نظرات | nazanin
ترتیب نمایش
آقای هنسی شامه ی تیزش رو از اجدادش، که موسس یکی از شناخته شده ترین برند کنیاک (هنسی) بودن، به ارث برده بوده و همین هم سببی شد برای راه اندازی این خانه. بای کیلین:) یک سری از مخلوقاتش هم برگرفته شده از خاطرات کودکی خودش بوده. خاطرات سپری کردن روزی در انبار تاریک کنیاک، بی پروا قدم زدن در پاریس و غرق شدن در رویا و خیال، و همچنین به تصویر کشیدن احساسات و عواطف دوگانه از جمله معصومیت و گناه، عشق و نفرت، تاریکی و نور:)
بک تو بلک چطور؟ میشه مورد آخر و با پیروزی نور.
بیایید آتش بیشتری در تاریکی روشن کنیم، همان جا که تاریک ترین آسمان، نورانی ترین ستاره ها را نگه داشته است.
اَفروزودیاکی گرم و روشن.
عسل مثل شعله های آتشِ به یکباره روشن شده در اعماق تاریکی، لباسِ حریری زعفران رنگ به تن، می رقصه. نه خیلی شیرین و دل زننده اما کمی و تا حدودی جوسی. موقر و آروم، با دستانش رقصی بی بدیل رو به نمایش می زاره. همزمان، برگ ترنج رو روی موهای طلاییش فیکس می کنه و دستی به گونه های تمشکیِ گُل افتاده اش می کشه. اینجا تمشک بسیار ملیح و نرم و نازکه.
حالا شما در حال تماشای دخترک هستید اما قدم به جلو برنمی دارید. دوست دارید دستان سردتون رو میان دستان گرم دختر بزارید و همپای او برقصید اما رگه هایی از تندی و تلخی شما رو از نزدیک شدنِ یکباره به عسل وامیداره. در حین تماشای این دختر، تنباکو آتش می زنید و بویی تلفیق شده از پاچولی و چوب اطراف شمارو فرا می گیره. گرمای مشک و وانیل و تنباکو همزمان با سرمای پوست تنتون، حسی عمیق و چگال رو در دل ایجاد می کنه و در چشم به هم زدنی به سمت دختر حرکت می کنید و آرام و متین با او می رقصید. این صحنه ی رقص، در نهایتِ تعادل و نرمی پیش میره و آرامش و حال خوش، از گونه های سرخ دختر به قلبتون تزریق میشه.
دخترک مو طلایی در این عطر برای من خیلی دوست داشتنی و دلبر بود.
اگر تستش نکنید، شاید باتل سیاه و اسم تاریکش، گولتون بزنه، همونطور که من رو. چون وقتی دیدمش ناخود آگاه گفتم: عه ایمی واینهوس و بک تو بلک! we only said goodbye with words, I died a hundred times
ولی نه نه. کیلین صنمی با ایمی نداره:) سرما و سیاه شدن تدریجیِ بک تو بلک ایمی کجا؟ گرما و نورِ کیلین کجا؟
اما بنظر پارادوکس عجیب غریبی شدن، حداقل برای من..
و اینکه درباره اش خونده بودم: preferably for men
من اینطور فکر نمی کنم، چرا که پوست هر کسی می تونه صحنه ی زیبای رقص نت های این عطر باشه. چی از این بهتر؟
28 تشکر شده توسط : کامیار فخر الف ش
به وقت درآمیختگی با دنیای سورئال و بی اعتبار کردن واقعیت:)
واقعیت چی میگه؟ چیتای درونت رو آزاد کن. اغواگر و دیوانه ی جلب توجه.
مضحکه نه؟
اگر این توهم بزرگو کنار بزنیم چی نصیبمون میشه؟ ماده چیتایی در حالتی پارانویا، خیره به خورشید غروب کرده و سربلند کرده هرچند دیر هنگام اما خب ابر ها مانع بودند، به فکر این که خرخره ها جویده و شاهرگ ها دریده خواهد شد.
