سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
اگر میخواهید بدانید که این عطر شما را به چه حالوهوایی میبرد، این موقعیت را تصور کنید: در فضای رویایی آرمیدهاید و شعله شمع با حرکت مارپیچ دودها و بخورهای خوشبو چنان میرقصد که شما را هیپنوتیزم میکند و در حالت خلسه و وجد فرومیبرد. «کینگدوم آف دریمز» آنچنان شما را به خودش وابسته میکند که هر لحظه میخواهید به جهان فانتزی و رویایی آن سفر کنید. پس خودتان را به دست این عطر جادویی بسپارید تا هرچه زودتر به قلمرو آرزوها سفر کنید.
نوع عطر | اکستریت د پرفیوم |
برند | لارن مزون |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2016 |
گروه بویایی | چوبی معطر |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | جوز ، فلفل ، روایح دودی |
اسانس میانی | نعناع هندی ، خس خس ، سدر |
اسانس پایه | مشک ، کهربا |
موهایش اینبار پریشان بود و پیراهنی بلند به تن داشت. کفش هم پایش نبود.
از آن مکانی که قبلا در آن روی زمین خوابیده بود و به آدلا گوش می داد، گذر کرد.
جلوتر رفت. خیلی جلوتر. انبوه درختان کمتر و کمتر شدند و قلعه ای گیاه پوش شده مقابل دیدگانش قرار گرفت. جرات به خرج داد و درِ چوبی سنگین را به جلو هُل داد. وارد عمارت بزرگی شد. جای جایِ نقاط دیوار، مملو بود از طراحی ها و نقاشی هایی که معلوم هم نبود صاحب آنها کیست. در این حین، چشمش به ساز بزرگی افتاد. بی پروا به طرفش دوید و روی صندلی نشست.
دستانش، اینبار به جای اینکه در هوا برقصند روی کلید ها می رقصیدند و آهنگ سر می دادند.
عقربه ها به سرعت به جلو می دویدند. کم کم همه جا در تاریکیِ محض فرو رفت و فقط نقطه ای که او روی صندلی نشسته بود روشن شد. دود از کلید ها بلند شد اما او، او می نواخت و انگشتانش می رقصیدند.
ناگهان ساز در کپه ای از دود فرو رفت و آتش گرفت. چوب ها می سوختند و شعله ها زبانه کشیدند. پیراهنش در آتش می سوخت و خاکستر می شد و او می نواخت و می نواخت.
اما، اما ناگهان به خودش آمد. دستانش از حرکت ایستادند و او به آنها خیره شد که چگونه داشتند آتش می گرفتند.
او داشت می سوخت!
او، آن صندلیِ چرمی، آن ساز و آن کلید ها، همگی می سوختند و خاکستر می شدند..
اما نترسید! در عوض، سرش را بالا برد و به تکه های خاکستری که به آسمان می رفتند خیره شد.
آنجا سقف نداشت. نباید هم می داشت..
تمامِ او به پرواز درآمد. دلش تنگ شده بود. زیرا که خیلی سالِ پیش، خودش هم نمی داند چه شد اما بال هایش را گم کرده بود..
آری، او اینبار در این قلمرو، به پرواز درآمد!