با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از مهر شما کمال سپاس دارم. در خصوص عصرهای کلایو کریستین ۱۸۷۲، ارزنده ترین مشابه از نظر من براش عطر امواج پورترایال مردانه هست و برای عطر کلایو کریستین ایکس تویست عود از نظر من ارزنده ترین مشابه عطر امواج اینترلود بلک ایریس هست. هر دو عطرهای امواج در کشور موجود هستند. لطفا حتما قبل از خرید تست فرمایید و حداقل دو روز فرصت دهید تا شامه شما شایسته ترین درک را از این دو عطر داشته باشه تا خرید موفقی داشته باشین.
سپاس از همراهی شما بانوی محترم .....
بچگیهامو به دستت دادم........ خاطرات رفته ی زیبامو
که همیشه خوب یادت باشه..... بی تو من یه عاشق تنهامو
به همه پرنده ها بدبینم...... به همه رهگذرای کوچه
باز میرفتی و می فهمیدم....... که همه فلسفه هامون پوچه
فکر رفتن تنمو می لرزوند...... من همیشه از همین ترسیدم
تو همیشه فکر رفتن بودی...... باید این رفتنو می فهمیدم
روز رفتنت هوا اَبری بود...... بی رمق بودمو بارون میزد
ساده میرفتی و میدونستی..... چه بلایی سر من میومد
به همه پرنده ها بدبینم..... به همه رهگذرای کوچه
باز میرفتی و می فهمیدم..... که همه فلسفه هامون پوچه
...........................................................................................................
گنجینه ای از آب معطر در قلب عاشقان پاک باخته ی تنها که در طلوع تاریکی به انتظار غروب نور در آفاق روزهای آتشین هستند. عطری با گستره ای از عشق گُمشده ی پیدا شده در زمان که گویی تو را در آغاز اولین نگاه عاشقانه برای معشوق رهگذر زمان، در خود پناه می دهد. پناهی از لحظه ی ایستا در زمان که از سادگی بچگی تا پیچیدگی امروزت همچنان در انتظار تیک تاکی از عبور آن رهگذر عشق هستی.....
رایحه ای بسیار نوستالژیک از اعماق عشق روایح مرکباتی و گلی و سبزگون در بستر ادویه جات مرغوب که تنها بر شامه های دهه 60 و 70 خاطره ای از زمان را یادآوری خواهد کرد. شروعی تند و تیز و کمی تلخ از لیمو و ترنج که تلخی سبزگون همراهش هست و با گذشت کمتر از 1 دقیقه به رایحه ای نیمه شیرین و نیمه تلخ ادویه ای گلی که باز حالت تند و تیزی داره، تبدیل میشه و عطری فراتر از چوبی رو تداعی می کنه که حالت دودی یا غبار مانند داره. روایح این عطر واقعا در گستره ی زمان تعبیه شده اند چراکه در دو ساعت اولیه ی تنپوش یکم طبع غباری پیدا می کنه اما بعد از حدود دو ساعت به رایحه ای نیمه خنک تبدیل میشه و باز بعد از 3 ساعت دوباره حالت غباری گلی پیدا میکنه که نه تنها آزار دهنده نیست بلکه بسیار حالت مجذوب کننده داره یا شاید بخاطر دمای محیط و دمای پوست و میزان فعالیت پوست تنپوش کننده، روایح این عطر تغییر میکنه و خودش رو با دما و زمان تطبیق میکنه که بنظرم برای چهار فصل قابل پوشیدن هست اما برای روزهای بهار و تابستان شایسته تر است. رایحه ای بسیار شاداب، کلاسیک و بی مانند داره که فکر نکنم در هیچ عطر دیگه ای براش مشابهی باشه. برعکس شیشه بسیار ساده و کلاسیک اش، دارای رایحه ای واقعا حیرت آور هست که بر شامه های آقایان و بانوان بسیار مورد پسند خواهد بود. رایحه ای از زمان برای درک گذر زمان.........
ما همیشه زمان را همانطور که در جریان است درک نمی کنیم. به عبارت دیگر، ممکن است بین زمان روانشناختی و زمان واقعی نشان داده شده توسط یک ساعت، اختلاف وجود داشته باشد. در درجه اول، حالات ذهنی ما بر درک ما از زمان تأثیر می گذارد یا آن را مخدوش می کند. ذهن ما توانایی شگفت انگیزی برای پیگیری زمان دارد، علیرغم این واقعیت که هیچ اندام حسی نداریم که به طور خاص به اندازه گیری زمان اختصاص داده شده باشد. این امر بسیاری از محققان را به این باور رسانده است که باید نوعی ساعت درونی در مغز ما وجود داشته باشد که مانند هر ساعت ساخت بشری به طور مداوم تیک تاک می زند.
در واقع، حس ما از زمان انعطاف پذیر است. شما انتظار دارید که ساعت درونی ما مانند یک ساعت معمولی و ساخته دست بشر عمل کند، اما جالب است که اینطور نیست. ساعتی که در اتاق نشیمن خود دارید زمان مطلق را اندازه گیری می کند. اهمیتی ندارد که شما چه احساسی دارید یا در چه موقعیت هایی از زندگی قرار می گیرید. اما ساعت درونی ما کمی متفاوت کار می کند. به نظر می رسد بسته به تجربیات زندگی ما سرعت آن افزایش یا کاهش می یابد. شایان ذکر است که احساسات قوی ترین تأثیرگذار بر حس ما از زمان هستند. برای مثال حس شادی را در نظر بگیرید. این یک تجربه رایج و عمومی است که به نظر می رسد زمان واقعی از ساعت در حال گذراندن زمان خوب است. اما چرا این اتفاق می افتد؟
برای درک این پدیده در نظر بگیرید که چگونه زمانی را که احساس غمگینی، افسردگی یا بی حوصلگی می کنید، درک می کنید. بدون ذره ای تردید، به نظر می رسد زمان در چنین شرایطی به کُندی پیش می رود. شما در غم و اندوه صبوری می کنید تا این دوران طولانی و سخت به پایان برسد. مسئله این است که وقتی غمگین یا بی حوصله هستید، بسیار بیشتر از گذشت زمان آگاه هستید. برعکس، زمانی که شما شاد هستید، به نظر می رسد زمان به سادگی و سریع سپری می شود زیرا آگاهی شما از گذشت زمان به میزان قابل توجهی کاهش می یابد.
برای مثال، با خود بگویید صبح دوشنبه است و یک کلاس درس واقعاً خسته کننده توسط استادی سختگیر در دانشگاه دارید. شما به جای آن کلاس، بر روی تختخواب و تماشای یک بازی فوتبال را در نظر بگیرید. شما به تجربه می دانید که اگر در کلاس ها شرکت کنید تا حد مرگ حوصله تان سر خواهد رفت و زمان مانند حلزون حرکت می کند، اما اگر یک بازی فوتبال تماشا کنید زمان سریع سپری می شود و به شما خوش می گذرد. حالا در نظر بگیرید که بر خلاف میل خود تصمیم به شرکت در کلاس ها می گیرید. شما هیچ توجهی به حرف های استاد ندارید و به نظر می رسد زمان در حال کشیده شدن است. در این حالت، آگاهی شما با سخنرانی استاد درگیر نمی شود زیرا ذهن شما آن را خسته کننده و بی فایده می بیند. ذهن شما به سادگی به شما اجازه نمی دهد که سخنرانی را پردازش کنید زیرا این، هدر دادن منابع ذهنی است. گاهی اوقات، ذهن شما با به خواب رفتن شما را کاملاً خاموش می کند. شما ناامیدانه سعی می کنید بیدار بمانید تا مبادا باعث عصبانیت استاد شوید. پس اگر آگاهی شما بر روی سخنرانی متمرکز نباشد، بر چه چیزی متمرکز است؟ گذر زمان.
