سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
عطرهای کالکشن «REVENANTS» مجموعهای از دریافتها و برداشتهای بویایی از چهرههای مشهور و قدیمی بریتانیا ارائه میدهند. شخصیتهایی در دلِ تاریخ که حضورشان هنوز بهطرز نامحسوسی پایدار مانده است.
ادیشن اول ــ «ایرون دوک». ادای احترامی به آرتور ولزلی، دوک ولینگتون (1852-1769). جولی دانکلی (عطرساز) در این عطر به خلق عطر بسیار قدرتمندی دست یافته است که جلوههای عمیق حیوانی دارد ــ عطری متعلق به سوارکاری مشهور، سیاستمداری جنگجو و یکی از پیشگامان در انتخاب لباسهای مردانه خاص.
برند | بیوفرت لندن |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2017 |
گروه بویایی | چوبی ادویه ای |
کشور مبدأ | انگلستان |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | چرم ، تنباکو |
البته خودشان میگویند 'تاریخ انسان' را که سازمان بهداشت
جهانی و سازمان ملل و حقوق بشر و شر و شور الکی نیان
بهشون گیر بدن که زود باشید "آرتور ولزلی" بیچارهرو بیارید
بیرون و این سوسول بازیها.
داداش واست عطر زدیم کیف کنی:
چرمی، دودی، عودی، جنگی، خیلی کم جنگلی، فلزی، توپ،
تفنگ، البته شمشیر و خون حماسهساز سربازان بریتانیای
کبیر!!! مگه کروکودیل داستایفسکیرو نخوندی؟ بذا به
سیرکمون برسیم. یه باتل پر از هنر با امضای بیوفرت لندن.
گیر نده جان دبیر کل!
آرتور ولزلی: فرماندهی فیروز و مقتدر، خوشاقبال و امین برای
امپراطوری انگلستان، هم برادرانش(اگر خوب به یاد داشته
باشم) و هم خودش سرمایههای جانی برای تاریخ این کشور،
مرد لحظات خطیر، منجی اروپا، از آن دونپایههایی که
باهوش و قدرت به ثروتی هنگفت میرسند، یدککش لقب
beau :) ، مدافع سرسخت بردهداری، سوء استفاده از احکام
مسلمانان در خرید و فروش ""کنیز"" به جهت راهبرد
سیاستهای نظامی و تا حدی اقتصادی خاندان ولزلی در هند.
در پرده میگویم سری به شیطنتها و خرابکاریهای خاندان
قوام شیرازی و ارتباط آنها با انگلستان خاصه خاندان ولزلی و
اخص آرتور ولزلی بزنید؛
در فضایی بیربط سفرنامه ابوالحسن شیرازی(از مخالفان
سرسخت امیرکبیر) را هم مطالعه بفرمایید.
این از داستان قهرمان سیاهرویی که در این باتل سیاهرنگِ
استعمار دوست محبوس است.
دوستان عزیز از عشق آتشین آرتور جون نسبت به کاترین گفته
بودند. بله عاشقش بود، ولی ایشان شخصیت دون ژوآن
گونهای هم داشتند که در این زمینه تنها کمی بیشتر از ولتر
صاحب تجربه بودند.
اینم از قصهی عشقیاش.
شاید قطعهی بتهوون در ستایش آرتور هم ریشه در بغضی
داشته باشد که او نسبت به بناپارت داشته بود؛ وقتی که سنبل
آزادی به خوشهی انهدام اروپا بدل شد.
شخصیت پشتِ [یا بهتر است بگویم درون] این عطر تا حدی
شناخته شد. دوستان به حماسههای او اشاره کرده بودند، بنده
هم کمی از وجنات منفی انگلستانیاش ذکر کردم.
تا مبتلا به اطالهی کلام و داستانسرایی نشدهایم بگذریم.
اما عطر این جناب:
انبوه جنازههای فرانسوی یا افغانی (ولزلیها با هر دو کشور
جنگیدهاند) که از انفجار گلولههای توپ روی هم تلنبار شدهاند،
تکه گوشتهای خونآلودی که چند متر آنسوتر از صاحبانشان
افتادهاند، بوی باروت و دود و گرد و غبار برخاسته از انفجار،
خون کمرنگی که در قسمتهای سفید رنگ لباسهای سربازان
خشک شده و... ناگهان گروه سوارکاری که در عین مسخرگی از
روی جنازهها عبور میکنند.
گوشتهایی که زیر دست و پای اسبها له میشوند. خشونتی
از جنس انسان با رایحهای حیوانی.
آخ! سربازی که هنوز زنده بود و انگشتانش زیر ضربهی نعل اسبی سنگین خرد شدند.
اون یکباری که این کارو تست کردم، یادمه کل روز و تا حدی شبرو باهام بود.
رایحهْ عمیق، کمی مهوع، ظفرمند و دوستنداشتنی مثل خود آرتور، تند و کاملا انسانی و مزخرف؛ در عین حال مناسب برای افراد تند پسندی مثل خودم؛ که البته باز هم نه چندان تند.
تیپ و استایل؟ من که هیچ وقت از این مسائل سر درنیاوردم
علاقهای هم بهش ندارم، ولی اونایی که رو این مقوله زیاد مانور
میدن، لابد میتونند یه کاری براش بکنند.
سایهی جنگ همیشه بر سر صلح است. به یک لحظه بوم. این
عطر بوم اول جنگ نیست؛ شکست یک طرف هم نیست؛ دقیقا
میان جنگ است. آنجایی که بورژوا با کارگر فرقی ندارد،
ثروتمند با بیپول یکیست؛ چون همگی گوشتاند و روبرو
آهن است و باروت.
انسان را چه به آهن؟!
'سفر به انتهای شب' را حداقل تا نیمه بخوانید. اروپا و اروپایی
بعد از دو جنگ جهانی تمایلی انسانی دارند به فردینان باردامو
بودن و شدن، ولی آن زمانها، زمانی که تاریخ ایدهی ساخت
آیرن دوک را روی پرده برده بود، میل به جنگ یا فرار از آن
معنی نداشت. دیکتاتور زور میگفت و انسانها مثل نُقل و
نبات و شکلات روی هم میریختند؛ البته مرده! گویی که جنگ طبیعی است.
چه رنجها که نکشید آدمی برای رسیدن به فقط 'انسان' بودن. انتظار زیادی بود؟
میخواست گرگ نباشد، دندان تیز نکند، ملتش ملتی دیگر را
به صلابه نکشد، آیرون دوک نباشد، جنازه نباشد؛ ساده، روان،
جاری، خندان، در یک کلمه 'انسان' باشد. حتی میگویند خود
آیرون دوک هم از آیرون دوک بودن گله داشت: میخواست
دیور هوم اینتنس یا حداقل fathom باشه. به زور آیرون دوکش کردن.
انگلستان کشور زیبا و کلاسیکیه، دوست داشتنی، آروم، امن،
"منچستر از کنار دریا" چه خنک بود و آروم؟، ولی تاریخش:
تاریک، ترسناک، خشن، بیرحم، زورگو، شدیدا باهوش،
هنرمند، فضول؛ درست مثل مخلوقات بیوفرت؛ از طرفی
ثروتمند اما از جیب دیگران، اوه اوه؛ اگه دیدینش فرار کنید، یا جیبتونرو میزنه یا خودتونو.
اینجا جائیه که دختر به پدر رحم نمیکنه!