درود بر همگان
"نظام سرمایه داری"
یعنی اینکه مهم نیست چقد تو جیب توئه چقد تو جیب من؛مال من باید بیشتر باشه،مال تو کمتر! مهم نیست بهش نیاز داری یا نه؛بخرش!ترنده،همه ازش یکی دارن،تو چرا نداری؟! یعنی اینکه وجودیت تو رو صرفا ظاهر تو تعیین می کنه؛اون هم با استاندارد هایی که من تعیین می کنم؛چی می پوشی،چی می خوری،چه بویی می دی،سوار چی می شی،چقد پول داری.
خلاصه می شه در دو کلام:برده داری مدرن.
نقطه ی مقابل این طرز تفکر چیه؟ خودشناسی.
یعنی من نیازی به تأیید یا تکذیب دیگران، حتی یک دانشمند،حتی یک"کله گنده"،حتی یک "از ما بهترون"ندارم برای اینکه متوجه بشم که آیا به محصولی نیاز دارم یا نه.یعنی اینکه مهم نیست طرف کریده،لویی ویتونه،ایکس و ایگرگه؛ در هر صورت من یک "عطر/مایع خوشبو/اکسیر الهی/اثر هنری" و... رو با قیمتی چند صد برابر هزینه ی تموم شده واسه ساختش نمی خوام؛وقتی که نیازش ندارم.
-"هنر عطاره که به عطر ارزش می ده".نه اتفاقا،هنر رو اون کسی می کنه که این حرف رو در دهان ما می ذاره تا لویی ویتون ها بزرگتر بشن و سفره ی ما کوچکتر!
"تکلیف دیدگاه مستقل از عوامل متغیر چی می شه،آیا این عطر چون "هایپ"شده،لزوما باید عطر بی هویت و جهان پسندی باشه؟
سازنده ی عطر،عطاره و هنرش عطر ساختن.نقد عطر هم به عطار و محصولش بر می گرده.من عاشق رایحه ی "کرید اونتوس"هستم! اما تا وقتی که فروشنده ها احترامی برای من قائل بشن؛ عطری که حقوق دو ماه یک معلم بابتش پرداخته می شه،چرا باید کوچکترین شکایتی از بابت پخش و ماندگاری در موردش وجود داشته باشه؟
حدود پنجاه درصد مردم ایران زیر خط فقر هستن،یعنی میانگین درآمد ماهانه برابر یا کمتر از حدود بیست میلیون تومن.آیا خون اروپایی ها رنگین تره که باید بوی ایمجینیشن و اونتوس بدن و ما ها بوی جهنم بدیم؟! یا آیا ما بی هویت و بی اصالت و متقلب هستیم صرفا چون اسم عطرمون دهن پر کن نیست؟ یا اینکه گزینه ی دیگری هم هست؛ هم می شه خوشبو بود هم به اینها سواری نداد.برندهایی چون افنان،لطافه،الحمبرا که شاید کیفیت بسیار بالایی نداشته باشن،ولی اگر بخوایم ارزش خرید رو در نظر بگیریم بسیار از برندای اروپایی بی دغدغه بهترن.از جناب اسعدی سپاسگزاری می کنم بابت معرفی این دسته از عطرها.
افرادی که توانایی خرید عطرهای گران قیمت رو دارن عمیقا آرزوی موفقیت و برکت رو دارم که حتما لایق هستن.این رو برای فقرایی مثل خودم می گم.
ای کاش کابوس بود دیدن روزی که انگشت اشارمون رو به خاطر"وسیله"سمت همدیگه بگیریم.همه ی ما روزی خواهیم مرد و مشتی خاک خواهیم شد.همونجوری که قبل از ما بوده.
من به عنوان کوچکترین عضو این محفل،رو به شما عزیزان(که همه عزیزید بی استثنا)می گم که هیچ چیز مهمتر از احترام بین انسان ها وجود نداره.اون رو به قیمت "یک بوی خوش" نشکنید.
یادی می کنم از ایکاروس که نماد آزادی بیان و فهم آزادی بیان بود؛نقد های بسیار تند و تیزی به عطر ها که وسیله ای بیش نیستن کرد،ولی هیچوقت به کسی بی احترامی نکرد.
یادی هم می کنم از جناب سخی عزیز و دوست داشتنی که نماد بزرگواری و معرفت بود.
در نهایت برای تک تک شما هموطنان عزیزم،آرزوی پایداری و رستگاری رو دارم✨🌱🌹
پایدار باشید،بهترین آرزو ها برای شما هموطنان عزیزم🌹🌱✨
آقای متین راد چه نکته خوبی رو اشاره کردید، البته من همسو شدن با بقیه رو صرفا "خطای" مغز نمیدونم، و این حس همرنگی رو تکامل مغز در سالیان سال بر اثر همزیستی اجتماعی برای بقا و زنده موندن میدونم.انسان ذاتا یک موجود اجتماعیه و برای بقای خودش به وجود دیگران نیاز داره، از اصلی ترین دلایل توسعه و تشکیل جوامع مدرن امروزی هم توسط بشر همینه اما نکته اینجاست، ما یه شبه به این نقطه از تاریح نرسیدیم و نیاکان ما شرایط زندگی و اجتماعی متفاوتی داشتن.
