ادکلنیست کاملا و کاملا مردانه که بصورت لجوجانه بر مردانه بودن آن تأکید میشود زیرا از رایحه ای تلخ و تند گرفته شده که دارای ماندگاری بسیار بالایی است. این ادکلن در سال 1988 ساخته شد.
سرشت گلفام و ظریف نتهای میانی این عطر را ترکیبات مردانه در لایههای دیگر احاطه کردهاند. درواقع عطر «زینو» در نتهای آغازین با اشتیاق و طراوت خاص برگرفته از اسطوخودوس، پالیساندر، سالویا اسکلاریا و ترنج شروع میشود. در نتهای میانی هم انبوهی از نتهای گلفام جای گرفتهاند که عبارتند از شمعدانی، رز، گل برف و یاس. نتهای مردانه و گرم نیز این آمیزه را در نتهای پایه جذابتر میکنند. این نتها عبارتند از نعناع هندی، چوب سدر و چوب صندل در کنار رگههایی لطیف از وانیل. عطر «زینو» براساس نام بنیانگذار برند دیویدف نامگذاری شده است.
عطرافشان استشمام این رایحه را به همه شما مردان پیشنهاد می کند .
توجه کنید این کالا توسط کمپانی دیویدوف بدون سلفون تولید می شود
نوع عطر | ادو تویلت |
برند | دیویدوف |
عطار | میشل آلمیراک |
طبع | گرم |
سال عرضه | 1988 |
گروه بویایی | شرقی چوبی |
کشور مبدأ | سوئیس |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | ترنج ، اقاقیای برزیلی ، اسطوخودوس ، سالویا اسکلاریا |
اسانس میانی | رز ، شمعدانی ، یاس، گل برف |
اسانس پایه | وانیل ، نعناع هندی ، سدر ، چوب صندل سفید |
لوک بسون در ابتدای راه فیلمسازی بهترین فیلمهایش را ساخت. فیلمهایی مثل آخرین نبرد (که متاسفانه سعادت دیدنش را نداشتم)، آبی بزرگ و نیکیتا. درآن دوره نه هنوز سراغ تاکسی و ترانس پورتر رفته بود و نه دچار توهم خود فیلسوف بینی (مثل اکثر کارگردانهای دنیا) شده و لوسی را ساخته بود. او در آن دوران ابتدایی وپس از آنکه خود رابه عنوان یک کارگردان خوش ذوق مطرح کرد یک شاهکار هنری ساخت. یکی از انسانی ترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان. لئون حرفه ای.
این فیلم سکوی پرتابی برای خود لوک بسون، ژان رنو، ناتلی پورتمن و حتی گری الدمن بود.
شخصیت اصلی فیلم مردی جدی، ورزشکار، با تغذیه سالم وعلاقه فراوان به شیر، دارای قواعد خاص درزندگی که تا سرحد مرگ به آنها وفادار است، ترسناک، جذاب، علاقه مند به گل وگیاه، کم حرف و اهل عمل، نفوذ سخت دیگران به دایره اطرافیانش، علاقه مند به فیلمهای کلاسیک و جان وین و گرفتن سخت ترین تصمیمات زندگی در چند ثانیه.
مدتها فکر میکردم عطر این شخصیت لالیک مشکی بوده (اهمیتی ندارد که درزمان ساخته شدن فیلم لالیک هنوز تولید نشده بود).
ولی یک چیزی جور در نمی آمد.
زمانی که ماتیلدا متوجه میشود خانواده اش کشته شده اند وتنها چاره اش درآن لحظه پناه بردن به خانه همسایه است، لئون چند ثانیه برای بازکردن در مکث میکند وپس از خاراندن گوشش درب را باز میکند. نه این لالیک مشکی نیست. اگر لالیک زده بود وتیور اجازه چنین کاری که زندگی مرد را زیر و رو میکرد نمیداد. فقط یک گزینه دیگر میماند. زینو دیویدوف. حتما قدرت پچولی درآن لحظه جسارت تصمیم درست را به لئون داده. تصمیمی که اگرچه درنهایت باعث مرگ لئون میشود ولی باعث آزادی دخترک و گیاه در گلدان میشود.
لئون و زینو یادآور انسانهایی است که رفته رفته پا به میانسالی میگذارند. کسانی که نه جوانها درکشان میکنند نه مسنها. کسانی که از نظرشان فیلمها، ترانه ها، برندها، اتومبیلها و عطرهای بیست سی سال پیش هیچ جایگزینی ندارند. آنها سعی میکنند خودشان را سالم تر و قوی تراز دوران جوانیشان نگهدارند، به روز باشند، به تحصیلاتشان ادامه بدهند، از دوران جوانیشان کمتر یاد کنند به جز در میان همسالانشان، کارهای ناتمامشان را انجام بدهند، با حسرت به جوانی پشت سرشان نگاه کنند و به زور به میانسالی روبرویشان لبخند بزنند وترانه shape of my heart را در تنهایی گوش کنند.
به یاد لئون و زینو
تقدیم به برادرانم حسن کبیری و فریار و همه هم سن وسالان