نظرات | nazanin
ترتیب نمایش
سم خواب آور
اسم بسیار هوشمندانه و جالبی برای هر دو نسخه ی اصلی (ادوتویلت) و ادوپرفیوم.
میخوام شخصیت این دو عطر و فضای کلی اونها رو مقایسه کنم.
نسخه ی ادوپرفیوم: دارک، چوبی، شیرینی بسیار نامحسوس، دودی، کمی ترش همراه با، بادام تلخ بسیار دلنشین.
کرکتر: درون گرا، اجتماع گریز، شاید سیگاری، مرموز، جدی، طبع گرم و خشک، ظاهر سرد، لاغر، مدرن، عاشق برند پرادا یا ال وی، خجالتی هم نیست.
استایل: کت چرم یا خز مشکی یا قهوه ای سوخته، بوت پاشنه بلند چرم نوک تیز، اکسسوری سیلور، ناخن های بلند و نوک تیز، لاک زرشکی یا مشکی، آرایش غلیظ، خط چشم پهن و دنباله دار، رژ سرخ، چشمان سیاه، موهای مشکی پرکلاغی.

نسخه ی اصلی: پودری، کلوچه ی نارگیلی دارچینی، خوشمزه، بالغ و خانمانه.
کرکتر: خانم خلف و متین، طبع گرم و تر، برون گرا، اجتماعی، فراری از دود سیگار و دخانیات، خوش خنده، مهربان، باوقار، کمی خجالتی، ایشون اما طرفدار پر و پا قرص برند شنل و دیور.
استایل: اکسسوری گلد، ناخن های کوتاه یا کمی بلند با رنگ های روشن، خط چشم نازک و ترجیحا بدون دنباله، آرایش لایت، رژ گلبهی یا کرم، کمی تپل، موهای روشن، چشم های عسلی یا رنگی، کت و شال گردن پشمی به رنگ های سفید، کرم، نسکافه ای، قرمز گوجه ای..
در نهایت هر دو به نحوی جذاب و خیره کننده و صدالبته دوست داشتنی با پرفورمنس خوب👌

29 تشکر شده توسط : مهسا مشتی
در فصل سرما به جنگلی رفتم، جنگلی مرطوب و انبوه، ساکت و سامت..
چوب های تر به سختی آتش گرفتند و سوختند؛ شمع و عود روشن کردم. آهنگ Adela از Rodrigo را پخش کردم و صدایش را تا آخر زیاد. چند لحظه ای خیره به شعله های کم سویِ آتش، نشستم و بعد بی توجه به گِل و خاک، زیر درخت سدر و کنار گیاهان تنباکو دراز کشیدم. چشمانم را بستم و گوش دادم..به صدای دارکوب ها، به سکوت جنگل، به صدای شمع، به آدلا. به بوی سوختن و دود شدن. به بوی عود..
باران نم نم شروع به باریدن کرد. چشمانم را لحظه ای باز کردم، آتشی که به سختی روشنش کرده بودم داشت خاموش میشد، لبخندی زدم و باز چشمانم را بستم. دستانم را بالای سرم بردم و انگشتانم را در هوا تکان دادم. قطرات ریزِ باران به پوست بدنم نفوذ می کردند و وارد استخوان هایم می شدند.
بوی خاک و برگ تنباکو به خورد وجودم رفتند.
زمان متوقف شد، آن روایح محو شدند، همینطور آن جنگل؛ اما دست هایم همچنان می رقصیدند و Rodrigo می خواند و زمزمه می کرد.
چشمانم را باز کردم و سقف اتاقم را دیدم، دم دمای صبح بود و من رویا دیده بودم. و حالا سهم من از تمام آن رویا، قطرات بارانی بودند که با شتاب به پنجره ی اتاقم می خوردند.
قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید، چه زیبا و شاد بود آن خیال.
قلمروی پادشاهیِ رویا، زیبا بود، بی اندازه!
من در آن قلمرو زندگی کردم، چه شب هایی که آنجا صبح کردم، چه لحظاتی که در آنجا گذراندم، چه صحبت هایی که با پرندگان و پریان و برکه ها و درختان داشتم..
آری من تنها در آنجا، واقعا، زندگی کردم...

36 تشکر شده توسط : Rezvani Papillon
Coeur De Noir
لینک به نظر 26 دی 1401 تشکر پاسخ به ارژنگ بوترابی
سلام جناب آقای بوترابی
ممنونم از لطف و محبت شما، بی نهایت سپاس گزارم🙏🌹
اتفاقا ریویو زیبای شما رو هم خوندم و دیدم که این عطر رو دارید، بسیار برازنده است و امیدوارم به خوشی بپوشیدش. خیلی مبارکتون باشه🌹
خدا حفظتون کنه🌱
8 تشکر شده توسط : محسن Zizo
❄Coeur De Noir❄
در شروع دودی، اسپایسی. خیلی خیلی چرمی و البته چرم جذاب. زنجبیلش خیلی شدید بود برام و البته دوست داشتنی.
من عاشق زنجبیلم و خیلی وقت ها یا خودش رو یا پودرشو با آب جوش و چند قطره لیمو ترکیب میکنم و واقعا عالی و مفیده.
مدتی که از اسپری میگذره همچنان تند، اسیدی و تا حدودی فلفلی میشه.
پخش و ماندگاری خیلی خوب و یونیسکس اما مثل خیلی از عطر های خارق العاده ی دیگه، فقط و فقط مناسب رنج سنی خاص و استایل و کرکتر خاصه. آقایون بالای۳۷ سال و خانم ها بالای ۴۰ سال.
حال و هوای عطر: سریال Peaky Blinders، شهر بیرمنگهام، موزه ی Black Country
صاحب عطر: قطعا آقای تامی شلبی، لهجه ی انگلیسی جذاب، کرکترِ جدی، درون گرا، منطقی، کم غذا، هر ده دقیقه یک نخ سیگار..
شغل: فقط و فقط گنگستر
(یه دانستنی جالب که ربطی به عطر نداره: در ۵ فصل سریال پیکی بلایندرز، کیلین مورفی که نقش توماس (تامی) شلبی رو بازی کرده، شش هزار نخ سیگار کشیده اما سیگار ها کاملا گیاهی بودن و حتی برای ریه مفید بودن و جایی به فروش نمی رفتن، چون کیلین مورفی هم ذاتا آدم سیگاری نبوده و ترجیح داده سیگار گیاهی بکشه)
استایل مونوکروم، کت های سنگین با آستین تک دکمه ای، ساعت های جیبی طلا، بوت های آکسفورد، کراوات و کلاه هایی با تیغ های دوخته شده به لبه ی اونها، یک کلت در جیب..
این استایل و حال و هوا با coeur de noir معرکه میشه!
به قول آقای مسیح بیوفورت مخلوقات عجیب غریبی داره واقعا، موجودات نامرئی:))
منم دارم کم کم به تمساح ها عادت میکنم اما ضربان قلب همچنان بالاست و دست و پاها یخ کرده. همیشه هیجان زده میشم به این حال و روز میفتم.
35 تشکر شده توسط : ابوالحسن Mahmoudreza ganjali
Memoir for men
لینک به نظر 23 دی 1401 تشکر پاسخ به کامبیز سخی
سلام جناب آقای سخی بزرگوار:))
راست میگید.. راست میگید و هزاران بار مچکرم بابت یاد آوری ها و گوشزد ها:)
آقای سخی، عنایت و کرم شما همیشه شامل حال بوده و هست. نگم که چقدر نوشته های ارزشمند شما کمک حال روح و جسم من شده ان. چه لطفی از این بالاتر:)
دعا گو و دست بوس شما هستم همیشه، با تمام نالایق بودنم و تمام خطاکار بودنم.
دعا می کنم از ته دل، به روی چشم.
هر صبح و شام قافله ای از دعای خیر/ در صحبت شمال و صبا می فرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل/ می گویمت دعا و ثنا می فرستمت
14 تشکر شده توسط : رضا محمدی مسیح بسته شده
Memoir for men
لینک به نظر 22 دی 1401 تشکر پاسخ به Dapper
سلام جناب آقای Dapper
:) دقیقا من هم مراجعه می کنم به گوگل و تحقیق می کنم راجب متن هایی که اینجا مطالعه می کنم، و واقعا مدیون میشیم به کسانی که باعث میشن تحقیق کنیم و یاد بگیریم، شخصا کار از من بر نمیاد جز دعا. دعای خیر میکنم برای خودشون و خانواده هاشون اگر قابل باشم.. و مهم تر از اون دفاع از حق اونها به پاس حقی که به گردن من دارن.
من کسی نیستم اما هی میگفتم ای کاش هر کس هر چیزی دوست داشت به من میگفت، عمرا اگر ذره ای ناراحت میشدم. اما آقای مسیح، عزیز همگی ما هستن و همین باعث شده همگی غصه بخوریم واقعا..

24 تشکر شده توسط : Mehran مسیح بسته شده
چند روز بعد از جمعه ی هفته ی پیش درباره ی تستی که همون روز ها از این عطر داشتم متنی نوشتم، میخواستم مدتی سکوت کنم و بعد این متن رو بزارم اما طاقت نیاوردم.
عطر دل تنگی، این عطر، عطر حسرت خوردن و فیل یاد هندوستان کردنه.. اگر دوست داشتید بخونید
🍂🍂🍂
زمستان بود و او بی هدف به خارج شهر می راند.
نمی دانست مقصد کجاست؛ ساحل، در دل جنگل، بالای کوه ها و تپه ها.. نمی دانست.
تابلویی نظرش را جلب کرد، مال روستای کوچکی بود.
فرمان را چرخاند و محض کنجکاوی همیشگی اش به سمت روستای ناشناخته حرکت کرد.
همچنان بی هدف بود، نیم نگاهی به شالیزار ها و دشت ها نمی کرد، حتی به کلبه های کوچکی که با فاصله ای نه چندان زیاد در کنار هم قرار داشتند.
انگار آن چند سالی که به شهر آمده بود حسابی روحش را کدر کرده بود.
به مرکز روستا رسید، ماشین را گوشه ای پارک کرد و پای پیاده مشغول گشت و گذار در آنجا شد.
از عطاری ها، گل فروشی ها، نجاری ها... گذر کرد.
کافه ای قدیمی و خاک خورده نظرش را به خود جلب کرد.
دستگیره ی فلزیِ زنگ زده را کشید و در را باز کرد. انگار آنجا زلزله آمده بود! شاید هم سونامی!
به دقت جای جای آن کافه ی ویران شده را تماشا کرد. جای خالی تابلو های نقاشی، روی دیوار سایه انداخته بودند. میز و صندلی های چوبی بهم ریخته و بعضا شکسته شده بودند. سه لیوان دست خورده روی کانتر، و دو سه تا لیوان و قوری گل داری روی زمین پخش و پلا شده بودند.
چشمش به گیاهان درون شیشه ها افتاد. در خانه ی مادر بزرگش با آن ها دمنوش خورده بود. بهارنارنج ، بابونه، گل گاوزبان، چوبِ دارچین و زعفران، با برگ لیموی اضافه..
شور عجیبی قلبش را به تپش انداخت. پالتوی پشمی اش را از تن درآورد و کش موهایش را از سر جدا کرد.
به سمت گرامافون خاک خورده ای حرکت کرد که کنار قفسه ی بزرگی قرار گرفته بود.
به نظر آن جا قفسه ای پر از کتاب داشت که حالا از آن ها، فقط جای خالیشان باقی مانده بودند.
خاک صفحه ی گرامافون را با آستین لباسش پاک کرد و سپس موسیقی کلاسیک دلنشینی سکوت آن جا را در هم شکست.
گرما به سرتاسر استخوان هایش نفوذ کرد.
شاد شد، خندید و رقصید و آواز خواند.

La bohème, la bohème
Ça voulait dire on est heureux
La bohème, la bohème
Nous ne mangions qu’un jour sur deux
Dans les cafés voisins
Nous étions quelques-uns
Qui attendions la gloire
لا بوئمِ، لا بوئمِ
یعنی ما خوشحال هستیم
لا بوئمِ، لا بوئمِ
ما یک روز درمیان غذا می خوردیم
در کافه های اطراف
در کنار کسانی که
به دنبال بزرگی و عظمت بودند

چرخید و چرخید، سرش گیج و چشمانش سیاهی رفت.
غرق سرد روی پیشانیش نشست.
این بار با بغض لب زد:

En haut d’un escalier
Je cherche l’atelier
Dont plus rien ne subsiste
Dans son nouveau décor
Montmartre semble triste
Et les lilas sont morts
La bohème, la bohème
بالای یک راه پله
به دنبال کارگاه نقاشی می گردم
که هیچ چیز از آن باقی نمانده
به خاطر ظاهری جدید
مونمارتر به نظرم غمگین است
و یاس ها مرده اند
لا بوئم ، لا بوئم
...........
_چش شده؟
+اومدم خونه دیدم روی مبل افتاده، تب کرده بود و مدام هذیون می گفت.

  کاش اورا در آن روز به حال خود رها می‌کردند.
چرا که او فقط، فیلش یاد هندوستان کرده بود و دلش هوس شربت بهارنارنج...


28 تشکر شده توسط : بهزاد معصوم نژاد محمود سلطانی
Memoir for men
لینک به نظر 22 دی 1401 تشکر پاسخ به Melody
من در همان خیابان و در همان جمعه ی بدرنگ مانده ام، در همان سرمای بی رحم دی ماه که تا مغز استخوانم را منجمد کرده. خیره به آوار ها و جای خالی نقاشی ها و کتاب ها، به فنجان هایی که دور هم در آن ها دمنوش و یا چای زغالی می خوردیم..
سونامی آمد و همه ی آن هارا شست و برد و من را در میان این همه اندوه تنها گذاشت..
17 تشکر شده توسط : مسیح بسته شده رضا محمدی
Memoir for men
لینک به نظر 22 دی 1401 تشکر پاسخ به صبا
سلام سرکار خانم صبا🍃
کافه تراسی که زلزله نابودش کرد واقعا هم چند تا مشتری پر و پا قرص داشت که همشون چشم انتظارن:) قانع ان به بودن ها و سرزدن های گاه و بیگاه، با دکمه ی تشکر هم آسوده خاطر میشن از بابت وجود ایشون. با همین ها چشم و دلشون روشن میشه..
آدم ها خسته میشن، از بی مهری ها. یکبار، دوبار،ده بار، بیست بار، چند بار؟
خیلی بده کسی بی منت وقت بزاره ، چشم بزاره برای ما به این نیت که ما، شده یک کلمه یاد بگیریم و بفهمیم.
و بعد در مقابل کسی بگه: اره منم ترجیح میدم دوستان به جای داستان هایی که ماشالله ۵ صفحه است و هیچ چیزی ندارد، فقط درمورد عطر اطلاع بدن...
این بد نیست، خود بی انصافیه، بی رحمیه..
پوزش خانم صبا، نوشته اتون سبب بیرون ریختن ناراحتی من شد.
متاسفم..



23 تشکر شده توسط : امیر هوشنگ طاهری مسیح بسته شده
Rake & Ruin
لینک به نظر 21 دی 1401 تشکر پاسخ به Melody
گرفتش فراش باشی، کشتش قصاب باشی، پختش آشپزباشی، خوردش حاکم‌باشی...
7 تشکر شده توسط : m.sheykhzade TIMELESS

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir