بیست سال از افسانه ی اولین Poisen کارخانه دیور میگذشت که این کارخانه تصمیم گرفت عطری با وقار و شیرین و افسانه ای را در معرض نمایش دوستداران دیور قرار دهد ، این عطر توسط Jacques Cavallier و Olivier Cresp و Francois Demachy در سال 2007 تولید شد.
دیور پنجمین عطر از کالکشن «پویزن» را با نام «میدنایت پویزن» روانه بازار عطرها کرده است. جان گالیانو (طراح مُد بریتانیایی مشهور) برای خلق تصاویر هنری این عطر از قصه سیندرلا الهام گرفته و اِوا گرین (بازیگر فرانسوی) را بهعنوان چهره اصلی انتخاب کرده است. فضای رازآلود زمانی شکل میگیرد که ساعت فرارسیدن نیمهشب را اعلام میکند و ناگهان سیندرلا در هالهای از غبار غیبش میزند. رنگهای انتخابشده برای بطری این عطر آبی کبالت و آبی الترامارین هستند و خود بطری به شیوهای طراحی شده که یادآور لباس سیندرلا باشد.
این معجون جادویی و جدید دیور با نتهای مرکباتی نارنگی ماندارین و ترنج شروع میشود و در نتهای میانی به گل رز میرسد. نعناع هندی، کهربا و وانیل فرانسوی هم در نتهای پایه جای گرفتهاند.
گروه عطرافشان تجربه این رایحه را به شما عزیزان توصیه مینماید.
برند | دیور |
عطار | ژاک کاوالیه، الیور کرسپ، فرانسوا دماشی |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2007 |
گروه بویایی | چوبی چایپر |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | بانوان |
اسانس اولیه | ترنج ، نارنگی ماندارین |
اسانس میانی | رز |
اسانس پایه | کهربا، وانیل ، نعناع هندی |
دیور میدنایت پویزن
نزدیک به ده دقیقه است که دارم فکر میکنم نمیدانم ازکجا شروع کنم، سه تا از نامدارترین عطاران دنیا کنار هم جمع شدند، سردرگم بودن من غیرطبیعی نیست!
راز آلود است، مرموز است، بطرز وحشتناکی جذاب است، آدم را مدهوش میکند، اگر بوییدم دیگر ادامهاش دست من نخواهد بود و مرا غرق در خویش خواهد کرد، غرق خواهد کرد...
مردی شیک پوش با استایل رسمی مشکی قرار است از طرف سازمان به ماموریت مهمی برود و ساعت لیمیتد در دستش خودنمایی میکند، مردی که شکست نمیخورد و با دقت تمام کارش را انجام میدهد، در هواپیما قرار است بانویی به او ملحق شود، لباسی یکدست و تیره بر تن دارد، آنقدر زیباست که این زیبایی میتواند برایش مشکل ساز شود، در کلام محال است شکست بخورد، به جزئیات ماموریتشان میپردازند، صحبت هایشان رسمی است با چاشنی کنایه و مزاح.
مردیست که اگر وارد بازی شود با دست حریف بازی میکند نه با دست خود، پیاده میشوند و بعد از مدتی ماموریتشان را شروع خواهند کرد، به جایی میرسد که باید صمیمیت را بین خود نشان دهند، چهارساعت سپری میشود، چهار ساعتی که پر از استرس بوده، قرار است استراحت کوتاهی داشته باشند، وقتی به اتاق آن هتل مجلل میرسد بانو را نمیابد جز در حمام که با آن لباس های رسمی زیر دوش سرد نشسته و اشکهایش را قطره قطره به دست آب میدهد، مرد به کنارش مینشیند، هردویشان مانند گنجشگی که در آب افتاده خیس میشوند غافل از آنکه قرار است دقایقی دیگر به ادامه کارشان بپردازند، حالش را جویا میشود و مانند کودکی که تازه حرف زدن را یاد گرفته میگوید خون دستم بند نمی آید، [طفل هایمان اگر جایی زخمی شود یا درد بگیرد آنجارا میبوسیم]،
شیر آب را میبندد و سر اورا به آغوش میکشد تا سرمای بدن اورا بگیرد، صمیمیتشان بیشتر شده است، آری همان دو نفری که هرکدام خودرا از یکی سرتر میپنداشت، مرد را در حین ماموریت مسموم میکنند و بیهوش میشود بانو جان اورا نجات میدهد، ماموریت را با خطر جانشان تمام میکنند،
آن مرد عاشق او شده است، عاشق شده اند...
بانو آن مرد را میشناسد، میداند کیست و چه کسی را بدست آورده، خصوصیات زندگیاش را میداند و اما مرد هیچ چیز دیگری جز عشق او نمیداند...
-سعی میکنم لغت بهتری از احساس پیدا کنم.
-[فکر کنم من زن پیچیدهای هستم...]
این عطر به شدت کمیاب است و دیگر تولید نمیشود، 40میل آن اطراف 500 دلار قیمت دارد اما اگر با این اوصاف صاحب این عطر زیبا شدید قدرش را بدانید که این سریال تکرار ندارد...
ممنونم که وقت گرانقدرتون به کلمات شکسته بنده دادید.
پایدار باشید.