عطر آمبر سلطان درواقع بوی تکههای صمغ کهربایی نابی را تداعی میکند که سرج لوتنس هنگام پرسهزنی در بازارهای مراکش با آنها مواجه شده بود؛ تکههای معطری که سالها درون جعبههای چوبی توجا فراموش شده بودند. عطر آمبر سلطان نشانگر بازگشتی به تمرکز بر هویت و اصالت مواد اولیه منحصربهفرد در عطرسازی است.
آمبر سلطان نوعی عطر شرقی نیست، بلکه عطری عربی و سرشار از جلوههای خاص لوتنس است. بنابراین انتظار نداشته باشید که آمبر سلطان یک عطر معمولی و عادی باشد یا با چارچوبهای استاندارد شرقی جور دربیاید. نقطهشروع کار، نوعی رایحه موم معطر بود که در یک بازار پیدا شد و مدتها بود که در یک جعبه چوبی فراموش شده بود. نت کهربا نیز فقط زمانی به جلوه سلطانی و نابش رسید که من روی آن همراه با نت سیستوس (نوعی گیاه که مثل قیر به انگشتان میچسبد) کار کردم. سپس مایه تکمیلی ویژهای را به آمیزه عطر افزودم که هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد: وانیل.
آمبر سلطان درواقع به مجموعهای از عطرهای خاص تعلق دارد که سرژ لوتنس آنها را مطابق با ایدههای ناب خودش طراحی کرده است. بطریهای این عطرها که مینیمالیستی و خطوط صاف و گوشههای زاویهدار هستند، از سبک نابی پیروی میکنند و کاملا در انعکاس سرشت و شخصیت آفرینشگر خود موفق عمل میکنند. متانت نابی در این عطرها حضور دارد که غنا و شکوه آنها را ارتقا میدهد؛ عطرهایی که روایح و رنگهایشان مثل سنگهای قیمتی و شخصیتهای ما بسیار پرشمار و دارای ظرافتهای متفاوت هستند.
سرژ لوتنس بیش از ۲۰ سال است که به طراحی و ساخت این مخلوقات نمادین و برجسته میپردازد؛ آثاری که با پایه الکلی قوی و جلوههای پروستی ساخته میشوند. از فمینیته دو بویس تا آمبر سلطان و لا فیله د برلین، همه این عطرها درواقع داستان استثنایی خودشان را بازگو میکنند و امضای منحصربهفرد خودشان را دارند. شاید حتی شما نیز چنین شخصیتی داشته باشید؟
برند | سرج لوتنس |
عطار | کریستوفر شیلدریک |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2000 |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | لوبان ، کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، چوب صندل سفید ، صمغ درختچه مر، گشنیز ، صمغ گیاهی ، سنبل ختایی ، برگ خشک برگبو ، پونه کوهی |
صبح را چون روزگاران دیگر را شروع میکنم
با آرامش آماده شده و صبحانه ای اندک به اتاق میروم
عطر امبر سلطان را میپوشم
همسرم و دخترم خواب هستند
تماشای آرامش شان زیبا ترین لبخند را روی صورتم مینشاند
دخترم را میبوسم و به سراغ کار میروم
روز های انتهای سال است حداقل ماه آخر سال شروع شده
ته دلم حس خوبی دارم
پس از سال ها انگار که خود درونم آرام گرفته
امبر سلطان هم حال و هوا را زیباتر میکند
ساعت ۱۲ ظهر سه شنبه یکم اسفند ماه
در حین رانندگی موبایلم زنگ میخورد
همسرم است
چه شده آیا خریدی برای منزل در نظر دارد و یا برای ساختمان موضوعی پیش آمده
گوشی را ورمیدارم و صدای جیغ همسرم زندگی ام را به دو نیم تقسیم میکند
دختر دو ساله ام نفس نمیکشد
این پایان من است
حال امبر سلطان در کنج کمدم همیشه من را نگاه میکند
اما من نمیتوانم نگاهش کنم
آیا یادآور عطر دخترم شده یا یاداور آن روز برفی
طفلکم برف را ندیده بود
هرچه که بود و هست دیگر نگاهم را از کنج کمد میپوشانم
و براستی که لعنت خداوند بر سه شنبه ها …
بیاد دختر زیبایم حنا