شما اکنون به طرز دردناکی از گذشت زمان آگاه هستید و به نظر می رسد زمان آنقدر آهسته حرکت می کند که گویی عمدا کُند می شود تا شما را مجبور به تحمل خود کند. برای مثال با خود بگویید سخنرانی استاد از ساعت 10:00 صبح شروع می شود و در ساعت 12:00 به پایان می رسد. شما ابتدا ساعت 10:20 را بررسی می کنید که اولین موج خستگی به شما برخورد می کند. سپس در ساعت 10:30 و 10:50 دوباره آن را بررسی می کنید. سپس دوباره در ساعت های 11:15، 11:30، 11:40، 11:45، 11:50 و 11:55 مدام ساعت را بررسی می کنید. برخلاف عقلانیت، شما تعجب می کنید که چرا سخنرانی استاد اینقدر طولانی می شود. فراموش می کنید که زمان با سرعت ثابتی حرکت می کند. این سخنرانی استاد تنها به این دلیل طولانی می شود که احساس شما از زمان تحت تأثیر خستگی است. بارها و بارها ساعت خود را چک میکنید و به نظر میرسد که زمان به آرامی در حال حرکت است و نه به آن سرعتی که «قرار است» حرکت کند. در نظر بگیرید بجای اینکه تصمیم می گیرید در کلاس دانشگاه حاضر شوید، برای تماشای یک بازی فوتبال شرکت کنید. با خود بگویید بازی از ساعت 10:00 صبح شروع می شود و در ساعت 12:00 به پایان می رسد. ساعت 9:55 ساعت خود را چک می کنید و مشتاقانه منتظر شروع بازی هستید. وقتی این کار را کردید، شما کاملاً خود را در بازی ای که بسیار دوست دارید غوطه ور می کنید و تا زمانی که بازی تمام نشده است، ساعت خود را چک نمی کنید. در واقع، شما حس زمان را چه به معنای واقعی کلمه و چه به صورت استعاری از دست می دهید. وقتی بازی تمام شد و برای بازگشت به خانه، سوار مترو میشوید، ساعتتان را چک میکنید و میگویید 12:05 بعد از ظهر است. آخرین باری که زمان را چک کردید ساعت 9:55 صبح بود. به طور کلی، ذهن ما اطلاعات جدید را با اطلاعات مرتبط قبلی مقایسه می کند. اگرچه، برای شما، به نظر می رسید که زمان از ساعت 9:55 صبح تا 12:05 بعد از ظهر با یک جهش عظیم و سریع طول کشیده است، اما در واقعیت اینطور نبوده است. اما از آنجایی که آگاهی شما از گذر زمان دور شده بود (در طول بازی مرتب زمان را بررسی نمی کردید)، به نظر می رسید زمان در حال پرواز است. دقیقاً به همین دلیل است که در مکانهای انتظار مانند فرودگاهها، ایستگاههای قطار و پذیرشهای اداری، موسیقی دلپذیر پخش میشود یا تلویزیون بزرگ برای نمایش تعبیه می کنند که با این کار، آگاهی شما را از گذر زمان منحرف می کنند به طوری که انتظار برای مدت طولانی آسان تر می شود.
علاوه بر این، ترس یا هراس نیز در گذر زمان روانشناختی ما تاثیر بسزایی دارد. ترس یک احساس قدرتمند است و به شدت بر حس زمان تأثیر می گذارد. بررسیها نشان دادهاند که زمانی که فردی با چتربازی پَرِش میکند، یا بهطور غیرمنتظرهای حضور یک شکارچی یا جفت بالقوه (معشوق) را احساس میکند، زمان کُند میشود. از این رو عبارت "زمان ایستاد" را در ذهن خود بکار می برید. این عبارت هرگز در زمینه غم و اندوه یا کسالت به کار نمی رود. به نظر می رسد زمان در زمینه موقعیت های ترسناک یا مضطرب متوقف شده است زیرا این موقعیت ها اغلب نقش مهمی در بقاء و باروری موفقیت ما دارند. ایستایی زمان به ما امکان می دهد موقعیت را سریعتر و دقیق تر درک کنیم تا بتوانیم تصمیم درستی بگیریم (معمولاً بجنگیم یا فرار کنیم) که می تواند تأثیر زیادی بر بقای ما داشته باشد. به همین دلیل است که ترس اغلب به عنوان «حس افزایش یافته آگاهی» نامیده میشود و بحرانیترین صحنهها در فیلمها و برنامههای تلویزیونی گاهی به صورت آهسته نمایش داده میشوند تا تصورات واقعی ما از چنین موقعیتهایی را تقلید کنند.
اما چرا به نظر می رسد با افزایش سن، روزها به سرعت می گذرند؟
وقتی بچه بودیم یک سال خیلی طولانی به نظر می رسید. امروز هفته ها، ماه ها و سالها مانند دانه های شن از میان دستان ما می لغزند. چرا این اتفاق می افتد؟ جالب است که یک توضیح ریاضی برای این وجود دارد. وقتی 11 ساله بودید، یک روز تقریباً 1/4000 زندگی شما بود. در سن 55 سالگی، یک روز تقریبا 1/20000 زندگی شما است. از آنجایی که 1/4000 عددی بزرگتر از 1/20000 است، بنابراین زمان سپری شده در مورد قبلی بزرگتر در نظر گرفته می شود. بعبارتی، بچه که بودیم همه چیز برای ما جدید و تازه بود. ما پیوسته در حال ایجاد ارتباطات عصبی جدید بودیم و یاد میگرفتیم که چگونه زندگی کنیم و با جهان سازگار شویم. اما با بزرگتر شدن، چیزهای بیشتری شروع به تبدیل شدن به بخشی از زندگی روتین ما کردند.برای مثال بگویید در دوران کودکی شما رویدادهای A، B، C و D را تجربه می کنید و در بزرگسالی، رویدادهای A، B، C، D و E را تجربه می کنید. از آنجایی که مغز شما قبلاً ارتباطاتی در مورد A، B، C و D شکل داده و ترسیم کرده است، بنابراین این رویدادها کم و بیش برای شما نامرئی می شوند. فقط رویداد E مغز شما را برای ایجاد ارتباطات جدید تحریک می کند و احساس می کنید واقعاً برای انجام کاری، وقت بیشتری گذاشته اید. بنابراین، هر چه بیشتر از روال عادی زندگی خارج شوید و رویدادهای بیشتری از F,G,H,M,N و .... را کسب کنید، به نظر می رسد که روزها با سرعت کمتری می گذرند. به همین دلیل است که گفته میشود افرادی که به یادگیری ادامه میدهند، برای همیشه جوان میمانند، البته نه از نظر جسمی، بلکه قطعاً از نظر ذهنی.
عطری با شایستگی درک گذر زمان بر پوست خاطرات گذشته ی آفاق در روزهای آتشین تابستان که در کوچه پس کوچه ها با تمام بچگی ها و سادگی ها در حال بازی فوتبال بودیم که برای لحظه ای مجبور به ایستایی بازی بودیم چراکه خانواده ای در حال گذر از کوچه بودند و نگاهی عاشقانه در معشوق کوچک جوراب شلواری سفید پوش که دستهای کوچکش در دستان مادرش بود و او نیز لحظه ای نگاهش را در نگاه تو آمیخته بود............. که هنوز بی دلیل با گذشت ده ها از آن زمان، به آن نگاه تفکر و تخیل میکنی............
رایحه ای بسیار باکیفیت و بسیار شاداب و زنده با ماندگاری دو بار حرکت زمین به دور خود روی تی شرت ها و پیراهن های پنبه ای و حداکثر 8 ساعت روی پوست گردن و سینه بدون شارژ مجدد با سه پاف در لحظه ی اول و پراکنشی بسیار بالا در 2 ساعت اولیه ی تنپوش که مخاطبان همراه را از حضورش اشباع خواهید کرد. عطری واقعا شایسته در شیشه ی ساده با حجم 50 میلی لیتر و غلظت ادوتویلت.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران...................................
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از عطرهای اجمل که بنظرم رایحه ی واقعا شایسته ای دارند برای بانوان عبارتند از: عطر اجمل شادو زرد رنگ که بسیار توصیه میکنم (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل شادو آمور زنانه رنگ قرمز که رایحه بسیار شاداب میوه ای از انبه و هلو داره (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل عشق مقدس یا همان ساکرد لاو (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل اوروم طلایی رنگ (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل جِید یا همان یشمی رنگ (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل اووک زنانه (فقط محصول اصل امارات)، عطر اجمل انیگما زنانه که بسیار توصیه میکنم پیدا کنید این دلبر را با شیشه عنابی رنگ و رایحه ای خاص و لوکس، عطر اجمل انتایس زنانه مایع داخلی زرد رنگ و رایحه ای واقعا شاداب و جذاب میوه ای داره که قطعا مورد پسندتان خواهد بود، عطر اجمل پرنسس ماسک با شیشه سفید رنگ.
تمامی این عطرهایی که معرفی کردم واقعا روایح جذاب و پرفورمنس بسیار خوبی دارند حتما سعی کنید از فروشگاه های مطمئن و بچ کدهای قدیمی حتی اگر تاریخ انقضاشون هم گذشته باشه، رو خرید کنین.
سپاس از همراهی شما بانوی محترم.............
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند بله متاسفانه در ایران هم تولید میشود و تاکید میکنم لطفا هرگز اجمل تولید شده در ایران را خرید نفرمایید. فقط و فقط از فروشگاه های معتبر مثل همین عطرافشان که موجود هم دارند خرید فرمایید چراکه نسخه اورجینال تولید شده ی خود شرکت اجمل در امارات را میفروشند.
سپاس از همراهی شما بانوی محترم....
روی بخارِ شیشه ی دلم نوشتم بی تو هرگز......... که تویی تو سرنوشتم آروم آروم
قطره ی اَشکی چکید و قِصه گوی غربت و دلواپسی شد..... قاصدک باز از سَرِ خونه گذشتو باز بی خبر از تو
از این طلسم بی کسی دلم گرفته.............. آسمونم بی تو رنگ غم گرفته
ناشناسم من توی شهرِ نگاهت.............. دل هنوزم منتظر مونده به راهِت
اما باز می دونم خواب و خیاله..................که تو برگردی دوباره
همیشه دستام تِشنه ی دست تو بوده............. سهم چشمام این شبای تیره بوده
قلب تو از عشق من یه دنیا دوره............... راه عشقم چه غریب و بی عبوره
اما من تا آخر این جاده ی غم............... قصه ی عشقو میخونم
تو آسمون چشم تو پُر از ستاره................. اما این غم توو شبِ من موندگاره
من اَسیرِ عکس ماه روی آبم................. اما اون از من چه دوره
تموم شعرام رنگ تلخِ انتظاره.............. دیگه این دل قصه ی تازه نداره
مینویسم تا قیامت این دلِ من................... پای عشقت موندگاره
...............................................................................................................
فاخری عربی در دانش غربی که شایستگی را در آفرینش عطری چوبی مردانه به نهایت رساندند. رایحه ای بسیار شگفت آور در قلبی از گستره ی تاریکی که در حال تپش و پمپاژ ذرات نور سپید هست. شروعی بسیار غلیظ از لایه ی کهربایی حالت سوخته که انگار مربایی در حال سوختن هست که با روایح ادویه ای بسیار گرم مثل دارچین و شکلات تلخ در بستر آرامش گلی خفیف که شهدی آنقدر اسرار آمیز را تداعی میکند که تا همیشه دوست دارید ته مانده ی این مربای سوخته را حراست کنید. رایحه ی این عطر بسیار غلیظ است و با بونوازی حتی از درپوش شیرینی خاصی که از غلظت زیاد به تلخی میزنه را حس میکنید اما بسیار بسیار اعتیادآور در شامه هاست که مجبور میشوید مدام درپوش را بونوازی کنید. از آن دسته عطرهایی هست که باید بونوزای کرد تا به اسرارش در همان لحظه پی برد چراکه به محض قطع بونوازی، دوباره اسرار این عطر از یاد خواهد رفت و اعتیادش دقیقا در همینجاست.... رایحه ای بسیار غریب که برای آخرین از ما چه مرد یا زن، معماری شده است. آخرینی از اولین پیدایشی که در زمین پدیدار شد و تک و تنها باز در زمین خواهد ماند تا درکی از اولین نگاه در آخرین دیدار، اولین طنین صدا در آخرین آوا را تجربه کند و دیگر هیچ از او، بازآفرینی نشود تا مفهوم آخرین از ما درک شود......
آن روز که هیچ انسانی در زمین باقی نماند، همه ی ما در جرمی 21 گرمی نظاره گر تمام اجرام دنیا خواهیم بود... نظاره گر هر آن چیزی که در زمین برپا کردیم.... نظاره گر هر آن چیزی که از این دنیا میخواستیم و نداشتیم...... نظاره گر هر آن حسرت و آرزویی که داشتیم و نداشتیم........ نظاره گر هر مکان زمان که روزگاری آرزوی آن مکان زمان را داشتیم..... که همان روز دیگر هیچکدام از آرزوها و رویاها بر ما معنایی نخواهد داشت..... چراکه ما به درکی از ماورا رسیدیم که حسرتی از این جهان در جرم 21 گرمی ماها، به پوچی تبدیل خواهد شد........
و آنگاه که در هر نگاه و آوایی از جرم 21 گرمی، هیچ حسرتی باقی نماند، آوایی از ماوراء شنیده خواهد شد که گویی زمان حسابرسی است...... و اینجاست که هراسی در جرم 21 گرمی ما تداعی خواهد گشت و نگاهی بر همین حسرتها و آرزوها خواهیم داشت که اینها چه بودند که ما در حسرت آن بودیم؟؟؟؟؟؟؟ عمری غافل از ماوراء در حسرت وراء بودیم که امروز همان روز ماوراء از ورای ما است......
شاید ذهن، شخصیت یا تمام ما در جوهری از مغز نهفته است که در جسم زمینی ما انباشت شده و روح ما یک آگاهی جاودانه که صرفاً در بدن زمینی ما قرار دارد ساکن است که شاید بتوان به آن، دوگانگی ذهن و مغز گفت. دوگانگی ذهن-مغز دیدگاهی است که معتقد است مغز و ذهن از چیزهای کاملاً متفاوتی نشأت گرفته اند یعنی چیزهای فیزیکی و مواد ذهنی. دوگانه انگاری فرض میکند که هر دو نوع چیز در جهان هستی وجود دارد و علم هنوز چیزهای ذهنی را کشف نکرده است. برای اکثر مردم دوگانه انگاری به طور شهودی درست است، زیرا با تجربه ذهنی ما مطابقت دارد. اما علم با آن، کاملاً در تضاد است. مستنداتی وجود دارند که علم ما را مجبور میکند بپذیریم که روی زمین مسطح زندگی نمیکنیم و واقعاً هیچ جهت مطلقی برای بالا و پایین وجود ندارد. همانطور که برخلاف شهود، علم به ما می آموزد که مکان و زمان مطلق نیستند، بلکه نسبی و منحنی هستند.
بنابراین علم در مورد پرسش ذهن-بدن/ذهن-مغز به ما چه می گوید؟ در حالی که مطمئناً درست است که علم تازه شروع به کشف چگونگی ظهور ذهن یا خود از مغز فیزیکی کرده است، اما با این وجود علم بطور صریح معتقد است که ذهن محصول مغز است و چیزی جز مغز نیست. بعبارتی هیچ جنبه ای از ذهن، شخصیت یا خود ما وجود ندارد که کاملاً مستعد تأثیرات بیوشیمیایی یا بیماری های جسمانی باشد که مدارهای عصبی را مختل می کند. ذهن کاری است که مغز انجام می دهد. این دیدگاه، مونیسم (یا فیزیکالیسم یا ماتریالیسم) نامیده می شود. مونیسم (به معنای واقعی کلمه: یگانگی) معتقد است که فقط یک نوع چیز در جهان وجود دارد یعنی مواد فیزیکی که شامل ماده و انرژی (که با یکدیگر قابل تعویض هستند). مونیسم معتقد است که وقتی ماده به روشهای پیچیدهای سازماندهی میشود، بنابراین ذهن یک ویژگی پدیدآمده از ماده و انرژی است. علاوه بر این، ماده به این پیچیدگی عظیم از طریق فرآیندهای خودسازماندهی خود به خودی هدایت نشده دست می یابد، که بیشتر در اُرگانیسم های بیولوژیکی توسط نیروهای تکاملی قدرتمند (دوباره، هدایت نشده) شکل می گیرد. این واقعیت که چنین پیچیدگی مبتکرانه و پیچیده ای به روشی هدایت نشده و بدون یک طراح هوشمند امکان پذیر است، یکی دیگر از آن بینش های ضد شهودی است که توسط علم ارائه شده است و اینکه دقیقاً چگونه این فرآیند ممکن است و چگونه کار می کند تقریباً موضوع کل حوزه علم است.
پس از مرگ چه اتفاقی برای ذهن یا خود ما می افتد؟ اگر مبنایی برای ثنویت وجود نداشته باشد، پاسخ بیمعنا (بدون جناس) است. لحظه ای که مغز، ذهن خود را از دست می دهد، هوشیاری از بین می رود. اگر این شکست فرآیندهای فیزیکی برگشت ناپذیر باشد، آگاهی برای همیشه خاموش می شود و ذهن که شخصیت، یا ذات آن فرد را تشکیل می دهد، وجود ندارد. اما از آنجایی که انسانها دوگانهگرای غریزی هستند، ایده زندگی پس از مرگ برای شهود ما کاملاً منطقی است و این تنها دلیلی نیست که چرا این باور به طور طبیعی برای مردم ظاهر می شود.
مرگ هرگز محبوب نبوده است. به خصوص زمانی که به عنوان انقطاع نهایی و مطلق وجود تلقی شود. تحمل پذیری مشتری مرگ تنها زمانی افزایش مییابد که به عنوان گذری صرفا به بهشتی مملو از انواع لذتها در نظر گرفته شود بخصوص برای کسانی که در این زندگی رنج میبرند یا در محرومیت هستند. انسانها عمیقاً خودمحور هستند و طبیعی است که جهان را در قالبهای خودارجاعی قرار دهیم. ما نمی توانیم به راحتی جهان را بدون خودمان تصور کنیم، و برای تصور عدم وجود مطلق خود تلاش می کنیم. حتی کسانی که مرگ را بعنوان یک توقف کامل وجود در هر شکلی در نظر می گیرند، تمایل دارند تصور کنند که مُرده بودن چه احساسی خواهد داشت. جای تعجب نیست که باور به زندگی پس از مرگ ایده ای غیرقابل مقاومت و جذاب است که در طول تاریخ به اَشکال مختلف ظهور کرده است. در واقع، اِنکار مرگ ممکن است دلیل وجود اَدیان باشد.
اکثر مذاهب در مورد نوعی جوهر ابدی که از پوسیدگی بدن ما جان سالم به در میبرد، عقاید مشترکی دارند، که به عنوان ظرف یا وسیلهای صرفا برای روح در نظر گرفته میشود. از همان مراحل اولیه رشد ماقبل تاریخ، به نظر می رسد که انسانها از مرگ آگاه بودند و درگیر تفکر آن بوده اند. اضطراب در مورد مرگ، انکار مرگ و اَشکال مختلف اعتقاد به زندگی پس از مرگ ابدی و ارواح یا خدایان ساکن و حاکم بر چنین قلمروهایی عملاً هر دینی را در تاریخ و پیش از تاریخ بشر تعریف کرده است. شاید برای برخی انسانها سوال باشد که اگر هدف بزرگتری برای جهان وجود نداشته باشد، تلاش برای انجام هر کاری چه فایده ای دارد؟ چه فایده ای دارد اگر ما به سادگی پس از مرگ وجود خود را از دست بدهیم؟ حتی در میان کسانی که تاریکترین یا بیالهامترین نگرش به زندگی را دارند، هر فرد سالم از نظر روانی که دارای همدلی و انسانیت متوسط باشد و توانایی کمی برای فراتر رفتن از خودپرستی و تنهایی را داشته باشد، میتواند به اندازه کافی برای انجام کاری، هر کاری، برای کاهش رنج و افزایش شادی به آن توجه کند. در افراد دیگر رنج و شادی دیگران به اندازه خود ما واقعی است و تا مدتها پس از مرگ ما ادامه خواهد داشت. ما ممکن است شک کنیم که آیا وجود خودمان اهمیت دارد یا خیر. اما دیگران به وجود خود ادامه خواهند داد و دیگران پس از آنها نیز همینطور. همه ما تا زمانی که زنده هستیم این فرصت را داریم که روی دیگران تأثیر بگذاریم، و نحوه انجام این کار تا مدتها بعد از رفتن ما برای دیگران مهم خواهد بود. مهم است که به یاد داشته باشیم همه ما فقط یکبار فرصت زندگی داریم که این فرصت ممکن است کوتاه باشد، پس تلاش کنیم آنگونه که شایسته ی خودمان و دیگران هست این فرصت را غنیمت بشماریم.
عطری با روایحی از زندگی و مرگ که گویی در زندگی پس از مرگ، قدم می گذاری تا شایستگی زندگی فیزیکی را در تمام حسرت هایی که داشتی به زندگی از جوهری ابدی تجربه کنی. رایحه ای بسیار اسرارآمیز و اعتیادآور در شامه ها که حتی برای بانوان هم قابل پوشیدن است. رایحه ای غنی از عشق زندگی حتی در مرگ......
کیفیتی بسیار اعلاء در روایح با ماندگاری 3 بار حرکت زمین به دور خود روی لباس و 8 ساعت روی پوست با پراکنشی متوسط تا خوب در دو ساعت اولیه ی تنپوش.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران.....................
توی جاده تک و تنها... یه مسافر توی شب ها...
کوله بار غم رو دوشِش... صد هزار قصه تو گوشِش…
نمیدونم که کجا بود... نمیدونم که کجا رفت!
رو تنش گَردِ مُصیبت... توی مُردابِ حقیقت….
طعم تلخِ یه جدایی... اونو با غم داده عادت...
نمیدونم که کجا بود... نمیدونم که کجا رفت…
فقط اینجا رو نمی خواست... بی صدای بی صدا رفت…
دستای سرد و سیاهش... چشمای مونده به راهش...
یه کسی بوده که رفته... زندگی شده تباهِش…
نمیدونم که کجا بود... نمیدونم که کجا رفت...
فقط اینجا رو نمی خواست... بی صدای بی صدا رفت…
....................................................................................................
یکی دیگر از عطرهای خوب برند اجمل برای بانوان که البته بنظرم برای آقایان هم گزینه ی شایسته ای هست. عطری با روایح گورماند گلی در طبع گرم و تقریبا تند که رایحه ای واقعا دلنواز را در خود نهفته است. شروعی از روایح تند و ترش و تیز از لیمو و ترنج در بستر فلفل که در کمتر از 20 ثانیه به روایح نیمه شیرین و خامه ای تبدیل میشه که بستری چوبی تند مانند را باقی می گذارد. رایحه ی این عطر شاید برای بانوانی که تیپ اسپورت دارند، مورد پسند نباشد چراکه یکم خشونت در عطر حس میشه که شاید برای بانوانی که تیپ پوشش کلاسیک دارند و اکثرا کفش نیم پاشنه مشکی با کت شلوار اداری می پوشند، مناسب باشد. رایحه ی عطر مُسن نیست شاید در لحظه ی تنپوش با اولین حس استشمام حالت مُسن بودن را تداعی کنه اما بعد نیم ساعت که مولکول های عطر کاملا شکسته شدند، خشم رایحه به مهربانی سوق پیدا میکنه ولی همون شخصیت متین و کم حرف در بانوان را می طلبه.... روایح این عطر با اینکه زنانه معرفی شده اما در پتانسیل خودش یه حافظه ی ژنتیکی از مردانه بودن را نهفته است. چراکه رایحه ی این عطر برای بانوانی که شخصیت جدی و متین یعنی طبع شوخ ندارند، به آرایش صورت اهمیت چندانی نمی دهند، به کاشت ناخن یا رنگ کردن ناخن ها اهمیت نمی دهند و هرگز آدامس نمی جوند و با صدای بلند نمی خندند و آرام صحبت می کنند، بیشتر برازنده است و انگار خود این تیپ و شخصیت از بانوان با بونوازی همچین رایحه ای بی اختیار به خریدش ترغیب می شوند که این ترغیب شاید نوعی توارث از حافظه ی ژنتیکی مردانه است که از نیاکان نزدیک جنس مذکر همین بانوان به آنها منتقل شده است.
حافظه ژنتیکی یک پدیده روانشناختی است که رسماً به عنوان "حافظه ای موجود در بدو تولد که در غیاب تجربه حسی وجود دارد و در طول زمان طولانی در ژنوم گنجانده می شود" تعریف می شود. از میان بسیاری از تغییرات حافظه انسان، خاطرات ژنتیکی اغلب مورد بحث قرار نمیگیرد، با این حال تأثیرات آن بر زندگی و شخصیت تقریباً هر انسان، شایستگی بررسی دارد. این نوع حافظه ریشه در این تصور دارد که تجربیات مکرر مشترک توسط انسانها از ترکیب ژنتیکی مشابه، به ارث میرسد، یا بهطور دیگری در ژنهای فرد «ادغام» میشود. پدیده حافظه ژنتیکی ذاتاً ظریف و پیچیده است. برای شروع، در حالی که مجموعه ای از انواع حافظه وجود دارد، احتمال اینکه یک فرد به طور ناگهانی وقایع خاصی از زندگی اجداد خود را به خاطر بیاورد بسیار بعید است، اگر کاملاً غیرممکن نباشد. از میان خاطراتی که دارای بالاترین قابلیت پذیرش ژنتیکی هستند، خاطراتِ معنایی در صدر فهرست قرار دارند. با توجه به اینکه حافظه معنایی اطلاعات کلی است که در طول زندگی فرد جمع آوری می شود، اما برخی از محققان در مورد ظرفیت انسان برای به ارث بردن برخی از ویژگی های ذاتی مانند ظرفیت یادگیری، قدرت مغز و البته خاطرات نظریه پردازی کرده اند.
اگرچه بسیاری از ویژگیها و علل حافظه ژنتیکی در این زمان و مکان ناشناخته هستند، اما نظریههای مختلفی در مورد آن وجود دارد. اکثر فرضیه های مرتبط، با فلسفه و حتی معنویت پیوند دارند. به عنوان مثال، یک روانشناس به نام کارل یونگ معتقد است که اعتقادات مذهبی و حتی تبعیض نژادی به گفته Rational Wiki به صورت ژنتیکی به ارث می رسد. با این حال، این نظریه ها هنوز ریشه در علم ندارند و در دنیای امروز بسیار قابل بحث هستند. افراد و مطالعات بیشماری اظهاراتی را بیان کردهاند که تأیید میکنند مذهب، تبعیض یا فقدان آن، رفتارهای آموختهشدهای هستند که برخلاف صفات و فلسفهها، موروثی هستند. نظریه دیگری در مورد حافظه ژنتیکی بیان می کند که خاطرات نیاکان در نهایت در DNA آنها نگهداری می شود و بعداً به فرزندان منتقل می گردد. با این حال، این تنها آغاز نظریه است. برخی از محققان ادعا میکنند که مردم میتوانند با تفکر «جادویی» یا حتی استفاده از تجهیزات خاصی که برای اسکن مغز انسان طراحی شدهاند، به خاطرات گذشته اجداد خود دسترسی پیدا کنند. با این حال، این نظریه تا حد زیادی توسط علم مورد مُناقشه قرار گرفته است، زیرا یادآوری های ژنتیکی تنها در موجودات زنده اتفاق می افتد، برخلاف سلول های گامِت (سلول های حاوی اطلاعات جنسی).
علیرغم انبوهی از نظریه ها و گمانه زنی ها که پیرامون پدیده خاطرات ژنتیکی وجود دارد، باورهایی وجود دارد که توسط علم و مطالعات موردی مختلف پشتیبانی می شود. این بحث توسط محققان توضیح داده شده است که تأیید می کند در حالی که برخی خاطرات می توانند به صورت ژنتیکی به ارث برسند، فوبیاها نیز می توانند به ارث برسند. به گفته محققان دانشکده پزشکی دانشگاه اموری، موشها در حال حاضر این توانایی را دارند که اطلاعات مربوط به رویدادهای استرسزا و آسیبزا را به فرزندان خود منتقل کنند. این اطلاعات از طریق تغییرات بیوشیمیایی DNA به اشتراک گذاشته می شود، بنابراین منجر به این تصور شایسته می شود که برخی از هراس ها ارثی هستند. یکی از قوی ترین دشمنان در برابر پدیده حافظه ژنتیکی، تاثیر محیط است. در واقع، این بحث برای مدتی طولانی ادامه داشته است. دانشمندان مختلف در مورد اینکه آیا موضوعاتی مانند هوش، استعدادهای یادگیری، استعدادهای ذاتی، جهان بینی و غیره به طور ژنتیکی برنامه ریزی شده اند یا از طریق قرار گرفتن در معرض محیط های خاص یاد می شوند، نظریه های مختلفی دارند. در بسیاری از جنبه ها، شواهدی وجود دارد که هم از حافظه ژنتیکی و هم از اثرات محیطی پشتیبانی می کند. علاوه بر این، ویژگیهای خاصی وجود دارد که افراد از والدین خود به ارث میبرند، مانند نژاد، قد، وزن و کیفیت سلامتی (تا حدی) و غیره.
با این حال، ویژگی های دیگر در واقع تحت تأثیر کیفیت محیط یک فرد قرار می گیرند. به عنوان مثال، انسانها موجودات عادت طلب هستند، بنابراین افراد را بیشتر به عادتها، رفتار و باورهای اطرافیان خود می شناسند. این واقعیت تا حد زیادی به همین دلیل است که بسیاری از والدین و سرپرستان تلاش می کنند تا فرزندان خود را از کسانی که آنها را "تأثیر منفی" می دانند، دور نگه دارند. در سطح پایه، حافظه ژنتیکی تا حدودی بر زندگی روزمره انسانها تأثیر می گذارد. ترکیب ژنتیکی هر فرد، چه خوب و چه بد، به شدت به شخصیت او کمک می کند. علاوه بر این، انتقال خاطرات معنایی کاملاً بر کیفیت رشد و صفات ذاتی تأثیر می گذارد. با این حال، همانطور که قبلاً ذکر شد، میزان به ارث بردن خاطرات معنایی هنوز تحت بررسی علمی است. علیرغم میزان تأثیری که حافظه ژنتیکی ممکن است بر افراد مختلف داشته باشد یا نداشته باشد، اما فاکتور کافی برای زندگی نیست. جنبه های محیطی، تصمیمات شخصی و عادات سبک زندگی هر کدام تأثیرات مهمی بر روی انسان و کیفیت زندگی دارد. علاوه بر این، یک فرد میتواند بهترین ترکیب ژنتیکی را در جهان داشته باشد، اما تصمیمگیریهای نادرست مداوم بهطور مطلق هر گونه شایستگی ارثی درک شده را از بین میبرد.
قدرت حافظه در نهایت تحت تأثیر عوامل زیادی قرار می گیرد. از دیدگاهی کاملاً واقعی، ژنتیک صرفاً نقطه سر نیزه است. هر روز، افراد در حال ایجاد خاطرات جدیدی هستند که یا فراموش میشوند، یا در آینده تغییر میکنند، یا با موفقیت در مغز بهعنوان خاطرات بلندمدت ذخیره میشوند. انتخاب های ما نیز بر کیفیت و طول عمر حافظه ما تأثیر می گذارد. حافظه، اعم از ژنتیکی یا غیر آن، به شدت تحت تأثیر کیفیت سلامت روان کلی فرد است. تقریباً تضمین شده است که یک انسان خوب و شکوفا نسبت به همتایان بیمار خود از حافظه عملکرد بالاتری میتواند برخوردار باشد. تناسب اندام عاطفی، رفاه عمومی، و رضایت کلی از زندگی، هر کدام در سلامت روان یا فقدان آن نقش دارند. فراز و نشیب ها بخش هایی اجتناب ناپذیر از زندگی هستند، صرف نظر از اینکه چه کسی هستیم یا از کجا آمده ایم. یادمان باشد که اتفاقات خوب و بد قطعا در یک قسمت از مسیر زندگی اتفاق می افتند و مهم این است که بتوانیم شرایط زندگی را بر اساس کیفیت اتفاقاتی که رخ داده اند، تغییر دهیم و مسیر زندگی را با این تغییرات سازگار کنیم.....
عطری با کیفیت خوب و راضی کننده با ماندگاری دو بار حرکت زمین به دور خود روی لباس و 8 ساعت روی پوست با پراکنشی بسیار قوی در 4 ساعت اولیه ی تنپوش.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران..................
بازم یه دنیا عاشقم
ای تو گل شقایقم
رو موجِ چشمای سیات
مثل یه دونه قایِقَم
بهارِ من فقط تویی
ای یکی یکدونه ی من
ناز نکن بازم بیا
عزیز و دُردونه ی من
مثل پرنده تو قَفَس
از غم دوریت میخونم
تا عمر دارم منتظرت
همنیجور عاشق میمونم
ای نازنینِ مهربون
تویی تو جون پناهِ من
یه کولِ بار حسرتم
بُگذَر تو از گناهِ من
.......................................................................
مشاهیری دیگر از برند اجمل در معماری عطری تاریک تر از نور در طلوع اعماق غروب عشق که هر شامه ای از آقایان را مجذوب خودش خواهد کرد. شروعی بسیار طوفانی از رُز و زعفران که با گذر 1 دقیقه از روایح عودی و چوبی در بستر تند و تیز ادویه ای قرار میگیره که رایحه ای آنقدر شایسته را تداعی می کند که حس غرق شدن در گستره ی عطر را تجربه می کنید. رایحه ای بسیار گرم که مناسب تنپوش بانوان برای روزهای سرد سال هست و البته برای آقایان نیز از نظر من قابل پوشیدن است چراکه باز هم اجمل در این عطر از حُقه ی معماری روایح استناد کرده که با ادغام شهد گل رُز خواسته برای بانوان این عطر را معرفی کنه اما برای آقایان حتی آقایانی که نسبت به عطرهای بانوان جبهه میگرند نیز بسیار عطر مورد پسندی خواهد بود چراکه شهد درون عطر دارای شخصیت بسیار جدی و متین است. رایحه ی این عطر بخاطر بسیار قوی بودن و غالب بودن نسبت به عطرهای سایر مخاطبان همراه، ممکن است برای شخص تنپوش کننده نوعی عُقده ی برتری را ایجاد کند.
عُقده ی برتری زمانی است که فردی برای فرار از احساس ناامنی بهتر از دیگران عمل کند. در واقع، کسی که طوری رفتار می کند که انگار بهتر از دیگران است ممکن است عُقده برتری داشته باشد. با این حال، اگرچه آنها ممکن است تمایل به اِغراق در دستاوردها و توانایی های خود داشته باشند، اما ممکن است در واقع این کار را برای جبران بیش از حدٌ احساس حقارت خود انجام دهند. به گفته روانشناسان داشتن عُقده ی برتری بسیار رایج است. در واقع، طبق یک مطالعه در سال 2013، اکثر مردم نسبت به خود تعصب دارند و خود را برتر از افراد عادی ارزیابی می کنند. برخی افراد در مورد یک موضوع، مانند ظاهر یا امور مالی، عُقده ی برتری دارند. در حالی که برای دیگران، تلاش برای بهتر جلوه دادن از دیگران به غالب ترین ویژگی شخصیتی آنها تبدیل می شود. برخی از ویژگی های یک عُقده برتری عبارتند از:
ادعای اغراق آمیز در مورد دستاوردها یا توانایی های خود
مقایسه کردن خود مدام با دیگران
جبران بیش از حد نارسایی های واقعی یا خیالی
نادیده گرفتن نظرات یا مشارکت های دیگران و ارزش گذاری بیش از حد برای خود
واکنش بیش از حد به موقعیت هایی که به عمق ناامنی آنها می پردازد
اِخراج کردن، قُلدری کردن، یا سرکوب کردن دیگرانی که ممکن است در کاری در آنها بهتر عمل کنند
درگیر شدن فقط در موقعیت هایی که احساس می کنند جلوتر هستند یا برنده هستند
برای مثال، فردی با عُقده ی برتری ممکن است در صورت برنده شدن از انجام یک بازی لذت ببرد، اما اگر ببازد، فکر میکند که بازی احمقانه است. آنها ممکن است سعی کنند رقابت را تعطیل کنند، برندگان را تحت الشعاع قرار دهند، یا نسبت به باخت واکنش بیش از حد نشان دهند، زیرا باعث ایجاد ناامنی در آنها می شود و باعث می شود احساس حماقت کنند.
مفهوم عُقده ی برتری و همتای آن، عُقده ی حقارت، اولین بار توسط آلفرد آدلر، روانشناس اتریشی که مکتب فکری معروف به روانشناسی فردی را پایه گذاری کرد، توصیف شد. یک مطالعه در سال 2022 که بر روی کار آدلر، از جمله نظریه عُقده ی برتری منعکس شد، توضیح میدهد که طبق نظر آدلر، به دلایلی که در زیر توضیح داده میشود، تربیت دوران کودکی و شرایط سلامت روان، علل بالقوه عُقده ی برتری هستند.
تربیت دوران کودکی: به گفته آدلر، کودکانی که در جوانی بیش از حد نازپرورده بودند، ممکن است عادت کرده باشند که همه چیز را در اختیارشان بگذارند و هنوز این فرصت را نداشته اند که خودشان را به کار گیرند و اعتماد به نفس و توانایی های خود را تقویت کنند. آنها ممکن است احساس حق کنند و فکر کنند که جهان حول آنها می چرخد، که می تواند خلاقیت، ابتکار و شجاعت آنها را کاهش دهد. با این حال، هنگامی که آنها در پیرامون صاحب شغلی می شوند و با دیگرانی که توانایی بیشتری دارند تعامل کنند، ممکن است احساس حقارت کنند. آنها به جای یادگیری همکاری با دیگران و سازگاری، در عوض به عنوان راهی برای اجتناب از کنار آمدن با واقعیت، عُقده ی برتری را ایجاد می کنند.
شرایط سلامت روان: به گفته آدلر، افرادی که با شرایط سلامت روانی زندگی می کنند ممکن است دچار عقده های برتری شوند زیرا ممکن است در کنار آمدن با مشکل مواجه شوند و عمیقاً دلسرد شوند. این به نوبه خود می تواند باعث ایجاد احساس حقارت در آنها و احساس نیاز به جبران بیش از حد شود.
به هر حال اگرچه پذیرفتن کاستی ها به نظر غیرقابل تصور می رسد، اما پذیرش کاستی های شما می تواند با ایجاد انگیزه برای کار سخت و رشد به شما کمک کند تا در هر زمینه ای که دچار کاستی هستید، پیشرفت کنید. از سوی دیگر، جبران بیش از حد می تواند شما را برای ناامیدی بیشتر در زمانی که متوجه می شوید قادر به انجام آن نیستید، قرار دهد. تجربه شکستها میتواند دشوار باشد، اما مهم این است که یاد بگیرید که به طور سالم با این تجارب کنار بیایید.
عطری با روایحی از عُقده ی برتری با کیفیتی بسیار اعلاء و شایستگی از گَنجی با ارزش در آرشیو معطر که برای گنجینه های روایح شرقی در طبع گرم، داشتن آن الزامی است. گَنج بودن این عطر بخاطر قیمت مناسب حداکثر 130 دلاری آن است که روایحی با کیفیتی فراتر از واحد فروش آن را یدک می کشد. به یاد داشته باشیم که همیشه واژه ی گنج به مفهوم هر چیز مادٌی خیلی خیلی گران قیمت نیست، چراکه از نظر من همین چیزها منجمله عطرهایی که شایستگیِ بسیار بالایی در شهد درون نهفته دارند نیز از گرانترین گَنج ها می باشد.
عطری برای شخصیت های متین و جدی با ماندگاری 6 بار حرکت زمین به دور خود روی لباس های ضخیم و حداقل 24 ساعت و حداکثر 36 ساعت روی پوست گردن (حداقل تا حداکثر ممکن از بیولوژی شیمی پوست) و پراکنشی بسیار بالا در 5 ساعت اولیه ی تنپوش.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران....................
چشمِ من گُمشده تویِ پنجره.........نیومدی
گفته بودم واسه خاطر خدا.......... نیومدی
یکی گفت شبای مهتاب بشینم دعا کنم
بالا رفت دستای من واسه دعا.......... نیومدی
دلِ من اَسیرِ چشمای تو شد
حتی واسه اینکه این دیونه رو کُنی رها........ نیومدی
واسه تو نوشته بودم که دلم دیونته
تو گذاشتی به حساب یه خطا........... نیومدی
یکی گفت بغلِ راهه سختِ مجنونی هنوز
سر گذاشتم به دلِ بیابونا.............. نیومدی
یکی گفت برو واسه کبوترا دونه بریز
دلمو ریختم واسه کبوترا.............. نیومدی
خوبیا تموم میشن میرن یجا توو خاطره
مثل تو رفتی سراغِ خوبیو.............. نیومدی
...................................................................................
هدیه ای ارزنده و خودشیفته از برند اجمل به بانوان عاشق روایح تند و گرم چوبی شرقی که علاقه ای بسیار خاص و قوی را نسبت روایح چوبی شرقی حتی برای آقایان نیز تداعی می کند. یکی از عطرهایی است که واقعا فریبای شامه هاست چراکه ابتدا با شروع بسیار محکم و تیز از دارچین آغاز می شود که خیلی سریع در عرض 15 ثانیه به رایحه ای از گل رُز و چوبی نیمه شیرین و نیمه تلخ تبدیل میشه که دوباره ادویه ی دارچین کل فضای هرم بویایی را پوشش میده. رایحه ای که بسیار بسیار قدرتمند از نظر غلظت عجیب هرم بویایی و ماندگاری و پراکنش. واقعا حداقل برای خودم بسیار شگفت آور بود که برای تنپوش بانوان همچین عطر قدرتمندی رو معماری کرده اند، چون خیلی گرم هست و انگار کنار شومینه نشستین و داخل شومینه بجای هیزم، دارچین های ضخیم و بزرگ را تعبیه کردین و با سوختن این دارچین های ضخیم، دود بسیار دلنشینی رو بونوازی می کنین که با گل های رُز طبیعی کنار شومینه شهد خیلی خاصی را ایجاد کرده است و غالبیت روایح رو در بستر گل رُز اما بسیار مرغوب همراه با تلخی و شیرینی نهفته است. قطعا هر بانویی بخصوص بانوان شرقی بایستی حداقل یک عدد از این عطر را در آرشیو معطرشان داشته باشند و حتی هر آقایی. از آن دسته عطرهاست که شامه مذکر با بونوازی ممکن نیست حدس بزنه که این عطر برای بانوان هست. اما تنپوش این عطر برای آقایان هم برای بانوان اصلا قابل تشخیص نیست که خود رایحه متعلق به جنسیت بانوان است. دقیقا فریبا بودن این عطر همین است. رایحه ی این عطر بخاطر طبع بسیار گرم و بوی بسیار دلپذیرش ممکن است منجر به بمباران عشق برای مخاطبان همراه جنس مذکر شود.
بمباران عشق زمانی اتفاق میافتد که کسی با نمایشهای شدید مانند نوع پوشش لباس و یا نوع آرایش و حتی نوع عطر تنپوش شده، توجه و محبت شما را بمباران کند. اگرچه در آغاز یک رابطه عاشقانه می تواند جنبه مثبتی داشته باشد، اما می تواند منجر به خودستایی و سوء استفاده شود. روانشناسان هشدار می دهند که ممکن است این یک تاکتیک عمدی توسط یک خودشیفته یا جامعه شناس در تلاش برای کنترل شما باشد.
بمباران عشق اغلب در آغاز یک رابطه اتفاق می افتد. در ابتدای آشنایی با یکدیگر، ممکن است این شخص را جذاب و به ویژه با دقت ببینید. این شخص شما را به شدت تحسین می کند، به شما می گوید که شما را می ستاید، و اغلب به نظر می رسد که خیلی سریع از نظر عاطفی به شما وابسته می شود. اگر متوجه شدید که به دوستانتان مدام میگویید که شریک زندگیتان خیلی خوب به نظر میرسد، ممکن است از طرف شریک زندگی خود دچار بمباران عشقی شده اید.
بمباران عشقی نیز برای زوجها پس از دعوای بزرگ یا جدایی اتفاق میافتد. هیچ ایرادی ندارد که به کسی فرصتی دوباره بدهید، اما اگر کسی شما را تحقیر کرد، سپس طلب بخشش کرد، قول داد که دیگر تکرار نخواهد شد و حرکات بسیار بزرگی ارائه کرد، مانند فرستادن چندین گل رز برای نشان دادن اینکه چقدر متاسف است، محتاط باشید. این مورد به خصوص در موارد خشونت خانگی رایج است، آزارگر شما را مورد آزار قرار میدهد، تکرار میکند که چقدر شما را دوست دارد و از تاکتیکهای نمایشی استفاده میکند تا دوباره به لطف شما کمک کند تا شما را در رابطه نگه دارد. خطر این است که سوء استفاده کننده نیاز به کنترل دارد و همان چرخه تکرار می شود. آنها رفتار توهین آمیز خود را تغییر نمی دهند و ممکن است به شما آسیب برسانند.
یکی از نشانه های گویا بودن بمباران عشق در مرحله کاهش ارزش رخ می دهد. شریک زندگی شما یک دقیقه مهربان و لحظه بعد ظالم است. آنها به اندازهای باهوش هستند که در جمع همه آنها را دوست داشته باشند، به طوری که دیگران فکر کنند آنها عالی هستند. اما آنها به خصوص در خلوت به سوء استفاده می پردازند. این افراد به طرز شگفت انگیزی در یافتن افراد آسیب پذیر مهارت دارند. به عنوان مثال، طعمه آنها کسانی هستند که به تازگی طلاق گرفته اند، اخیراً از کسی جدا شده اند یا اعتماد به نفس پایینی دارند.
در اولین مطالعه برای تجزیه و تحلیل تجربی رفتارهای بمباران عشقی، محققان با استفاده از یک گروه نمونه متشکل از 484 دانشجوی کالج، ارتباطی بین بمباران عشقی و خودشیفتگی، سبک دلبستگی ناایمن و عزت نفس پایین پیدا کردند. این افراد در آغاز روابط عاشقانه ارتباطات بیش از حد را برای به دست آوردن قدرت و کنترل بر علایق عشقی خود ارسال کردند. دانشمندان خاطرنشان کردند که انسان های امروزی نسبت به نسلهای قبلی افزایش عمده ای در خودشیفتگی نشان داده اند. بنابراین، چگونه می دانید که عاشق شده اید یا با یک بمب افکن عشق زندگی می کنید؟ برای ارزیابی رفتار خود کمی زمان بگذارید. بعد از اینکه فهمیدید چه چیزی شما را به انجام این کار سوق می دهد، هدف خود را در نظر بگیرید و این موضوع چگونه بر شخصی که دوست دارید تأثیر می گذارد. اگر به طور معصومانه عاشق بمباران عشقی هستید (به این معنی که هیچ قصد یا تمایلی برای تغییر رفتار شریک زندگی خود به نفع خود ندارید)، احتمالاً سبک دلبستگی ناایمنی دارید. شایان ذکر است که اِفراط در محبت خود به دلیل ترس از طَرد شدن یا دلبستگی، با بمباران عشقی به عنوان یک تاکتیک عمدی/توهین آمیز یکسان نیست. علاوه بر این، با صمیمیت، احترام و توجه، زوج های سالم نیز می توانند آسیب پذیر باشند، بنابراین بایستی به یکدیگر اعتماد کنند و از یکدیگر مراقبت کنند. طبق گفته روانشناسان، کسانی که مبتلا به اختلال شخصیت خودشیفته تشخیص داده شده اند، فاقد همدلی هستند. آنها خودمحور هستند و خواستار تحسین هستند. آنها همچنین احساس حق و حقوق بزرگی دارند.
روانشناسان معتقدند: در یک شراکت عاشقانه، فرد مجاز است درباره تغییر عقیده خود بحث کند، زمان بخواهد و ترس ها و نگرانی های خود را در اختیار شریک زندگی خود قرار دهد. سپس امیدواریم که آنها متعاقباً بتوانند با هم راه حل هایی ارائه دهند.
محققان دریافتند که نه تنها بزرگنمایی برای شرکا و خویشاوندان مضر است، بلکه جنبه آسیبپذیر خودشیفتگی بیمارگونه که شامل بیثباتی، ناامنی و خشم میشود، نیز به شیوهای موذیانه بر شرکای آنها تأثیر میگذارد. اگر ابراز ناراحتی کردید و نتوانستید با این بمب افکن عشق مرزبندی کنید، با دوستان و عزیزانتان ارتباط برقرار کنید. می توانید از یک مشاور سلامت روان کمک بگیرید تا شما را راهنمایی کند. به یاد داشته باشید که به خودتان مهربانی و بخشش نیز بدهید. پادزهر بمباران عشقی این است که ارزش خود را بدانید، خودتان را دوست داشته باشید، یک چشم خود را در رابطه باز نگه دارید و سعی کنید آنقدر کور نباشید که به اندازه کافی در مورد شریک زندگی خودتان یاد نگیرید.
عطری بسیار باکیفیت و مرغوب به مانند بمباران عشق با ماندگاری 7 بار حرکت زمین به دور خود روی لباس حتی با یکبار شستشوی لباس، و 24 ساعت روی پوست با پراکنشی بسیار بالا در 5 ساعت اولیه ی تنپوش.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران..............
امتدادی از راس الخط عشق در صحرای سوزان بی آب...... از سراب شَلاق شِن های داغ
اِنکساری از پرتوی خورشیددر پوست آب................... از چشمه ی خروشان لابه لای سنگ
.................................................................................................................................
عطری غنی تر از نوبل در خلق رایحه ای بسیار آشنا و غریب که در اوج آشنایی همچون غریبه ای بی همتاست. عطری با شروع بسیار طوفانی تند و تیز از ادویه ای و دارچین در بستر تقریبا ترش شهد مشروبی که همون لحظه ی اسپری این رایحه آنقدر دلنشین است که ترغیب به تخریب شیشه ی عطر می شوید تا تمام گستره ی مایع عطر را بنوشید که بعد از 40 ثانیه به رایحه ای دودی و شیرین اما نه حالت قندی تبدیل میشه و رایحه ای مشروبی دودی با شیرینی بسیار ملایم را بصورت خطی ایجاد می کند. رایحه ی این عطر شاید برای شامه های عاشق روایح مشروبی آشنا برسد اما با گذر یک ساعت از تنپوش، دقیقا غریبگی عطر در تمام روایح مشروبی دودی مشهود خواهد بود. آنقدر رایحه ی گرم و خاصی داره که واقعا اعتیادآور هست که شاید برای برخی عاشقانش، نوعی وسواس اجباری برای مدام بوییدن شهد این عطر را تداعی کند. به نظر من این عطر یکی از افسانه های داستانهای مشروبی در فرگشت تمدن انسان محسوب می شود. داستانهایی که همه ما انسانها از دیرباز تا به امروز به روایت شدن آنها نیاز روانشناختی و شاید حتی بیولوژیکی داریم.
به هر طرف نگاه کنید، با داستان ها روبه رو می شوید. از گذشته های خیلی دور که اجداد ما دور آتش می نشستند و داستان تعریف می کردند تا به امروز که شبکه های تلویزیونی، سریال های محبوبی تولید می کنند، یکی از اصلی ترین نیازهای انسان، یکسان باقی مانده است یعنی تمایل به داستان و روایت. اما چرا داستان ها یکی از اصلی ترین نیازهای جامعه هستند؟ روند تکامل چگونه در ادبیات شکل گرفته است؟
برای مثال چارلز داروین بدون شک یکی از متفکرانی است که در بینش ما نسبت به خود و جهان پیرامون، تحولاتی اساسی پدید آورده است. حتماً با نظریه ی تکامل داروین آشنا هستید. بعد از نظریات «داروین» درباره ی تئوری تکامل، دیگر هیچ چیز مانند گذشته نبود و جایگاه بشر در میان سایر موجودات به کلی تغییر کرد. انسان دیگر مخلوقی مستقل نبود، چرا که گذشته ی همه ی موجودات زنده به هم پیوند خورده بود. بنا بر نظریات داروین، بشر، گونه ای بود که مانند سایر گونه های موجودات زنده، روند تکاملی خود را می پیمود.
اما «داروينيسم ادبي» چیست؟ می دانیم نظريه ی تكامل داروين بر حوزه ی زيست شناسی تمرکز بیشتری دارد. پس فصل مشترک نظریه ی تکامل، داروین و ادبیات چیست؟ اگر بخواهیم به طور خلاصه بگوییم، نظریه پردازان داروینیسم ادبی بر وجود ذات مشترك در میان انسانها تأکید مي كنند و از نظر آنها، این ذات مشترک است که باعث می شود از یک داستان خوشمان بیاید و با شخصیت اصلی آن همذات پنداری کنیم. اگرچه پیش از ابداع خط، شواهد قطعی از داستان گویی وجود ندارد، اما بدون شک داستان ها هزاران سال است که هسته ی اصلی زندگی انسان بوده اند.
امروزه کم تر پیش می آید دور آتش جمع شویم، اما تحقیقات نشان داده اند یک فرد بزرگسال همچنان، حداقل شش درصد از روز خود را به شیوه های مختلف، صرف داستان ها می کند. شاید از دیدگاه تکاملی، اختصاص دادن این مقدار از زمان و انرژی برای داستان ها به نوعی فرار از واقعیت باشد، اما روانشناسان و نظریه پردازان ادبی، فواید بالقوه ی زیادی را در اعتیاد به داستان ها شناسایی کرده اند. یکی از یافته های مشترک دانشمندان این است که داستان گویی، نوعی بازیِ شناختی است که ذهن ما را صیقل می دهد و در بهبود عملکرد مغز ما تأثیرگذار است. خواندن داستان به ما این امکان را می دهد که دنیای اطراف خود را شبیه سازی کنیم و بتوانیم راهکارهای مختلفی را به ویژه در موقعیت های اجتماعی تصور نماییم.
خواندن داستان، چیزهای زیادی در مورد افراد دیگر به ما می آموزد و تمرینی عملی برای همدلی با دیگران و ایده پردازی ذهنی است. با ارائه ی شواهد و مدارکی برای این نظریه، اِسکن های مغز نشان داده اند که خواندن یا شنیدن داستان ها، بخش هایی از کورتکس (قشر مغز) را فعال می کند که مسئول پردازش های اجتماعی و عاطفی است. بنابراین، هرچه افراد بیشتر داستان بخوانند، راحت تر می توانند با دیگران همدردی کنند. برخی معتقدند، داستان ها ابزاری برای فرار از واقعیت هستند و اصطلاح فرار کردن در ادبیات معمولاً بار منفی دارد. اما آیا فرار کردن چیز بدی است؟ وقتی در یک موقعیت سخت یا جایی که دوست نداریم، گیر افتاده ایم و کسی راه فرار موقتی پیشنهاد می دهد، چرا آن را نپذیریم؟ بعبارتی داستان ها پنجره ای هستند که دری را به سوی تخیل باز می کنند. با داستان به جایی فرار می کنیم که در آن، کنترل اوضاع را در دست داریم، با افرادی هستیم که می خواهیم باشیم و از همه مهم تر، در طول فرارمان، کتابها می توانند اطلاعاتی درباره ی دنیا و دشواری های آن به ما ارائه دهند.
روانشناسان تکاملی بر این باورند که فرم داستان هایی که از آنها لذت می بردیم، همچنان وابسته به دغدغه های انسان در دوران پیش از تاریخ است. به طور مثال، با تکامل انسان و زندگی در جوامع بزرگ تر، بشر نیاز پیدا کرد که همکاری با دیگران را بیاموزد. زندگیِ راهزنانی که به غارَت دست می زدند و کسانی که از قدرت خود سوء استفاده می کردند، در راستای منافع جمعی انسان نبودند. به همین دلیل، بشر از همان ابتدا از قصه ها به عنوان راهی برای برقراری ارتباط و ساختن هنجارهای اجتماعی مناسب، بهره می گرفت. مطالعات مختلف نشان می دهند یکی از مضامین اصلی در میان داستان هایی که در سرتاسر جهان به محبوبیت رسیده اند، مفهوم همکاری است. دکتر دنیل اسمیت، که در رشته ی مردم شناسی دانشگاه لندن فعالیت می کند، از 18 گروه شکارچی فیلیپینی بازدید کرد و به یافته هایی حیرت انگیز دست یافت. شاید فکر کنید بیشتر داستان های شکارچیان به طبیعت مربوط شود، اما این طور نبود. هشتاد درصد از داستان های آنها درباره ی تصمیم گیری های اخلاقی و معضلات اجتماعی بود. نکته ی مهم این جاست که یافته های این دانشمند، کاملاً منطبق بر نظریه ی تکامل است. با انجام آزمایش های مختلف بر گروه شکارچیان، مشخص شد گروه هایی که بیشترین سرمایه گذاری را بر داستان گویی کرده اند، به بهترین نوع همکاری دست یافته اند.
نظریه ی تکاملی (دیدگاه ژنتیک تکاملی) از رازهای داستان های عاشقانه نیز پرده بر می دارد؛ از جمله این که چرا بعضی قهرمانان زن داستانها، مردان پدرگونه را ترجیح می دهند و برخی نیز مردان گستاخ و هوس باز را می خواهند. مردان پدرگونه ممکن است برای رابطه ی بلندمدت امنیت را فراهم کنند و برای حمایت از فرزندان، انتخاب بهتری باشند. اما بر اساس نظریه ی تکاملیِ «پسر یا مرد جذاب»، عاشق مردی خیانتکار شدن نیز جنبه هایی مثبت دارد، زیرا جذابیت و زیرکی اش که در حافظه ی ژنتیکی او نهفته است به نسل بعدی و فرزندان انتقال می یابد و با این خصوصیات، ممکن است آنها از کامیابی های جنسی بیشتری در نسلهای بعدی برخوردار شوند. بنابراین، اگرچه به احتمال زیاد زنان از زَنبارگی شریک زندگی خود دلشکسته خواهند شد، اما در نهایت، شانس این که ژن های آن مَردها به تعداد پُرشمارتری از نوه هایشان به ارث برسد، بیشتر خواهد بود. به همین دلیل است که با وجود آگاهی از دروغ ها و نیرنگ های مردان بَد در آثار ادبی، باز هم آنها قلب مخاطبان خواننده جنس زن را تسخیر می کنند.
علاوه بر این، با توجه به قبیله گرایی ذاتی انسان، ضدقهرمان ها و شخصیت های پلید معمولاً عضوی از گروهی به شمار می آیند که به جامعه تعلق ندارند. به همین دلیل، اکثر شخصیت های منفی حتی در سینمای هالیوود، لهجه ی بیگانه ای دارند. این بیگانگی آنها باعث تقویت حس فداکاری در قبال دیگران و نیز وفاداری به گروه می شود. بنابراین داستانها عهد و پیمان هایی که بسته و شکسته می شوند که شامل صعود فرد و سقوط دیگران، نقشه هایی که طرح ریزی
می شوند، انتقام، قدردانی، غرور شکسته، عشق های موفق و ناموفق، فقدان و سوگواری است. بنابراین ما باید قدر این گرایش های تکامل یافته را بدانیم، زیرا منشأ مهمی هستند که سبب می شوند داستان ها از زمان و مکان فراتر روند. اگر ما گنجینه ای از تصورات مشترک و مبنای عاطفی یکسانی با نویسندگان آثار ادبی دوران های گذشته نداشتیم، نمی توانستیم از ادبیاتی وَرای زمان خود و همچنین فرهنگی کاملاً متفاوت با فرهنگ خویش لذت ببریم.
عطری با روایح افسانه ای که در ضمیر شهد درونش داستانهایی از گذشته های دور و آینده های رویایی را تداعی می کند. روایحی بسیار باکیفیت در طبع گرم و تند و آتشین با شیرینی بسیار نرم و ملایم که برای هر شامه ای از مرد و زن اشتیاقی کورکورانه در آرشیو معطر را تداعی می کند. رایحه ای ماندگار در یادها که داستانی تخیلی را برای شخص تنپوش کننده از طرف مخاطب بونواز، تداعی خواهد کرد، هر چند مخاطب بونواز برای تنپوش کننده، غریبه ی گُمنام باشد.
ماندگاری برای 4 بار حرکت زمین به دور خود روی لباس های ضخیم و بافتی و 10 ساعت روی پوست با پراکنشی بسیار بالا در 4 ساعت اولیه تنپوش که به محض ورود به محل کار یا منزل دوستان برای همگان قابل تشخیص است که قطعا نام عطرتان را از شما خواهند پرسید، حتی آنهایی که شخصیت خجالتی دارند.
سپاس از همراهی و شکیبایی بزرگواران..................
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند سرکار خانم جاوید عزیز از مهر شما سپاسگزارم و انشالله تمامی عطرها را در آرامش و بهداشت روان، تنپوش فرمایید و لذت ببرید.
سپاس از همراهی و همدلی شما بانوی محترم......