همانطور که میدانید برخی عطرها روایح بسیار محرکی دارند که این محرک بودن یا بر مبنای خوشایند است و یا ناخوشایند. اما در طیف همین روایح محرک، با اینکه برای شما ناخوشایند است ولی شاید بتواند در بهبود وضعیت هوشیاری برخی بیماران آسیب دیده ی مغزی، موثر باشد. یا حداقل، برای پیش آگهی همین بیماران قدرت تصمیم گیری درست بالینی را برای پزشکان به همراه داشته باشد.
عطر بلک افغان و امثال آن، یکی از آن روایح است که با بوی بسیار تند و تاریکش، با اینکه شاید برای خیلی از شامه ها ناخوشایند باشد، اما در بالین این مدل روایح میتوانند برای کمک به بررسی سطح هوشیاری بیماران آسیب دیده ی مغزی، مفید باشند.
اختلافات در مورد آگاهی، ریشه ها و الزامات آن، بیش از آن که فلسفی باشد در محیط های دنیای واقعی، به ویژه در زمینه های بالینی اهمیت دارند. پزشکان به طور معمول با وضعیت دشوار تصمیم گیری در مورد اینکه آیا یک بیمار در وضعیتی که پس از آسیب شدید مغزی در حالت بی پاسخ قرار میگیرد، ممکن است بهبود یابد یا حداقل برخی از حالت هوشیاری خود را به دست آورد، مواجه میشوند. این کار آسان نیست و میزان خطا در چنین مواردی به 40 درصد میرسد. با این حال، درمانهای فوری، از جمله داروهای ضد درد، نیاز به تصمیم گیری به موقع دارد که این تصمیمات اغلب مبتنی بر داده های محدود است.
اصطلاح حالت حداقل هوشیاری (MCS) نوعی پاسخگویی به یک محرک القایی، مانند دستورات صوتی یا کلامی، لمس، نور یا سایر سیگنالهای محیطی را نشان میدهد. مهم است که MCS را از حالت نباتی متمایز کنیم، که به عنوان سندرم بیداری بی پاسخ (UWS) شناخته میشود، که در آن هیچ پاسخی به هیچ ورودی خارجی قابل مشاهده نیست. اما مرز بین یک حالت حداقل آگاهانه و یک حالت بدون واکنش مُبهم است.
یک مطالعه اخیر توسط گروهی از دانشمندان علوم اعصاب در موسسه ویزمن، گزینه ای بدون عارضه را ارائه میدهد که قبلا نادیده گرفته شده بود. آیا افراد در صورت داشتن سطحی از هوشیاری از استشمام بوی بد پرهیز میکنند؟ آزمایش حس بویایی بیمارانی که به کُما رفته اند ممکن است اقدامات دیگری را برای پزشکان فراهم کند تا تصمیم بگیرند که آیا بیمار پاسخگو نیست یا در حالت حداقل هوشیاری قرار دارد.
محققان چند بو را به بیماران (بوی مطبوع و ناخوشایند) دادند تا میزان بوییدن آنها را در پاسخ به این محرکها اندازه گیری کنند. به طور معمول، در پاسخ به بوی بد، استشمام کوتاهتر و تنفس کم عمق میشود. بوهای خاصی وجود دارد که مغز شما آن را دوست ندارد و به بینی شما دستور میدهد تا آن را کمتر استشمام کند. این تغییر در پاسخ بوییدن غیراِرادی است، اما نشان دهنده حداقل هوشیاری مطابق با کاربردهای بالینی این اصطلاح است.
این مطالعه که در فوریه 2020 در ژورنال Nature منتشر شد، نشان داد که میزان استشمام بیمارانی که در غیر این صورت واکنشی نشان نمیدهند، میتواند به تمایز بین افراد در حالت نباتی و افرادی که دارای حداقل هوشیاری هستند کمک کند. همچنین، محققان خاطرنشان کردند، یک مشاهدات امیدوارکننده این بود که همه بیمارانی که به بوها واکنش نشان میدادند بهبود یافتند یا حداقل بعداً به نوعی از حالت هوشیاری منتقل شدند. علاوه بر کاربرد تشخیصی، تستهای بویایی بیماران بیهوش، ارزش پیشآگهی را نیز نشان میدهد.
