Meo Fusciuni - Narcotico

میو فیشونی نارکوتیکو

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-64254
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی چوبی
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : میو فیشونی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2015
کد کالا : ATR-64254
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    3
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    0
  • + 45 سال
    0
  • روزانه
    0
  • رسمی
    0
تعداد رای های ثبت شده : 10
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

Meo Fusciuni Narcotico - میو فیشونی نارکوتیکو

نخستین بار در سال 2015 روانه بازار شد به عنوان عطری مردانه - زنانه و بسیار جذاب و شیک معرفی شده است . و در دسته عطر های شرقی چوبی قرار می گیرد. از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به روایح دودی، دانه تونکا ، لوبان ، مشک ، وانیل ، نعناع هندی ، عود اشاره کرد.

برند میو فیشونی
عطار جوزپه ایمپزبیل
سال عرضه 2015
گروه بویایی شرقی چوبی
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه روایح دودی
اسانس میانی دانه تونکا ، لوبان
اسانس پایه مشک ، وانیل ، نعناع هندی ، عود
نمره کاربران
Narcotico-میو فیشونی نارکوتیکو
رایحه
8.5
4 رای
ماندگاری
8.3
4 رای
پخش بو
7.5
4 رای
طراحی شیشه
7
4 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (6 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
9
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
8
طراحی شیشه
برای بنده تداعی حمام قدیمی بهارستان محله دروازه سعدی شیراز وقتی بوی نم و گچ و سنگ دیوارها، بوی گنجه های لباس و لنگهای آویخته همراه بوی کیسه و سفیدآب و پیرمرد کیسه کش که سیگار اشنویی بر لب دارد در هم آمیخته میشد... بوی زیبا برای من...

[EDITED] 1402/04/22 12:20
21 تیر 1402 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : ابوالحسن بهداد

پچولی دارک و گزنده. در روایح دودی نت اولیه میخک و قیر غان به نظرم بی تاثیر نبودند. اما کمی ترشیدگی احساس کردم که احتمالا نتیجه ترکیب بنزوئین با سرو باشه و شاید بگید بنزوئین پس انک نواغ اکستریم؟ اما اون رو اگر با کاپشن چرم سیاه بپوشید این رو باید با چه درجه از سیاهی بپوشید؟!
برداشتی از وتیور هم داشتم که در شخصیت دادن به اون چهره قدیمی و خاک خورده کار بی تاثیر نیست اما کلیت ساختار و بوی عطر همین هایی هست که در سایت ذکر شده و تمام رایحه هایی که از عطر برداشت کردم در نگاه اول شاخص نیستند.
....
خونه پدربزرگم، ته حیاط، دری وجود داشت که باز میشد به یه اتاق و مادربزرگم اونجا رو رسما انباری خونه کرده بود.
اونجا چندتا کمد چوبی بود و هر موقع در کمدها باز می شد، نمایی از لباس های استفاده نشده و خرت و پرت های قدیمی دیده می شد و هجمه بویی به مشام می رسید که وقتی این عطر رو برای اولین بار بو کردم، برام یادآور اون دوران بود.
گوشه همون اتاق، کنار دیوار، چندتا بوم نقاشی بود که پدربزرگم از سر دلخوشی و کاملا تجربی لحظه هاش رو نقاشی می کرد و معمولا اطراف بوم ها پارچه نم گرفته ای افتاده بود که به تینر آغشته شده بود.
...
یادم میاد پدربزرگم یه وقتایی آلبوم عکسی (که معلوم بود هیچوقت گرد و غبار روی عکس ها رو پاک نمیکنه) میاورد و عکس های خانواده و دوستانش رو می دیدید.
اونموقع میگفتم براش اهمیتی نداره که بهش رسیدگی نمیکنه اما الان فکر می کنم شاید اینقدر براش مهم بوده که با دیدنشون آزرده خاطر بشه و در همون حالت خاطره ها رو یه جا رها کرده و گاهی از فرط دلتنگی بسیار، عکس ها رو بیاره و نگاه کنه...
الان پدربزرگ و مادربزرگم هم رفتن داخل آلبوم عکس ها و از اونها چیزی جز خاطره برام باقی نمونده.
بوییدن یا استفاده از این عطر قطعا برای من در یک فضای کاملا شخصی و تنهایی اتفاق میفته و حس میکنم تنها بوییدنش کافیه واسه زنده کردن خاطراتم.
16 تیر 1402 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : ابوالحسن بهداد

تو درای داون رایحه خیلی نزدیک به لالیک مشکی انک نواغ اکستریم میشه، پروجکشن متوسط رو به بالا، ماندگاری متوسط و بعد یک و نیم ساعت اسکین سنت میشه
03 تیر 1402 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : 🄼🄾🄽🄰 فاطمه فیضی

6
رایحه
9
ماندگاری
7
پخش بو
6
طراحی شیشه
تنهایی
سکوت
هوای شرجی
خاک مرطوب
نم نم بارون
صندلی راک رو به پنجره
دعوت به سکوت
.

پخش بو : 7
ماندگاری : 9
پرفورمنس : 9

25 خرداد 1402 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : ابوالحسن امیر علوانی

10
رایحه
8
ماندگاری
7
پخش بو
7
طراحی شیشه
ناركاتيكو…
وصف رايحه ي ناركاتيكو، شايد به دليل تجربه شخصي يكه و شگفت من از آن، دشوار و ايضا، سراسر نقصان باشد. زبانم از بيان تجربه ام قاصر است. رايحه اي ويژه، كلاسيك و خاطره انگيز. برايم تداعي گر يك بازيگر مرد به ياد ماندني از سينماي دهه ٦٠-٧٠ ميلادي ايتالياست. لينو ونتوراي افسانه اي، بهترين بازيگر مرد تاريخ سينما از نظر من. مرا به ياد آثار درخشانش مي اندازد؛ البته من در آن دهه ها نزيسته ام و در همين دوران جواني اين دست آثار را مي بينم. يعني به عبارتي، چنين تجربه اي ريشه در نوستالژي ندارد؛ تجربه اي حسي است- نه احساسي- كه احتمالا در ناخودگاه نگارنده ي متن ريشه دارد. عجيب است؛ يك عطر و اين همه تصويرگري! به عبارتي در اينجا عطر، از سوبژكتيويته گذار كرده و ابژكتيو مي شود؛ كه اين موضوع في نفسه به شدت اعجاب انگيز است. در برخورد با برخي روايح، واقعا حس مي كنيد رايحه در پيشگاه چشمانتان حاضر شده، جان يافته، خود را در قالبي قابل ملاحظه، نمايان مي سازد. ناركاتيكو آمده تا حسي فراتر از لذت را منتقل سازد. مثل در پوست خود نگنجيدن. يك اشتياق فراموش نشدني. اين همان حس يكه اي است كه فقط از هنر درمي توانيم يافت. از گوش فرادادن به يك قطعه شاهكار از باخ يا مالر تا ديدن اثري از ميان شاهكارهاي هيچكاك و فورد يا برگمان. غناي اين رايحه و زبان گويايش، زبانم را ناگويا مي سازد. رايحه اي متين، اما استوار. بالانس ويژه اي از تندي و تيزي. اينسنس در اينجا مابين حالتي شيطاني يا عرفاني در دَوَران نيست. ماهيتي مستقل و ويژه دارد. گويي مروري است بر خاطرات تلخ و شيرين گذشته.

چه پچولي خاص و دوست داشتني اي در اين اثر به كار رفته. وانيل، به زيبايي هرچه تمام تر با پچولي درهم آميخته شده و با اين همه، ذره اي حس شيريني در اين عطر حس نمي كنم؛ چه خوب. گرم است و تند و تلخ؛ چه بهتر. طرفدار ويژه ي روايح اينسنسي بوده و هستم و رايحه ي دودي ناركاتيكو، برايم برانگيزاننده است و نيز در هم شكن. يادآور تمام خاطرات خوش و ناخوش گذشته است.

توصيفات ابتدايي من از اين اثر-و هر اثر ديگري-، مبتني بر تجربه شخصي در برخورد با روايح است. از جهتي ناركاتيكو- به طور كلي تمام كارهاي مئو فوشوني- كار چندان در دسترسي نيست و كمياب است؛ با رايحه اي خاص بر محوريت پچولي و روايح دودي. لذا مناسب بلايندباي نيست.
22 اردیبهشت 1402 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : ابوالحسن بهداد

دومین مخلوق از خانه ای که مسیح معرفی کرد و دومین نوشته هم برای او..
اسنیف سه نوشته و چند صد کلمه. سردرد و دوگانگی.
اوکی امتحانی بود. دیگه طرفش نمی رم. کار خودمو می کنم چون نه اعصابم می کشه و نه حوصلشو دارم.
قلب: از خونت داره میاد بیرون
مغز: طرفش نمی ری
انسان به وسوسه می ماند
باز هم اسنیف چند ده نوشته و چند صد کلمه. تکان دهنده . تند و تیز مثل سوزن. خفه و دم کرده..
مغز: بس کن! تمومش کن لعنتی.
قلب: من نمی تونم. کشش داره، دست من نیست! دست من نیست!!
شاید هم، هست. شایدم هست و من نمی خوام دست بردارم!
داشت خودش را پیدا می کرد. تمام درد هفتصد گرم چربیِ لعنتیِ مخفی شده در کاسه ی سرش هم همان بود. چه کسی دلش می خواست خانه ای که چند سال زحمت بنا کردنش را کشیده است، ویران شده ببیند؟
مغز دروغ می گوید! خانه ای در کار نبود! قفس بود! ویرانه بود! زندان بود!
دختر موفق شد؟ بله!
پوسته اش ترک برداشت و شکوفه ها سر به بیرون آوردند.
گرم بود و شیرین. وانیل بود و پاچولی.. نرم و نازک..
به من گفت: آن چند جمله که تو نوشتی باعث شد نفس عمیقی بکشم! درخت یتیم ما سیب سرخ دیوانه به خودش دید! یک صبح دوشنبه ی زشت، دخترکی موجودیت تو را به وجودیت برد..
آری. دوشنبه ها زشت اند! پنجشنبه ها اما زشت تر! خیلی خیلی زشت تر..
اینطور بگویم اصلا: از این پس تمام روز ها زشت اند.
فقط پنجشنبه ها یکم خیلی بیشتر..
پنجشنبه سرخوشی اش را از او گرفت. شیرینی بود و وانیل!
پنجشنبه یکباره همگیشان را دود کرد و به هوا فرستاد!
می پرسی نقشه ی گنجش کجاست؟ مقصدش چه شد؟ به کجا می رود؟
من می گویم گم شده است! خانه به دوش است! سر در خانه اش نوشته شده بود: اینجا هرگز! بله هرگز..
شما آن را ندیدید؟ کسی آن خانه را ندیده؟ صاحبش را چه؟ او را ندیدید؟
شاید باید به کینگدم آو دریمز پناه ببرد. اما من اینطور فکر نمی کنم! می ترسم دیوانه شود! همین الانش هم حال خوشی ندارد. وای به حال روزی که از آن قلمرو بیرون بیاید و ببیند همه اش خیال بوده. چه به روزش می آید؟!
گفتی خورشید؟
بله. او باید بسوزد!
بسوزد و خاکستر شود..

[EDITED] 1401/11/25 11:07
24 بهمن 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : نیک یوسفی ابوالحسن
یادمه مسیح جایی این شعر از اِنِس کیشویچ رو نوشته بود‌:
و مثلاً دردی نداری
روز مثلاً آفتابیست
تو مثلاً شادمانی
در گذری
مثلاً نمی‌بینندت