به خودش میگه: اینطوری چیتای درونتو آزاد کن جاهل نه اونطور مضحکانه!
خب در هرصورت و هر دوصورت نمی تونه:) چرا که پوووف! و تمام؛ و بعد از لمس رایحه به خودت میای و میگی حیف! نشد که یاغی باشه:)
سلام:) کیف می کنم نوشته های شمارو می خونم. به به.
21 تشکر شده توسط : کامیار فخر Maxxine
La Tosca
لینک به نظر 17 اسفند 1401 تشکر پاسخ به Venus
سلام خانم ونوس
دوره ی نوجوانی عاشق ار ال استاین و کتاب هاش بودم، ۶۰ ۷۰ تا کتاب ازش خوندم بعد رفتم سراغ استیو کینگ و دارن شاون.
۱۴ ۱۵ سالگی تو مدرسه خیلی شیطنت میکردم:) یادش بخیر:) یبار بچه ها تو اتاق کامپیوتر داشتن امتحان میدادن، یادمه باید یه انیمیشن دو دقیقه ای درست میکردیم. کار من زود تموم شد و رفتم بیرون. بعد دیدم معلممون داره سخت گیری میکنه و زنگ تفریح هم از قضا بود. خلاصه زدم فیوز اون طبقه رو پروندم که بچه ها یخورده نفس بکشن:) جیغ معلممون بلند شد:) در آخرم مجبور شد به همه بچه ها نمره کامل بده:)
25 تشکر شده توسط : کامیار فخر مهربد
Pavillon Rouge
لینک به نظر 17 اسفند 1401 تشکر پاسخ به پرنیان
سلاام:)))
خانم پرنیان زیباا:) بهتون افتخار می کنم و می بالم از اینکه، نیمه ی دوم اسفنده و با وجود تموم این یخچال ها:) و اینکه حق دارید خانم پرنیان:) با همین گرمای کوچیکی که فرکانساش از پشت گوشی و لابه لابه متن های من و صبای عزیز بهتون رسید، بلند شدید و افشانه ی سفت و سخت شده رو فشار دادید و وانیل پخش کردید جای جای این خونه:)
هیچ چیز نمی تونست یازده و سی دقیقه ی روز چهارشنبه منو انقدر خوشحال کنه:)
24 تشکر شده توسط : کامیار فخر خلفی
F**king Fabulous
لینک به نظر 17 اسفند 1401 تشکر پاسخ به رضا عطردوست
سلام آقای عطر دوست و آقای روحانی
نه آقای عطر دوست ناراحت چرا:)؟ اتفاقا کلی خندیدم سر متن شما و از گفت و گویی که اینجا رخ داد بسیار لذت بردم و همه رو با لبخند می خوندم.
چقدر زیباست که دو نفر در کمال احترام نظرشون رو میگن حتی اگر در قسمتی از اون مخالفتی داشته باشن، بدون کنایه و تکه پراکنی:) در نهایت صمیمیت و مثبت بودن:)
بسیار عزیزید و امیدوارم خدا حفظتون کنه:)
19 تشکر شده توسط : کامیار فخر فرهاد
امروز عصر، با لاتوسکا(لِتاسکا) آشتی کردم. با دوستم یه فروشگاهی بودیم بعد دستمو گرفت و گفت: بیا بریم تو مغازه، می شناسمت دیگه، الان همه حواست اونجاست. داشتم با لذت به ارتو پاریسی ها و آمواژ ها نگاه می کردم که یهو یه کاغذ بلاتر اومد جلوی بینیم. عه لاتوسکا:) با واسطه گری دوستم بهش گفتم: ببین هنوزم خیلی دوست ندارم ولی تحملت خواهم کرد. (حالا جدیدا سمت عطرهای گورماند نمی تونم برم..)
