تئاتر موسیقیها برای بویایی انسان
ارتباط شیمیایی-حسی به عنوان شکلی از هنر نمایشی مبتنی بر زمان، در گذشته به شکل ایدههایی در داستانهای ادبی و در مفاهیمِ گاه به گاهِ هنر یا سرگرمی رخ داده است. تاریخچه ثبت اختراعات روی دستگاههایی برای چنین اهدافی از ابتدای قرن بیستم پُر از شکستها و رویکردهای رها شده است، که عمدتاً به دلیل سوءتفاهمهای شیمیایی، فنی، اجتماعی یا فرهنگی میباشد.
با پروژه Smeller، محققان شروع به تحقق یک عملِ هنری-اجراییِ داستانسرایی با توالیهای متمایز و سریع از رایحهها و بوها، به مدت حدود سی و پنج سال کردند. تنها از سال ۲۰۱۲ محققان توانستند این عمل را با فناوری جدید Smeller 2.0، در اجراهای عمومی معرفی کنند و از آن زمان تاکنون امکانات آن را افزایش دادند. الگوریتمهای عطری، اکنون میتوانند تغییرات بیپایانی از سیگنالها و روایحِ بویایی را تولید کنند که به صورت الکترونیکی کنترل و به صورت دیجیتالی برای تجربه جمعی در مقیاس بزرگتر ساخته شدهاند: یعنی Osmodrama.
کاربرد عملی این تکنولوژی به زودی همکاریهای تحقیقات علوم اعصاب و پیادهسازی درمانی را با اکتشافات شگفتانگیز آغاز خواهد کرد. این تکنولوژی برای برجسته کردن برخی نکات اصلی و فرعی در تلاش پیچیده یک شیوه هنری جدید یا شکل بدیع هنر، دستگاهی به نام Osmodrama، است که به آن اعتبار میدهد و طی آن، آهنگسازی و اجرای توالیهای رایحه در تغییرات آهسته یا سریع، به طور گسسته، متمایز، در انتقالهای روان یا سوئیچهای ناگهانی اجرایی میشود. اما این امر بدون فناوری مناسب امکانپذیر نبود. پیشنیاز مطلق Osmodrama، که در تلاشی برای تحقیق و توسعه محقق شد، Smeller 2.0 بود، یک ماشین نسبتاً غولپیکر از کابلها، رایانهها و کنترلکنندههای دیجیتال، کانالهای لوله، دریچهها، عناصر جریان هوا و واحدهای دمیدن.
بو یک طلسم است. پدیدههایی وجود دارند که فراتر از یک معما یا یک شبح غیرقابل توضیح، ما را طلسم میکنند. آنها میتوانند وهمآور یا آشکارکننده یا هر دو باشند. به ویژه هنگامی که در ما باشد و ما در آن باشیم. بو چنین پدیدهای است. به اندازه موسیقی فراگیر است، اما همانطور که بیشتر آنها را تجربه میکنیم، متوجه میشویم به طرز مرموزی مستقیم حتی بیشتر و با حافظه، احساسات و انگیزه مرتبط است.
اغلب وقتی نمیتوانیم واقعاً آنچه را که احساس میکنیم درست است، اثبات کنیم، یک بار دیگر آن را مورد آزمایش قرار میدهیم، تا جایی که اگر اعتماد به شهودمان موجه باشد، که کاملاً بینقص خواهد بود. در میان این پدیدههای جذاب، قلمروِ زبانِ اشاره (ناشنوایان) و از همه مهمتر قلمروِ بوها بود که واقعاً در طول زندگیمان، علاوه بر موسیقی، رقص، فیلم، ادبیات و تمام هنرهای زیبا و هر چیزی که میتواند برای ایجاد یا شکستن، معنا استفاده شود ما را تحت تأثیر قرار میدهد. علیرغم همه شانسها، موانع، جهل یا حتی تحقیر، جادویِ زبانِ اشاره و بوها به اندازه کافی قوی بود که به طور پیوسته و مداوم، هرچند به طور متناوب، برای حدود سی سال، پشتکار محققان در پرداختن به این موضوعات را تقویت کند. بنابراین ارتباط بین بویایی و زبانِ اشاره به نظر میرسید هر دو حوزه تقریباً خالی از تصویر فرهنگی ما از خود هستند و به نظر میرسید هر دو یک وجه تمایز مهم مشترک دارند: زبان اشاره احتمالاً اولین زبانی است که در اوایل ظهور بشر تکامل یافته است و حس بویایی باید اولین «حسی» بوده باشد که مادّه را به سمت گیرنده ی خود در حیات هدایت کرده است: برای شناسایی مجاورتهای مولکولی و واکنش به آنها با جذب یا طرد، که خوشههایی از مولکولها با ابتداییترین اَشکالِ متابولیسم، احتمالاً در دورانی از انواع گازها در پیرامون میباشند.
ما به چهار هزار سال تاریخ موسیقی نگاه میکنیم و حدس میزنیم که چیزهای بسیار بیشتر و بسیار قدیمیتری وجود دارد که در آن رشد کرده است. اما تقریباً هیچ سابقهای از هُنرِ متناظرِ آهنگسازیِ بویایی مبتنی بر زمان جنبشی، یک موسیقی یا تئاتر برای بینی (حس بویایی) وجود ندارد. وقتی صحبت از استفاده از بویایی به عنوان سیستمِ خاص خود از هُنرِ مبتنی بر زمان شد، به نظر میرسید که یک اسموفوبیای مرموز یکی از سرسختترین موانع باشد تا تصمیمگیرندگان در صنعت هنر و بخش فرهنگی، آن را جدی بگیرند و پتانسیل آن را کشف کنند. اگرچه این وضعیت شروع به تغییر کرده است، اما هنوز هم زمینهای غنی برای تحلیل و درکِ عوامل و دلایلی است که ما خود را عمداً از چنین بُعد عظیمی مانند فضای عمیق بویایی کنار گذاشته و محروم کردهایم. اگرچه سوءتفاهمهای فرهنگی و اِنکار پیچیدگیِ بدن هنوز هم میتوانند به عنوان عمدی درک شوند.
فلذا رام کردن و پذیرش این موضوع، برای انجام کارِ بو کشیدنِ عطرها، ردپاها، طُعمهها و دشمنان، در حال حاضر فرآیندی از برونسپاریِ حسِ بویایی ما بود. شاید ما وقتی که روی دو پای عقب خود ایستادیم تا به فاصله وسیع فضا خیره شویم، به این دلیل که میخواستیم بدانیم چه چیزی از پشت اُفق در انتظار ماست، حاضر نشدیم با بینیهایمان به فضای پیرامون بنگریم که به نظر میرسد ما واسطه را به بیواسطه بودن، ترجیح دادهایم.
یک ویژگی مهم بو میتواند دلیلی برای بخششِ بیاحتیاطیِ انسان نسبت به همان بو باشد: برای مثال دیدن نور مبتنی بر امواج مرئی است و شنیدن صدا مبتنی بر امواج اصوات است. اما بوییدنِ بوها و رایحهها مبتنی بر ذرات معلق در هوا یا اجرام (آیروسل) و به صورت مولکولی است. چیزی که ما بو میکنیم، مادهای آنالوگ و واقعی است که باید آن را به معنای واقعی کلمه و به طور کامل دریافت کنیم تا بتوانیم آن را درک کنیم. لحظهای که بوی گوشت فاسد را حس میکنیم، از قبل در مغزِ ما این حافظه ی بوی گندیده وجود دارد. بو احساسی است که پس از ورود ماده ی واقعی به بدن ما ایجاد میشود و ما نمیخواهیم چیزی بدون اجازه ی صریحِ ما، وارد بدنمان شود. متأسفانه بو مورد غفلت قرار گرفته و به عنوان یک حس ثانویه تلقی شده است. بسیاری از فیلسوفان باستان و مدرن، بارها به آن نگاه تحقیرآمیز داشتهاند و مثلاً از بویایی به عنوان یک حسِ پایینتر صحبت کردهاند. محققان اخیراً شروع به کاوش در این مورد کردهاند که چیزهای بیشتری، یا چیزی بزرگتر از آن در بوها وجود دارد. شاید ما بیش از حد سیر شدهایم، بیش از حد خسته شدهایم، بیش از حد تحریک شدهایم توسط سیگنالهای هشدار دهندهی قرنِ سمعی و بصری، و در راس آن اولین رنج و عذاب عصر دیجیتال و واقعیتِ مجازی قرار دارد که همراه با مدلها و تصاویرِ کاملاً سرد، مسطح و سه بُعدی در مقابل چشم، طعمههای مصنوعی روی یک سطح الکترونیکی که به شبکیه چشم و پرده ی گوشِ گیرندگانشان برخورد میکنند و به صورت امواج شسته میشوند، از راه میرسند. برای مثال، آتشِ پُشتِ تپه قبل از اینکه به بینایی شما برسد، از طریق بو شما را آگاه میکند. بنابراین چه سوء تفاهمی است که بویایی را یک حس نزدیک، همراه با چشایی و اِدراک لامسه در مقابل دیدن و شنیدن به عنوان حواس دور بنامیم؟؟
میدانیم که نور سریع است. حتی صدا بسیار سریعتر از بو از منبع خود به گیرنده سفر میکند. اما با این حال، این بو پس از تماس با بدنِ اِدراککننده، سریعتر از نور یا صدا درک و پردازش میشود، زیرا هیچ آستانه ی اِدراکی و قضاوتی بین بو و مغز به عنوان واسطه وجود ندارد و اینها رفلکسهای ما هستند: خوب یا بد، بجنگ یا فرار کن، جفتگیری کن، بِخور، حمله کن، نادیده بگیر. یا یک نوع اضافی که با حیوانات متعدد به اشتراک میگذاریم که اساسِ هنر و علم نیز هست: یعنی بازی.
اندامهای بویایی و سینمای بویایی در داستانها ظاهر شدند و برخی از تلاشهای واقعیِ قرن بیستم قبل از ناپدید شدن در باتلاق پُر زرق و برقِ ترفندها و شوخیها و برخی از تیترهای مجلات گیر افتادند. محققان در ایجاد فناوریها خیلی رشد کردهاند. اما چرا ما یک اندام واقعی به عنوان ابزاری برای نواختن بوها نداریم که قابل مقایسه با نواختن صداها و نُتهای موسیقی با یک اُرگ موسیقی باشد؟ در دهه 1980، میل و خیالپردازیهای محققان به یک رؤیای قوی تبدیل شد. بنابراین، طرح محققان برای ساخت یک اُرگ رایحه به بیش از سی سال پیش برمیگردد.
Smeller II یک دستگاه کاربردی و یک سازِ سیار، یک اُرگ واقعی، یک دستگاهِ هنری بو-کینتیک برای آهنگسازی، تولید، تفسیر، برنامهریزی، ضبط، ذخیره و پخش آهنگهای نمایشی در زمان واقعی خواهد بود که از صدها هزار رایحه و آکورد رایحه تشکیل شدهاند، از جمله یک سیستم نُتنویسی برای نوشتن «فیلمهای» رایحه با دست یا به صورت اسکریپت قابل خواندن توسط ماشین و انتقال اینترنتی پیامهای بویایی.
اما بدون ابزاری که قادر به بازتولید و ترکیبِ «موسیقیایی» مجموعهای از رایحههای دائماً در حال تغییر باشد، ایجاد یک رشته ی بویایی، که به دِراماتورژی بوها اختصاص داشته باشد، غیرقابل تصور خواهد بود و تا قبل از این، به نظر نمیرسد چنین ابزاری وجود داشته باشد تا از پتانسیل عظیم ذاتی چنین رشتهای بهرهبرداری کند. در جریان آزمایشهای متعدد مواد و با همکاری متخصصانی از حوزههای فناوری آب و هوا، مهندسی جریان، شیمی، فیزیک، عطرسازی/علوم بویایی، معماری و طراحی، سرانجام محققان ابزاری را توسعه دادند که با تأثیر هنری فراوان، حس بویایی نادیده گرفته شده را به دلیل ارتباطات متقابل قوی آن با ناخودآگاه انسان، بتواند حسِ بویایی بسیار مهمی را به خود جلب کند. بر اساس تجربهای که محققان با نسخه ی اول این دستگاه در سال ۱۹۹۶ به دست آمد و تحقیقاتی که در این مدت انجام شد، پروژه میانرشتهای و فرارسانهای Smeller 2.0 در سپتامبر ۲۰۱۱ آغاز شد. اولین استقرار عمومی در Sinnesrausch در مرکز هنرهای معاصر OK در لینز، اتریش، یک نمایشگاه چند ماهه با هدف جذب مخاطب زیاد (ژوئن-اکتبر ۲۰۱۲) بود. این اولین نمایش نسخه ی بتا از دستگاه Smeller 2.0 بود و در عرض چهار ماه ۷۷ هزار بازدیدکننده داشت.
گِزا شان، استاد عطرساز اهل برلین با شرکتش، به یکی از سرسختترین و متعهدترین حامیان و همکاران این محققان تبدیل شد. بدون تخصص بینظیر عطرشناسی گِزا شان، جهش خارقالعاده دستگاه Smeller اتفاق نمیافتاد. گِزا شان با همراهی و پشتیبانی چشمگیر از حامیان مالی فوقالعاده سخاوتمند و مُصّمم که طرفداران مهمی برای این نوآوریِ نوظهور بودند، پیش رفت. فرصت دعوت برای خلقِ یک اثرِ شاخص برای آن نمایشگاه موضوعی اصلی Sinnesrausch (ترجمه انگلیسی آن میتواند «حسِ حسی» یا «هجوم حواس» باشد) لحظه ی مناسبی برای گِرد هم آوردن تمام متخصصان، حامیان مالی و مردم علاقمند، مورد نیاز بود. این حس یا الان یا هیچوقت بود. آن نمایشگاهِ چند ماهه برای جذب عمومی زیاد از مخاطبان علاقمند، آماده شده بود. گنجاندنِ اولین نمایشِ این ساز در نمایشگاهی با این مقیاس و کیفیت، آن را به پیشنهادی جذاب برای تولیدکنندگان و تأمینکنندگان موادِ مورد نیاز تبدیل کرد تا به عنوان حامی یا شریک پروژه عمل کنند.
این طرح بارها و بارها اصلاح و ابلاغ شد: خلقِ یک نمونه ی اولیه ی منحصر به فرد مناسب برای بیان عملی ایده هنر نمایشی-بویایی، شعر بویایی، در یک شیوه نگارش «سینوسمیک» (در مقابل سمفونیک) و اجرا/ارائه ی موازی در زمان واقعی نزدیک به مخاطب، و در نتیجه گشودن یک زمینه ی فرهنگی عملی برای آزمایش و تجربه بود. اکنون شرایط غالب برای تبدیل این مفهوم و توسعه ی دیرینه به یک واقعیت فیزیکی مطلوب به نظر میرسید.
اما آهنگسازی رایحههای متحرک با چنین دستگاهی چه چیزی لازم دارد؟
با اُرگ رایحه، میتوان صدها هزار رایحه را به جای نتهای موسیقی نواخت. این دستگاه طوری ساخته شده است که موسیقی خالص را برای بینی، در زمان واقعی - انتزاعی یا روایی - بیرون بریزد، علاوه بر این، امکانات بیشتری برای ترکیب و تلفیق آنها با صدا، تصویر، فیلم، تئاتر یا رقص ارائه میدهد. پروژه Smeller 2.0 شامل تولید سختافزار، نرمافزار کنترل، سیستم نتنویسی، منابع رایحه (اجزای اساسی)، ترکیبات بویایی جنبشی- بویایی (سینوسمیها) بود. با تحقق این دستگاه، میتوان تأثیرات هنری، فرهنگی و روانشناختی و اهمیت یک سیستم ضبط و اجرای بویایی کارآمد را تجربه کرد و راه را برای سیستماتیکتر شدن و توسعه بیشتر به عنوان یک رشته جدید برای بیان هنری و شبکه ی بین رشتهای هموار ساخت.
برنامهریزی و سپس عمل ساخت و مونتاژ همه چیز، و گفتمان در مورد آهنگسازی، همه اینها نیاز به مجموعهای کامل و رو به رشد از اصطلاحات خاص خود داشت:
اُسمودرام: شکل هنریِ توالیهای رایحهای ترکیبشده به عنوان یک اثرِ مستقل یا در ارتباط با سایر اَشکالِ هنریِ مبتنی بر زمان.
اُسمودروم: مکان سفارشی، که در آن میتوان اُسمودرام را اجرا کرد.
سینوسمی: ترکیبی فشرده از توالیهای رایحه.
رایحه یا بویایی: زیرمجموعههای یک سینوسمی؛ یک مجموعه یا فقط یک توالی کوچکتر به عنوان جزئی از کل سینوسمی.
اُدیانس: مخاطب اُسمودرام.
آنسمر: معادل تماشاگر یا شنونده ی ناظر.
همچنین برای بخشهایی از سختافزار خود Smeller 2.0، باید اصطلاحاتی ایجاد میشد: whiffmouth (‘Daisy’)، source-chamber، central beam که در عین حال، میتوانست یک فرهنگ لغت کوچک را پُر کند. این سختافزار به یک ماشین نسبتاً غولپیکر اما زیبا تبدیل شد که شکل خود را صرفاً با پیروی از عملکرد به دست میآورد. رایحهها یا ترکیبات پویایِ در حال تغییر توسط آکوردهای رایحه که به اتاق وارد میشوند، از طریق کنترل الکترونیکی شصت و چهار جریانِ هوای قابل تنظیم جداگانه در محفظههای منبع که منابعِ رایحه ی مربوطه به عنوان وسایلی برای تحقق «تصاویر رایحه متحرک» ذخیره میگردند، ایجاد میشوند که از طریق دریچههای کنترلشده ی الکترونیکی با توالی و ترکیبِ صحیح و پیچیده به فضا دمیده میشوند. جریانی از هوایِ تازه ی همگن با سرعت سیگنالدهی در اتاق جریان مییابد و بوها و آکوردهای دائماً در حال تغییر را به طورِ یکنواخت در سراسر اتاق منتقل میکند و در نهایت دوباره اتاق را با آنها ترک میکند وهیچ تجمع یا اختلاط نامطلوبی در توالی زمانیِ آکوردهای در حال تغییر وجود ندارد. هوای کاملِ محیط یک یا دو بار در دقیقه مبادله میشود.
کانالهای هوا که توسط دمندههای لولهای تغذیه میشوند، به «دهانه بو» ختم میگردند که در آن، ترکیباتِ عطر از طریق یک دیوارِ فولادیِ سوراخدار (با تقریباً بیست هزار سوراخ) از محفظه ی فشار سالن که کمی بیش از حد تحت فشار است، به صورت جریان پیستونی به فضای محصور Olfactorium یا Osmodrome هدایت میشوند. سختافزارِ کنترل، از جمله موارد دیگر، شامل یک صفحه کلید midi، یک کامپیوتر، مبدلهای دیجیتال به آنالوگ، رِلهها، آداپتورهای midi و پورتها و کابلهای مربوطه برای دریچههای مغناطیسی قابل کنترل الکترونیکی یا زبانههای اُرگ است.
نرمافزارِ کنترل بر روی یک کامپیوتر معمولی اجرا میشود و عملکردی مشابه نرمافزار نمونهبرداری مورد استفاده در پردازش موسیقی و صدا دارد، با جدول زمانی چند آهنگه و ویرایش آنها. این نرمافزار یک محصول نهایی یا برنامهریزیشده برای ضبط و پخش توالیهای بویاییِ مدولهشده، پویا است. میتوان قطعات موسیقی با هر طولی را وارد کرد، به صورت فایلهای midi ضبط، ذخیره، بایگانی و پخش کرد. این فایلها همچنین میتوانند از طریق اینترنت منتقل شوند.
با سیستم نُتنویسیِ ویژه ی توسعهیافته، میتوان بوها را به صورت نُتهای موسیقی نوشت و از این رو آنها را به آکوردها، «ملودیها» و ریتمها تبدیل کرد. نُتهای بو برای رسانه ی مبتنی بر زمان Smeller 2.0 را میتوان به صورت قابل خواندن توسط ماشین در قالب داده های midi که برای موسیقی توسعه داده شده است، ذخیره کرد و سپس تحت همان فرآیندهای ویرایشِ آشنا از موسیقی قرار داد. کلیدهای روی صفحه کلید، بوها (اجزای بویایی پایه مستقر شده) را که به نُتها اختصاص داده شدهاند، پخش میکنند. در نهایت، بوها شکوفا میشوند و به جای صداها (به جز صداهای جالب عملیاتی) بوها به بیرون جریان مییابند.
این قطعات میتوانند تصاویر کوتاهِ حال و هوایِ، آکوردهای انتزاعی یا «داستانهای» بلندِ عصرگاهی باشند که یا به صورت زنده و بر اساس نُتها اجرا میشوند یا توسط نوازندگانِ اُرگهای رایحه بداهه اجرا میشوند، یا در برنامههای طولانیتر یا عملیاتِ بدون توقف از قطعات آرشیو شده ی هارد دیسکها از طریق Smeller 2.0 به عنوان دستگاه اُرگ پخش میشوند، که از نظر تئوری از رایحه ی اصلی میتواند بوهای متنوعی به تعداد 2 به توان شصت و چهار ایجاد کند. منابع رایحه، عمدتاً به صورت مایع، با همکاری عطرسازان، شیمیدانان مواد غذایی و تولیدکنندگان عطر و طعمدهندهها توسعه داده میشوند. این سختافزار امکان استفاده از منابع رایحه را در هر حالت تجمعی فراهم میکند. در آزمایشها، رایحهها در ماتریسهای هشت ضلعی ثبت میشوند و طرحهای مربوط به قطعات با رسم خطوطِ اتصالِ رنگی در سراسر زمینههای هشت ضلعی ایجاد میشوند. نمونههای کوچک میتوانند بلوکهای سازنده برای قطعات طولانیتر را تشکیل دهند. توالی و فواصل زمانی (شاید ریتمها) بین تغییرات بوها، چه ناگهانی و چه تدریجی، علاوه بر انتخاب خودِ عناصر بو، عوامل تعیینکننده ی کیفیت ترکیببندی هستند.
اما وقتی در مورد ورود به حوزههای معنایی با توالی بوها صحبت میکنیم، با این سوال روبرو میشویم: معنای آن چیست؟ جملهای از رایحهها چه معنایی دارد؟
برای توضیح اینکه از نظر کلامی، به طور قابل مقایسهای با بوهای ملموس و مجازی طبیعی آسانتر است، کلید هر کدام از دستگاه اُرگ در Smeller 2.0 را با نمادی از اسب، چرم، باروت، خون، گوشت فاسد، خاک چمن، گل، اِگزوز موتور بنزینی، چمن کوتاه شده و یونجه در نظر بگیرید و با نواخته شدن یک موسیقی در سبک وسترن یا غرب وحشی، همزمان این نُتهای بویاییِ متناسب با فضای موسیقی، به هوای پیرامونِ مخاطبانِ حاضر، پراکنش میشود. بنابراین سیستم اجزای بویاییِ پایه از ایده ی یک جعبه رنگِ بویایی جهانی پیروی میکند.
اما برای بیشترین تنوع و ترکیبپذیری برای «نقاشی جهان» به کدام بوها نیاز داریم؟ این سوال منجر به مجموعهای از شصت و چهار منبع بو شد، اجزایی که شامل انتخاب نمایندهای از بوها در تکامل از ابتدای زندگی تا به امروز هستند: یعنی آب، دریا، آب شور، باتلاق، رودخانه، نِی، خاک، کپک، قارچ، رزین، سبزه، حیوانات، فضولاتِ حیوانات، بوی بدن، نوشیدنیها، غذا، میوهها، سبزیجات، بوهای فنی (کامپیوتر، دستگاه کپی، آسانسور، موتور، مترو، هواپیما، ماشین، راهآهن و غیره)، بوهای تمدنی (باشگاه، بخور عودها، استخر عمومی، عطرها، ظروف، محصولات مراقبت از بدن)، بوی پوسیدگی و تجزیه، مانند آب، صابون، کابل سوخته و اتصال کوتاه به اُتوی پِرِس و ماشین لباسشویی تبدیل میشوند. فلذا اُسمودراما در حال نقاشی تصاویرِ پُشتِ چشم است یعنی توالیِ بوها در ترتیبها و تخصیصهای معنایی آنها. برای مثال من اسب را در جایی که هیچ اسبی در دید نیست، بو میکنم.
محققان این فرآیند را آنالوگ مجازی مینامند: یعنی مولکولهای واقعی که وارد بدن میشوند و کُلِ ارجاعِ چیزی را که آنجا نیست به عنوان اصلِ کامل استخراج میکنند. موسیقی و ادبیات به این اصل نزدیک میشوند یعنی اشارهگرهایی که تخیل را به سمتِ تَصوّرِ تصویر سوق میدهند.
بنابراین تئاترِ بو، تئاترِ متن است. این در نهایت در تلاش برای بیان بوهای پیچیده به صورت زبانی پس از تجربه و احساس به دست میآید. یک بازی خوشمزه در رقص دایرهای مفاهیم و اصطلاحات، که ما باید با پُل زدن و دور زدن زمینهای که واژگان ضعیفی دارد، حداقل در جامعه صنعتی مِدرنِ خودمان، ایجاد کنیم. شایان ذکر است که هیچ سه بویِ پایه مانند سه رنگِ پایه ی قرمز-سبز-آبی در یک تصویرِ ویدیویی وجود ندارد. وقتی در اسمودروما هستیم، فقط مولکولها را جذب میکنیم. این ذرات هستند که جذب می¬شوند، نه امواج. با شصت و چهار جزء بویاییِ پایه، از نظر تئوری، ترکیباتِ ترکیبی بیشتری نسبت به اَتمهای موجود در سیاره داریم.
یافتههای تجربی نشان داد که Osmodrama، علاوه بر تأثیر هنری، دارای یک اثر درمانی بالقوه نیز هست حداقل در مورد آنوسمی (از دست دادن بویایی) یا هایپوسمی (کاهش درک بویایی) و افسردگی. بنابراین Smeller 2.0 و Osmodrama در طول نمایشگاه منظم در Martin Gropius Bau 2018، موضوعِ یک مطالعه ی علمیِ کنترلشده و مبتنی بر شواهد بودند. موضوع تحقیق، تأثیر Osmodrama از طریق Smeller 2.0 بر افراد مبتلا به علائم آنوسمی یا هایپوسمی، به ترتیب «تأثیر آموزش بویایی در شرایط طبیعی روزمره بر حس بویایی و بر ظرفیتهای بویایی» بود.
نتایج این مطالعه هیجانانگیز است، زیرا چهل و چهار درصد از بیماران بهبود بالینی قابل توجهی در حس بویایی نشان دادند. این اثر را نباید با آروماتراپی اشتباه گرفت. مطالعات دیگری در حال آمادهسازی هستند که در آنها با الهام از دادههای تجربی انجام شدهاند، اثراتِ مفید بیشتر اسمودراما بر مغز بررسی خواهد شد از جمله موارد زیر:
افزایش هوشیاری در کودکان.
رشد قابل اندازهگیری توده ی مغز.
بهبود چندین علامت زوال عقل.
بهبود چندین علامت بیماری آلزایمر.
همه این یافتهها، محصولاتِ جانبیِ عصبیِ شگفتانگیزِ یک تلاشِ هنری هستند که با هدفِ ایجادِ شرایطِ فنی برای توسعه و ایجادِ یک هنرِ بیسابقه ی مبتنی بر زمان از «قصهگویی» با توالیهای بویایی متمایز در حرکتِ سریع انجام شده است.
این مطالعه ی مبتنی بر شواهد که کم و بیش مخفیانه انجام شد، تأثیر درمانیِ قابل توجهی را بر روی گروهی از بیماران که پس از قرار گرفتن منظم در معرض Osmodrama "Quarter Autocomplete _Evolution in Twelve Minute" غربالگری شدند، نشان داد. چهل و چهار درصد از کلِ بیماران مبتلا به آنوسمی و هایپوسمی، حس بویایی خود را در جایی که از دست داده بودند، بازیابی کردند یا توانایی بویایی خود را در جایی که ضعیف بودند، بهبود بخشیدند. پس از سه ماه در معرض قرار گرفتن توسط دستگاه Smeller 2.0 و اسمودراما، این میزان همچنان بیست و هشت درصد بود. نتایج این مطالعه در مقاله این محققان در "ژورنال مطالعات حسی" در ژانویه 2020 منتشر شده است.
اخیراً محققان برای یک مطالعه بالینی متوالی دیگر در مورد تأثیر درمانی Osmodrama بر افراد دارای علائم افسردگی، درخواست دادهاند. از نظر تجربی، به نظر میرسد که علائم اشکال رایج افسردگی میتواند در طول یک دوره زمانی خاص به دلیل احیای واقعی احساسات در سطح آگاهانه و ناخودآگاه، کاهش یابد.
این مطالعه ی جالبی بود که Osmodrama، تلاشی برای توسعه فناوری برای یک شکل هنری جدید، اکنون با صدای بلند مورد بحث و بررسی قرار گرفته است، اینکه آیا باید توسط بیمههای درمانی به رسمیت شناخته شود یا خیر. مهمتر از همه، ممکن است توسط این دستگاه و تکنولوژی، افسردگی با مسیر درمان غیردارویی درمان شود. البته ممکن است این فرآیند زمان ببرد تا این اتفاق بیفتد، اما به طور ملایم، امیدوارکننده است.
Smeller 3.0
باید خاطرنشان کرد که Smeller 2.0 هنوز یک سیستم کامل نیست، بلکه اولین مسیر به دنیای تئاتر رایحهها است و Smeller 1.0 از سال 1996 یک وسیله ی تحریک بویاییِ پیشگام در زمان خودش بود. Smeller 2.0 به عنوان یک پروژکتور یا دستگاه در مقایسه با صفحه نمایش کامپیوتر، هنوز صفحه نمایش برای شبکیه ی چشم انسان نیست. اما در حال حاضر چیزی بیش از اولین پروژکتورهای فیلم سلولوئیدیِ پُر سر و صدا در روزهای اول است.
محققان کار روی Smeller 3.0 را با ظرفیت بالاتر، اندازه کوچکتر، نصب آسانتر، و باز هم با فناوریهای پیشرفته با هدف گامهای بعدی امکانات شگفتانگیز، شامل هوش مصنوعی، ارزیابی دادههای بزرگ در مورد بوها، واقعیت مجازی، ترکیب توالیها به کمک کامپیوتر و الگوریتم، تحقیقات بیشتر در مورد مسائل پزشکی و علوم اعصاب و البته آثار مستقل و سینما، آغاز کردهاند.
تحقیقات همیشه زمان میبرد، اما هرگز متوقف نخواهد شد و باز هم، این مطالعه و تحقیق، فقط یک آغاز است برای تحقق مسیری مهم و آسان بدون عوارض جانبی یا التهابی برای انسانها.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
چگونه بوی شریک زندگیتان بر خواب شما تأثیر میگذارد؟
خواب به نظر یک تجربه شخصی میآید، اما حس بویایی شما چیز دیگری میگوید. والدین کودکان خردسال ممکن است با یک ترفند قدیمی آشنا باشند: هنگام خواب، تیشرت مورد علاقه یا روبالشی خودتان را کنار کودک بدخواب خود بگذارید. کودکان میتوانند بوی شما را حس کنند و آرام شوند، شاید میلشان برای پریدن دوباره از رختخواب و بیدار کردن شما را فرو بنشانند. اگر نشانههای بو برای خواب کودکان مهم است، آیا ممکن است برای بزرگسالان نیز مهم باشد؟
خوابیدن در کنار هم، وابستگی متقابل خواب را ایجاد میکند. بیشتر بزرگسالان متاهل در رختخواب با شریک زندگی خود میخوابند. پس از یک سازگاری اولیه، خوابیدن در حضور شریک زندگی میتواند به یک روال و عادت تبدیل شود. شما به ریتم شب، حرکات آنها، صداهای آنها عادت دارید. با توجه به اینکه همه نسبتاً سالم و نسبتاً آرام هستند (و هر کودکی در رختخواب خود میماند)، یک "خواب خوب شبانه" مانند یک ارزیابی از خود است، ارزیابیای که ارتباط کمی با شخص دیگر دارد.
اما وقتی شریک زندگیتان برای چند روز از شما دور میشود چه اتفاقی میافتد؟ ناگهان سعی میکنید بخوابید و احساس متفاوت یا عجیبی دارید. آیا به خاطر فضای اضافی است؟ آیا به خاطر کمبود سر و صدا یا کمبود حرکت است؟ یا ممکن است به خاطر تغییر بوها باشد؟
بوی شریک زندگی ممکن است اثر آرامشبخشی داشته باشد. یک مطالعه جدید از دانشگاه بریتیش کلمبیا (هوفر و چن، ۲۰۲۴) با هدف درک نقش بوی شریک زندگی بر خواب در بین شرکای عاشقانه انجام شد. با توجه به تحقیقات اخیر در مورد اینکه چگونه بوی شریک زندگی میتواند اثر آرامشبخشی داشته باشد، نشان داده شد که علاقه زنو شوهر به نشانههای بویایی در طول خواب منطقی است. در واقع، در یک موقعیت استرسزا، بوی بدن شریک زندگی میتواند پاسخ استرس فرد را کاهش داده و پریشانی درک شده او را کاهش دهد (گرانکویست و همکاران، ۲۰۱۹). "بوی امنیت" (گرانکویست و همکاران، ۲۰۱۹) ممکن است یک پاسخ پاراسمپاتیک را تحریک کند که تنش احساس شده را کاهش داده و آرامش را افزایش میدهد.
اگر بوی بدن شریک زندگی میتواند سطح استرس را کاهش دهد، آیا میتواند به خواب بهتر شبانه نیز کمک کند؟
محققان ۱۵۵ شرکتکننده با سابقه خواب سالم را برای شرکت در یک مطالعه خواب بررسی کردند (هوفر و چن، ۲۰۲۴). این کار ساده بود: از شرکتکنندگان خواسته شد که یک ردیاب خواب مچی بپوشند و تنها بخوابند. همچنین از آنها خواسته شد که در هر یک از چهار شب مختلف، روبالشیهای خود را با تیشرتهای خاصِ مختلف جایگزین کنند. آنچه باعث موفقیت آزمایش شد این بود که در دو روز، تیشرتها بدون عطر پوست شوهران یا تیشرتهای "کنترل" (یعنی بوی یک غریبه) بودند و در دو روز دیگر، تیشرتها قبلاً توسط شریک زندگیشان پوشیده شده بودند. نکته مهم این است که شرکتکننده زن نمیدانست کدام یک از تیشرتها متعلق به شریک زندگی خودش یعنی شوهرش است. هر روز صبح، شرکتکنندگان کیفیت خواب درک شده خود را ارزیابی میکردند.
خواب در حضور بوی شریک زندگی بهبود مییابد. آیا بوی شریک زندگی واقعاً در خواب تأثیر میگذارد؟ نتایج مطالعه نشان میدهد که تأثیر دارد. نتایج، بهبود شگفتانگیزی را در خواب بین شبهایی که تیشرتهای بدون عطر پوست یا تیشرتهای کنترلی پوشیده شده بودند و شبهایی که تیشرتهایی که قبلاً توسط شریک زندگیشان پوشیده شده بودند، نشان داد (هوفر و چن، 2024). جالب اینجاست که میزان تأثیر عطر پوست شریک زندگی بر خواب، با میزان مصرف ملاتونین مطابقت داشت. به نظر میرسد عطر پوست شریک زندگی، یک کمک خواب مؤثر است.
در واقع عطر پوست شریک زندگی، راندمان خواب را بهبود بخشید، اما افراد متوجه آن نشدند (هوفر و چن، 2024). در واقع، ارزیابیهای آنها از کیفیت خواب به بهترین وجه با این پیشبینی میشد که آیا آنها باور داشتند که یک تیشرت از شریک زندگیشان به عنوان روبالشی دارند یا خیر. به نظر میرسد که حس ما از کیفیت خواب با معیارهای کیفیت خواب واقعی که به طور شگفتآوری با نشانههای عطر شریک زندگی مرتبط بودند، به خوبی مطابقت ندارد.
این مطالعه یک استراتژی آسان برای بهبود خواب به زوجهایی ارائه میدهد که جداییهای منظم را تجربه میکنند اما معمولاً در یک تخت مشترک میخوابند. در زمان مسافرت، سویشرت با تیشرت کهنه ی شریک زندگیتان را همراه داشته باشید. برای تنهایی در خانه، بالشهایتان را عوض کنید و شب از بالش همسرتان استفاده کنید. با خوابیدن در حضور عطر پوست همسر، هم زنان و هم مردان ممکن است در مسیر خواب شبانه ی بهتری قرار بگیرند.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
آیا حس عشق در نگاه اول رخ میدهد یا عشق در اولین حس بویایی اتفاق میافتد؟؟؟
بوها، حس آشنایی و راحتی را فراهم میکنند، مگر زمانی که اینطور نباشند. مطالعات گذشته نشان دادهاند که بو برای انسانها هنگام انتخاب شریک زندگی اهمیت دارد. به ویژه برای زنان، بوی بدن نقش مهمی در جذابیت دارد. اگر او از بوی شما خوشش نیاید، ممکن است بدشانس باشید.
اما آیا بو میتواند در پایان عاشقانه نیز نقش داشته باشد؟ تحقیقات میگوید که بله میتواند از جمله، بوهایی مانند تعهد.
روانشناسان دانشگاه سیدنی و دانشگاه مککواری در استرالیا، 80 دانشجوی کارشناسی، 41 زن و 39 مرد را برای مطالعهای در مورد ارتباط بین بو و تعهد در رابطه، مورد مطالعه قرار دادند. هفتاد و دو نفر از شرکتکنندگان خود را دگرجنسگرا، چهار نفر خود را همجنسگرا یا لزبین و چهار خود نفر را دوجنسگرا معرفی کردند.
محققان توانایی بویایی دانشجویان یعنی، میزان مهارت آنها در تشخیص، تمایز و شناسایی بوها را ارزیابی کردند. آنها را بر اساس واکنشهایشان به بو کردن لباسهای خیس از عرق غریبهها ارزیابی کردند و در مورد روابط عاشقانه فعلی یا در صورت مجرد بودن، آخرین روابطشان را از آنها نظرسنجی کردند. از شرکتکنندگان نه تنها در مورد مدت زمان روابطشان، اینکه آیا با شریک زندگی خود زندگی میکنند یا خیر و میزان رضایت از رابطهشان سوال شد، بلکه در مورد واکنشهایشان به بوی بدن شریک زندگیشان و اینکه چند وقت یکبار "بوی راحتی" میدهند یعنی عمداً لباس یا ملافه را بو میکنند تا بوی شریک زندگی خود را حس کنند نیز سوال شد.
این مطالعه نشان داد که هر چه شرکتکنندگان به طور کلی بوی بدن شریک زندگی خود را بیشتر دوست داشته باشند، به روابط خود متعهدتر هستند. محققان همچنین متوجه شدند که پس از استشمام بوی نامطبوع از شریک زندگی خود، شرکتکنندگان بیشتر احتمال داشت که تمایل به جدایی را گزارش کنند. این نتایج نشان میدهد که صرف نظر از مدت زمان رابطه، فعالیت جنسی و سایر عوامل، قرار گرفتن بیشتر در معرض بوی شریک زندگی و لذت بردن از آن، تمایل قویتری را برای ماندن در رابطه پیشبینی میکند. جالب اینجاست که اگرچه نشان داده شده است که بو برای زنان در انتخاب شریک زندگی بیشتر از مردان اهمیت دارد، اما جنسیت در این نتایج، تفاوتی ایجاد نکرد.
چرا به بوی بدن شریک زندگی خود اهمیت میدهیم؟
بوی بدن میتواند صمیمیت فیزیکی را تشویق یا تضعیف کند، و حساسیت بویایی حتی با سطوح بالاتر لذت در طول رابطه جنسی در بین جنسیتها و اُرگاسمهای مکرر در زنان مرتبط بوده است. رضایت جنسی به شدت با تعهد به رابطه مرتبط است، بنابراین، اگر دوست نداشتن بوی بدن شریک زندگی منجر به رابطه جنسی کمتر لذتبخش و دفعات کمتر رابطه جنسی شود، احتمال جدایی را افزایش میدهد. جدا از رابطه جنسی، دوست داشتن بوی شریک زندگی ممکن است با ایجاد آشنایی و راحتی به حفظ رابطه کمک کند. ما میدانیم که بو ارتباط نزدیکی با حافظه دارد و بوی شریک زندگی میتواند یادآور تمام تجربیات شگفتانگیزی باشد که با او داشتهایم.
از دیدگاه تکاملی، ممکن است به دلیل نقش آن به عنوان شاخص سلامت جسمی، ما برای واکنش به بو آماده شده باشیم. فشارهای تکاملی ما را شرطی کردهاند که جفتهای سالم از نظر جسمی را ترجیح دهیم، جفتهایی که احتمال بیشتری برای تولید فرزندان سالم دارند و میتوانند به بزرگ کردن آنها کمک کنند. از آنجایی که رژیم غذایی نامناسب و بیماری میتوانند بوی بدنِ بدی ایجاد کنند، به همین دلیل بیمیلی به بوی بدِ بدن میتواند ما را از انتخاب جفت ناسالم باز دارد.
در نهایت، دوست نداشتن بوی شریک زندگی ممکن است نشاندهنده از دست دادن سازگاری و ایجاد مشکل برای یک رابطه باشد. این مطالعات میتواند با تأکید بر مداخلاتی که بهطور خاص بو را هدف قرار میدهند، مانند درمان بیماریهایی که بر بوی بدن تأثیر میگذارند یا انتخاب عطرها یا ادکلنهایی که رایحه را بهبود میبخشند، برای بهبود زوج درمانی استفاده شود.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
سگها میتوانند زمان را بو کنند. تغییرات سیستماتیک در بوها ممکن است به سگها اجازه دهد تا گذر زمان را تشخیص دهند. در واقع، سگها نوعی ساعت کوچک در مغز خود دارند که به آنها اجازه میدهد زمان را تشخیص دهند حداقل، طبق گفته زیستشناسی رفتاری.
این فقط ریتم شبانهروزی آنها نیست. [این یک چرخه تقریباً 24 ساعته در فرآیندهای فیزیولوژیکی است که به نشانههایی مانند تغییرات نور و تاریکی در طول روز پاسخ میدهد.] نمونههای تاریخی از تواناییهای مشابه زمانسنجی در سگها وجود دارد. شاید یکی از معروفترین مثالها سگی به نام هاچیکو که متعلق به دکتر ایسابورو اوئنو، استاد دانشگاه توکیو، باشد. هاچیکو هر روز برای بدرقه صاحبش به ایستگاه قطار میرفت. سپس او فقط برای بازگشت به ایستگاه، هر بعد از ظهر به موقع برای استقبال از صاحبش آنجا را ترک میکرد. یک بعد از ظهر، پروفسور اوئنو برنگشت و او در توکیو فوت کرده بود. هاچیکو تا نیمه شب در ایستگاه منتظر ماند. روز بعد، و تقریباً به مدت 10 سال پس از فوت دکتر اوئنو، هر روز، هاچیکو دقیقاً در زمان مناسب به ایستگاه قطار در شیبویا آمد تا به قطاری که صاحبش همیشه با آن میرسید، برسد.
بنابراین، احتمالاً هاچیکو پس از همراهی عزیزش در هر صبح، به خانه برمیگشت. سپس او در خانه میماند تا زمانی که احساس کند زمان کافی گذشته است، بنابراین اکنون باید برای ملاقات با همراه انسانیِ خود یعنی صاحبش به موقع آنجا را ترک کند تا صاحبش را به خانه همراهی کند. این بدان معناست که سگها باید حسگرِ زمان به اندازه ی کافی دقیقی میداشتند تا بتوانند مدت زمان حضور انسانهای مورد علاقهشان در خارج از خانه را کنترل کنند.
اما آیا سگها واقعاً این درجه از درک گذر زمان را دارند؟
مطالعات زیادی برای پاسخ به این سوال انجام نشده است. شناختهشدهترین آنها توسط دو محقق از دانشگاه علوم کشاورزی سوئد در اوپسالا انجام شده است. محققانی به نام ترز رن و لیندا کیلینگ، ۱۲ صاحب سگ و سگهایشان را بررسی کردند. صاحبان سگها سگهای خود را برای مدت زمان بیشتری تنها میگذاشتند و محققان از واکنش سگها هنگام بازگشت صاحبانشان به خانه فیلمبرداری کردند. طبق نتایج آنها، سگها میتوانستند تفاوت بین دورههای زمانی کوتاه و بلند را تشخیص دهند، اما نمیتوانستند فواصل زمانی خاصتری را پردازش کنند. محققان دریافتند که سگها پس از دو ساعت دوری از دیدن صاحبانشان، در مقایسه با زمانی که صاحبشان آنها را فقط به مدت ۳۰ دقیقه تنها گذاشته بود، هیجانزدهتر بودند. با این حال، هیچ تفاوتی در واکنش سگ پس از غیبت دو ساعته در مقایسه با غیبت چهار ساعته وجود نداشت.
با این وجود، صدها گزارش روایی وجود دارد که در آنها مردم ادعا میکنند سگها میتوانند زمان را به خوبی تشخیص دهند تا هر روز، بازگشت صاحبشان از محل کار را پیشبینی کنند. سگها این موضوع را با منتظر ماندن در نزدیکیِ دربِ منزل یا پنجره، شاید ۱۵ یا ۲۰ دقیقه قبل از ورود فرد مورد نظرشان، نشان میدهند. اگرچه هر گزارش به تنهایی صرفاً یک روایت است، اما وزنِ این همه داستان مشابه نشان میدهد که ممکن است اتفاق واقعی در اینجا در حال رخ دادن باشد. اما اگر چنین است، چه نشانه یا مکانیسمی به سگها اجازه میدهد تا مدت زمانی را که صاحبشان دور بوده است، اندازهگیری کنند؟
الکساندرا هوروویتز، روانشناس کالج بارنارد در شهر نیویورک، معتقد است که پاسخ را میداند. او میگوید که سگها ممکن است تغییرات زمانی را بو بکشند. به عنوان مثال، او اشاره میکند که بسیاری از سگها میتوانند با تصمیم به حرکت از جایی که ضعیفترین (قدیمیترین) است به جایی که قویترین (جدیدترین) است، تشخیص دهند که به کدام سمتِ یک رد بو بروند، حتی اگر میزان تغییر در شدت بو در فاصله حدود دوازده قدم بسیار ناچیز باشد. از آنجایی که بوهای قویتر اغلب جدیدتر و بوهای ضعیفتر قدیمیتر هستند، این بدان معناست که وقتی سگها بوهای ضعیف را بو میکنند، در حال درک وقایع گذشته هستند. از آنجایی که سگها میتوانند هم بوهای جدید (قوی) و هم بوهای قدیمی (ضعیف) را تشخیص دهند، به این معنی است که آنها در واقع، وقایعی را درک میکنند که در فواصل زمانی رخ دادهاند.
بنابراین، بیایید نگاهی به موقعیتی بیندازیم که هر روز مجبورید برای رفتن به محل کار، خانه را ترک کنید. بوها با گذشت زمان تغییر میکنند و این معمولاً به شیوهای قابل پیشبینی اتفاق میافتد. وقتی از خانه بیرون میروید، شدت بوی شما در خانه با هر ساعتی که از خانه دور هستید، کاهش مییابد. این احتمال وجود دارد که سگِ شما از طریق تکرار ساده یاد گرفته باشد که وقتی بوی شما تا سطح خاصی ضعیف میشود، معمولاً در این زمان از دربِ منزل وارد میشوید. به عبارت دیگر، قدرت بوی باقیمانده ی شما در خانه، زمان بازگشت شما به خانه را پیشبینی میکند.
متأسفانه، هیچ مطالعهی علمی سیستماتیکی وجود ندارد که این فرضیه جذاب را آزمایش کرده باشد. با این حال، طبق برخی مطالعات نشان میدهد که از بین رفتن بوی بدن شما به عنوان نوعی ساعت عمل میکند که به سگ اجازه میدهد گذر زمان را بو بکشد و زمانِ بازگشتِ شما را مشخص کند. ایده ی پشت این آزمایش این است که اگر بتوانید به نحوی بوی انسان را در خانه تجدید یا تازه کنید، سگ زمانِ گذشته را کمتر از حد واقعی تخمین میزند و در زمان معمول هوشیار و منتظر نخواهد ماند.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
بسیاری از حیوانات، از جمله پستانداران، در برخورد با جهان به شدت به حس بویایی خود وابسته هستند. با این حال، مردم اغلب فرض میکنند که این مورد در مورد انسانها صدق نمیکند. در واقع، تحقیقات در مورد چگونگی تأثیر بو بر قضاوتها، تصمیمات و رفتارهای افراد، از تحقیقات در مورد حواس دیگر مانند بینایی، لامسه و شنوایی عقب مانده است. این واقعیت با توجه به اینکه، همانطور که محقق آلمانی هلن لوس و همکارانش معتقدند: "بدن انسان به طور غنی از غدد آپوکرین و چربی برخوردار است که صدها ترکیب شیمیایی را در مقادیر متغیر تولید میکنند و به هر فرد امضای شیمیایی منحصر به فردی میدهند، تعجبآور است."
درک ما از بو اخیراً پیشرفت کرده است. مقالهای اخیر (2023) توسط هلن لوس و تیمی از دانشمندان اروپایی سعی در خلاصه کردن مجموعه ی رو به رشد کارهایی که اثرات بو در انسان را بررسی میکنند، داشته است. در این فرآیند، محققان چندین نظریه در مورد بویایی را رد میکنند.
اولین نظریه این است که حس بویایی انسان توسعه نیافته و بیاهمیت است. در واقع، محققان به کارهایی استناد میکنند که نشان داده است بویایی انسان یک حس قدرتمند و حساس است. به عنوان مثال، تحقیقات نشان داده است که همسران در روابط زناشویی یا همسالان کودک میتوانند یکدیگر را صرفاً بر اساس بوی بدنشان تشخیص دهند؛ مادران نیز میتوانند نوزادان خود را شناسایی کنند و برعکس (این توانایی در مادران افسرده مختل میشود) و نشان داده شده است که نوزادان بر اساس بو به سمت سینه مادر خود جهتگیری میکنند. علاوه بر این، تحقیقات نشان داده است که انتشار گازهای فرّار (مولکولهایی در فاز گازی که از یک منبع مُعیّن ساطع میشوند و ممکن است از طریق هوا به یک موجود زنده ی گیرنده برسند) از نقاط مختلف بدن انسان "از نظر شیمیایی در امتداد ابعاد اجتماعی معتبر اِدراکی مانند سن، جنس، فردیّت و سلامت قابل تمایز هستند." به عبارت دیگر ما میتوانیم با اطمینان، پیر را از جوان، مرد را از زن، بیمار را از سالم، از طریق بو تشخیص دهیم.
همچنین، "اگرچه تأثیرگذارترین ترکیبات در این امضاهای شیمیایی هنوز نیاز به شناسایی دارند، اما طبق تحقیقات نشان داده شده است که قابل درک و یادگیری هستند و معانی متعددی برای گیرندگان دارند." تحقیقات نشان دادهاند که انسانها میتوانند به طور قابل اعتمادی بوی بدن خود و همچنین بوی بدن خویشاوندان و دوستانشان را تشخیص دهند. همچنین تحقیقات نشان داده است افرادی که هنگام ملاقات احساس "کلیک" میکنند یعنی روابط سریع و گرمی با یکدیگر ایجاد میکنند، "بوی مشابهتری نسبت به آنچه که به طور تصادفی انتظار میرفت، دارند." فلذا شباهت در بوی بدن همچنین "با تعامل اجتماعیِ بهتر بین غریبهها مرتبط است."
تحقیقات با استفاده از ثبت دوگانه EEG (الکترواِنسفالوگرام مغزی) از تعاملات مادر و نوزاد (در مقابل غریبه و نوزاد) نشان داده است که هماهنگی بین مغزی بالاترِ مادر و نوزاد هنگامی که بوی مادر وارد تعامل غریبه و نوزاد میشود، از بین میرود. علاوه بر این، پاسخِ ترسِ معمول به حضور غریبهها با ورود بوی مادر، خود از بین میرود. به عبارت دیگر، به نظر میرسد بوی مادر بیش از آنچه قبلاً تصور میشد برای شکلگیری دلبستگی سالم ضروری است. علاوه بر این، تحقیقات معاصر نشان داده است که چگونه بویایی در انتخاب جفت انسان و روابط عاشقانه نقش دارد. به عنوان مثال، مردان، بوی بدن زنان را در مرحله باروری چرخه قاعدگی زنان جذابترین میدانند و نشان داده شده است که ترجیح بوی همسر با مدت زمان، رابطه ی همبستگیِ مثبت دارد.
محققان نقش بو را در تحریک افراد برای پاسخهای عاطفی تطبیقیِ خاص مورد بحث قرار میدهند. به عنوان مثال، افرادی که سطح بالایی از اضطراب اجتماعی دارند، "رفتار مرتبط با کنارهگیری (رفلکس وحشتزدگی) بارزتری را هنگام مواجهه با نمونههای تعریقِ مرتبط با اضطراب نسبت به افرادی که سطح پایینی از اضطراب اجتماعی دارند، نشان میدهند." علاوه بر این، افرادی که اضطراب اجتماعی بالایی دارند و افرادی که سابقه بدرفتاری در دوران کودکی دارند، "واکنش متفاوتی نسبت به نمونههای تعریقِ مرتبط با اضطراب نشان میدهند." به طور خلاصه، انسانها قادر به برقراری ارتباط شیمیاییِ ظریف و قابل توجهی از طریقِ حس بویایی هستند.
نظریه ی دوم این است که «فِرومونهای» انسانی در کنترل رفتارِ جفتگیریِ انسان فعال هستند. فِرومونها به عنوان «موادی که توسط یک فرد به بیرون ترشح میشوند و توسط فرد دوم از همان گونه دریافت میشوند و در آن واکنش خاصی، به عنوان مثال، یک رفتار مشخص یا یک فرآیند رشدی، آزاد میکنند» تعریف میگردند. فِرومونها در بسیاری از گونهها شناسایی شدهاند و جستجو برای نسخه ی انسانی آنها شدید بوده است، که تا حدی با مطالعات مربوط به اصطلاح همزمانیِ قاعدگی، تقویت شده است: یعنی تمایل گزارش شده ی چرخههای قاعدگی برای همزمانی در گروههایی از زنان که با هم زندگی میکنند و تصور میشد که چنین همزمانی ناشی از فِرومونها باشد.
افسوس، اگرچه این تصور به طور گسترده منتشر شده است، اما نادرست است. مطالعات متعددی سعی کردهاند اما نتوانستهاند اثر همزمانی را تکرار کنند. این اثر، هنگامی که یافت میشود، اغلب با توجه به همپوشانی ذاتی در چرخههای قاعدگی زنان، به بهترین وجه با برخورد ساده توضیح داده میشود. جستجو برای فِرومونهای انسانی فراتر از این یافته ی معروف نیز به همین ترتیب به جایی نرسیده است. محققان نتیجه میگیرند: «تلاش برای یافتن فِرومون انسانی همچنان بینتیجه مانده است. هنوز هیچ ترکیبی در مواد فراّر انسانی (فِرومون انسانی) جدا و اثبات نشده است که بدونِ قید و شرط و به طور قابل اعتمادی رفتارهای کلیشهای را آزاد سازد یا پاسخهای فیزیولوژیکی را تحریک کند.»
در مجموع، تحقیقات ثابت کرده است که حس بویایی انسان در واقع بسیار توسعه یافته است. ما میدانیم که ترکیبات فراّر منتشر شده در هوا توسط دیگران به راحتی شناسایی و پردازش میشوند و اثراتِ آگاهانه و پنهانِ بیشماری ایجاد میکنند. محققان نتیجه میگیرند: «بو تأثیر قدرتمندی بر حوزههای مختلف زندگی، از جمله همکاری، انتخاب جفت، فرزندپروری و وضعیت عاطفی دارد.» آنها خاطرنشان میکنند که واکنشهای فردی به مواد فراّر توسط متغیرهای داخلی و خارجیِ متعددی از جمله شخصیت، وضعیت روانی، زمینه ی اجتماعی، انتظارات و آمادگی تکاملی شکل میگیرد. آنها همچنین خاطرنشان میکنند که واکنشهای بویایی با سایر حواس ادغام میشوند و ممکن است گاهی اوقات ورودیهای حواس دیگر را تأیید، نقض، تکذیب یا رد کنند.
در نهایت، مواد فراّر «در نواحی اجتماعی و عاطفی مغز پردازش میشوند، نه نواحی صرفاً بویایی مغز، که در طول تکامل با دقت شکل گرفتهاند اما همچنان در برابر عوامل روانشناختی امروزی انعطافپذیر هستند.» به عبارت دیگر، مانند سایر حواسِ ما، زیستشناسی، سختافزارِ کالبد را طراحی میکند اما روانشناسی، نرمافزارِ رفتار و صفات ثانویه را برنامهریزی میکند.
چالشهای پیش رو برای این حوزه قابل توجه است. اولاً، مرتبسازی رایحههای متعدد ساطع شده توسط انسانها در درجات و ترکیبات مختلف و ربط دادن آنها به واکنشهای رفتاری یا بدنی خاص، کاری دلهرهآور است. علاوه بر این، کار بر روی حس بویایی باید نسبت به تأثیر زمینه، حساس بماند و از عجله برای تعمیم از نمونههای کوچک به کل و از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر خودداری کند. با این وجود، به دلیل افزایش دسترسی به تکنیکهای پیشرفتهای که امکان اندازهگیری تغییرات پویا در مواد فراّر و شناسایی ترکیبات فعال در افراد با رفتار طبیعی را فراهم میکنند، ممکن است پیشرفتهای بزرگی در راه باشد. محققان حدس میزنند که اصول ارتباط شیمیایی میتواند در آینده برای «تنظیم حالات عاطفی فردی، مانند کاهش اضطراب و افسردگی با استفاده از نشانههای ایمنیِ بویاییِ خاص» مورد استفاده قرار گیرد.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار 1402)
اشتیاق و اجتناب در روایح، تحت تأثیر ظرفیت بوی مثبت یا منفی است. انسان و سایر حیوانات برای بقاء به بویایی متکی هستند. بوهای مثبت، پستانداران را وادار میکند تا به دنبال پاداشهای لذت بخش (مانند غذای خوشمزه، رابطه جنسی) باشند. از طرف دیگر، بوهای نامطلوب در مورد خطر هشدار میدهند (مانند بخارات سمی، مواد غذایی فاسد) و ما را از چیزهایی که میتوانند باعث آسیب جسمی یا مرگ شوند دور میکنند.
حدود 5 درصد از عملکرد مغزِ انسان به اندام بویایی اختصاص دارد، که ما را قادر میسازد میلیونها بوی مختلف را در چند میلی ثانیه پس از استشمام بویی که از مجرای بینی دریافت میکنیم، تشخیص دهیم. برخی از بوها خنثی هستند، اما بیشترِ بوها دارای ظرفیت مثبت یا منفی هستند و توسط نواحی ناخودآگاهِ مغز به عنوان خوب/ایمن یا بد/خطرناک کُدگذاری میشوند.
ظرفیت بوها ما را به خودش نزدیکتر یا دورتر میکند. تحقیقات جدید (ایروانی و همکاران، 2021) از مؤسسه کارولینسکای سوئد در مورد چگونگی پردازش لامپ بویایی مثبت و منفی "ظرفیت بو" آشکار میکند که چگونه بوی نامطبوع به طور آنی، سیستم عصبی مرکزی و قشر حرکتی را برای جلوگیری از خطر آماده میکند. این یافته ها در ژورنال معتبر Proceedings of the National Academy of Sciences منتشر شد.
بهزاد ایروانی و همکارانش دریافتند که بوهای مرتبط با ناخوشایند زودتر و سریعتر از بوهای دارای ظرفیت مثبت پردازش میشوند. علاوه بر این، بوهایی با ظرفیت منفی واکنش اجتنابی فوری را از طریق قشر حرکتی ایجاد میکنند. ایروانی، محقق دپارتمان علوم اعصاب بالینی کارولینسکا، معتقد است: «واکنش اجتنابی انسان به بوهای ناخوشایند مرتبط با خطر، مدتهاست که به عنوان یک فرآیند شناختی آگاهانه دیده میشود، اما مطالعه ما برای اولین بار نشان میدهد که این واکنش ناخودآگاه و بسیار سریع است.»
نتایج نشان میدهد که حس بویایی ما برای توانایی ما برای تشخیص خطرات در مجاورتمان مهم است و بیشترِ این توانایی ناخودآگاهتر از پاسخ ما به خطر است که با واسطه حواس بینایی و شنوایی ما انجام میشود. برای این مطالعه انسانی، محققان سوئدی از معیارهای الکتروفیزیولوژیکی پیاز بویایی (OB) در پاسخ به بوهایی با ظرفیت مثبت و منفی استفاده کردند. بطور قابل توجه، آنها دریافتند که OB بسیار سریعتر از بوهای خوشایند به بوهای منفی واکنش نشان میدهد.
در واقع، در عرض حدود 300 میلی ثانیه پس از استشمام چیزی که بوی گندیده میدهد، اندام بویایی میتواند سیگنالی را به قشر حرکتی منتقل کند که بلافاصله باعث میشود بدن افراد از بوی بالقوه خطرناک دور شوند. این رفتار اجتنابی مانند رعد و برقی سریع در تمام بدن که توسط بوهایی با ظرفیت بوی منفی ایجاد میشود تقریباً بلافاصله اتفاق میافتد. با این حال، بوهایی با ظرفیت مثبتی که ممکن است افراد را وادار به نزدیکتر کردن و گرفتن بوهای ثانویه کند، از طریق کانالی بسیار کُندتر در پیاز بویایی پردازش میشوند که به نظر نمیرسد پاسخ آمادهسازی خودکار ستیز یا گریز را در قشر حرکتی ایجاد کند.
مدارهای آمیگدال-استریاتال در مغز رفتارهای ویژه ی ظرفیت را هدایت میکنند. مطالعه اخیر دیگری (ژانگ و همکاران، 2021) در مورد اینکه چگونه محرکهای مثبت و منفی مغزِ پستانداران را مجذوب و دفع میکنند، نشان داد که آمیگدال قاعدهای جانبی (BLA) دارای دو دسته مجزا از نورونها است که رفتار ویژه ظرفیت در موش را هدایت میکنند. این یافته های آزمایشگاه Cold Spring Harbor در ژورنال معتبر NatureNeuroscience منتشر شد. نورونهایی با ظرفیت منفی توسط محرکهای بد یا مُضر فعال میشوند، در حالی که نورونهای ظرفیت مثبت به محرکهای لذت بخش یا پاداش دهنده پاسخ میدهند. در موشها، هر دسته از نورونهای BLA اطلاعاتی را در مورد ظرفیت مثبت یا منفی از طریق مدارهای آمیگدال- مخطط مجزا که از توبرکل بویایی یا غده ی بویایی (OT) و هسته اکومبنس در مغز بیرون میآیند، منتقل میکنند. از این رو، انگیزه ویژه ظرفیت برای اجتناب از چیزی خطرناک یا جستجوی چیزی پاداش دهنده به نورونهای BLA ویژه ی ظرفیت با ساختارهای ورودی-خروجی متمایز مرتبط است. توبرکل بویایی غده بویایی (OT)، که با نام tuberculum olfactorium نیز شناخته میشود، یک مرکز پردازش چند حسی است که در قشر بویایی و جسم مخطط شکمیِ مغز قرار دارد و در شناخت پاداش نقش دارد. همچنین نشان داده شده است که OT در رفتارهای حرکتی و توجهی، به ویژه در رابطه با پاسخگویی اجتماعی و حسی، نقش دارد و ممکن است برای انعطافپذیری رفتاری ضروری باشد. OT با مناطق متعدد مغز، به ویژه مراکز حسی، برانگیختگی و پاداش، به هم پیوسته است، بنابراین آن را به یک رابط بالقوه حیاتی بین پردازش اطلاعات حسی و پاسخهای رفتاری بعدی تبدیل میکند.
قابل ذکر است، هر دو نوع نورونهای ویژه ی ظرفیت در سراسر آمیگدال قاعده ای جانبی پراکنده هستند و در کنار همدیگر، همزیستی دارند. «آنها از نظر فضایی در هم آمیخته اند. وقتی شروع به تصویربرداری از آنها میکنید، میدانید که برخی از نورونها فقط به چیزهای خوب پاسخ میدهند، برخی از نورونها فقط به چیزهای بد پاسخ میدهند، درست مانند فلفل و نمک یا شکر و شیره که با هم مخلوط شدهاند، و آنها کارهای مختلفی را انجام میدهند.
بنابراین تحقیقات بیشتری در مورد مدارهای انگیزشی بویایی ما لازم است تا درک بهتری داشته باشیم که چگونه ظرفیت منفی یا مثبتِ یک بو باعث اجتناب یا جستجوی رفتار از طریق مدارهای مغزی ویژه ی ظرفیت میشود که ممکن است باعث اعتیاد، ایجاد اضطراب و ایجاد اختلالات استرس پس از سانحه (PTSD) گردد.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار 1402)
احتمالاً فکر نمیکنید که کار زیادی با حس بویایی خود انجام میدهید، اما توانایی شما در تشخیص بوها و استفاده از اطلاعات در مورد آنچه بو میکنید بسیار قابل توجه است. حس بویایی شما اطلاعاتی در مورد غذایی که می خورید، محیطی که در آن هستید و حتی افرادی که با آنها ملاقات میکنید به شما میدهد. اگرچه شما میتوانید چیزهای مثبت و منفی را از حس بویایی خود تشخیص دهید، اما به سرعت با بوها در یک محیط سازگار میشوید. وقتی برای اولین بار وارد یک محیط میشوید بویی را متوجه خواهید شد اما پس از مدت کوتاهی دیگر متوجه آن نمیشوید. اینطور نیست که بو از بین رفته باشد. مغز شما فقط فکر نمیکند که اطلاعات جدیدی را حمل میکند، بنابراین شما از آن آگاه نیستید. این فرآیند، عادت کردن نامیده میشود. چیزی که ما در مورد توانایی درک چیزها میدانیم این است که اگر توجه شما به چیز دیگری متمرکز شود ممکن است اطلاعات مهمی را از دست بدهید.
این سوال در مقاله ای توسط سوفی فورستر و چارلز اسپنس در شماره اکتبر 2018 ژورنال Psychological Science بررسی شد. آنها از شرکت کنندگان خواستند در اتاقی که بوی قهوه میداد، یک کار آسان یا دشوار انجام دهند. همه شرکت کنندگان در پایان مطالعه توانستند بوی قهوه را در اتاق حس کنند، بنابراین بوی قهوه به وضوح قابل تشخیص بود. کار آسان شامل جستجوی یک حرف هدف در صفحه (یا X یا N) و شناسایی آن با فشار دادن دکمه ای بود که در آن هر چیز دیگری روی صفحه نمایشگر یک O کوچک بود. کار سخت شامل جستجوی حرف مورد نظر بود که در آن موارد دیگر روی صفحه حروف دیگری بودند که زوایای زیادی نیز دارند (مانند W، K، H و Z).
پس از انجام این کار برای چند دقیقه در اتاق با بوی قهوه، شرکت کنندگان به اتاق دیگری آورده شدند و از آنها خواسته شد تا اتاق را تا آنجا که میتوانند با استفاده از تمام حواس خود توصیف کنند. حدود 60 درصد از شرکت کنندگانی که کار آسان را انجام دادند، بوی قهوه را شناسایی کردند، در حالی که تنها 20 درصد از شرکت کنندگانی که کار سخت را انجام دادند، توانستند بوی قهوه را تشخیص دهند. این، درست بود حتی زمانی که از شرکت کنندگان به صراحت پرسیده شد که اتاق چه بویی میدهد.
در یک وضعیت دیگر به خصوص جالب از این مطالعه، شرکت کنندگان کار آسان یا سخت را انجام دادند و سپس اتاق را در حالی که هنوز در آن بودند توصیف کردند. بنابراین، آنها هنوز در حضور بوی قهوه بودند. از آنجایی که شرکتکنندگان در پایان مطالعه به بو عادت کردند، تنها 30 درصد از شرکتکنندگانی که کار سخت را انجام دادند، بوی قهوه را بیان کردند، در حالی که 60 درصد از شرکتکنندگانی که کار آسان را انجام دادند، بوی قهوه را ذکر کردند. پس از مطالعه، تمام شرکتکنندگان برای مدتی از اتاق خارج شدند و سپس دوباره به داخل آورده شدند و همه آنها متوجه شدند که بوی قهوه چقدر قوی است. نتایج این مطالعه نشان میدهد که حواسپرتی میتواند به اندازهای که مغزتان به آن عادت کند، از درک بوها جلوگیری کند و حتی زمانی که میتوانید به آن توجه کنید، نمیتوانید آن را متوجه شوید.
ممکن است عجیب به نظر برسد که حواس پرتی میتواند شما را از توجه به چیزی برجسته در محیط خود مانند بوها باز دارد. با این حال، شما در دنیایی زندگی میکنید که در آن هجوم مداومی از فعالیت وجود دارد. برای اینکه بتوانید اهداف خود را به انجام برسانید، مغز شما فعالیت حسی شما را برای تمرکز بر روی کاری که در حال حاضر روی آن کار میکنید، هماهنگ میکند. بنابراین اطلاعاتی که به آن کار مرتبط نیستند در پس زمینه محو میشوند. فلذا بدون این توانایی برای تمرکز حواس، به سختی میتوانید کارهای روزمره خود، را انجام دهید.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
سپاس از همراهی بزرگواران...
رایحه درمانی با درگیر کردن عصب واگِ سیستم عصبی خودمختار، شما را آرام میکند. اما برخی از اولین خاطرات دوران کودکی شما بر اساس رایحه چیست؟ مارسل پروست در کتاب «به یاد چیزهای گذشته» توانایی بوی متمایز را توصیف میکند تا موجی از خاطرات دوران کودکی را که مدتها فراموش شده بود، به گونهای که گویی دیروز بوده است، توصیف میکند. طبق روایت این کتاب وقتی قهرمان داستان، چارلز سوان، یک کلوچه مادلین را در یک فنجان چای فرو میکند، فلاشبکهای زندهای به دوران جوانیاش دارد. آخرین تحقیقات در مورد رایحه درمانی مجدداً تأیید میکند که میتوانید بوهای خاصی را رمزگذاری کنید تا پاسخهای خودکار خاصی را در سیستم عصبی خود ایجاد کنید که اضطراب را کاهش میدهد و خُلق و خوی شما را به روش "پروستی" بهبود میبخشد.
مقاله ای که به صورت آنلاین در 8 نوامبر 2017 در ژورنال Laryngoscope Investigative Otolaryngology منتشر شده است، قدرت رایحه درمانی برای اضطراب قبل از عمل جراحی برای کادر بیمارستان را بیان میکند. نویسندگان نکته اصلی این مطالعه را به صورت خلاصه شرح میدهند: «رایحه درمانی، استفاده درمانی از اسانسهای استخراج شده از گیاهان معطر، ممکن است یک روش ساده، کم خطر و مقرون به صرفه برای مدیریت اضطراب قبل از عمل جراحی ارائه دهد. اگرچه فواید آروماتراپی ممکن است کوتاه مدت باشد، اما محققان تأثیر کاهش اضطراب رایحه درمانی اسطوخودوس را از نظر آماری معنادار میدانند. محققان دانشگاه معتبر کُرنل تاکید میکنند که تحقیقات بیشتری برای تایید اثربخشی بالینی رایحه درمانی مورد نیاز است. با این حال، آشوتوش کاکر، نویسنده ی ارشد این مطالعه نتیجه گرفت: با توجه به سادگی، ایمنی و مقرون به صرفه بودن رایحه درمانی، ارائه دهندگان مراقبتهای بهداشتی باید استفاده از آن را برای مدیریت اضطراب قبل از عمل جراحی در نظر بگیرند. مطالعات بالینی متعددی روی حیوانات و انسانها وجود دارد که نشان میدهد رایحه درمانی تاثیر عمیقی بر سیستم عصبی خودمختار (ANS) دارد و میتواند ناراحتی "ستیز یا گریز" را با فعال کردن اثراتِ آرام بخشِ پاسخِ عصبِ واگِ پاراسمپاتیک در ما کاهش دهد. به طور قابلتوجه، دَم کشیدن عمیق از هر چیزی با دَم از بینی و سپس بازدَم طولانی از دهان، نوعی تنفس دیافراگمی است که با بیرون ریختن مقداری واگوس (در آلمانی به معنای «ماده واگ») که قلب را کُند میکند، ANS شما را آرام میکند و میزان اضطراب را کاهش میدهد.
از دیدگاه تکاملی، بویایی ابتدایی ترین حواس ما در بین حواس پنج گانه است. بو اغلب اولین علامت هشدار دهنده خطر یا اینکه شما سالم و سلامت هستید، است. به عنوان مثال، همانطور که بوی شامی که در خانه توسط خانواده ی شما آماده میشود میتواند در سطح پاراسمپاتیکی که ریشه در زیست شناسی تکاملی ما دارد، احساس راحتی و بدون استرس برای شما ایجاد کند، و سایر بوها نیز میتوانند واکنشهای ستیز یا گریز را تحریک کنند که به عنوان بخشی از غرایز (حافظه ی ژنتیکی) بقای ما به عنوان یک مثال مبتنی بر ترس، بوی بنزین ماشین به دلیل تحریک پاسخ های PTSD در تجربه ی تلخ حوادت تصادفات رانندگی که این بو را در تصادف زمان حادثه مرتبط میکنند، بدنام هستند چراکه یادآور تجربه ی تلخ و عم انگیز میباشند.
در سال 2002، مطالعهای با عنوان «واکنشهای سیستم عصبی خودکار به بوها: نقش لذت و برانگیختگی»، ارتباطی بین درجهبندی بو (شدت، برانگیختگی، خوشایند و آشنایی) و فعالسازی SNS تحریککننده و عصب واگ مهارکننده در سیستم عصبی پاراسمپاتیک (PNS) مبتنی بر عملکرد سیستم عصبی پاراسمپاتیک (PNS) بررسی شد. این پاسخها به ترجیحات شخصی و خوشایند مرتبط با محرکهای بویایی خاص وابسته بودند که به آنها «هدونیک بو» میگویند.
آروماتراپی از طریق لنز روانفیزیولوژی به تعدیل حالت بهینه ی برانگیختگی و ظرفیت عاطفی مثبت همراه با ترکیبی عالی از آدرنالین و استیل کولین کمک میکند. این ترکیب همچنین نقطه ی عطف شیرین بین "خستگی و اضطراب" را منعکس میکند که حالت "جریان" و یا فوق سیالی (بالاترین سطح جریان) را تسهیل میسازد. بنابراین، رایحه درمانی میتواند به شما کمک کند تا به حالت "حداکثر عملکرد" و برانگیختگی بهینه، دست پیدا کنید.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار ۱۴۰۲)
سپاس از همراهی بزرگواران...
از عطر گرفته تا رایحه ی اُپرا، بوهای روایح شیوه صحبت ما درباره هنر را به چالش میکشد. تصور کنید در حال بازدید از یک نمایشگاه هنرِ مُدرن هستید. این نمایشگاه شما را در چندین اتاق با قطعات مختلف در نصب تابلوها هدایت میکند. در گوشه ای با یک لکه ی چربی بزرگ روی دیوار یکی از اتاقها وجود دارد. آیا این هنر است یا باید تمیز شود؟
این سوال دور از شعار است. در دهه 1980، یک نظافتچی در آلمان به طور تصادفی قطعه ای را در تابلوی نقاشی هنرمندی به نام جوزف بیویز را در نمایشگاه از بین برد. کار به سادگی یک توده ی بزرگ کَرِه بود که در امتداد لبه ها و گوشه های یک اتاق آغشته شده بود. این حادثه خیلی زود شهرت پیدا کرد و حتی در آلمان به یک اصطلاح تبدیل شد: "آیا این هنر است یا میتوان آن را دور انداخت؟" معمولاً بین تحولات هُنرِ مُدرن و درک عمومی از هنر، شکاف وجود دارد. به نظر میرسد که این شکاف به ویژه از دهه 1960 بیشتر شده است. هنوز مشخص نیست که هنر دقیقاً چیست و در این زمینه، تجربه ی چیزی به عنوان هنر به چه معناست. این واگرایی بین تولید هنر و اِدراک هنری به قلبِ آنچه برخی از آثار را به هنر تبدیل میکند پیوند میزند که شامل: تخطی از انتظارات و مرزهای نهادی یا اجتماعی، ابهام معنا، و شاید مهمتر از همه، نوع خاصی از درگیری ناظر با یک اثر به عنوان هنر است.
اما چنین تعاملی به چه معناست؟ برای این پاسخ، اجازه دهید به تجربه بویایی اِکتفا کنیم. وقتی از ماهیتِ عمیقِ هنر صحبت میکنیم، معمولاً بوها آن چیزی نیست که به آن فکر میکنیم. اما دلایل این غفلت از رایحه در گفتمان هنری بیشتر از عدم درگیری شناختیِ ما با حواس را نشان میدهد تا ماهیتِ خودِ هنر را.
نهفتگیِ روابطِ روایح با هنر در پیرامون چگونه است؟
شاید در پاسخ به این سوال، به عطرها فکر میکنید. برخی از عطرها به جایگاه نمادین گسترده ای در فرهنگِ مُدرن دست یافته اند مثلاً Chanel No.5 و CK One. عطرها مصنوعاتِ فرهنگی را تشکیل میدهند با این حال نظرات در مورد اینکه آیا عطرها را باید «هنر» یا «طراحی» در نظر گرفت، اختلاف وجود دارد.
تجربیات بویایی چالشی تحریکآمیز برای شهودِ ما در مورد هنر ایجاد میکند. آنها شهرت دارند که فقط یک موضوعِ سلیقه ای هستند که یا بویِ عطری را دوست دارید یا نه. در مقابل، بسیاری از محققان و فیلسوفانِ هنر، هنر را از نظر شناختی پیچیده و دور از عاطفه و صرفا واکنش احساسی میدانند. مثلاً فرض میکنیم هنر باید محتوا داشته باشد. به هر طریقی، باید با رساندن نوعی پیام (یعنی چه؟) به ناظر «چیزی بگوید» و آیا این پیام نباید دارای نیّتِ خاصی باشد؟ علاوه بر این، چگونه بوها را در یک محیط هنری سازمانی مانند موزه، نمایشگاه یا اجرا به نمایش میگذارید یا حفظ میکنید؟
کتاب لُری شاینِر در سال ۲۰۲۰ با عنوان «رایحههای هنری: کاوش در زیباییشناسی بو و هنر بویایی» به همه این سؤالات پرداخته است و به این سوال که آیا بو میتواند هنر باشد، پاسخ مثبت میدهد. موادِ معطر میتوانند معانی داشته باشند (از طریق ترکیب ساختاری، مثلاً ترتیب زمانی آنها، و کنترلهای متنی، مانند نشانه های متقابل وجهی که انتظارات را نقض و برآورده میکنند). موادِ بو را میتوان برای کار در یک محیط سازمانی (مانند اُپرا) تطبیق داد. علاوه بر این، هنرمندان میتوانند با بازی حسی و حُضورِ نشانههای بویایی با تجربه فیزیکی، آگاهی آگاهانه ی ناظر را هدف قرار داده و شکل دهند. این کتاب، رُک و پوست کَنده، ما را وادار میکند در درک خود از هنر تجدید نظر کنیم.
نمونه هایی از هنر بویایی در تجسم پیرامون:
OSMODRAMA ، یا Smeller 2.0 ، ساخت عظیمی از هنرمند آلمانی وُلفگانگ گئورگسدورف است. یک دستگاه اُرگ آهنگسازی دارای 64 لوله (با سیمکشی و فنهای پیچیده) است که روایح مختلف به روی کیبورد آلات موسیقی مثل پیانو وصل شده است و با نواختن هر کدام از این کلیدهای کیبورد پیانو مثل یک قطعه ی موسیقی آرامش بخش از طبیعت، روایح طبیعت و آرامش بخش نیز همزمان با نواختن کلیدها به پیرامون مخاطبان نزدیک، پراکنش پیدا میکند و مخاطبان در هنگام گوشنوازی به موسیقی همزمان روایح را بصورت ترکیبی و زنده، تجربه و درک میکنند.
تجربه ی بویایی را با یک قطعه موسیقی مقایسه کنید که در آن نُتها به اَشکال مختلف متوالی شامل ترکیب یا جداسازی آنها ظاهر میشوند. بوها گاهی به صورت استاکاتو ظاهر میشوند، یعنی به طور جداگانه و جدا از پیشینیان و جانشینان خود وارد میشوند. یا گاهی اوقات بهطور نامحسوس با دیگری ترکیب میشوند تا آگاهی آگاهانه ی شما از حضور بویاییِ بوی سبز-خاکی مانند علف به رایحه ی میوهای سیب سبز تغییر کند. گویی در زمینی راه میروید و توجه شما عمداً به عناصر مختلف مناظر معطوف میشود. به نوعی، چنین تجربه ای شبیه جلوه های مورد نظر موسیقی مانند The Moldau اثر Smetana است، آهنگسازی که از رودخانه مولداوی الگو گرفته و این موسیقی را از طریق ریتمها و تنوع تِم ها دنبال میکند. (این کار برای انتقال اینکه بوی محتوای مفهومی از طریق هنر چگونه است را آشکار میکند).
آنیکا یی یک هنرمندِ اهل کره جنوبی و ساکن نیویورک است که از بوی مواد و علوم پایه (به ویژه بیوشیمی) برای بیان ایده های انتزاعی استفاده میکند. نمایشگاه او با نام «تو میتوانی مرا F صدا کنی» ابعاد حسی متنوعی را به کار میگیرد که موادی مانند غذاها و باکتریها در اختیار دارند از جمله بوی آنها. یکی دیگر از مغزِ متفکر بویایی، عطرساز فرانسوی ساکن نیویورک، کریستوف لودامیِل است. ممکن است برخی از خلاقیتهای تجاری او (مانند پولو بلو) را استشمام کرده باشید.
نمونه های متعددی وجود دارد که استفاده زیبایی شناختی از بو را نشان میدهد، از طراحی (مانند عطر) تا مدیتیشن (Kōdō، یک فرآیند ژاپنی با بخور برای تداعی کردن احساس آرامش). شاینِر ظاهر چندگانه ی بوها را در ادبیات، اُپرا، سینما و نصب مواد در موزه ها یا نمایشگاه ها نشان میدهد.
شماتیک تجربه ی هنرِ بویایی در پیرامون:
یک تصویر کتابخانه ای با تیرهای چوبی بسیار تیره و مخمل قرمز را در نظر بگیرید. اینجا بوی تند، بافت مخمل و همه اینها را حس میکنید. سپس تصویر دیگری را با قفسه های کتاب تصور کنید. چوب بسیار شیک، بسیار بژ، چوبهای شفاف، همراه با سایههای ساده هستند. ناگهان، دیگر تُندی را نمیبینید. برخی از مردم از بوها در زمینه های هنری استفاده میکنند. شاید شما ممکن است آن را به عنوان هنر توصیف و تحلیل کنید. اما ما هنوز مطمئن نیستیم که تجربه ی این موارد به عنوان هنر چگونه است و به نظر میرسد درکِ هُنرِ بویایی بدون برخورد مستقیم غیرممکن یا ناکارآمد است.
ماهیتِ تصویرسازیِ هنر و تجربه ی آن در پیرامون:
این مشاهدات ما را به جوهره ی زیبایی شناسی اشاره میکنند: هنر مستلزم تجربه ی مستقیم است. بسیاری از اَشکال هنر شامل بیان حسی مستقیمِ یک ایده است. بنابراین شما به جای اینکه صرفاً در مورد آن فکر کنید، آن ایده را متحمل میشوید. در واقع، این بینش در مورد همه انواع هنر صدق میکند: بصری (مانند نقاشی)، شنیداری (مانند اُپرا)، و همچنین آثار هنریِ بویایی. شاید در اینجا ریشههای واگرایی فزاینده بین توسعه ی هنرِ حرفهای و تجربه ی هنر در درک عمومیِ آن را پیدا کنیم. رویه ی نهادی گفتمانِ هنری اغلب آثار هنری را به عنوان بازنمایی های بیجان مورد خطاب قرار میدهد: یعنی فاقد دیدگاه و تجربه ی بدنی. اما بسیاری از هنرمندان کار خود را در پرتوی چشم انداز بدنی خود و ناظر، مفهوم سازی میکنند. فقط به روشهای مختلفی فکر کنید که هنرمندان با تناسبات و زوایای مجسمهها و یادبودهای غولپیکر بازی میکنند، یا سبک فیزیکی نقاشی جکسون پولاک، سبک رهبری سمفونیهای دَنیِل بارنبویم، رقصِ پینا باوش که نمونههایی از افسانهها در نوعِ خودشان هستند. بنابراین هنر در همه ی شکلهایش نمایشی است که از طریق استفاده ی عمدی از تحریک به عنوان شناختِ تجسم یافته، باعث ایجاد احساساتی مثل آرامش یا اضطراب میشود. فلذا اندیشیدن به زیباییشناسی به موازاتِ ماهیت عمیق بویایی، این ویژگیِ هنر را مورد توجه ما قرار داده است.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار 1402).
سپاس از همراهی بزرگواران....
فکر کردن به دو جهان به اندازه دنیای عطرسازی و علوم اعصاب چالش برانگیز است. عطرسازی در ظاهر زودگذر و گذرای بوها نقش میبندد. این بیان حسی از تصاویر زیبایی شناختی و جذابیت ذهنی ایجاد میکند. علوم اعصاب حقایق سخت مکانیسمهای مولکولی و الگوهای فعالیت عصبی را بررسی میکند. نحوه عملکرد یک چیز را مدل میکند، نه اینکه چگونه ظاهر میشود. ارتباط بین این دو حوزه تخصصی به دور از شهود به نظر میرسد. اما یکی از آنها، وجود دارد.
مطالعه اخیر در ژورنال Science به سرپرستی Lu Xu از آزمایشگاه Firestein در دانشگاه کلمبیا، گیرنده های بویایی در بینی یعنی پروتئین هایی که مواد شیمیایی موجود در هوا را در محیط شما تشخیص میدهند و آنها را به سیگنالهای بیوالکتریکی برای پردازش مغز شما تبدیل میکنند، بررسی کرد. آنها یک الگوی رفتار غیرعادی را در این پروتئینها کشف کردند که در مقایسه با سایر سیستمهای حسی، مانند بینایی یا لمس، غیرمعمول است. این الگوهای مشاهده شده از رفتار گیرنده، اکنون میتواند برخی از اثرات حسی را که مدتها در عطرسازی شناخته شده بود توضیح دهد. چنین اثراتی که معمولاً به عنوان یک پدیده عجیب و غریب در دهههای گذشته کنار گذاشته میشد، ممکن است کلید درک چگونگی درک مغز از رایحهها باشد.
آنچه که عطرسازان میدانستند و اکنون دانشمندان میتوانند در سطح مولکولی توضیح دهند، این است که مخلوطهای بو، رفتار افزایشی ندارند. افزودنی به این معنی است که شما باید بتوانید محاسبه کنید که مجموع اجزا از کنار هم قرار دادن ترکیبات مجزا چه بویی خواهد داشت. سیستم بصری بطور افزایشی کار میکند. میتوانید رنگها را با افزودن و تفریق دامنههای طول موج الکترومغناطیسی (که به رنگهای طیف مرئی نور تبدیل میشوند) محاسبه کنید، مانند «صورتی نور سفید منهای سبز است». در مقابل، مخلوطهای بویایی بیش از مجموع اجزای آنهاست.
عطرسازان مدعی هستند که هر مخلوطی از نظر شیمیایی آنقدر پیچیده است که اغلب غیرقابل پیش بینی رفتار میکند. به عنوان مثال، ممکن است یک قطره کوچک از یک ترکیب را در یک مخلوط بریزید و رایحه کل ترکیب را در یک لحظه تغییر میدهد (نه به ندرت به صورت غیرمنتظره) و برعکس آن نیز میتواند اتفاق بیفتد. ممکن است قطره های خیلی زیاد از یک ترکیب را در یک مخلوط بریزید و حتی ذره ای از عطرِ کلی را تغییر ندهد. دانشمندان بویایی از این پدیده ها به عنوان اثرات تقویتی و سرکوب کننده یاد میکنند. بوهای خاصِ ترکیبات شیمیایی هنگامی که در یک مخلوط به وجود میآیند یا تقویت میشوند و یا سرکوب میشوند. به جای قلع و قمع کیمیاگری مخفی، باید بدانیم که ریشه های کیفیت نامنظم مخلوط بوها، فرآیندی بیوشیمیایی است. همه اینها به الگوهای گیرنده های فعال شده توسط مواد شیمیایی که به بافت اِپیتلیوم در بینی شما میرسند، باز میگردد.
اما کدام و چند سلولِ گیرنده توسط ترکیبات منفرد فعال میشوند؟ و آیا زمانی که آن ترکیب همراه با سایر ترکیبات در یک مخلوط تجویز میشود همان گیرنده ها واکنش نشان میدهند؟
برای بررسی این سوال، این مطالعه از یک ابزار تصویربرداری عصبی جدیدِ توسعه یافته توسط الیزابت هیلمن استفاده کرد: یعنی میکروسکوپ SCAPE (SCAPE مخفف عبارت Swept, Confocally-Aligned Planar Excitation). این ابزار به شما امکان میدهد دو چیز را با هم مشاهده کنید: رفتار تک تک سلولها از یک سو، و کل جمعیت سلولی از سوی دیگر به ویژه، در بافت سالم و در زمان واقعی! بنابراین، میتوانید بویی از هر چیزی را روی اِپیتلیوم بینی موش بپاشید و ببینید کدام سلولهای خاص و چند سلول مختلف فعال شدهاند. چنین مشاهده ای قبلاً امکانپذیر نبود. محققان معتقدند: "کار واضحی که در این مورد انجام میشود، ترکیب یا مخلوط برای دیدن کُد بویایی است."
Xu، نویسنده اصلی این تحقیق میگوید، بافتهای اِپیتلیال موشهای دستکاری شده ژنتیکی (که امکان ردیابی سلولهای فعال با درخشش فلورسنت را میدهد) در معرض دو مخلوط قرار داد که هر کدام از سه ترکیب تشکیل شدهاند. او آزمایش کرد که سلولها چگونه به هر ترکیبی که بطور جداگانه، جفت و سپس در ترکیب سهجانبه تجویز میشوند، پاسخ میدهند. او متوجه شد که دو اتفاق افتاده است. برخی از سلولها به ترکیبات منفرد پاسخ دادند و بیشتر به مخلوطهای دوتایی واکنش نشان دادند، اما این سلولها هنگامی که در معرض ترکیب سه جانبه قرار گرفتند، ساکت ماندند. این به خودی خود غیرمنتظره نبود. ما نتایج مشابهی از سایر سیستمهای حسی را بهعنوان اثرات متضاد میدانیم، که در آن یک ترکیب میتواند سلولهای گیرنده را به گونهای مسدود کند که به عناصر دیگر پاسخ ندهند (یا با کاهش فعالیت پاسخ دهند). در اینجا تعداد سلولهای کمتری به کل ترکیب نسبت به مجموع اجزای آن پاسخ میدهند. چنین فعل و انفعالات متضاد ممکن است توضیح دهد که چرا کیفیت بوی یک ترکیب میتواند در یک مخلوط از بین برود و یا در سطح گیرنده توسط سایر ترکیبات موجود در مخلوط خنثی میشود. علاوه بر تضاد، این فرآیند اثرات تقویتی نیز داشت بطوریکه برخی از سلولها به اجزای جداگانه پاسخ نمیدهند اما زمانی که در معرض مخلوط قرار میگیرند فعال میشوند. به عبارت دیگر، این سلولها فقط به ترکیبات به صورت ترکیبی واکنش نشان میدهند، اما به آنها به صورت جداگانه واکنش نشان نمیدهند.
Xu معتقد است: این اثرِ مدولاسیون به دلیل واکنش شیمیایی نیست. این مواد شیمیایی آلی در شرایط آزمایشی Xu از نظر شیمیایی بی اثر هستند. به جای شیمی، داده ها به یک توضیح بیولوژیکی اشاره کردند. اثرات افزایش نشان میدهد یک مکانیسم مولکولی در سطح گیرنده ی شناخته شده از مطالعات دارویی است. با این حال، این مکانیسم هرگز در حاشیه حسی یعنی مدولاسیون آلوستریک مشاهده نشده بود. آلوستریک به این معنی است که یک گیرنده دارای یک محل اتصال بالقوه است که منجر به فعال شدن آن نمیشود، اما منجر به تغییر ساختار آن میگردد (تصور کنید آب را لمس کرده اید و با رسیدن انگشت خود به سطح، تبدیل به یخ میشود). در این تأیید جدید، گیرنده اکنون پذیرای اجزایی است که قبلاً به آنها واکنش نشان نداده است.
به عنوان مثال: گیرنده ای را تصور کنید که به یک ترکیب خاص C1 متصل نمیشود. سپس این ترکیب را با ترکیبات C2 و C3 در یک مخلوط قرار دهید. ترکیب C2 به محل آلوستریک گیرنده متصل میشود و ترکیب آن را تغییر میدهد که منجر به مدولاسیون رفتار فعالسازی آن میشود به طوری که اکنون به ترکیب C1 پاسخ میدهد. چنین فعل و انفعالات آلوستریکی جذاب هستند زیرا نشان میدهند که چرا مخلوطها میتوانند کیفیتهای بویایی متفاوتی با ویژگیهای حسی اجزای آنها اتخاذ کنند. در واقع، شما سلولهای کاملاً جدیدی دارید که به این ترکیب پاسخ میدهند و سیگنالهای جدیدی را برای مغز برای محاسبه ی تصاویر بوها معرفی میکنند. اینجاست که تخصص در عطرسازی با تحقیقات در زیست شناسی مولکولی روبرو میشود.
اِدراک بویایی، به طور سنتی، در علم جریان اصلی کنار گذاشته شده بود، زیرا تصور میشد که تأثیرات آن تا حدودی نامنظم و ذهنی است. با این حال، این بی نظمی های ظاهری اغلب، ما را به سمت مکانیسم های مولکولی که پدیده های ذهنی ما را ایجاد میکنند، سوق میدهند. بویایی، مانند هر حس دیگری، توسط علل بیولوژیکی عینی اِداره میشود که توضیحات علمی، ما را به تجربه اِدراکی مرتبط میکند. اما، در مقایسه با حواس دیگر، بویایی همچنان چند ترفند مولکولی غیرمنتظره نیز در آستین خود دارد.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، انتشار 1402).
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.