نظرات | nazanin
ترتیب نمایش
Lost Cherry
لینک به نظر 7 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به SHABNAM
سلام خانم شبنم
عرضم به حضورتون که، دوتا سیگار برگ در آوردم و شروع کردم به کشیدن. صبح سه پاف لاست چری هم زده بودم..
گفتم به به! آلبالو و بادوم تلخ و تنباکو و توتون و قهوه تلخ تر! یخورده که گذشت دیدم الانه که معدم بیاد بیرون:) خلاصه ترکیب لاست چری و سیگار به من نساخت..

اما من اگه جای شما بودم، خودم می رفتم امتحان می کردم ببینم چی میشه؛)
26 تشکر شده توسط : Maxxine مهربد
Rake & Ruin
لینک به نظر 5 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به rahil tagi
حالا اگه یه روز باهاش رو به رو شدید، کانسپت و نوشته ی من و عکسش رو فراموش کنید به کل. و ببینید شما رو به کجا می بره:)
قبول دارم، منم اولین باری که عکسشو دیدم یاد میل ساب افتادم..
خلاصه که نوشته های من رو خیلی جدی نگیرید:) بعضی جاها توهم می زنم؛)
13 تشکر شده توسط : سولماز سعید رضایی شوشتری
Rake & Ruin
لینک به نظر 4 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به rahil tagi
سلام خانم راحیل:) مرسی که محبت دارید به من:)
امم راستش اون پسر طرد شده در خیالات من نیست. می شناسم همچین فردی رو که از قضا اسکیزوفرنی هم داره. حقیقتا می خواستم از اون فرد و زندگی و دیالوگ هاش بنویسم که منصرف شدم و ترجیح دادم اون حال و هوا بهتون انتقال داده نشه:)
اما خب اگه کسی رو می شناسید که یه همچین بیماری داشته و یا داره، احتمال زیاد شما هم در هنگام مواجهه و لمسِ این عطر، صورتشو ببینید.
مرسی؛)
17 تشکر شده توسط : کاوه Perfumex
چه شیرین بیانی؟! چه پرتقالی؟! چه دوغی و چه کشکی؟!:)
پرتقالِ گندیده، لگدمال شده، روی آسفالت جان داده؛ دیده اید؟ خاست به فرار و کاج چنگش زد! صدای خورد شدن استخوان هایش آمد! دهان خونی، پوستِ گس و تلخِ لیمو را میان دندان های شکسته اش گرفت و شروع به جویدن کرد. تلخ تر از او خندید و گفت: آه ای رنج شیرینِ من! شیرین بیان ام کجاست؟ و او باز هم خیالِ شیرین بیان داشت...و کاج، نگاهش به من افتاد. کفتارش تاخت و مرا از گردن گرفت و پرت کرد در گرم خانه ی بخارِ زهرمار گرفته اش! بله، زهر ماری‌است در لباس زنبق که اندامِ مُشکِ چروکیده فلج، او را دُرُسته بلعیده است! و او نفس کشیدن از یادم بُرد و خس خس برایم گذاشت و کاج دیگر چنگ نزد! آمد به جلو و در گوش چپ نجوا کرد: خوش آمدی دخترک گریزپا!..
و ریک اند روئن، همان لحظه ایست که جبر بر شانه ات می کوبد و می گوید: فرار بی فرار! اینجا، شهربازیِ من است و بازی، به این آسودگی ها هم که تو خیال می کنی تمام نخواهد شد..چنگ بزن و آوار تر کن خرابه را و من، بی باک تر از قبل، میان بخار و سوز و سرما، به پرتقالی می نگرم که خیالِ گریز در سر داشت و در عوض زیر پا لِه شد! به شیرین بیان می نگرم و جایی بدون تو و می خندم و زیر لب زمزمه می کنم: آه ای رنج شیرین من...
سوای قصابِ فیلمِ I Stand Alone، به نظرم میشه گفت کرکتر یک بیمار اسکیزوفرنی رو داره. برای من تداعی کننده ی شمایلِ پسرِ طرد شده یک خانواده بود. بگذریم...
This is how he ruins you and rakes your broken heart like dead leaves..
35 تشکر شده توسط : مهدی دهقان مهدی
سلام به همگی
بنظر اغلب مشکلات ما از اونجایی شروع میشن که در چیز هایی که نباید، زیاده روی می کنیم! و از حد میگذرونیم اون هارو و همین دردسر درست میکنه برای ما و دیگران رو همچنین حساس میکنه.
به قول خانم پرنیان، too muche خیلی از حرکاتمون. بیایم نکنیم این کارو. too much خوبی ها/بدی های چیزی رو نگیم، too much توصیه/منع نکنیم ، too much تعریف/تخریب نکنیم ، too much واکنش نشون ندیم و یا خنثی نباشیم، too much دلسوزی نکنیم/بی خیال نباشیم، too much شیفته و دیوانه ی چیزی نباشیم/ متنفر هم نباشیم...
چرا که فضا واقعاا مسموم میشه جوری که اصلا آدم رغبت نمیکنه دیگه ورود پیدا کنه به چنین مکانی.
مهم تر از اون، فردِ خواننده باید آگاه باشه! باید! وگرنه کلاهش پس معرکه است.
خواننده، در مواجه با هر نوشته ای و از طرف هر شخصی، باید جوانب رو بررسی کنه و خودش راجب اون مسئله فکر کنه و همچنین به پرس و جو و تحقیق بپردازه. ما هیچ جای دنیا نباید حرف هیچ کسی رو از  آسمون قبول کنیم. ما عقل و منطق داریم و باید در تجزیه و تحلیل مسائل ازش به نحو احسن استفاده کنیم. در غیر این صورت، زیان میبینیم. طبیعت هم شوخی نداره با ما.
سوای این دو مورد، آدم ها با هم متفاوت اند. مبرهن و واضحه این مسئله. مغز من، شخصا نمیتونه یک رایحه ی خطی رو تحمل کنه و پخش بو و ماندگاری هم تا حدودی برام بی اهمیته. بحث سابجکتیو ماجرا خیلی خیلی خیلی برام مهمه. تغییر نت ها خیلی برام مهم اند. فضا و حال و هوا و اون 'روح' ای که عطرای مشابه اماراتی هیچ کدوم اون هارو ندارن بسیار حائز اهمیت ان و شخصا حاضرم یک میل یک میل عطر بخرم ولی اصلشو بخرم تا بتونم لذت ببرم.
فرد دیگری هم بحث ریفرموله و پخش و ماندگاری پایین و موارد دیگه آزارش میده، دوست داره باتل ۱۰۰ میل داشته باشه از یک عطر و اگر اون عطر تنها یک رایحه ی خطی هم داشته باشه براش فرقی نمیکنه، صرفا میخواد عطر رو بپوشه و به طور روزمره استفاده کنه ازش... خب میره مشابه میخره. خیلی هم خوب..
توجه داشتن به این موارد در کنار هم و رعایت کردن تعادل، از بروز مسائل این چنینی جلوگیری میکنه.
به علاوه، بعضی حرکات و رفتار ها دارن شکل کودکانه به خودشون می گیرن که از درک من یکی خارجه.
تمنا می کنم با یکدیگر لجبازی نکنید و ماجرا رو در کمال صلح ختم به خیر کنید.
و در آخر عذر حقیر رو در باب دخالت میون کلامتون پذیرا باشید..
37 تشکر شده توسط : Mahmoudreza ganjali آماتور 2
نُه سالم بود؛ ترم دو زبان. یه معلم سرحال و خوش خنده داشتیم که همیشه رژ لب قرمز یا نارنجی می زد و یا آهنگ برامون میزاشت یا وادارمون می کرد شعر بخونیم و برقصیم. یادمه آب هم زیاد می خورد.