و جدا از این ها یک مسئله:) اونم اینکه هیچ فروشگاهی برای تست عطر نرید و لذت تنهایی کیف کردن با عطرهارو از خودتون نگیرید. خودم شخصا بار دومم بود که حضوری رفتم مغازه عطر فروشی. و دقیقا مثل سری قبل فقط پنج دقیقه دووم آوردم.
جدا از اینکه اصلا نمیشه درست فهمید عطری که تست می کنید اصلا چه نت هایی داره و چی هست و چی نیست و میشه به قول آقای مسیح، داستان سالاد خیار و گوجه که صرفا میایم میگیم دوست داشتم\ دوست نداشتم\ خوشبوعه\بدبوعه و ..اون فروشنده ی عزیزی که دنبال شما راه میفته و با لبخند ملیحی درباره نت ها، اونم نصفه و نیمه و اکثرا غلط، بهتون توضیح میده و نمی زاره یک صدم ثانیه هم تنها باشید رو می تونید تحمل کنید؟؟؟ نمیشه دیگه:) تمرکز لازمه:) لمس لازمه نه صرفا بو. اینا مال خلوته..
بله دیگه در آخر به خودم گفتم تا من شیشه ی ترونی رو سر نکشیدم و همراهش لاتوسکای بزرگوارو نکوبیدم تو سرم باید بریم بیرون..
خلاصه، از زیر سنگ هم که شده بگردید و سمپل عطر مورد نظر رو پیدا کنید ولی فروشگاهو...:)
32 تشکر شده توسط : کامیار فخر مانا علیار
به افتخار مسافرانِ جسورِ آینده ی دور:)
Mignonne, allons voir si la rose, qui ce matin avait déclose sa robe de pourpre au soleil, a point perdu cette vesprée les plis de sa robe pourprée, et son teint au vôtre pareil.
مینیون، بیا برویم و ببینیم رزی که صبح، لباس ارغوانی اش را زیر نور آفتاب باز کرده بود؛ این دمنوش را مثل شما از چین های لباسش و رنگ رخسارش از دست نداده است..
(Pierre de Ronsard ode à Cassandre)
رز زیبای رنگ و رو پریده ی من:) چی بهت گفتن که رنگ به رخسار نداری دلبرک؟ چند ساعتی می شه که منتظرم خبری از تو برسه. مژده مژده! رز ما احیا شد.. سراغ ترنجو می گیری؟ اممم راستش اومد زنگ زد یدونه عود دستم داد و رفت. بی خداحافظی!:) و منم ایستاده کنار پنجره، رفتنشو میون نم نم بارون، که خبر از نوبهار میداد، تماشا کردم.
هدیه ی ترنج رو روشن کردم و گذاشتم او هم کنار پنجره، به انتظار بهار بشینه.
شاید به خیال من، رایحه ی گرم و شامه نوازی از عصاره زیتون، برای رزِ سرماخورده ی ما قصیده ای رو زمزمه می کنه و کاکائو، فارق از هر چیز دیگه ای، دستانشو قابِ صورت گُلِ رنجور ما کرده. باشد که کمی گرم شود، فقط کمی سرخ شود..
چوب، پدرانه و شاید با کمی بغض، اندام نحیف رز رو در آغوش گرفته و با انگشتانش، حاله ای خاکستری رنگ رو به روی بدنش می کشه.
من در اون مدت چه کردم؟
من، خیره به پوست دستم و به اون نقطه ای که ساعاتی پیش، پونصد سال روی اون اسپری شده بود، به موسیقیِ دل انگیز گوش می دادم و به رزِ رنگ پریده فکر می کردم:)
عطر فضایی گرم و تر، و تا حدودی کریمی و بطور نامحسوسی پودری داره. و همچنین دارای وایبی بسیار روح نواز، قدیمی و به عبارتی سنتی:) با این عطر باید به صدای بارون گوش داد. اصلا چی بهتر از موسیقیِ طبیعت؟!
