وحشتناک ترین کار تو دنیا کشتن یه آدمه !
چون نه فقط هرچی که داشته ؛
بلکه هرچی قرار بوده داشته باشه رو ازش میگیری !
غم نخوانده پنهانم
غم دوتارِ خراسان بود
و در نگاه پریشانم
دو خنده در غم پنهان بود
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم؛ ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم؛ رفته ست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم!
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم…
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی، بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی… وای از شب تارم!
در بند و گرفتار بر آن سلسله مویم…
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم؛ با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی
بنشین که شرر در دلِ تنگم بنشانی
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی؛ خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی؟! تا سجده گذارم!
گر بوی تو را باد به منزل برساند، جانم برهاند…
ور نه ز وجودم اثری هیچ نماند؛ جز گرد و غبارم
این چند قطره اشک تو ،عشق است یا بازی ؟
که میبرد این چند قطره آبرویم را ...
من صحبتم با زندگی جز عشق، چیزی نیست
چون خوانده ام دست حریف روبرویم را !
هستی چه بود؟، قصهٔ پر رنج و ملالی
کابوس پر از وحشتی، آشفته خیالی
ای هستی من و مستی تو، افسانهای غم افزا
کو فرصتی که تا لذتی بریم از شب وصالی؟
در گریز ناگزیرم
گریه شد معنای لبخند
ما گذشتیم و شکستیم
پشت سر پل های پیوند ...
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.