سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
Meo Fusciuni Narcotico - میو فیشونی نارکوتیکو
نخستین بار در سال 2015 روانه بازار شد به عنوان عطری مردانه - زنانه و بسیار جذاب و شیک معرفی شده است . و در دسته عطر های شرقی چوبی قرار می گیرد. از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به روایح دودی، دانه تونکا ، لوبان ، مشک ، وانیل ، نعناع هندی ، عود اشاره کرد.برند | میو فیشونی |
عطار | جوزپه ایمپزبیل |
سال عرضه | 2015 |
گروه بویایی | شرقی چوبی |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | روایح دودی |
اسانس میانی | دانه تونکا ، لوبان |
اسانس پایه | مشک ، وانیل ، نعناع هندی ، عود |
اسنیف سه نوشته و چند صد کلمه. سردرد و دوگانگی.
اوکی امتحانی بود. دیگه طرفش نمی رم. کار خودمو می کنم چون نه اعصابم می کشه و نه حوصلشو دارم.
قلب: از خونت داره میاد بیرون
مغز: طرفش نمی ری
انسان به وسوسه می ماند
باز هم اسنیف چند ده نوشته و چند صد کلمه. تکان دهنده . تند و تیز مثل سوزن. خفه و دم کرده..
مغز: بس کن! تمومش کن لعنتی.
قلب: من نمی تونم. کشش داره، دست من نیست! دست من نیست!!
شاید هم، هست. شایدم هست و من نمی خوام دست بردارم!
داشت خودش را پیدا می کرد. تمام درد هفتصد گرم چربیِ لعنتیِ مخفی شده در کاسه ی سرش هم همان بود. چه کسی دلش می خواست خانه ای که چند سال زحمت بنا کردنش را کشیده است، ویران شده ببیند؟
مغز دروغ می گوید! خانه ای در کار نبود! قفس بود! ویرانه بود! زندان بود!
دختر موفق شد؟ بله!
پوسته اش ترک برداشت و شکوفه ها سر به بیرون آوردند.
گرم بود و شیرین. وانیل بود و پاچولی.. نرم و نازک..
به من گفت: آن چند جمله که تو نوشتی باعث شد نفس عمیقی بکشم! درخت یتیم ما سیب سرخ دیوانه به خودش دید! یک صبح دوشنبه ی زشت، دخترکی موجودیت تو را به وجودیت برد..
آری. دوشنبه ها زشت اند! پنجشنبه ها اما زشت تر! خیلی خیلی زشت تر..
اینطور بگویم اصلا: از این پس تمام روز ها زشت اند.
فقط پنجشنبه ها یکم خیلی بیشتر..
پنجشنبه سرخوشی اش را از او گرفت. شیرینی بود و وانیل!
پنجشنبه یکباره همگیشان را دود کرد و به هوا فرستاد!
می پرسی نقشه ی گنجش کجاست؟ مقصدش چه شد؟ به کجا می رود؟
من می گویم گم شده است! خانه به دوش است! سر در خانه اش نوشته شده بود: اینجا هرگز! بله هرگز..
شما آن را ندیدید؟ کسی آن خانه را ندیده؟ صاحبش را چه؟ او را ندیدید؟
شاید باید به کینگدم آو دریمز پناه ببرد. اما من اینطور فکر نمی کنم! می ترسم دیوانه شود! همین الانش هم حال خوشی ندارد. وای به حال روزی که از آن قلمرو بیرون بیاید و ببیند همه اش خیال بوده. چه به روزش می آید؟!
گفتی خورشید؟
بله. او باید بسوزد!
بسوزد و خاکستر شود..