میبینم صورتمو تو آینه ،
با لبی خسته میپرسم از خودم ،
این غریبه کیه از من چی میخواد ؟
اون به من یا من به اون خیره شدم !
و گهگاهی دو خط شعری ،
که گویای همه چیز است و خود ناچیز ...
من تمام هستی اَم را در نبرد با سرنوشت، در تهاجم با زمان
آتش زدم ، کُشتم ...
من بهار عشق را دیدم ... ولی باور نکردم
یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم ،
من زِ مقصدها پِی مقصودهای پوچ افتادم ،
تا تمام خوب ها رفتند و خوبی ماند در یادم ،
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت ،
بهارم رفت ...
عشقم مرد ..
یارم رفت ...
وحشتناک ترین کار تو دنیا کشتن یه آدمه !
چون نه فقط هرچی که داشته ؛
بلکه هرچی قرار بوده داشته باشه رو ازش میگیری !
غم نخوانده پنهانم
غم دوتارِ خراسان بود
و در نگاه پریشانم
دو خنده در غم پنهان بود
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.