سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
TRUSSARDI Walking in Porta Venezia - تروساردی والکینگ این پورتا ونزیا
و عطار آن پیر کنستانتین گراس می باشد . از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به لیمو ترش، فلفل ، بادیان ختایی ، شمعدانی ، گیاه درمنه، برگ بنفشه ، خاراگوش ، وانیل ، نعناع هندی ، سدر ، درخت نراد اشاره کرد.برند | تروساردی |
عطار | پیر کنستانتین گراس |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | لیمو ترش، فلفل ، بادیان ختایی |
اسانس میانی | شمعدانی ، گیاه درمنه، برگ بنفشه ، خاراگوش |
اسانس پایه | وانیل ، نعناع هندی ، سدر ، درخت نراد |
ابتدا شاید وَ شاید پوستِ لیموترش باشه؛ اما بدانید دیگه پاش رو در مرکبات فراتر نمیبره! پس این چهرهی نیمشرقیِ فوژه که وِجههای از مرکباتِ معطر رو درون خود جای داده از کجا میاد؟ از در هم آمیختگیِ افسنطین و سرده و درمنه! شفافه و خداروشکر تا پایانِ کار هم چهرهاش رو مکدر نخواهد کرد! تا انتها کار رو خوب اما با دستانی لرزان جلو میبره! مثل خوانندهای که فالش نمیخونه اما در ادای نتهای بالا و پایین، به حنجرهاش فشار میاره!...
سرده یا همان نراد به لحاظِ ظاهرِ برگ هایی که داره و رایحهی معطری که میسازه مثل کاجه.. اما فوژهتر، کلاسیکتر و تداعی کنندهی خاطرات باربرشاپی!..
افسنطینِ شیرین یا تلخ؟ من میگم شیرینی که در نشست و برخاستِ با شمعدانی، رنگباخته وَ کمالِ همنشین موجب پدید اومدن ردِ پایی از اوقاتتلخی در او شده! اما همچنان تلاشش بر اینه که گرم وُ صمیمی باشه، غافل که آوازِ درمنه بلندتره! زورش میچربه و آوایِ بیحالِ شیرینی زیرِ دست و پایِ تلخی، له میشه..علفیتر، آفتاب خورده تر، و تیز تر میشه...
در آخر، این رطوبتی که به رایحه قدرت میبخشه، نیروی محرکهای هست که دستانش را بر قفسه سینه وانیل فشرده، به او شوک داده تا ضربانِ قلبش رو بالا ببره!
وانیل به دیدِ من از اول ماجرا حضور داره اما نیازمند احیا است! تب داره وُ طبیب بر بالین!...
با تمامِ این تعریفات و توضیحات، کاراکتر ندارد که ندارد! ببینید، این مسئله صحیحه که این لاین رو به افتخار مکانهایی در ایتالیا ساختهاند اما دلیل نمیشه هیچ چیزی از خودش جهت شرح کرکتر و یا عاملی برای تقویت پرسونایِ فرد، نشان نده!
پورتا ونزیا شهری آرتیستیک به یاد آورده میشه چرا که مملو است از آرت گالری ها و موزه ها! بیایم اصلا بیخیالِ شهر و موزه و گالری بشیم؛ این عطر رو اگر در یک عبارت ترجمه کنیم به این میرسیم: "هنرِ مدرنِ شوخطبع"!
عین اثری به سبک کوبیسمه که نقاشی ناشی اون رو طراحی کرده؛ با تفکر بر اینکه کوبیسم به جای عمق، تنها تمرکز بر 'دو بُعد' داره..پس کُلا 'عمق' جز کَشک چیز دیگری نیست!
اغلب، هنر مدرن رو نمیپسندم چون آرتیستها خیلی ناشی شدن! حرکات عجیب و غریب از خودشون در میارن و اثراتی بیسر و ته، تحویل مردم میدن! دَک و پُز از سر و روی این عزیزان میباره! یبار به یه مجسمه برخوردم که یه تیکه فلز بود روی یه سنگ..ازشون پرسیدم این دقیقا چیه؟ گفت از اونجایی که اسمی براش انتخاب نشده اطلاعی نداریم که چیه ولی قطعا کانسپت داره:/ آیا این شمایلِ هنر بر آدمی اثر میذاره؟ چه میزان؟ من میگم صفر! پوچ!
چه هنری؟! وقتی در یک مرکز آموزشی مردم لباس استایل میکنن و چهارتا قلم به دست، پُزِ آرتیست بودن میگیرن و در سرویس بهداشتیِ همونجا، مستخدمی غذای خودشو توی اون مکانِ آلوده بخوره و نره بیرون روی صندلیها بشینه و بگه خجالت میکشم!!
هنرمندانِ ما برن و بیان و دستهای رنگیِ خودشونو بشورن و نیم نگاهی خرجِ اون زن نکنن و اون زن بیشتر در صندلی خودش فرو بره...
من با دوستم اونجا بودم..اون داشت باهاش حرف میزد.. من فقط نگاش میکردم..من زبون ندارم اینطور مواقع.. صدا ازم در نمیاد.. فقط نگاه میکنم..من نگاه میکردم! چشمای خاکستریشو..اینکه چقدر رنگ نداره چشماش! حتی شالِ صورتیِ روی سرش هم اون لحظه رنگ نداشت! از کنارش که رد شدم دیگه هیچ کدوم از تابلو ها هم رنگ نداشتن...رنگها کم آورده بودن در برابر شمایلِ سفید و سیاهِ اون زن!
رنگِ چشماش خار شد و رفت توی چشمای من! خوابو بهم حروم کرد...