم. محمود هرشب موضوعی برای بحث داشت و الحق به نسبت سن و موقعیتش عجیب اطلاعاتی داشت.
تا اینکه یه شب یه اتفاق همه چی رو زیر و رو کرد.ظاهرا یه شب که پلیسای لباس شخصی اومده بودن دنبال سارقای مسلح داداش بزرگ محمود که ادم داش مشتی و بامرامی هم بود رو اشتباهی گرفته بودن و بعد از چن تا ایست و.. به سمتش تیراندازی کرده بودن و..همون شب فرهاد به همین راحتی کشته شده بود!
برای من باور کردنی نبود که ادمی که تا دیشب باهاش از شعر و عشق صحبت میکردیم امروز به خاک سیاه نشسته.
چند وقتی گذشت و هفته و چهلم و..اما محمود ذره ای اروم نشده بود و مثل ما زخم خورده فقط میخواست انتقام بگیره.
هرشب که میرفتم ببینمش چن تا ادم عجیب و غریب که یه جای سالم رو صورت و بدنشون نبود دورشو گرفته بودن و معلوم بود که از برنامه انتقام صحبت میکنن. بیچاره مادرش هم این وسط تنها امیدش به من بود که شاید بتونم ارومش کنم و از این فکر منصرفش کنم.
ولی فایده نداشت.تا حرف به اینجا میرسید که افسر پلیس عمدی شلیک نکرده و اشتباهی گرفته محمود اتیش میگرفت و میگفت اگه برا این حرفا اومدی برگرد. تفنگای عجیب و غریبی خریده بود. کلت به شکل خودنویس! قناسه! و..
یه روز طبق معمول رفتم در خونه شون که دیدم موتورش رو سوار شده و گفت بشین بریم. سوال نکردم که کجا و رفت و ازشهر بیرون رفت. و زد به خاکی و رفت تا پای یه کوه و یه جایی که دیگه ادم رو نبود موتور رو زد کنار.
یه کم بالاتر چشمم به یه غار افتاد . محمود اومده بود سراغ حسن دشته ای! که تا اون روز ۷ نفر رو کشته بود. میخواست ۵ ملیون بده تا حسن دشته ای انتقام داداششو بگیره!
حسن دشته ای قول موافق داده بود و البته پول هم نخواسته بود! ولی قبل از این که به قولش عمل کنه بابت هشتمین قتلش تویه درگیری با پلیس کشته شد.
محمود اما اروم و قرار نداشت و بالاخره خودش دست به کار شد و هرجوری بود ادرس اون پلیسی که تا حالا هفت تاشهر عوض کرده بود رو تو کرمان پیدا کرده بود و یه شبی رفته بود تو خونه ش و اسلحه رو گذاشته بود رو شقیقه ش! اما وقتی التماس زن و بچه ش رو دیده بود بخشیده بود و اومده بود بیرون و تمام!
چند سالی گذشت و حالا دیگه محمود اون ادم قبلی نبود.درویش شده بود و تسلیم بود. و البته درگیر اعتیاد..
هرچند تعالیم دراویش و تسلیم و رضا ظاهرا محمود رو اروم کرده بود اما حالا دیگه محمود رسما یه شمن شده بود.
اساطیر شاهنامه و تاریخ کیانی رو به اسامی پیامبران و ادیان مختلف گره میزد.ادم و کیومرث، سلیمان و جمشید، ابراهیم و سیاوش،یعقوب و فریدون و...
محمود کتب مذهبی ایران باستان رو زیر ورو کرده بود. از زرتشت و مانی گرفته تا جاماسپ و.. از ستاره شناسی تا تعبیر خواب.
اما اونچه از محمود یه شمن واقعی ساخته بود ارتباطی بود که محمود با اساطیر این ادیان باستانی برقرار کرده بود.
حالا دیگه موضوعی نیست که محمود بر اساس این اساطیر تفسیرش نکنه. خدای من تمثیل امشاسپندان (ایزدان زرتشتی ) توی کوه و صور فلکی و ارتباطش با اساطیر هند و یونان و... تاثیر اینا تو هر روز و هر هفته ادمی و..
حالا دیگه محمود یه شمن تمام عیاره که شبگرد کوه و بیابونه.به قول یونگ مرزی بین ناخوداگاه فردیش و ناخوداگاه جمعی و اساطیری نمیبنه و هرکسی که ذره ای با ایین خودش زاویه داشته باشه رو گمراه و نااگاه میدونه... کی باورش میشه که این همون محمود بود که روزگاری شمع شب افروز هر محفلی بود..ای داد و بیداد..