Filippo Sorcinelli - Io Non Ho Mani Che Mi Accarezzino il Volto

اونوم ایو نون هو مانی چی می اکرزینو ال وولتو

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-36593
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی ادویه ای
عطار :
طبع : گرم
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2017
کد کالا : ATR-36593
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
تماس بگیرید
رای کاربران
  • عاشقشم
    17
  • نمی پسندم
    5
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    6
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    1
  • رسمی
    6
تعداد رای های ثبت شده : 53
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

«هیچ دستی نیست که صورتم را نوازش کند». این بیت آغازین شعری از دیوید ماریا تورولدو در سال ۱۹۴۸ است که ماریو جیاکوملی، عکاس ایتالیایی، آن را به عنوان نام مجموعه‌ای از عکس‌هایش در اوایل دههٔ‌ ۱۹۶۰ انتخاب کرد. پایه‌گذار برند اونوم و سازندهٔ هنرمند این عطر جدید، فلیپو سورچینلی، از این عکس‌ها الهام گرفتند. عکس‌هایی تأثیربرانگیز و تصاویری محبت‌آمیز از کشیش‌های جوانی که با شادمانی در حال جست‌وخیز، رقص و بازی‌اند. این عطر رایحه‌ای برآمده از تصاویری جذاب است که انسانیتی که در زیر خرقهٔ مشکی کشیش‌ها پنهان شده است، منعکس می‌کند.

این عطر با تشعشعی جوشنده از بوی زنندهٔ برگ درخت نارنج و ترنج منتشر می‌شود که رایحه‌های اصلی‌اش را برملا می‌کند: رایحه‌ای نفس‌گیر که ترکیب بی‌نقصی از رایحه سدر با چاشنی‌هایی نظیر دارچین، و سالویا اسکلاریا، یلانگ یلانگ و صمغ است. خشکاندهٔ عطر یادآور تصویری است که از این مدرسه دینی داریم، ساختمان دیوارسنگی‌اش با رایحهٔ چوب صندل طنین‌انداز می‌شود، و مراسم مذهبی در رایحه‌های گیاه لوبان و بخور خوشبو، و عطر گرم تنباکو پنهان شده است. این عطر شما را به عکس‌های جیاکوملی از مرد کشیش سیگاربه‌دست می‌برد - وقتی که کشیش این تصاویر را دید، کارد به استخوانش رسید، و دیگر نگذاشت عکاس باری دیگر از آن آموزشگاه علوم دینی عکس بگیرد.

برند فیلیپو سورچینلی
طبع گرم
سال عرضه 2017
گروه بویایی شرقی ادویه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه ترنج ، برگ درخت نارنج، صمغ درختچه مر، صمغ گالبانیوم
اسانس میانی سدر ، شمعدانی ، دارچین ، گل یلانگ ، سالویا اسکلاریا، بوته وحشی جاوی
اسانس پایه دانه تونکا ، لوبان ، کهربا، چوب صندل سفید ، تنباکو ، روایح دودی
نمره کاربران
Io Non Ho Mani Che Mi Accarezzino il Volto-اونوم ایو نون هو مانی چی می اکرزینو ال وولتو
رایحه
8.9
17 رای
ماندگاری
8.8
17 رای
پخش بو
8.8
17 رای
طراحی شیشه
9.6
17 رای
این عطر برای من یاد آور ...
عطرگرام
نظرات کاربران (21 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
درود..

رایحه این عطر برای من میخکه دودی،اسپایسی،گلی و کمی خاکی شده ست.رایحه میخک از ابتدا به شدت حس میشه که دودی و تند و تیز شروع میشه اما در درای داون زیبا ترین حالت ممکن رو میگیره،گلی و صیقل خورده و گوشه های تیزش گرفته میشه که تو درای داون روی پوست به شدت شیک و جذابه .درای داونش قشنگترین قسمت این عطره برای من.اما اون رایحه گلی که گفتم به شامه من حالت رزی داره،چیزی که اصلن نمیتونم باهاش کنار بیام همین رایحه گل در عطره.شاید برای شما خیلی محسوس نباشه.
استارت این عطر برای من یادآور اندی تاور ممورایز ۰۳ هستش.شروع تند و تیز فلفلی اسموکی،با تفاوت اینکه ۰۳ فاقد رایحه میخکه و بجای میخک،گلی خاکی شروع میشه.
از لحاظ پرفورمنس ،ال وولتو پخش و خط بوی وحشتناکی داره و ماندگاری هم یک روز کامل رو پوست میشینه
پرفورمنس ۹/۵ از ۱۰
رایحه ۸ از ۱۰
11 آبان 1403 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali 🄼🄾🄽🄰

دوستان من تو این کار به وضوح از اول تا آخر میخک رو حس میکنم . همون بویی که وقتی وارد دندانپزشکی میشوی به مشامت میخوره ... چرا در نت های اعلام شده خبری از میخک نیست ؟
20 تیر 1403 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : Baby reXa مرتضی ع

اولش شدیداً شبیه داروی بی حسی دندان پزشکیه یا من اشتباه میکنم ؟
15 فروردین 1403 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : Baby reXa یاس

سورچینلی ظلم کرد به من. افکارم چروکیده و سیاه به مانند در باتل و قلبم هم به مانند افکارم مچاله شد و پرت شد و فرود اومد بغل سطل زباله‌ی سر کوچه پدری. بارون می‌زد و یه کت زیپدار چرم قهوه‌ای تنم بود؛ جوونکی بودم و کل فکر و ذکرم این بود که بزرگتر بشم، شاید تحمل درد و رنج‌ها راحت تر بشه و خدا و بارون و آسمونم به من راحت تر بگیرن زندگی رو؛ و نشد. جای زخم‌ها موند و خوب نشدن؛ فراموش شد همه چیز اما حس‌ها خیر. آدم مگه لامسه خودشو از دست میده؟ حس هارو هل دادم در اعماق مغزم و همین دیشب، در اپنینگ این کار تمامی حس‌ها انگار برگشت پشت پیشونیم. به یاد شب بارونی و کت تنم که قرار بود بزرگتر نشونم بده و مینی برگ های کاپتان بلکی رو که پشت به پشت روشن می‌کردم و می‌دادم داخل و هدفونم که از زندگیی فریاد می‌زد که تئاتر مزخرفی بیش نیست و بس. توی پارک نزدیک خونه نشسته بودم به صدای ماشینا و رعد و برق و دانشجوهای جوون همسن خودم که از پیاده روی منتهی به پارک دست تو دست هم گذر میکردن و میخندیدن گوش میدادم. میگفتم چرا من نه؟ شاید زندگی مال اوناست و جای من این جا نیست.سیگار پشت سیگار. با خودم فکر کردم که فقط یه کیسه زباله کمه که بکشم سرم. تقصیری رو گردنش نخواهم انداخت؛ زندگی مال من نبود و اون هم بخشی از زندگی من بود و همین. تا قبل از دیشب، زمانی که داشتم نوشته ایتالیایی روی باتل رو میخوندم و دنبال معنیش می‌گشتم، اون شب یادم نبود. پیام‌ها و نام‌ها از یاد رفته بود. اسپری که شد، برگشتم به ۱۰ سال قبل و تمام...دردها از یاد نمی‌روند آقا. ما به دردها عادت می‌کنیم. سورچینلی من رو به یاد درد خودم انداخت و دست کرد ته سرم و همه چیزو کشید بیرون و گذاشت جلومو گفت: دیدی هنوز این‌جاست؟ دیدی فقط واسه خودت مخفیش کردی ولی نمیشه دورش انداخت؟
ممنونم آقای سورچینلی. ظالمی ولی با این حال ممنونم. حداقل دروغگو نیستی و تظاهر بلد نیستی و ضربه رو شما نزدی. شما گفتی یادته ضربه خوردی؟
برای اشک هایی که بارون نمیذاشت دیده بشه و منی که با نگاهم فریاد میزدم و هیچ و هیچ و هیچ دستی نبود برای نوازش صورتم...
10 آبان 1402 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : نیک یوسفی مرصاد کریمی
کلمات اعجاز عجیبی دارند.
10 آبان 1402 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : محمدرضاسپهی nazanin
چقدر خوب نوشتی، لذت بردم
لطفا بازم کامنت بزار.
24 دی 1402 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : یاس
ممنونم از نگاهت دوست عزیزم. چشم.
24 دی 1402 پاسخ تشکر

10
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
من یه گلایلم که تو این سرزمین شوم
راهم به قبر و سنگِ گرانیت می رسه!
هر روز به قتل می رسم و شعر من فقط،
به انتشاره شعله ی کبریت می رسه!
دردم هزار ساله مثِ درده حافظه،
درمونشم همونیه که کشفِ رازیه!
نسلی که سرسپرده ی عصر حجر شده،
از ساقیای ارمنیه پیر راضیه
وقتی که زندگی یه تئاتره مزخرفه،
تنها به جرعه های فراموشی دلخوشم!
راسکول نیکف یه پیره زنو شقه کرد و من،
با اون تبر فرشته ی الهامو می کُشم...
"عطری غمگین از استاد سورچینلی"
03 مرداد 1402 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : هامون هاشم پور
👏👏👏💔💔💔
03 مرداد 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : هاشم پور کامیار فخر
سلام
بااحترام سرکارخانم گفتم شاید نشنیده باشید این متن اهنگ شاهین نجفی هست
03 مرداد 1402 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : هامون هاشم پور

سلام خدمت همگی

برداشت اشتباه از نام یک عطر یا از طراحی باتل اون عطر موجب میشه ریویو شما تحت تاثیر احساسات شما در مورد اون عطر قرار بگیره و فضای عطر بدرستی توصیف نشه و حتی خیلی اشتباه توصیف بشه ،
این اتفاق در مورد عطرهای اونوم در این فضا زیاد رخ داده و این باعث میشه خریدار دید خوبی نسبت به این عطرها نداشته باشه و حس کنه استفاده از این عطرها باعث احساس غم و اندوه و تنهایی و ترس بشه،

من خودم با خوندن ریویوهای عطرهای اونوم این احساس رو داشتم ،
حس میکردم با پوشیدن این عطرها ، غم و اندوه و تنهایی به سراغم میاد و باید زمان رو در تاریکی سر کنم و منتظر بمونم هانیبال بیاد منو گاز بگیره!

بسیار حسرت میخورم چرا زودتر به سراغ عطرهای اونوم نرفتم ، اون موقع که خیلی ارزون بودند و من توجهی بهشون نکردم ،
ولی وقتی تستشون کردم فهمیدم که اون ریویوها ربطی به فضای عطرها نداشته ...

در مورد این عطر هم همینطور ،
هیچ دستی نیست که صورتم را نوازش کند ، به کشیش های جوانی اشاره میکنه که دور از خانواده هاشون هستند ولی ولی ،
در کنار هم شاد و خوشحال هستند ،
جیاکوملی اون لحظات رو با عکس هاش به تصویر کشیده ،
فیلیپو برای این عطر از اون تصاویر الهام گرفته،
در اون تصاویر کشیش جوانی در حال سیگار کشیدن هست ،

فضای این عطر به شدت تنباکویی و ادویه ایه هست ،
انقدر که حس میکنید یک نفر در کنار شما سیگار برگ میکشه ،
بوی ادویه ها بسیار دلنشین هست ،
این فضا بر یک بستر شیرین ، جذاب و دوست داشتنی شده،
پخش و ماندگاری خیلی خوبی داره ،
به دوستداران روایح تنباکویی و ادویه ای به شدت پیشنهاد میشه ،
تاریکی و غم و اندوه رو در مورد این عطر فراموش کنید.

