این چه بوییه؟
_اینجا انقدر سیگار و تنباکو دود کردن، بوشون رفته به خورد دیوارا. الانم بوی دوده که داره از درز دیوارا بیرون می زنه!
راست می گفت! هرچند چیزی برای دیدن وجود نداشت؛ اما دیوار های قهوه ای رنگِ سوخته، اونقدری خشک شده بودن به با خودم گفتم: حتما یه روزی پوستشون کنده میشه.
چشمم به میز و صندلی های چوبی بود ولی توی یه مبل چرمی فرو رفتم. من گرمایی، کافه گرم، چرمِ زیرم داغ.
یه مرد در گوشه ترین قسمت کافه، نشسته پشت میز چوبی، دستکش چرم به دست، تنباکو آتیش می زد و بعد از هر پک، گوشه ی لبشو از داخل گاز می گرفت. سرشو بالا آورد و زل زد به من. مستقیم، خیره به مردمک چشمام. دیدمو تار کرد، عنبیه رو سوراخ کرد، زجاجیه رو شکافت و تیری زد وسط عصب بیناییم. کورم کرد! من کور بودم ولی به چشم دیدم نشسته کنارم و داره دستکش های سیاه چرمیش رو تاب میده.
قهوه می خوام! تلخِ تلخِ تلخ. قهوه اشو آوردن و بلافاصله، یه نفس سر کشید. داغِ داغ!
نسوخت؟ _نسوخت. نه از داغیش، نه از تلخیش!
کی بود؟ _ 38 ساله، تنها، بی کس، بی حوصله، غرق..غرق در چی رو نمی دونم. یعنی ازش پرسیدم ولی چیزی نگفت.
خیلی بی مقدمه گفت: حوصله ی خودمم ندارم. گفتم چرا، گفت نمی دونم. گفتم چرا تنهایی، گفت نمی دونم. گفتم کسیو داری، گفت نمی دونم. گفتم تو چی انقدر غرق شدی، جواب نداد. گفتم دنبال چیزی می گردی، بازم جواب نداد. گفتم من چیکار کنم برای تو، جواب نداد. ده تا سوال دیگه پرسیدم، بازم جواب نداد. هر کدومو ده بار پرسیدم، جواب نداد که نداد.. از جاش بلند شد، دستی به کتش کشید و دستکش هاشو دوباره پوشید. متفکرانه سرشو تکون داد و گفت: مکالمه ی خوبی بود. و رفت!..
دختر جون! هووی! کجا سِیر می کنی؟!
اهم، یه یه دمنوش گلگاوزبون به من می دید؟
دمنوش نداریم ما. فقط قهوه داریم، اونم تلخش!
رفتم سر چهارراه وایسادم، دور و برمو نگاه کردم. ساعت چند بود؟ من کجا بودم؟ دختر گل فروشی بهم نزدیک شد.
دختر خانم ساعت چنده؟
ساعتای ما چندسالی میشه که از کار افتادن...
گل! گل داری؟ یااس! گل یاس بهم بده..
خیلی وقته کسی اینجا یاس نمی فروشه. ولی..رزهای خوبی دارم.
باشه باشه، بده. رز بهم بده. زیاد! بیست سی تا شاخه بهم بده!
اووو آبجی دلت خوشه ها! بیا یه شاخه بیشتر ندارم، همینو بگیر تورو به خیر و مارو به سلامت..
وایسااا! پولشو نگرفتی!! کجا رفتی!!..
پاشو غذارو آوردن! عجب بابا، این تو کافه ام می گیره می خوابه!
چشمامو باز کردم و دوستامو دیدم، پاستای روی میز و لیوانِ دمنوشِ یخ زده ی من، پسری که سرشو با دستاش گرفته بود و سیگار می کشید، اون میز و صندلیِ خالیِ کنجِ کافه. لیوانمو برداشتم و گلگاوزبون سرد شده رو جرعه جرعه نوشیدم. پشتش یه یخ از داخل ظرف برداشتم و توی دهنم گذاشتم و جویدمش؛ اما، فایده نداشت..
با پالتو نشسته بودم وسط یه سونای خشک و فقط به این فکر می کردم که کاش زودتر زمان بگذره و من برم خونه!
سلام خانم راحیل
شما عطر هالی گولایتلی و عطر بَرِنِس رو با هم رو به رو کردید:)) هر دو برون گرا و شیک پوش اند ولی خیلی با هم نمی سازن:) خیلی جالب بود:)
پوشیدن دو عطر با هم یا لِیِر کردن عطرها موردی نداره. اگر بشه شخصیت عطرها رو جوری تطبیق داد که مکمل همدیگه بشن، در نهایت، رایحه ی سازگاری به وجود میاد. اما خب خانم کوکوشنل با خانم زِن دعواشون میشه ولی بازم عیب نداره:) اگر حوصله ی بحث و دعواشون رو دارید چرا که نه؟ این صحنه ی لذت بخش رو تماشا کنید:)
Baroness Cruella, Holly Golightly breakfast at tiffany's
سلام آقای روحانی
ممنونم:)
من بوکت آیدل سفارش داده بودم بعد سمپل هدیه برام این عطر رو فرستاده بودن:/هی میگفتم اخه خدایی این چیه؟ بعد با بوکت آیدل؟؟😆
هیچی دیگه گذاشتمش کنار سطل زباله:)
با این حساب، خانم توکز رو هم باید همراه این عطر فرستاد سر کوچه، هوایی تازه کنن:))
آقای مسیح برای عطر Rossy De Palma ایتالیبغ دوغانژ نوشته بودن که این عطر اصلا مناسب دختر خانم های لوسی که از الفاظی مثل جوجو، پیشی، نینی و عجیجم و... استفاده می کنن نیست و حتی در سیستم خوابشون هم ممکنه اختلال ایجاد بشه.
حالا چنانچه دختر خانومی این خصوصیت هارو داره قشنگ این عطر مناسبشه. یعنی به قدری لوسه که یک پافش هم جوری رفت روی اعصابم که سه بار دستمو شستم:\\\ بعد اخه هشت میلیون تومن پول بدید که یه عطر کریمی با رایحه ی تمشک و گل داشته باشید که در نهایت شیرینی لوسش رو از پرالین گرفته باشه؟؟:\\\ آخه تمشک چرا باید با گلِ به این زیبایی تلفیق بشه:\ بله..
لباس های گوگولی و صورتی، موهای دم اسبی، دستبند و گردنبند های رنگی رنگی، تخت صورتی، اتاق صورتی، زندگی صورتی.. اشک دم مَشک:) کرکتر اَگنس:\ یا خداا
اصلا چرا ویکتوریاز سیکرت عطر تولید می کنه:)؟ البته very sexy اش بد نیست.
کجاست آن بهشت گمشده؟
می خواهید باهم به سراغ kingdom of dreams برویم و از آنجا به lost paradise سفر کنیم؟
من یکبار رفته ام. بگذارید بگویم چه شد.
وارد جنگلی سرسبز شدم، از بدو ورود، به ملاقات تنه ی تنومند درختان و یاس های خندان رفتم. اجازه دادم انگشتانم چوب درختان و گلبرگ هارا لمس کنند. پس قبل از اینکه ببویید، لمس کنید! لمس مهم تر از بوییدن است. اصلا اگر نبوییدید هم مهم نیست. فقط لمسش کنید بس است.
خب دیگر چه دیدم؟ فضایی چرم گون و حیوانی که زعفران، تکمیل کننده ی گرمای آن می شود. همین..
اما، آیا بنظر شما می شود از قلمرو رویا چیزی فراتر از یک جنگلِ بهشت مانند را خواهان بود؟ البته که می شود.
بگذارید من با او صحبت کنم.
درود بر قلمرو رویا. تصدقت شوم، این بار من را مست و مدهوش و آشفته نکن. بیا و به من بگو این بهشت گمشده دیگر چه در چنته دارد.
چرا از خودش کمک نمی خواهی؟
پشت چشم نازک می کند. جوری نگاهم می کند انگار با جاهلی بی سر و پا طرف است. به هر حال تو همخانه اش هستی و او را خوب می شناسی و همچنین دوست خوب من. پس می توانی کمکم کنی.
می گویند lost paradise سفری یکطرفه به باغ عدن است، اما تو باور نکن. خودش روزی برایم ماجرا را مفصل تعریف کرده بود.
شر دنیا را در حال بلعیدن است، اما همه حال، خیر بر آن پیروز خواهد شد. بهشت گمشده سیاه است اما امید دارد. چرا که، سیاهی، خود، خود را تخریب خواهد کرد و خیر می آید.
شر باید باشد تا بهشت ساخته شود.
بهشت گمشده، زیر پوسته ی سیاهِ شر، به انتظار نشسته است. به انتظار تو، تا آن پوسته را نبینی. بلکه خودش را عمیقا تماشا کنی! برو نزدیک تر و تماشایش کن، تا به چشم جاهل نگاهت نکند. راستی! پشتِ چشم نازک کردن هایش را هم جدی نگیر. او همیشه اش همین است:)
سلام
دو نسخه ی aqua universalis و aqua universalis cologne forte, هر دو تقریبا فضای مشابه دارن(مثلا تا ۶۵درصد). من شباهت و تفاوت هاشون رو براتون می نویسم. چون هردو مناسب بهار و تابستان هستن.
تفاوت،
در aqua universalis، شروع کار بویی داره به خنکیِ لیموی یخ زده که کمی روش شکر پاشیده شده و بعد از گذشت مدتی، رگه هایی از تلخی که با یاس ترکیب شدن وارد کار میشن. و طی حرکت به سمت فاز نهاییِ کار، شیرینیِ ملیح همچنان باقی میمونه و در درای دَون، رایحه، تلفیقی میشه از چوب و مشک که البته رایحه ی چوب کمی جلوه ی بیشتری نسبت به مشک داره.
در aqua universalis cologne forte: این یکی کمی فرِش تر و تند و تیز تره. و شروعی داره مملو از مرکبات و ترنج که به صورت نامحسوسی حس ترشی_شوری میشه ازش متوجه شد. بعد از مدتی، بوی نخود سبز و گل نرگس به مشام میرسن. (برای من بوی نخود فرنگی رو میداد که هم شیرینه و هم کمی نمکی). و هرچقدر جلوتر میره، شیرینی و رایحه ی نرگس جا افتاده تر میشن و در فاز نهایی، شیرینیِ ته کشیده ی عطر با مشک تلفیق میشه و روی پوست باقی میمونه.
شباهت ها،
هردو بسیار ساده و نت ها قابل تشخیص، به دور از هرگونه پیچیدگی. فرِش و دارای رایحه ی بسیار تمیز و تر و تازه. بسیار راحت و به عبارتی easy wear. هم در مراسم ها و مهمانی ها میشه این دو عطر رو پوشید، هم در محل کار، هم قرار های دو نفره، هم در جنگل و ساحل و غیره..می تونم بگم رایحه اشون طوریه که برای ۹۵ درصد مردم اذیت کننده نخواهد بود. پخشش رو خیلی نمیدونم اما ماندگاریشون خوب بود. میشه از ۲۰، مثلا نمره ی ۱۵.۷۵ رو بگیرن. و اینکه با لباس های رنگ روشن مثل سفید، کرم، شیری، آبی آسمانی و.. پرفورمنس خوبی خواهند داشت.
باز هم شما تست کنید قبل از خرید و ببینید برای شامه ی شما و روی پوستتون به چه صورته.
سلام
دوستانِ اور ری اکت اگر کمی تا حدودی گفتار و کردار خود را تصحیح بفرمایید و حجم عظیم و ثقیلِ هِیت رو دور بریزید به شما قول می دم که همه چیز عالی میشه.
قابل توجه چند تن از دوستان..
چند روز پیش هم نمونه اش رو در جوابیه ای به آقای صفری دیدم..
یعنی خیره به صحفه ی گوشی اینطوری بودم که: گلم! آرام باش:)
ابراز فضل کلمه ی جدیدتونه؟
نگفتی!
تبش بهتر شد؟ آخر شربت بهارنارنج خورد؟ آن کافه چه شد؟
آری تبش خوب شده بود. شربت هم خورده بود. کافه را هم بازسازی کرده بودند..
پس حالش خوب است دیگر.
از کدام گفته ی من این نتیجه را گرفتی؟ اصلا ماضی بعید میدانی یعنی چه؟
یعنی به کافه نمی رود؟
چرا می رود! تنها سیگاری دود می کند و به جای خالی دوستانش بر روی صندلی ها، خیره می شود. گاهنا، پرت و پلایی هم میگوید. میدانی، بیشتر می خواهد اظهار وجود کند. می خواهد بگوید: من هنوز هستم. آن ها رفته اند اما من هستم!
یعنی چه؟
ولش کن..
خب به چه فکر می کند؟
به غمنامهای که خبر از شادی میدهد و یک شادیِ نخنما که دوست دارد تاهمیشه بیخبر باقی بماند. به ملودیِ مرثیه مانندی که بیتفاوت نسبت به حال و بیخیالِ آینده، از اولین گام تاآخرین نت ش در مفهوم گذشته تزریق میشود.
نفهمیدم چه شد.
ولش کن..
یعنی همه ی آن روز ها و لحظات، پوچ بوده اند؟
چه میگویی نادان! آن ها واقعی ترین لحظاتِ او بودند.
نمیفهممت!
گفتم که! ولش کن.
سلام و مرسی آقای مددی و آقای ایلیا
لطف دارید به من
مگامار با این حجم از ماندگاری و پخش بو یک سوم پاف فکر میکنم کافی باشه:) شوخی میکنم:)
سقفش رو سه پاف در نظر بگیرید. چون رایحه اش جوریه که برای شخصی که این عطر رو پوشیده، بعد از مدتی کلافه کننده خواهد بود.
مثل دریا
همه از تماشای اون لذت میبرن اما اگه کسی مدت زیادی در دریا به سر ببره و قایقش رو به دور دست ها ببره، دریا زده خواهد شد:) انقدر رایحه اش ماندگاره که دریا زده میشید:)
مراعات شمارو نمیکنه ابدا:) اما در حد همون دو سه پاف، رایحه اش شامه ی اطرافیان رو نوازش خواهد کرد، به زیبایی.
And our blood, in love with whoever will seize it, flows for the whole eternal swarm of desire
At the hour when this wood is tinged with gold and ashes, a divine
celebration excites the dead leaves
Etna! Venus herself walks among you
Setting innocent heels upon your lava, when a melancholy slumber rumbles and the flames dies away. I hold the queen!
بعد از ظهر یک فاون
کانسپت و فضا سازی عطر، از افسانه ای با همین اسم گرفته شده. تداعی کننده ی رویا و خیال های هوسناکِ یک موجود جنگلی و زشت به نام فاون. که روزی خواب آلود به این فکر می کرد که آیا دو حوری زیباروی جنگل رو تصاحب کرده یا باز هم رویا دیده. و دوباره خسته و فرسوده از این تلاش ها و خیالات، زیر گرمای خورشید به خواب میره.
بعدها، دبوسی برای رقص باله ی مربوط به همین افسانه، آهنگی طراحی میکنه. این رقص سر و صدای زیادی داشته چرا که امیال شهوانی رو بطور صریحانه بیان کرده و در نتیجه، لیبل بی شرمانه رو به خودش گرفته. حالا این عطر شمارو به چالش می کشه و از شما می خواد تا رابطه ی بین فانتزی وسوسه انگیز و واقعیت فریبنده رو پیدا کنید و رسوایی خودتون رو بسازید. شویگر دیوانه:)
('Prélude à l'après-midi d'un faune)
بنظرم این خونه ارادت خاصی داشته به دبوسی:) چون مثل خودش پایبند به یه قالب سنتی و تثبیت شده نیست. کلا قواعد هارمونیکی که دبوسی ازش پیروی می کنه، چیزیه که خودش خوشش بیاد:) خودشو در چهارچوب نمی زاره.