دیروز بود که توی هال خونه با مامانم نشسته بودیم و یهو یک بوی آشنا و گل یاس خونه رو پر کرد ، داد زدم و از خواهرم که توی اتاقش بود پرسیدم تو عطر زدی ؟ گفت نه ، یهو صدای خنده مامان بزرگمو از اتاق خودم شنیدم ، داشت توی چمدون ها و وسایل میگشت و اینو دیده بود و فقط 1 اسپری زده بود . عطر 30 میل هست و مامانم چند میل آخرشو هیچوقت نزد ، چون اولین عطری بود که پدرم خودش با انتخاب خودش و قایمکی واسه مامانم خریده بود ، توی عید ، و از اونجایی که خانواده ما همه فروردینی هستن ، نزدیک به تاریخ تولد 2 سالگی من ، یعنی بهار 1993 میلای یا همون بهار 1372 .
30 سال گذشت ، شاید اولین بویی که به عنوان یک کودک زیر 4 سال در ناخوداگاه من مونده همین عطر و بوی یاسِ زیبا و برجسته ی این عطره .
بعد از 30 سال انقدر قدرتمند و خوب بود که خونه رو پر کرد . وقتی بینی رو به افشانه نزدیک کنی یاد شب عید و بوی یاس جلوی گلفروشی ها می افتی ، همونقدر شفاف ، همونقدر تازه .
اینهمه سال از اولین اسپری شدن میگذره و هوای توی شیشه و اینها هنوز حریف این قدیمیِ آدم حسابی نشده ، چه افشانه ای ، چه برچسبی که تکون نخورده یک ذره از لبه ی اون ،
کاش دنیا جلو نمیرفت ، کاش توی همون دنیا می موندیم که همه چیزاش آدم حسابی تر بودن ، آدم هاش ، وسایل الکترونیکیش ، عطراش ، دوستی ها و عشق و خاطراتش .
پدرم بین چند عطر اینو انتخاب کرده بود بین باری که یکی از دوستانش اورده بود که کاپیتان کشتی بود .
عطرِ هستش ولی خریدار نیستش ، احتمالا کاپیتان و کِشتی هم دیگه نیستن .
هنوز موهای سرم کامل پر نشده و بود و شکلش کامل نشده بود که اولین بار اسپری شده این عطر ، الان که دارم اینو مینویسم کلی دور موهام سفید و جو گندمی شده . اگر دنیا بدون عطر خلق میشد چقدر یک حس ماورایی رو کم داشت ، خوشحالم که در خانواده ای عطر دوست به دنیا اومدم .
عطر نمیزنم که صرفا خوشبو باشم ، عطر میزنم که با خاطرات سفر کنم ، که بخشی از اون لحظه رو در رایحه یک نُت ، برای همیشه در حافظه ی خودم فریز کنم .
من با عطرها بدون نیاز به دوربین از خاطرات عکاسی میکنم ، عکسی که فقط تصویر نیست ، حس شادی و غم ، احساسات درون و حتی تپش قلب ها هم درش به یادگار می مونه .
آقای افتخاریان عزیز درود .چه متن و خاطره ی زیبایی
دقیقا عطرهای اون دوره یه خط مرزی داشتن که خانوما و آقایون رو جدا میکرد.عطرهایی که خیلییی خانوم بودم یا خیلی آقا .اصالتی داشتن .البته شاید این حس منه.اما عطرای اون دوره دقیقا به خانومی و آقایی اون دوره بودن که هیچوقت تکرار نمیشن و شایدم کمیاب شدن .اتفاقا منم اینو داشتم و باز هم به وقتش تکرار میکنم .اماریج و ارگانزا و ...همه شون یاد آور بهترین دوران زندگی من و خیلیا هستن .به نظرم عطرها چندین سال پیش بیشتر خاطره داشتن و تعدادشون هم کم بود نه مثل الان که عطر شده برای بعضیا تجمل .هنوزم بوی عطری قدیمی به مشامم میرسه خاطرات اون دوران خوش و بی خیالی رو یادم میاره و یاد بزرگای بااصالت خونواده میفتم و البته خیلییی دلم میگیره که ای کاش زمان توو بهترین حالتمون متوقف میشد .شادی و سلامتی برای خودتون و خانواده محترمتون آرزومندم 🌹
ممنون سولماز خانوم از نگاهتون
واقعا هیچی دیگه مثل قدیم نیست و همه چیز درهم و فیک و کم رمق شده ، افسوس .
ولی چه میشه کرد ، زندگی ادامه داره...