[EDITED] 1402/03/15 22:24
14 خرداد 1402 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali 💫💫💫

10
رایحه
10
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
این عطر یک حس عودی اسموکی خیلی سنگینی داره ، ماندگاری بسیار بالا و گرفتارکننده، اسمش هم که دستی نیست که صورتم را نوازش کند ، خیلی عطر تاریک و سخت پوشیه، اما من عاشقشم ارزش خریدش بسیار بالاست نسبت به قیمت دلاریش جدای اینکه با این غلظت و این حجم و این پرفورمنس جایی از شک برای خرید رو نمیذاره ، در پس زمینه یک بویی شبیه ذغال های صنعتی( بسته بندی شده) میده که خیلی جذابه ،
14 خرداد 1402 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : امیرعلی نجاتی یاس

10
رایحه
10
ماندگاری
10
پخش بو
10
طراحی شیشه
" پودر شدن بند بند وجود یک خاکستر داغدار "

دلم خالی بود . چقدر سخت بود برایم راه رفتن با دل خالی . بارش تند باران بد شلاقی به جسم نیمه جانم میزد . مست بودم و خمار . وارد شیرینی فروشی شدم . اخ که چقدر شلوغ بود . نوبتم شد .
+ بفرمایید در خدمتم
- یک کیک دو نفره میخواستم برای ... صحبتم را قطع کرد
+ به به ، ولنتاین؟
- ولنتاین؟ نه مرسی ، عزادارم ... فروشنده سکوت کرد . قبل از اینکه احساس تاسف و همدردی کند به او گفتم " چند شمع سیاه هم برایم بگذار " مردی با صدای بلند گفت مگر شمع سیاه هم اینجا میفروشند؟ فروشنده گفت بله ، چند سالیست خیلی از عاشقا عزادارن .
سیگاری روشن کردم و در دست دیگرم کیسه کیک و شمع ها بود . دلم خالی بود . تحمل کیسه کیک برایم دشوار بود . باران همچنان مرا به جرم مستی شلاق میزد . گوشه ای ایستادم . تمام وجودم خیس و کبود شده بود . زوج عاشقی دست در دست هم زیر یک چتر از کنارم گذشتند . پسرک پرشور و جوان برگشت و مرا نگاه کرد . آقا حالت خوبه؟ اره خوبم . خیلی خوب . اما من باور نمیکنم . بهرحال این چتر را بگیر تمام تنت خیس شده است . ما نزدیک خانه هستیم و نیازی نداریم . چتر مشکی اش را گرفتم . دست هایم میلرزید . دلم خالی بود و چشمانم سنگینی عجیبی به دنیا میداد . تمام تنم کبود و خسته . احساس بی وزنی میکردم . احساس خاکستر بودن . دیدی چگونه خاکستر سوخته سیگار با کوچکترین حرکت یا بادی می افتد . همانقدر تهی و همانقدر بی وزن و پوچ . کیک را دراوردم . چتر را با دستان بی جانم گرفتم و شمع های کیک را روشن کردم . اخ که اتش تو این چنین خاکسترم کرد . حال دیگر جای ابر و چشمانم عوض شده بود . حال گونه ها و لب هایم شلاق میخوردند . یک ، دو ، سه ... " روزت مبارک عشق من " اما کسی نبود شمع ها را فوت کند ... انقدر در گلویم بغض رشد کرده بود که هوایی از گلوی خودم هم خارج نمیشد تا فوت کنم . گویی آتش عشق روی شمع ها بار دیگر فریاد میزد : دیگر دهانی در کنارم نیست تا با دمیدنش مرا نوازش کند ...
انگشتم را به گوشه کیک زدم و چشیدم . تلخ بود . تلخ ترین چیزی بود که چشیده بودم . اما بهرحال روزه چند ساله ام را با چنین تلخی ای باز کردم .





25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : نیک یوسفی Mahmoudreza ganjali
من واقعن تحت تاثیر این متن قرار کرفتم
بوی خیلی چیزا از این متن بلند میشه و در مغز من می پیچه …
ای امان از وقتی که هنرمندی ( یا حداقل فردی که دنبال هنره ) مغموم باشه … ای امان از وقتی هنرجو خودش یه چیزایی رو داره تجربه میکنه و بعد اونا
شاید فضای خیلی از عطرا رو جور دیگه ایی درک کنه!
خوشا به حال این عاشق غمدار
…..
….

. ( نقطه این بار اما سر خطی وجود نداره .. ! )
25 بهمن 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : هاشم پور آرش
صبای عزیز ،
بویی که از این متن استشمام کردی در ذهن خیلی ها مثل لکه ای خونی روی مغز سفیدشون خودنمایی میکنه .
" برای همه عشق نوشتم ، گاهی برخی بدشانس بودند و بدخط نوشتم برایشان . زیرش خطی اضافه کردم . عشق ، خودکشی ، دگرکشی ، جنایت ... "
خودت بخوان و بفهم انچه که خواستم در این متن ها برایت بگویم صبای عزیز ...

به امید لبخند زیبا روی صورت همگی شما دوستان عطرباز . همگی . . شاید دیگر قسمت نباشد تا متنی از من نوشته شود جایی . تندرست و سرپا باشید دوستانم
26 بهمن 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : هاشم پور سعید رضایی شوشتری
"استاد امیرمحمد"با شناختی که از نزدیک با جنابعالی دارم و به شخصه شاهد فعالیت بی وقفه عطری شما بصورت علمی بودم بسیار اندوهگین شدم بخاطر عدم تمایل به فعالیت در این مجموعه .امیدوارم پس از دوره ای استراحت حتما شاهد حضور مجدد شما باشم به این خاطر که واقعا این مجموعه به نوشته ها و تجربیات شما نیاز دارد شما از معدود افرادی هستید که رایحه را با گوشت ،پوست و خون خود درک میکنید و بنده به بند بند نوشته های شما ایمان دارم .بی صبرانه منتظر حضور گرمتان هستم.
"همواره پبروز و سربلند باشید"
27 بهمن 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : هاشم پور سعید رضایی شوشتری
درود آرش عزیزم ، لطف دارین به بنده حقیر . گوشت و پوست و خون ، چقدر منو یاد بات نات تودی انداختی ارش جان . نوشتن یکی از علایق منه . مخصوصا وقتی که راجع به عطر و هنر باشه . تو این سالها همه رقم و همه مدل ریویویی برای هر دسته طرفدار سعی کردم بنویسم . گاهی باید بیشتر به زندگی رسید ، گاهی نباید انقدر غرق شد تا مرد . بازهم شاید روزی برسه که شروع به نوشتن کنم در همه جا که اولین جا قطعا همین عطرافشان هست . مقداری جسم و روح به استراحت نیاز داره .
چه بسا کسانی که خدا را قبول ندارند از خدا میترسند ، منی که خدایم را قبول دارم از خود بیشتر میترسم ...
پایدار بمانید دوستانم
27 بهمن 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : سعید رضایی شوشتری فاطمه فیضی
این که با سلام به خدافظی رسیدیم امیدوارم نشونه ایی باشه که باز هم بعد از این خدافظی سلامی هست !
به این جسم واین روح خسته استراحت بدین
تا سلامی دیگه
28 بهمن 1401 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : امیر محمدی علی رشوند
راستی دوستان من امشب تا مدتی لوگ اف میکنم و نمیدونم وقتی برگردم باز به این سایت هم برگردم یا نه
برای همه اتون بهترین ارزو ها رو دارم و اینکه نهایتا تا فردا عصر سایت رو چک میکنم البته در حالی که لوگ اف کردم.
28 بهمن 1401 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : Ehsan علی رشوند

صدای قدم های سست، لمسی از سوز و سرما، سکون آویختگی از تعلیق،
این عطر بوی باوری لرزان می‌دهد؛ بوی سقوط در اتمسفر تنهایی،
از این عطر انفجار صدای در هم شکستن فریاد می‌شود اما نوک پیکان این فغان هوایی دورتر از انگشتان پا را نمی‌شکافد. تیر این خشم‌ها بر دیواره جمجه کوفته می‌شود و در جان فرو می‌رود.

به هنگام گشودن چشم در فضای وهم‌آلود این جهان، باور هایی به خوردمان می‌دهند ولی وای از نخستین لحظه‌های رسوخ طوفان بر ایمان‌ها. نخستین لرزه‌های شک ترک‌هایی ژرف بر آن سازه سست از پیش ساخته می‌زند و لحظه‌ای پدید می‌آید که انسان پی می‌برد باید پناهی برای جهان خاکسترین خویش بنا کند و آن هنگامی‌ست که نگاه بر عمق تنهایی‌اش او را سرگیجه می‌دهد. آن هنگامی‌ست که از هر بشری مایوس می‌شود و دست به دامان خدایان می‌آویزد اما....

با هربار بوییدن این عطر تنها یک صدا در خیالم طنین می‌گیرد:
" هیچ خدایی نیست تا بی‌پناهی‌ام را در آغوش گیرد"
21 دی 1401 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : بهزاد معصوم نژاد هاشم پور

10
رایحه
9
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
یکی از فرزندان شما یک سوال کنجکاوانه مطرح کرده است: اگر جهان گرد است، چرا یک دریاچه یخ زده صاف است؟
جان باکستر: این سوال خوبی است.
لورا باکستر: اینجا می گوید که دریاچه انتاریو بیش از 3 درجه از انتهای شرقی تا انتهای غربی آن خمیده است. بنابراین آب یخ زده واقعا صاف نیست.
جان باکستر: هیچ چیز آنطور که به نظر می رسد نیست!
..
هدر: یکی از چیزهایی که در ونیز دوست دارم این است که راه رفتن برای من بسیار ایمن است.
هدر: متشکرم، وقتی به یک کانال می‌آیید، صدا تغییر می‌کند. و پژواک از دیوارها بسیار واضح است.. خواهرم از آن متنفر است.
جان باکستر: خیلی بد است.
هدر: او می‌گوید این شهر مانند شهری است که از یک مهمانی شام بسته شده است، جایی که همه مهمان‌ها مرده یا رفته‌اند.
..
جان باکستر: کریستین مرده است. او مرده است! مرده! مرده! مرده! مرده! مرده!
..
لورا باکستر: راهب شما به من احساس عجیبی می دهد.
جان باکستر: من تصور می‌کنم که او باعث می‌شود خدا کمتر احساس بی پناهی کند.
(دیالوگ هایی از فیلم Don't Look Now)
جان تو با عذاب وجدان بی اندازه ای که داشتی خودت رو نابود کردی. سایه ی مرگ همیشه دنبال تو بود، به خاطر کریستین باید تاوان می دادی. تصویرش همه جای ونیز دنبالت بود، موجودی ریزجسه با بارونی قرمز رنگ که هیچ جا تنهات نمیذاشت.
لورا مثل تو نبود، اون خودش رو بخشید، بخشید و زنده موند.
میدونی اکثر مشکلات ما از اون جایی شروع میشه که بابت یک اتفاق ناراحت کننده مدام خودمون رو سرزنش می کنیم و ازش سایه بزرگی برای خودمون درست می کنیم. سایه ای که تا خودتو نبخشی ولت نمی کنه. اونقدر به دست و پات می پیچه تا همه ی روابطت رو مختل کنه و جونتو بگیره!
همینه که تو و همسرت رو تبدیل کرده به تنها ترین آدم های شهر سرد و بی روح ونیز.
تا خودت نخوای هم کسی نمی تونه کمکت کنه، مثل اون پیرزن نابینا که هیچ کاری نتونست برات انجام بده.
اون چشمانش رو از دست داده بود، اما از هر بینایی، بینا تر بود.
اما تو، با همه ی تنها نبودنت خیلی تنها بودی. تو خودتو هم نداشتی.
کدوم دستی می تونست صورتتو لمس کنه؟!

14 دی 1401 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali فرهاد
امروز این متن رو از دید شخصی که فیلم رو تماشا نکرده دیدم، این فرد امکان داره در نظرش متن رو کمی درهم ببینه و فضای مشابهی هم نتونه با عطر براش پیدا کنه. که خب تا حدی متن درهم هم هست.
خواستم فیلم رو اسپویل نکرده باشم تا از همین درهم بودنه هم مخاطب کنجکاو بشه، و هم فیلم رو تحلیل کنه و هم عطر رو. اما واجب دونستم حسی که از عطر گرفتم رو بگم به اضافه ی یه سری توضیحات.
این عطر حس ترس رو به من القا نکرد اماا عجیب حس تاسف و غمی که ناشی از همین تاسفه رو ازش گرفتم، مثل اینکه تباه بودن زندگی و یا سرنوشت کسی رو ببینید و هیچ کاری نتونید براش انجام بدید و در نهایت متاسف و غمگین بشید.
فیلم روان شناختی Don`t Look Now همین احساس رو به من منتقل کرد، ژانر این فیلم وحشت و درامه اما چه وحشتی؟ وحشت و یا حجوم اضطراب به دلیل وجود افکار و سایه های درونمون که اگر چاره ای براش پیدا نکنیم مارو از درون متلاشی می کنن. پش این فیلم عملا فیلم ترسناک نیست.
و من عمیقا متاسف شدم، چرا که این مدل آدم ها اصلا کم نیستن بینمون و بدتر از اون این هست که فقط تعداد محدودی از این افراد واقعا متوجه میشن، خودشون رو میبخشن و به داد خودشون میرسن. و حتما نباید دلیلی مثل مرگ یک عزیز داشته باشه، تا طرف خودش رو سرزنش کنه. حتی ضربه های کوچیک و بزرگ دیگه ای که انسان ها میخورن و با توجه به اون نوع تفکرات و رفتارهاشون رو تغییر میدن و در وجود خودشون یک حس تنفر، سرخوردگی، سرزنش و.. به وجود میارن همگی تبدیل به یک معضل میشن توی زندگی و روابطشون با بقیه.
این عطر همون آدمیه که گیر افتاده توی گرداب و ذره ذره تباه شده، آدمی که خیلی دیره تا بشه کاری براش کرد. کسی که خودشو هم گم کرده..

[EDITED] 1401/10/16 12:22
15 دی 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali فرهاد
سلام نازنین جان
من اصلا این حسو نسبت به متنت نداشتم با اینکه فیلمو ندیدم ولی خواستم اول فیلمو ببینم بعد بیام بابت متن زیبات ازت تشکر کنم
مهم ترین نکته متن اینه که تا خودتو نبخشی، تا خودت هوای خودتو نداشته باشی، تا خودتو دوست نداشته باشی هیچکی نمی تونه این کارا رو واست انجام بده و هیچکی نمی تونه بهت کمک کنه تا خودت نخوای و خودت به خودت کمک نکنی
در اولین فرصت این فیلمو میبینم ژانر مورد علاقمه ❣️😍
15 دی 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : هاشم پور 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟 𝑆
سلام سرکار خانم هانی🌹
ممنونم از محبت شما، خیلی ممنون، خواستم توضیحی هم داده باشم درباره ی متنم تا کامل تر بشه.
بله قطعا هم چکیده ی نکات همین مفهوم رو میرسونه.
مچکرم از لطف شما❤
16 دی 1401 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : M  Wolf هاشم پور

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