32 تشکر شده توسط : کامیار فخر ادیب جلالی
Le Jardin de Monsieur Li
لینک به نظر 14 اسفند 1401 تشکر پاسخ به nazanin
امروز یک عطر پیدا کردم. عطری که تونست بعد از روز ها و سال ها، چند ساعتی، سردرد رو از من دور کنه.
پیش چند تا فرشته بودم. نازنینِ ویلی وانکایی، مثل خیلی از چیزهای دیگه که درونش تغییر کردن و شروعش از همین خونه بود، این بار، به بچه ها نزدیک شد. دستشونو گرفت، با تک تکشون حرف زد و باهاشون دوست شد. به قدری حالم امروز خوب بود که فقط لبخند می زدم و می خندیدم. وایساده بودیم تو بازار، پسر سبزی فروش، می خندید و شاهی های خیسو تکون می داد. خانمه به شوخی بهش می گفت: وای وای محمد اینجوری سبزی هارو تکون نده پسر، مانتوی شیکم لک بهش میفته. جفتشون می خندیدن و منم می خندیدم. محمد به منم گفت: آبجی برو اونور خیس نشی. نرفتم اونور، دلم می خواست پالتوم خیس بشه، گِلی بشه و من بخندم. نشستیم با اون دختربچه های معصوم خوراکی خوردیم، اونا بستنی و ذرت مکزیکی گرفتن و من یه گوشه خیره به اونا، قلپ قلپ از قهوه ی داغم میخوردم و فکر میکردم. به خنده های مردم، به دلخوشی های کوچیکشون میون این همه مشکلات و گرونی ها، به دل شاد و بی آلایش بچه های معصومی که پدر و مادر نداشتن، به خوشحالی و لبای خندونی که حال آدمو خوب می کردن؛ به اون عطری که امروز پیدا کردم و برای یک لحظه همه ی عطرامو فراموش کردم. شایدم برای همیشه!
یک عطر اجبارا برای زندگی؟ من گفته بودم لاست چری! اِی نازنین! اِی نازنین! حرفمو پس می گیرم.
عطر لبخند بچه های بی سرپرست، عطر دل های پاکشون، عطر خنده های مردم..
بو نداشت که!:) عیب نداره. یه جا گفته بودم اگه بو نکردید هم موردی نیست. لمس کنید. لمس از بو مهم تره!
من امروز با ذره ذره وجودم این عطرو لمس کردم و موقع برگشت به خونه، پشت ترافیک، از یادآوری اونچه لمس کرده بودم، به پهنای صورت اشک ریختم..
من این عطرو با هیچ عطر دیگه ای عوض نمی کنم. هیچ وقت..
راستی یادم رفت:) پخش بو تا مغز استخوان و دهلیز های قلب و ماندگاری تا آخر عمر:)
31 تشکر شده توسط : کامیار فخر محمد جواد رضوانی
F**king Fabulous
لینک به نظر 14 اسفند 1401 تشکر پاسخ به لاله رجبی
سلام خانم رجبی ممنونم
ولی اصلا قصدم این نبود که موضوع جنسیتی بشه:)
بیشتر می خواستم با فبیولس شوخی کنم
مرسی بازم؛)
12 تشکر شده توسط : کامیار فخر طِیِب دوس
03 Lonestar Memories
لینک به نظر 14 اسفند 1401 تشکر پاسخ به rahil tagi
سلام خانم راحیل
خیلی خیلی لطف دارید شما به این دختر پر و بال شکسته:) من هرچیزی که دارم رو از این جمع یاد گرفتم و هنوز کلی راه نرفته پیش رومه:)
قدر دان همگی شما هستم و امیدوارم آقای مسیح، خانم هانی، خانم ملودی و خانم پرنیان عزیز هم زودتر برگردن. جاشون خیلی خیلی خالیه و من بسیار دلتنگم.
22 تشکر شده توسط : کامیار فخر علی موسوی

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan