"با اینکه مسیح آرام به جمع مردم آمد اما همگان به جایش آورند و او هم در خیابان ها بیماران را شفا می دهد و موعظه می کند. کورها را بینا می کرد، سنگ را به نان تبدیل می کرد و تنها دختر زنی روبری کلیسای جامع را در درون تابوت زنده کرد. کاردینال که همان زمان در حال گذشتن از جلوی کلیسای شهر بود او را شناخته و فوراً بازداشت می کند و در زندان به دلیل ظهور دوباره و بازگشت به زمین، مسیح شماتت میشود. حضور مسیح در میان مردم دخالت در کارهای کلیسا بود!
«خودت هستی، خودت؟ پاسخ مده، خاموش باش. به راستی چه می توانی گفت؟ خوب می دانم چه می گویی و حق نداری کلمه ای به آنچه از قدیم گفته ای بیفزایی. پس چرا آمده ای سد راهمان شوی و خودت هم این را می دانی. اما می دانی فردا چه خواهد شد؟ نمی دانم کیستی و اهمیتی هم نمی دهم که خودت هستی یا فقط شبیه خودت، اما فردا محکومت خواهم کرد و همچون بدترین رافضی بر دار خواهمت سوزاند. و همان مردمی که امروز بر پایت بوسه می زدند فردا به یک اشاره از من خواهند شتافت تا خیمه های آتشت را تلنبار کنند. این را می دانی؟ و در همان حال که لحظه ای هم چشم از زندانیش برنمی گرفت، اندیشناک و با فراست افزود: آری شاید هم بدانی.» "
این ما نیستیم؟
سلام نیک عزیز. چه متن تآثیر گذاری... متاسفانه تا بوده چنین بوده و تاریخ بارها و بارها تکرار خواهد شد.. حق در مقابل باطل. تحریف حق و پیروزی خیالی باطل و جاودانه شدن حق.
از عکس و معرفی عطر هم لذت بردم. سپاسگزارم.
درود خانم مونا گرامی
سپاس از نگاه مهرانگيز
این عطر بسیار من را شگفت زده کرد.
امیدوارم شما هم لذت ببرید از فضای اون