همه مثلاً خوشحال
همه مثلاً آسوده
همه مثلاً خشنود
و تو هم مثلاً خوشحال

زندگی ادامه دارد،
مثلاً در صلح
پرنده‌‌ها مثلاً آزاد
آینده مثلاً روشن
بسان کف دست

وجدان مثلاً پاک
و برای خورشید هم همه‌چیز مثلاً روشن
آه ای دل، آوازی بخوان، مثلاً

همه مثلاً به فکر همه
هر کسی دوست، مثلاً
همه مثلاً به فکر تو
و به فکر جهان
و روز مثلاً می‌‌گذرد
و تو مثلاً می‌‌خندی!
و دردی نداری،
مثلاً.
خلاصه اینکه نازنین جان حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن...
25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : نیک یوسفی Rezvani
پچ‌پچ می‌کردند باهم که دیوانه است! اورا ژرف می‌شناختم؛ فقط اصرار به عاقل‌نمایی نداشت. مرموز زیبا بود و مشکوک آرام. تمام سرفصل‌های ظرافت در چهره‌ی رنسانسی‌اش خلاصه می‌شد. پشت چشم‌هایش بازتابی عجیب از نوری ناشناخته. به‌هنگام تماشای چهره‌اش؛ گویی ملاقات‌ با شیطان بود در قطب‌های مات و یخ‌زده‌ی برزخ. همان‌جا فهمیدم زیباییِ بیش‌ازحد ارتکابِ منصفانه‌ای نیست. لابد میکل‌آنژ می‌خواست آن صخره‌ی غمگین........... زیبایی بیش از حد نازنین عزیزم
25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : ابوالحسن ژیوان
جوان زیبایی به نام نارسیس هر روز در آبگیری صورت خود را می دید و به تماشای زیبایی خود می نشست تا که روزی محو زیبایی خود شد. در آب افتاد و غرق شد.
در آبگیر، گلی رویید بنام نرگس.
بعد از مرگ نارسیس پریان کوهستان به کنار آن آبگیر رسیدند که روزگاری از آبی شفاف و شیرین سرشار بود و اکنون جامی لبریز از اشک های تلخ.
فرشتگان پرسیدند: چرا اشک می ریزی؟
آبگیر گفت: برای نارسیس گریه می کنم.
گفتند: تعجبی ندارد. ما همه وقت در تمامی جنگل ها به دنبال آن آفریده ی زیبا روی بودیم. ولی فقط تو می توانستی هرروز در مقابل زیبایی او به سجده در آیی.
آبگیر پرسید: نارسیس مگر زیبا هم بود؟
با تعجب جواب دادند: چه کسی بهتر از تو خبر داشت؟ بر ساحل تو خم می شد، در آینه ات هر روز نقش رخ خود می دید.
آبگیر لحظه ای خاموش شد، پس آنگاه گفت: برای نارسیس گریه می کنم ولی هرگز زیبایی اورا ندیدم. برای نارسیس گریه می کنم چون هر بار که بر ساحل من خم میشد، در آیینه ی چشمانش زیبایی خود را می دیدم..
ملودی جان:)
25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
30 تشکر شده توسط : ابوالحسن سعید کرمانی
بالاخره پیداش کردم 🖤 یادت میاد بعدش چی نوشت؟................. میدونی اِنس کیشِویچ با این شعر چی‌ رو می‌خواد به من و تو بگه؟ این‌که دقت کن؛ 'تو' تنها نیستی. 'ما' تنها هستیم. 'تو' درد نداری. 'ما' درد داریم...! تو اغیار نیستی رفیق. همه‌ی ما؛ یعنی آدم‌ها! سوار یک قطاریم. هو هو چی چی هو هو چی چی!! بشر؛ این چموشِ نابلد در عصر فلزاتِ خشن و عطرهای خونابه شده هر شب زیر پتوی 'ابتلا' و 'دچاربودگی' به خواب میره جانم. تمام ما در حالِ بوییدنِ بدنِ عریانِ نابرابری و رنج هستیم. فقط برخی روی بغض‌های مداوم خودشون جلد خنده می‌چسبونن. که خوشحالیم؛ مثلا!
26 بهمن 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : ابوالحسن Perfumex
سلام دوستان زیبانویس و گزیده گوی عطرافشانی ؛ ملودی عزیز ، هانا و نازنین مهربان ..
مثل قصه نوشته هاتون شیرین هست عزیزان . اضافه می کنم نوشته های مسیح نازنین منو یاد صادق هدایت می انداخت . پر از گلایه و پر مغز
آقای سخی درست فرمودند روح گاهی وقتا بزرگتر از جسم میشه و اینطوریه که لبریز میشه
نازنین عزیزم من این متن شما رو با اجازه کپی می کنم درباره نارسیسیم یه چیزایی شنیده بودم ولی این تکیه اخرش نظرمو عوض کرد .. خودشیفتگی برکه که از نارسیس بیشتر بوده و فکر می کرده این چشمای خودشه که انقدر زیبا و تماشائیه .. گاهی اوقات تو زندگی یکی میاد شبیه نارسیس ، من با خودم میگم عه عه چه آدم خودشیفته ای ، من از اون خیلی بهترم و یادم میره این نور زیبای اون بوده که به من تابیده ...
مرسی برای این همه حس های خوبی که منتقل می کنید .
26 بهمن 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : ابوالحسن  Someone Out There Saba
سلام خانم راحیل:)
این متن برداشته شده از کتاب کیمیاگر بوده. نوشته ی من نیست، فراموش کردم آخر نوشته ذکر کنم این مورد رو :)
پی نوشت: ملودی جان میدونم افسانه نارسیس خیلی ارتباط نداشت به نوشته ی زیبا و تا حدودی دارک:) شما. اره راستش دارک بود برام.. اما دیگه به دلم اومد؛)
26 بهمن 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : ابوالحسن Perfumex
نوشته من نبود برای مسیح بود نازنین عزیز و زیبای من 🖤
27 بهمن 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : ابوالحسن  Someone Out There Saba

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