یاس حکم معلمِ زبان منو داره اینجا. یه جوری همیشه از خود بی خوده، انگار به جای آب، ودکایی چیزی سر کشیده و در همین حین که سرخیِ رُز رو روی لبانش جا داده، با همون لبخند شیطنت آمیز، دست عسل و کهربا رو می گیره و می برشون وسط کلاس تا باهم برقصن. عسل، دختر مو بلند و لاغر اندام که بی پروا در دستان کهربا می رقصه. هل و دارچین و تونکا می شن همکلاسی های دیگه ی من که خیره به اون دوتا ان و گهگاهی هم صدای دست و سوتشون بلند می شه. دارچین و تونکا پسرای کلاس ان و هل، دختری که از خنده های دارچین، خنده اش می گیره و جلسه ی قبل هم به یاس گفته بوده که از دارچین خوشش میاد:)
زیره هم منم:) زیره، دست زیرِ چونه، در سکوت به این فکر می کنه که سرخیِ رز بر سفیدیِ یاس هارمونی قشنگی رو ایجاد کرده و یا خیلی نامحسوس به خودش میگه: یادم باشه به مامانم بگم یه رژِ این رنگی برای خودش بخره:)، و یا اینکه عسل چند ساله موهاشو کوتاه نکرده که انقدر بلندن؟!.. کهربا واقعا قشنگ می رقصه!.. اممم، زیره شاید بدش نمیومد اگر برای یک لحظه هم که شده جای عسل باشه:)..
و سکوت! تمام این افکار از سر زیره می پره همون لحظه ای که رز بهش میگه: خب زیره جان! بگو ببینم تانگو دوست داری؟ :)
یادم رفت بگم: خوبیش اینه که تانگو هم مثل کلاس ما گرمه. هوای گرفته و تاریک و برگ های پژمرده ی روی زمین و.. همه اش از پنجره ی همون کلاس معلوم بود. ولی اونجا، برای یکی دو ساعتی هم که شده بیخیال اون هوا می شدیم.. در تانگو هم همه می دونن پاییزه ولی چند ساعتی خوش و خرم اند؛ حتی زیره، با تمام کم حرفیش..؛)
44 تشکر شده توسط : Haddock الف ش
F**king Fabulous
لینک به نظر 22 فروردین 1402 تشکر پاسخ به امیر ولدخانی
سلام آقای ولدخانی
ببینید هر کامنتی که منِ نوعی ذیل عطری اون رو میزارم، به هیچ عنوان نباید اصل و مبنا در نظر گرفته بشه. و فردِ خواننده همچنین نباید خیلی زوم کنه روش، چرا که تماما زایده و برگرفته از تراوشات ذهنِ خودِ من هست و مختصِ به برداشت و دیدی که شخصا دارم. در نتیجه باید خوند و گذر کرد.
و اینکه خیر، گوالتیریِ طفلکی که همچین آدمی نیست:)
16 تشکر شده توسط : آماتور 2 rahil tagi
هیچ گاه نمی توانست بد جنس باشد.
هرچه کرد، هرچه دور تر، هرچه دیوار بلند تر؛ عطرش باز هم بود. باز هم بود هر آن جایی که می شد نفس کشید و نمی شد..
خنده اش به عسل می مانست، به جان می نِشِست، با حریر و حرارت ژرف؛ در آمیخته، خانه ها روشن می کرد!
و سرآغازِ زمستان جایی بود که شمعدانی پشتِ پنجره خانه، خیره به دور دست ها پژمرد..
و این جا سال هاست که زمستان است و ما به انتظار سرانجام..
امید به تنباکویِ دسته گُلِ سرخِ آرمانی، نا امید گشتم همان جایی که فهمیدم گرمایَش می لرزاند و می سوزاند! یکی شد با خورشید و حلقِ من خاک گرفته، تشنه، بهار و نارنج و شربت اش به دل مانده ،او راه دِگَر رفته، در سراب محو گشته؛ و من همان جا مریم را دیدم!
جانِ مریم، آن جا چه می کنی! جایِ تو نیست آن جا..
آن جا که نه قصر توست، نه قلعه و نه خانه و نه آشیانه ات؛ چرا که هیچ گاه نمی توانستی بد جنس باشی..
تو بوی مریم میدهی:) جایِ تو، نیست آن جا..
راستی مریم ات را خریده ای؟
جانِ مریم، گُلِ عالم تموم شد
کی می آیی
جانِ مریم در می آد خورشید
میشه هوا سفید
وقتش می رسه، که بریم به صحرا..
چشماتو وا کن نازنینِ مریم:)
21 تشکر شده توسط : مهریار هاشم پور
آخرین دفعه که زیر بار حرف هایش خورد شدم گفتم، تا دیدار بعد خداحافظ! حال خنجرش دست تو چه می کند؟ می خواهی بزنی، بزن! تو اما بیشتر، محکم تر، کاری تر! با تتمه قدرت ات خنجر را فرو کن. من سینه، شرحه شرحه می خواهم..
ای همیشه پیروز، می دانی آخرین بازمانده بودن چه حسی دارد؟
سواره نظامان رفته اند، خاکش بر حلق ما نشسه..چشمانمان سو ندارند، سراب اما چرا..زره پاره، کُلَه افتاده، پایِ پیاده کجا رویم؟! آفتاب باز هم به آتش می ماند! می سوزاند! می سوزاند و ما نِشَسته ایم..
از اول بگویم؟
بودند، بودیم، خندیدند، خندیدیم، جنگیدند، جنگیدیم، رفتند، نرفتیم، جنگیدیم، ایستادیم، نِشَستیم، نرفتیم، نشد، نرفتیم، خسته ایم، نرفتیم، تبر زدند، نرفتیم، رنجیده ایم، نرفتیم.. دو زانو نشسته ایم و تبر می زنند و نرفتیم و نمی رویم و نخواهیم رفت و تو بیا و خودِ تو خنجرِ او را فرو کن بر سینه ی من! فهمیدی یا باز بگویم؟
آری بازماندگان یا لشکر می خواهند یا زخمی کاری؛ و تو اکنون سومی را انتخاب می کنی!
تو خنجر را در آسمان تاب می دهی، با برقش چشمانشان را ذوب می کنی، سوار بر اسبِ از نفس افتاده ات باری دیگر غبار را بر اعماق شُش هایشان می فرستی، می تازانی و محو می شوی در جایی میانِ سراب و هر آن چیزی که هست و نمی شود دید و هرآنچه که نیست و آن ها می بینند!..
پارادوکس زیبایی شدن این دوتا!
17 تشکر شده توسط : محمدرضاسپهی شهریار
با فلش بک غرق نشوید!
بیاید با علم بر این که سینما تمرکز خاصی بر فلش بک داره و تکنیکی مدرن و جذاب در فیلم سازی به شمار میاد، وارد سینما نشیم و کاسه ی محتوی پفک و پفیلا رو همونطور دست نخورده به سمت کابینت هدایت کنیم..
جدا از سینما، سیگار هم نکشیم و آهنگ عاشقانه گوش ندهیم و شب هنگام پشت پنجره یا در بالکن نایستیم و وقتی سه ساعتِ پیش شب بخیر گفتیم، همچنان بیدار نمونیم و روی تخت هم غلت نخوریم و به گذشته هم فکر نکنیم و سر خودمون رو درد نیاریم و با فلش بک غرق نشویم؛)
فلش بک بطور غیر ارادی و مرموزانه شلوغ کاری می کنه. درسته که این بیرون خبری نیست ولی در یک عدد مغز خیلی چیزا هست. مگه نه؟:)
با فلش بک، شما در حال زندگی کردنِ دوباره یِ گذشته هستید. به زمزمه ای می مونه که فقط خودتون اون رو می شنوید.
ناخودآگاهِ آگاه ما از فلش بک هدفی خاص داره که شما باید هشدارش رو جدی بگیرید و بهش توجه کنید.
توجه کنید، تمرکز کنید، لمس کنید، درکش کنید و به جلو حرکت کنید.
خوبی فلش بک اینه که تا حدودی با پرفورمنسش منظور خودشو رسونده و خب خیلی خوبه که ماندگاری و پخش بو اش تا این حد پایینه. یه کاری نکرده تا آدم سندرم PTSD بگیره خدای نکرده:)
اما اگر الفکتیو استودیو می تونست یخورده راضی کننده تر عمل کنه و مثلا ماده ای بسازه تا بدون متوجه شدن کوچکترین بویی، این حس به صورت قدرتمند تر به انسان القا بشه خیلی چیز جالب تری از آب در میومد.
هرچند کلا کارای الفکتیو اون رگِ جنونِ زیبا رو در خودشون ندارن. عیبی هم نداره:)
22 تشکر شده توسط : الف ش مهریار

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir