سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
شما یا عاشق گربهها هستید یا از این موجودات متنفرید. حد میانهای در این مساله وجود ندارد. اما همه بچهگربهها را دوست دارند! اکنون پس از 15 سال تلاش، برند دیمتر توانسته است که جوهره آن گرما و آرامشی که پشت گردن بچهگربهها احساس میشود را در ساختار بویایی یک عطر بازسازی کند. این عطر واقعا صدای بچهگربهها را دارد و بنابراین همه کسانی که این عطر را تجربه میکنند هم انگار این بچهگربه درون عطر را لمس میکنند.
توجه کنید این کالا توسط خود کمپانی بدون سلفون عرضه می شود
برند | دیمتر فرگرنس |
طبع | خنک |
سال عرضه | 2017 |
کشور مبدأ | ایالات متحده |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
من بعضی وقت ها بهش می گفتم خسرو. یه پسرِ سفید و طوسیِ پشمالویِ پررو با چشمای سبز. شب ها توی پارکینگ می خوابید و هر روز هفت صبح میومد زیر پنجره ی اتاقم و منو صدا می کرد که ببرمش توی حیاط تا بره دستشویی و بعدش هم صبحانه اشو بخوره.
میومد تو خونمون چرخ می زد، بعد می رفت دم در پشت بوم و به دستگیره نگاه می کرد تا من ببرمش اونجا. بغلش می کردم و می رفتم پشت بوم. از بغل من جُم نمی خورد. باهاش حرف می زدم، خونه هارو نشونش می دادم، کوه ها، ستاره ها، ماه.. بهش می گفتم: ببین چقدر ستاره ها خوشگلن.. چشماش برق می زد..
شب ها تا منو می دید خستگی در می کرد و میومد پیشم و می نشست روی پاهام. صورتشو می گرفتم و باهاش حرف می زدم و اونم با دوتا تیله ی سبز به من خیره می شد. با نگاهش، گرما و انرژی زیادی می گرفتم و حالم خوب می شد. یک دفعه مریضی خیلی بدی گرفت. باید روزی دوبار می بردمش دامپزشکی. یبار یادمه ده و نیم صبح بود و من بغلش کرده بودم و داشتم از یه کوچه ای رد می شدم که یک دفعه از بغلم پرید بیرون و زیرِ کاپوت یه پراید سفید رنگ قایم شد. صاحب ماشین، چهارِ بعد از ظهر، خونه میومد و من هم تا همون موقع روی جدول خاک خورده، خیره به پراید نشسته بودم. بالاخره یه خانم لاغر و عصبی، یونیفرم سرمه ای به تن نزدیک من شد. از گربه هم می ترسید! ماجرا رو براش گفتم و اون غر غر کنان، مشغول باز کردن درِ خراب کاپوت ماشینش شد. نزدیک بود فحشم بده:) بخیر گذشت:) بعدش هم از اون خانم خسته عذر خواهی کردم و راهی شدم..راستش اولش که خانومه اونقدر عصبانی باهام برخورد کرد متعجب شدم ولی بعد گفتم اوکیه. با خودم فکر می کردم: واقعا فکر کن از گربه بترسی، هر روز صبح تا ظهر بری سر کار و کارمند باشی و خسته و کوفته بخوای بری خونه تا استراحت کنی، بعد یه دختر جلوی راهت سبز بشه و بگه گربمو از ماشینت بیار بیرون.. حق داره پس عصبی بشه:) خلاصه خون دل خوردم سر این پسر تا بعد از یک ماه کاملا خوب شد.. یک شب مونده به تولدم رفتیم کردان و بعد که برگشتیم اونم رفته بود و هیچ وقت هم برنگشت..خیلی ها بهم می گفتن: بیا! ببین این همه زحمتشو کشیدی، اونم ولت کرد و رفت. می پرسید چند نفر؟ من میگم از هر ده نفر، نُه تا و نصفی همین جمله رو تحویل من دادن:) منم فقط می گفتم: نمی فهمم! چه ربطی داره؟! همیشه برام خیلی عجیب بوده این حرف ها و توقعات. چون خودم همیشه معتقدم، اگر کاری برای کسی می کنیم، زحمتی می کشیم، محبتی می کنیم و.. هیچ معنایی نمی ده که بخوایم توقع داشته باشیم اون فرد در مقابل اون رفتار رو داشته باشه و همیشه پیش ما بمونه و تنهامون نزاره..این توقعات، چه به جا باشن و چه بی جا، مخرب ان. کلا توقع داشتن خیلی چیز بی معنی و بی خود و بی جهتیه. به عبارت دیگه، توقع داشتن از هر موجودی و هرچیزی، تهِ خودخواهیه..
راستش دلم خیلی برای فنقل تنگ می شد. شبا می رفتم پایین و براش آهنگ Don`t You Remember Adele رو می خوندم:) امیدوارم الان، توی این سرما، جای گرم و نرمی داشته باشه و حالش خوب باشه:) همین کافیه..راستش گرما و انرژی که این عطر بهم منتقل کرد منو یاد فنقل انداخت.
و اینکه نوشته های مفید آقای مسیح و آقای ایرج رو هم درباره ی کیتن فر بخونید.
در آخر:)
گر باد فتنه هر دو جهان را به هم زند
ما و چراغ چشم و ره انتظار دوست..