امروزه حاکمیت و قانون و قوه قهریه امنیت مارو تضمین میکنه، اما در گذشته، امنیت و بقا افراد به همبستگی و انسجام اجتماعی ابعاد کوچیکتر خودشون بستگی داشت(برای مثال یه قبیله که ده، بیست، پنجاه نفر جمعیت داشت رو متصور بشید). برای رسیدن به این انسجام افراد باید ذهنیت یکسانی میداشتن و همچنین عقاید و اهداف مشابه، و فردی که مخالفت میکرد هم انسجام فکری و فیزیکی گروه رو برای بقا در مقابل رویارویی با خطرات رو به خطر مینداخت(مثل حملات حیوانات وحشی، همکاری برای زندگی در شرایط متفاوت و سخت طبیعی و ...) و هم خطری بود برای تغییر اهداف آزمایش شده و تضمین شده گروه برای بقا، از طرفی هم خطری بود برای درگیری و بدست گرفتن قدرت که باز هم قبیله رو در معرض فروپاشی و ضعف در مقابل مشکلات طبیعی قرار میداد و از هم پاشیدگی گروه تنها پیامد این امر نبود بلکه بقای زنان و کودکان قبیله رو در مقابل مشکلات دیگه مثل هجوم مردانی که در سر قبیله نبودن رو تهدید میکرد، همین مشکلات باعث میشد افرادی که ذهنیت متفاوتی دارن رو طرد کنن و از بین ببرن تا سلامت اجتماع کوچکتر تضمین بشه. افراد هم طی صد ها هزار سال و روبرو شدن با همین تعاملات و به تدریج با مشاهده تجربه مرگ و از دست رفتن و خطر طرد شدن از اجتماع بخاطر داشتن عقیده متفاوت، دچار ترس از متفاوت ظاهر شدن و همرنگ نشدن در اجتماع برای بقا شدن. ترس=تضمین شدن بقا، ترس از تاریکی=تضمینی برای بقا چون ممکنه در تاریکی حیوانات درنده یا خطریباشه که بقای مارو تهدید کنه. ترس از چهره دلقک= بقا چون چهره دلقک از سایر انسان ها متفاوته و مغز ما نمیدونه که این شخص دلقک چه قصدی داره و نا خوداگاه از دلقک میترسه، همه و همه برای بقاست. این حس همرنگ شده با بقیه که امروزه هم دچارشیم ناشی از همین نیاز و ساختار غریزی مغز هست، و چه خوب فرمودید که شرکت ها یا برند ها و مد ها از این غریزه آدمی سو استفاده میکنن تا به سود بیشتر برسند، مثلا برند اپل و عملکرد روانی تو بازار رو در نظر بگیرید، سو استفاده از تفکر قبیله ای و غریزه همرنگ شدن با بقیه رو به وضوح مبینید، اینکه اپل نداشته باشی از ما نیستی و باحال نیستی و کول نیستی و غیره همه و همه نشان از بهره بردن این غریزه توسط شرکت های بزرگه، یا مد کردن شلوار پاره یا ناخن های سه متری که پنج سال پیش برای ترسیم پیرزن های جادو گر استفاده میشد اما امروزه و با سواستفاده از همین حس همرنگ شدن و طرد نشدن، شده مد و نرم جامعه و اگه انجام ندی انگار به همسنین خودت تعلق نداری و خیلی از سو استفاده های دیگه که به اسم مد و برند و جایگاه اجتماعی و غیره به خورد ما میدن.
درود بر شما دوست عزیز و دانا
بسیار خوشحالم که انسان هایی با طرز تفکری این چنین چون شما،در این بحبوحه ی فراموشی اصل و ورطه ی نابودی حضور دارند.آموختم و لذت بردم از شما.
پایدار و رستگار باشید🌹✨🌱
درود بر شما دوست عزیز و دانا
بسیار خوشحالم که انسان هایی با طرز تفکری این چنین چون شما،در این بحبوحه ی فراموشی اصل و ورطه ی نابودی حضور دارند.آموختم و لذت بردم از شما.
پایدار و رستگار باشید🌹✨🌱
سلام دوست عزیز، خوشحالم که از مطلبی که نوشتم استفاده کردید. امیدوارم شما هم در زندگی موفق و سلامت باشید.
سلام دوست عزیزم آقای موسوی :
درود و صد درود بر شما 🌹
چقدر زیبا، شفاف و از دل گفتید. هر خط نوشتهتان هم شعور اجتماعی داشت، هم احترام انسانی، هم دغدغهای که این روزها کمیاب شده. این نگاهِ همراه با آگاهی و بینیازی از تأیید بیرونی، هم خودش نوعی هنر است و هم آزادگی.
با تمام وجود موافقم که خوشبویی و لذت بردن از عطر هیچ وقت نباید به قیمت کوچک شدن سفرهی ما یا شکسته شدن احترام بین آدمها تمام شود. خوشبو بودن یعنی انتخاب آگاهانه، نه تقلید کورکورانه.
قلمتان ماندگار و اندیشهتان استوار
سلام دوست عزیزم آقای موسوی :
درود و صد درود بر شما 🌹
چقدر زیبا، شفاف و از دل گفتید. هر خط نوشتهتان هم شعور اجتماعی داشت، هم احترام انسانی، هم دغدغهای که این روزها کمیاب شده. این نگاهِ همراه با آگاهی و بینیازی از تأیید بیرونی، هم خودش نوعی هنر است و هم آزادگی.
با تمام وجود موافقم که خوشبویی و لذت بردن از عطر هیچ وقت نباید به قیمت کوچک شدن سفرهی ما یا شکسته شدن احترام بین آدمها تمام شود. خوشبو بودن یعنی انتخاب آگاهانه، نه تقلید کورکورانه.
قلمتان ماندگار و اندیشهتان استوار
سپاس از شما دوست عزیز🌹
مانا و رستگار باشید🌱☀️