نظرات | TIMELESS
ترتیب نمایش
The Tux
لینک به نظر 23 شهریور 1404 تشکر پاسخ به رسول صالحی
ابتدا عرض کنم که من برای شما پاسخ منعکس نکردم در کامنت قبلی. دوم اینکه، عجب پس که اینطور.... الحمبرا حواسم نبود که نه تنها مجوز بهداشتی نداره بلکه محصولات خودش رو فقط برای ایرانی ها تولید می‌کنه و سایر مردمان جهان هم الحمبرا را از ایرانی‌ها بصورت قاچاق خرید می‌کنند.
موفق باشید...
12 تشکر شده توسط : کامیار فخر میثم شفیعی
بوش واسم ترسناک و دلهره‌آور هست. با اینکه خیلی رایحه‌ ی دلنشینی دارد و قطعاً برای اغلب شامه های آقایان بخصوص کلاسیک و نوستالژیک پسندان، بسیار مورد پسند قرار می‌گیرد، اما برای شامه ی من خیلی ترسناک هست.
شاید برای خیلی از پسران که دوران نوجوانی و بلوغ هستند، فکر فرار از خانه، براشون حداقل یکبار تداعی شده باشد. این موضوع، یک تفکر اجتناب ناپذیر در تخیل پسران نوجوان هست که فکر می‌کنند، توو خونه و کنار خانواده ی خودشان محدود هستند، و به فرار از منزل تخیل می‌کنند. پدرم دیپلم کشاورزی و مادرم دیپلم تجربی بودند که مادرم سال سوم و چهارم تجربی رو همزمان با دوران ابتدایی من رفت به دبیرستان بزرگسالان و درسشو تمام کرد. فضای خونه‌ی ما بخاطر باسواد بودن پدر و مادرم، همیشه بر درس خواندن متکی بود به هر طریقی شده از کتک دستی گرفته تا کتک با ابزارهای سفت و سخت مثل کمربند و ....
اون زمان‌ها از اینکه مادرم دیپلم بود، حس خیلی بدی داشتم و دلم می‌خواست مادر منم مثل مابقی مادران بچه‌های محله، بی‌سواد یا سواد نهضتی داشت تا نتونه ازم درس بپرسه. واسه همین، مدرسه و درس خواندن واسم یه کابوس بود که ظاهراً هرگز تمام نمی‌شد و تا ۹ ماه هر سال، انگار من وارد یه زندان می‌شدم که چاره‌ای جز تحمل ندارم.
با یه پسری همکلاس بودم به اسم وحید، که اونم شرایط مشابهی مثل من داشت توو خانواده و با اینکه باهم شاگردهای ممتاز کلاس بودیم، اما هر دومون از درس و مدرسه فراری بودیم.
بارها توو‌ کلاس با وحید فکر فرار از خونه بودیم و باهم مشورت می‌کردیم که بریم ترمینال سوار اتوبوس بشیم بریم تهران، کار کنیم و پولدار بشیم. از نظر اقتصادی با اینکه خوب نبودیم اما در حد خودمان توو رفاه بودیم و فکر‌ فرار از خونه، فقط بر مبنای فرار از مدرسه بود.
خلاصه یکی از عصرهای پاییز سال ۱۳۷۶ قرار گذاشتیم فرار کنیم. رفتیم قلک هامون رو یواشکی شکستیم و مبلغ ۱۷۲۵ تومان من داشتم و ۱۹۱۵ تومان وحید داشت. اون روزها ماه رمضان بود و منو وحید با اینکه روزه نمیگرفتیم، بخاطر بیرون بودن باهم می‌رفتیم مسجد محله واسه نماز خوندن.
اون روزی که فرار کردیم ساعت ۵ عصر بود. لباس و کاپشن پوشیدم با پولها توو جیبم که اولش رفتم خونه‌ی وحید تا باهم بریم، توو خونه‌ی وحید این عطر رو دیدم که واسه پدرش بود. برداشتم چند پاف به خودم زدم وحید هم گفت بده منم بزنم اونم زد و زدیم بیرون و یه نگاه به کل کوچه با یکم چشمان غر گرفته، رفتیم سوار اتوبوس واحد شدیم. از پشت شیشه ی اتوبوس واحد که بنز قدیمی دنده زمینی بود، تمام مسیرهای همیشگی که ازش عبور می‌کردیم رو داشتیم نگاه می‌کردیم بدون اینکه حتی یک کلمه باهم حرف بزنیم. انگار هر دوتامون هم منصرف شده بودیم هم هیچکدوم نمی‌تونستیم بگیم بیا برگردیم....
رفتیم چندین کیلومتر جلوتر که تاکسی های ترمینال نگه داشته بود پیاده شدیم. اولش یه ساندویچ کباب خوردیم با نوشابه ی زرد توو اون هوای سرد، هر کدام مبلغ ۲۰۰ تومان خرج کردیم از توشه ی مسیر زندگی آینده مون.
بعدش که از مغازه ی ساندویچ فروشی زدیم بیرون بریم سوار تاکسی ترمینال بشیم، من چشمم خورد به یه مرد ژولیده که کنار خیابون رو چهار پایه نشسته بود و یه آتیش از چوب روشن کرده بود و داشت سیگار می‌فروخت.
تا این صحنه رو دیدم یهو به خودم اومدم، که ما داریم چیکار می‌کنیم.!!! یعنی آینده‌ی ما هم مثل این مرد میشه اگه الان بریم ترمینال؟؟!!
به وحید گفتم بیا برگردیم. اونم درجا گفت باشه.
برگشتیم، اما از خونه فهمیده بودند و مادرم درب رو باز کرد محکم خوابوند توو گوشم که کدوم گوری میخواستی فرار کنی. مادر وحید هم اونو داشت کتک می‌زد. من گفتم ما مسجد بودیم داشتیم نماز میخوندیم بعدش امام جماعت داشت حرف میزد نشستیم گوش دادیم به حرفاش واسه همین دیر اومدیم خونه (ساعت ۷.۱۰ عصر رسیدیم خونه).
مادرم گفت باشه حالا که مسجد بودین الان باهم میریم مسجد تا آمار شما رو بگیرم. یعنی توو راه مسجد من هزار بار مردم و زنده شدم که الان همه چی لو می‌ره.
رسیدیم مسجد مادرم چندتا از مسئولان مسجد رو صدا کرد که اونا هم اومدن منو وحید رو دیدن، گفتند والا ما این دوتا رو هر روز مسجد می‌بینیم اما امروز یادمون نیست دیده باشیم.
در همین حین، یه مرد خوشتیپ که چهره اش شبیه چهره‌های شهیدها بود، اومد بیرون به منو وحید نگاه کرد دید رنگمون عین گچ سفید شده، به مادر منو وحید گفت بله خانم من امروز این دوتا رو اینجا دیدم نماز خوندن و نشسته بودن توو مسجد تا همین چند دقیقه پیش.
یعنی با این حرفش انگار تمام دنیا رو اون لحظه به ما داد. خود منو وحید خشکمون زد اون لحظه که چرا ما رو تایید کرد این مرد. مادر منو وحید ما رو بوسیدن و دلجویی کردند و بهمون نفری ۵۰ تومان (۵۰۰ ریال) پول دادند.
اومدیم خونه مادرم گفت این بوی ادکلن از کجاست تو زدی؟ گفتم آره اون موقع که خواستیم با وحید بریم مسجد واسه نماز، وحید به خودش و من از ادکلن باباش زد‌.
بوی این عطر، در تمام اون تیک تاک ساعت‌هایی که از مرگ حتمی نجات پیدا کرده بودم، مدام منو یادآوری می‌کرد که تا همین چند ساعت قبل کجا بودم و در چه فکری بودم.... بوی این عطر، همراه با حس لرز و ترس که با اینکه از خطر رد شده بودم، هنوز باهام بود..‌. هنوز خودم توو اتاق که داشتم الکی درسا رو می‌خوندم باورم نشده بود که اون مرد چیکار کرد و چجوری منو وحید رو نجات داد...
عطرها چه ها که نمی‌کنند... یادآور نه تنها روزها، بلکه تک تک لحظات خوش و خطرناک زندگی هستند.‌
این عطر با اینکه واسه من خیلی خطرناک بود یا خیلی خوشایند، اما برای شامه ی من از خاص ترین روایح مردانه است. سالها بعد، حتی با اینکه این عطر رو خریدم، با تمام رایحه‌ ی بسیار جذاب چوبی دودی مانندی که داشت، اما بخاطر یادآوری همان لحظات خطرناک زندگیم در دوران نوجوانی، نتونستم استفاده کنم.
رایحه کلا شبیه عطرهای کلاسیک و نوستالژیک چوبی مردانه هست با بستر دودی و یه حالت فوژه و چرم برای شامه ی من، که بسیار جذاب می‌باشد و مردانی که عطرهای قدیمی چوبی یا فوژه را می‌پسندن، به احتمال زیاد این عطر را هم پسند کنند.
دوستم وحید الان دکتری مهندسی شیمی هست و استادیار دانشگاه هست. هر از گاهی باهم تلفنی حرف می‌زنیم و یاد اون روز خطرناک میوفتیم، باورمان نمیشه که ما همچین تصمیمی داشتیم اون زمان.
................
کیفیت بسیار شایسته در ماهیت رایحه نسبت به زمان خودش، مناسب تن‌پوش آقایان کلاسیک پسند در روزهای سرد با ماندگاری خیلی خوب و پراکنش خوب.
سپاس از همراهی بزرگواران....
16 تشکر شده توسط : کامیار فخر میثم شفیعی
The Tux
لینک به نظر 22 شهریور 1404 تشکر پاسخ به محمدرضا رابعی نیا
با احترام و عرض ادب
یکی از دوستان عطرافشانی من که بیش از ۱۰ سال است عضو عطرافشان هستند، دو سال پیش فرمودند، عطر الحمبرا د تاکس را تازه خریده بودند و دم درب آپارتمانشان از دستشون میوفته و می‌شکنه، که بوی رایحه‌ ی عطر الحمبرا د تاکس، تا دو ماه فضای راه پله ی آپارتمانشون رو گرفته بود.
به هر حال، ما هم استفاده می‌کنیم از عطرهای خوب الحمبرا و برندهای مشهور اروپایی، و حقیقت را می‌دانیم.
جالب اینجاست که در مرجع عطری فراگرانتیکا هم برای عطر الحمبرا د تاکس امتیاز ۴.۴۳ از ۵ برای ۹۲۷ رای دهنده ثبت شده است که تعداد ۳۷۱ رای برای ماندگاری طولانی مدت و ۴۷۲ رای برای پراکنش متوسط رای دادند.
یعنی ۶۰ ثانیه زمان برای این رای دهندگان، بایستی در سیاه چاله‌های فضایی عطر الحمبرا د تاکس را استفاده کرده باشند که براشون ۶۰ ثانیه، بسیار بسیار کندتر از ۶۰ ثانیه ی زمین بوده است.
سپاس از همراهی بزرگواران...
16 تشکر شده توسط : میثم شفیعی shima a
در سرای سیمای ساوین تو، پناه گیرم از سرید ساویس تو...
در صفیر صنم صواب تو، پناه یابم از سمای ثمین ثواب تو...
در ساتین ساویز صبای تو، پناه سازم از سراب صارم تو...
..............
نامش باید طلوع زمان می‌شد. سال ۱۳۷۳ یکی از دایی هام که دبیر ادبیات بود تازه نامزد کرده بود. نامزدش هم دبیر ریاضی بود. واسه تولد داییم، زن داییم با مادرم میرن واسش کادو بخرند که داییم ادکلن خیلی دوس داشت واسه همین براش ادکلن خریدن که همین عطر بود.
اون روز چهارشنبه اوایل آبان ماه بود، ظهر که از مدرسه رسیدم خونه، دیدم زن داییم خونه ی ماست اما تنها اومده، تا با مادرم برن بازار واسه خرید کادو. مادرم گفت گاز رو روشن نکن، به کبریت هم دست نزن، سماور رو هم روشن نکن، بعد خوردن ناهار، بشین تکالیفتو انجام بده تا برگردم.
مادرم که رفت، درجا پریدم توو کوچه واسه بازی با بچه‌ها. آخ که چقدر کیف میداد وقتی کسی از والدین نبود که سرت داد بزنه بگه بیا درساتو بخون... آخ که چقدر کیف داشت وقتی می‌دونستی تا عصر هر چقدر بخوای می‌تونی توو کوچه بازی کنی... خلاصه مادرم عصر برگشت و طبق روال همیشگی قبل از ورود به خونه از آنتن محله مون فاطمه خانم آمار منو گرفت که اونم خیلی مردانگی کرد در حقم و بهش گفت از همون لحظه‌ای که تو رفتی، پسرت شاهین تا همین چند دقیقه پیش توو کوچه بود.
خلاصه بازم یه کتک نوش جان کردم، و زن داییم نجاتم داد. این عطر رو خریده بودند. سلفون نداشت یا شاید داشت اونجا توو فروشگاه باز کرده بودن، وقتی مامان و زن دایی داشتن حرف میزدن توو آشپزخونه، من یک پاف زدم به خودم.
چقدر بوی خوبی داشت. به نظرم یه بوی خوش دود میومد که باز هم برام آشنا بود اون زمان. یادم نیست دقیقاً چه بویی داشت، اما با کتکی که خورده بودم، حس خوبی با رایحه ی این عطر بهم دست داد.
اما یه حس عجیبی هم داشتم، چون هوا سرد بود و بخاری نفتی روشن کرده بودیم که اون زمان واسه همه جای شهرمون گاز شهری نکشیده بودند. با رایحه ی این عطر و نزدیک نشستن در مجاور بخاری، حس پوچی بهم تداعی شده بود. حس اینکه من هنوز سوم ابتدایی دارم میخونم و تا چند سال باید بخونم تا مثل دایی ام بشم و بزرگ بشم تا از این ادکلن ها واسم بخرند. اون تیک تاک ساعت دیواری توو اتاق که در گذران ساعت ۶.۳۰ عصر بود رو هنوز جلوی چشمانم یادآوری می‌کنم. انگار همش حس می‌کردم همه چیز تقصیر این ساعت دیواری هست. چرا زودتر و تند تند رد نمیشه تا بزرگ بشم. همیشه اون زمان‌ها تخیل داشتم که کاش یه روز از خواب بیدار بشم ببینم بزرگ شدم و تمام تکالیف مدرسه رو انجام دادم و معلم شدم که دیگه هیچ‌کس بهم نمیاد بگه، بیا درساتو بخون.
اما با گذشت بیش از ۳۰ سال از اون گذران ساعت ۶.۳۰ عصر، الان آرزو دارم که کاش بخوابم و از خواب بیدار بشم، ببینم سوم ابتدایی هستم و زن دایی و مادرم می‌خوان برن واسه داییم کادوی تولد بخرند. هر وقت به ساعت ۶.۳۰ عصر بطور شانسی یا عمدی نگاه می‌کنم، درجا وارد اون صحنه ی تووی اتاق میوفتم که به ساعت ۶.۳۰ عصر داشتم نگاه میکردم.
ای کاش طلوع زمان، در همان غروب ۶.۳۰ عصر، واسم اتفاق بیوفته، تا یکبار دیگر، آن روزگار را زندگی کنم....
کیفیت خوب در رایحه (حداقل خوشایند برای کودکی من)، مناسب تن‌پوش آقایان در فصول سرد (بخاطر خرید مادر و زن داییم در اون فصل از سال)، با ماندگاری و پراکنش به نظرم خوب (چون با همون یک پاف به پیرهنم، بوش تا فرداش هم روی لباسم بود).
سپاس از همراهی بزرگواران....
16 تشکر شده توسط : مرتضی ع حسن شجاعی
آنگاه که تو از اعماق عشق‌ها آفرینش شدی، من در نوای نزدیک تو، آرمیده بودم...
آنگاه که تو از نوای نزدیک ناظر بودی، من در خزان عشق تو نهان بودم...
و آنگاه که تو در خزان خورشید، رخشان بودی، من در آمال آرزوی تو، آرام بودم...
....................
۲۷ سال پیش بود، همین روزهای آخر شهریور باید می‌رفتیم موهای سرمون رو کوتاه می‌کردیم واسه بازگشایی مدارس که می‌رفتم سوم راهنمایی رو شروع کنم. طبق معمول مدل آلمانی می‌زدیم که هرگز نفهمیدم چه تفاوتی با مدل‌های دیگه داره چون بلاخره همه‌ی پسرهای همسن و سال خودم وقتی موهاشونو کوتاه می‌کردند واسه مدرسه، همین مدلی بود که موهای منو کوتاه می‌کرد.
اون روزها آقا بهروز، جوان پیرایشگر خوشتیپ سر کوچه مون کلا جمع کرده بود مغازشو و منم مجبور شدم برم یه پیرایشگاه دیگه که فاصله ی زیادی با خونه داشت. اسمش اسکندر بود، یه مرد تقریباً میانسال با شکم کمی چاق و طاس، که در کمال تعجب این مرد با این وضعیت ظاهری پیرایشگر بود اونم یکی از بهترین ها بود در صنف خودش.
رفتم مدل آلمانی کوتاه کرد، گفت بچه ی این محله نیستی؟ ندیدمت این ورا. گفتم نه. خلاصه موهامو شست و یه سشوار درست درمان کشید که فکر کنم بیشتر از کوتاه کردن موهام به سشوار کشیدن، وقت گذاشت. واقعاً کارش عالی بود. بعد از سشوار کشیدن، تازه متوجه شدم مدل آلمانی یعنی چی. پیشبند رو باز کرد و دست کشید به صورتم گفت پسر هنوز زوده صورتتو با تیغ اصلاح می‌کنی. راست می‌گفت من یکسال بود که صورتم رو یواشکی با تیغ اصلاح می‌کردم. خلاصه برای اولین‌بار در تاریخ اصلاح موهای سرم در پیرایشگاه، پیرایشگر به من ادکلن زد.
از پشت قفسه ی چوبی شکلاتی رنگش، همین ادکلن رو آورد دو پاف زد به گردنم که کمی سوزوند چون خط پشت سرم رو با تیغ اصلاح کرده بود.
ولی عجب بویی داشت. یه بوی خاکی و سبزگون گیاهی تند و ترش و کمی تیز، اما بسیار جذاب که آشنا به نظر می‌رسد. بویی که انگار همیشه بهش حافظه داشتم و یادآور بوی صابون‌های سبز قدیمی با عصاره ی غلیظ بود. بویی با حس تمیزی بعد از استحمام در گرمابه‌های قدیمی عمومی، یا بویی که از داخل خشکشویی های قدیم ساطع میشد.
خیلی پسندیدم، باورم نمی‌شد اون پیرایشگر (آقا اسکندر) با اون ترکیب ظاهری که داشت، به من ادکلن زده بود. شاید بخاطر اینکه مشتری بشم و سیاست جذب نوجوانان تازه بالغ شده را با این ادکلن زدن ها، بکار می‌گرفت. به هر حال، از اون زمان به بعد، دیگه مشتریش شدم فقط بخاطر همین ادکلن که برم موهامو کوتاه کنم بهم از این رایحه بزنه.
الان متوجه میشم که چرا میانسالان یا کهن‌سالان امروزی، هنوز هم دنبال عطرهای کلاسیک و نوستالژیک هستند. این مدل روایح دیگه هرگز تکرار نمیشن، با اینکه ما از خانواده ی قشر کارگر بودیم، و محل سکونت مان هم از همین قشر بود، و عطرهایی که پیرایشگاه های اون زمان استفاده می‌کردند هم طبیعتاً ارزان قیمت بودند، اما واقعاً این مدل روایح هر چند ارزان قیمت، به نظرم بسیار گرانمایه هستند.
روایحی تکرار نشدنی، که شاید در رقابت برای به رخ کشیدن شخصیت مردانگی بودند، نه فقط جنس مذکر بودن. هنوز هم وقتی در مغازه های عطر فروشی می‌بینم یه آقای سن بالا اومده دنبال دریک، آرامیس، ماکسی، اوپن و امثال اینها، خیلی لذت می‌برم. حتی مردانی که یک موی مشکی در سر ندارند اما هنوز این مدل روایح را علاقمند هستند. و قطعاً با این عطرها، خاطراتی خاص را در قاب زندگی، ثبت نموده‌اند که امروز برای یادآوری آن خاطرات، به دنبال این مدل روایح هستند.
افسوس که در گذر زمان، این عطر را یادم رفت برای تهیه، با اینکه چندین بار در باربرشاپ اسکندر به میزان دو پاف، این رایحه را زندگی کردم، اما نمی‌دونم چرا اقدام به تهیه نکردم. نمی‌دونم الان هم تولید میشه یا نه، اما اگر پیدا کنم قطعاً تهیه می‌کنم، فقط برای یکبار یادآوری همان روزهای اولیه ی درک این رایحه.
کیفیت نوستالژیک و قدیمی در ماهیت رایحه، مناسب تن‌پوش آقایان کلاسیک و نوستالژیک پسند در تمام فصول (نظر شخصی)، با ماندگاری و پراکنش خوب.
سپاس از همراهی بزرگواران....
21 تشکر شده توسط : مرتضی ع سعید رضایی شوشتری
یه کپی حرفه‌ای از عطر کازاموراتی مفیستو، در باتل شکیل و خوشرنگ و هاردباکس خوب. هرگز ماهیت عطر مفیستو سلیقه ی من نبود و کلا نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم. اثر انگشت ژنتیکی در من به روایحی مثل مفیستو، مارلی پگاسوس، دیور فارنهایت، دیور ساواج، امواج پرپس، امواج جورنی، کرید گرین آیریش تووید، کرید سیلور مانتین واتر، سیلور سنت و چندین رایحه‌ ی دیگر، واکنش مثبتی برای فیلیا نشان نمی‌دهد.
کیفیت خوب در رایحه (با اینکه سلیقه ی من نیست)، مناسب تن‌پوش آقایان در روزهای بهاری و تابستان و پاییز با ماندگاری خوب و پراکنش متوسط.
سپاس از همراهی بزرگواران...
13 تشکر شده توسط : مرتضی ع میثم شفیعی
از کپی‌های خوب برای رایحه ی شنل کوکو مادمازل در باتل زیبا و ضخیم، که برای بانوانی که برچسب قیمتی شنل گران است، گزینه ی مناسبی می‌باشد. بانوانی که از سال‌های قبل، عطرهای کپی شده از شنل کوکو مادمازل را پیگیر بوده‌اند، قطعاً این عطر از مارک جوزف را تجربه دارند. ماهیت رایحه ی این عطر کپی بسیار حرفه‌ای از کوکو مادمازل است اما همچنان برای شامه ی خودم، عطر اجمل رین دراپس بهتر از این است که البته از خود کوکو مادمازل هم بیشتر می‌پسندم.
کیفیت خیلی خوب در رایحه، مناسب تن‌پوش بانوان در روزهای بهاری و تابستانی و پاییزی با ماندگاری و پراکنش خوب.
سپاس از همراهی بزرگواران...
12 تشکر شده توسط : shima a مرتضی ع
یه عطر باکیفیت در ماهیت رایحه ی عطر کیرکه، که بسیار شایسته طراحی و معماری شده است. برعکس برخی عطرهای بی‌کیفیت کپی شده از عطر کیرکه که باعث سردرد یا خستگی می‌شوند، این عطر اصلا چنین حالتی ندارد و براحتی می‌توان آن را بصورت روزمره پوشید.
کیفیت شایسته در رایحه، مناسب تن‌پوش آقایان و بانوان در روزهای بهاری و تابستان و پاییز با ماندگاری خوب و پراکنش متوسط تا خوب در باتل خوشرنگ و زیبا و مستحکم و هاردباکس جذاب.
سپاس از همراهی بزرگواران....
11 تشکر شده توسط : مرتضی ع میثم شفیعی
از عطرهای بسیار باکیفیت مارک جوزف که رایحه کپی شده از لویی ویتون ال ایممنسیت و بولگاری تایگار است. یعنی میان این دو عطر از لویی ویتون و بولگاری می‌باشد اما بسیار جنتلمن و جذاب است. تغییر نت چندانی ندارد اما بلافاصله بعد از اسپری شدن هم در پوست و هم در پوشاک، بسیار دلربا خودش را آشکار می‌کند که هم برای شخص تن‌پوش کننده و هم برای مخاطبان همراه، خیلی خوشایند می‌باشد. با این عطر، قطعاً بازخورد خوبی خواهید گرفت، چراکه هم خودم و هم تمام دوستانم از این عطر، بازخورد تمجیدی گرفتیم.
کیفیت شایسته برای عطری در مشابه بسیار نزدیک به لویی ویتون ال ایممنسیت و بولگاری تایگار، مناسب تن‌پوش آقایان در روزهای بهاری و تابستان و اوایل پاییز، با ماندگاری خیلی خوب و پراکنش خوب در باتل محکم و زیبا و خوشرنگ و هاردباکس جذاب.
دقت فرمایید در حال حاضر تمامی کارهای مارک جوزف در ایران تولید می‌شوند و این عطر و مابقی عطرهای جدید که از برند مارک جوزف، در این محفل روایت نمودم همگی تولید ایران بوده و برچسب قیمتی بسیار مناسبی زیر ۲.۵ تا ۳ میلیون تومان دارند.
سپاس از همراهی بزرگواران....
13 تشکر شده توسط : مرتضی ع رضا عطردوست
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند خانم فیضی بزرگوار همانطور که فرمودید عطر یارا از برند لطافه واقعاً از جذابترین عطرهای اسپورت بانوان هست. همان سایت‌هایی که دوستان ذکر کردند، نسخه‌ی اورجینال می‌فروشند. ضمناً در همان مغازه‌ای که قبلاً برای خرید اجمل شادو در شهرتان مراجعه داشتین، از همان مغازه هم می‌توانید اورجینال یارا صورتی را خرید کنید. فقط حتما دقت فرمایید تا برچسب هولوگرام لطافه در پشت باکس عطر یارا اول اینکه دارای نماد اصالت سنجی هست و دوم اینکه در طرفین چپ و راست این هولوگرام یکم تلاش کنید شماتیک باتل های یارا و خمره را مشاهده می‌کنید که بصورت سه‌بعدی درج شده است.
بهترین ها برای شما و تمامی بزرگواران....
16 تشکر شده توسط : مرتضی ع فاطمه فیضی

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan