چوبی انسانی!
که از تعامل خالصانه دستان انسان و عنصری طبیعی در فرایند تولید به وجود آمده است. چوبی که هالهی حضور انسانی در آن ساکن شده است. گویی بارقهای از روح استاد مجسمهساز در جان سنگ نقش ببند. نوعی “پالیمسست”!(در معماری یا فضا).
یا در عبارت عمومیتر که در ساختمانسازی گفته میشود: سنگ نفس میکشد!
با این تفاوت که در اینجا چوبْ زنده است!
بوی استودیو یا خانه-استودیویی با هنرمندی تنها.
…چوب خیسْ، نوع صندل.
رایحه، عطر تماس فیزیکی هنرمند با اثر تولید شده است؛ ساده، عمیق و خیالانگیز.
نمناک و محزون.
برای اوقات تنهاییست.
خنک است مثل نسیمی که از روی خیابانی بارانخورده بگذرد. و گرم، مانند کت پاییزهای که یقهاش را تا بالای گردن در حالت عمودی باز کردهای تا حتی در خیابان هم اتاقی برای تنها بودن داشته باشی.
•سانتال سی و سه:
نیمهمتراکم، مرطوب و سبک، متعادل، جای خراشههای به جا مانده از تراشکاریهای استاد نجار روی چوب دیده میشود(به واسطهب حضور چوب سدر و پاپیروس، کلاسیک-کژوال.
عطر موقعیت است.
و عطر وضعیت.
موقعیت: اتمسفر و زیباییشناسی روحی پاییز
وضعیت: دلتنگی
استایل:
نیمبوت جیر و یا حتی کارهای کلاسیکتر تیمبرلند، شلوار جین کمی کهنه و کدر اما خوشرنگ. پیراهنی تکرنگ و خنثی با کت کژوال پاییزه و ساعت، همیلتون.
•باران قطع شده بود. صبر کرد تا هوا خنکتر شود و عابران کمتر. پیاده تا جایی رفت که کافهای کوچک، سر نبش خیابانی تاریک انتظارش را میکشید. قهوه، تازه بود و دلچسب. فنجان را روی میز دایرهشکلی گذاشت که پارچهای باشطرنجیهای کوچک سفید-قرمز داشت. انعکاس نیمهشفاف نورهای موضعی خیابان روی آسفالت مرطوب، خیابان را نیمهمتقارن چند بُعدی کرده بود.