این محققان توانستند دو چیز را تعیین کنند: اول اینکه آیا بیماران به هر بویی واکنش نشان میدهند یا خیر و دوم اینکه آیا این بیماران به دو بوی متفاوت واکنش متفاوتی نشان میدهند یا خیر. (تغییر قابل توجه در میزان حجم بوییدن، تعیین تغییر در پاسخ بو، در 15٪ برای تشخیص وجود بو و 20٪ برای تشخیص درست بو، ثابت شد).
چنین پاسخهای حسی به بوها در بیماران در حالت حداقل هوشیاری (MCS) مشاهده شد. در مقایسه، چنین رفتار مبتنی بر بوییدن به طور کلی در بیماران نباتی مبتلا به سندرم بیداری بدون پاسخ (UWS) یافت نشد. اما عدم پاسخ به بوها معیاری برای رد این احتمال نیست که بیمار در حداقل هوشیاری باشد. برخی از افراد نمیتوانند بو کنند چون از آنوسمی (عدم درک بویایی) یا هایپوسمی (کاهش درک بویایی)، ناتوانی در بویایی رنج میبرند. آنوسمی یا هایپوسمی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. میتواند ژنتیکی یا مادرزادی باشد، یعنی از بدو تولد وجود داشته باشد. از طرف دیگر، آنوسمی یا هایپوسمی ممکن است نتیجه آسیب مغزی باشد که در صورت هدف قرار دادن نوروآناتومی سیستم بویایی، بیمار از آن رنج میبرد. چنین آسیبهایی به سیستم بویایی میتواند گذرا یا دائمی باشد. یکی دیگر از عوامل جالب در مورد آنوسمی یا هایپوسمی این است که میتواند جزئی و انتخاب کننده ی بو باشد. بعبارتی برخی از افراد میتوانند بو کنند، آنها فقط نمیتوانند بوهای خاص را تشخیص دهند. گسترش بوهای نمونه، خوشایند و ناخوشایند، میتواند برای گسترش تست sniff (ارزیابی سطح هوشیاری از طریق بوها) برای کاربرد بالینی مرتبط باشد.
نکته کلیدی این است که محققان در حال آزمایش عطرهای خالص بودند، یعنی مواد خوشبو کننده ای که واکنش بویایی و نه درد یا حسی جسمی را هدف قرار میدهند. این ممکن است چیزی در مورد مبنای شناختی حداقلی قضاوت اِدراکی به ما بگوید، زیرا بوهای آزمایش شده ذاتا مُضر یا تحریک کننده نبودند اما توسط اکثر مردم ناخوشایند تلقی میشوند (مانند عطرهای بلک افغان یا آمواج اینترلود).
به عبارت دیگر، قضاوت اِدراکی اساسی که زیربنای میزان استشمام مشاهده شده در بیماران با حداقل هوشیاری است، به فرآیندهای شناخت حداقلی نزدیکتر است تا رفلکس فیزیولوژیکی صرفی.
فلذا، چنین واکنشهای تجربی به جفت شدن بویایی و حداقل آگاهی، کانون توجه روشنتری را بر مکانیسمهای عصبی که ریشههای برخی حالات ذهنی، بهویژه حالات خودآگاه بدون آگاهی را تشکیل میدهند، میافکند. بنابراین، ماهیت روایح حتی در برخی عطرها مانند بلک افغان و امثال آن، حتی اگر برای خیلی از مخاطبان عطرها خوشایند نباشد، اما شاید در نجات جان انسانهای آسیب دیده ی مغزی و درک ما از عملکرد مغز در قبال بوها موثر باشند.
(منبع: کتاب زیست روانشناسی عطرها، 1402)
....................
سپاس از همراهی بزرگواران...
سلام و عرض ادب
متن پربار و پیچیده ای بود تصورم این هست که ترجمه شده و متاسفانه ترجمه ی ساده و روانی انجام نشده یا شاید به خاطر سن و سال و آلودگی هوا و غذا و آب هست که به سختی متوجه منظور متن شدم
حالات خودآگاه بدون آگاهی یعنی چی میشه مثال بزنید
و اینکه منظور این بود که عطر ها با لایه های عمیقی از وجود ما ارتباط میگیرن که محرکهای دیگه از این ارتباط عاجزند در کل بوها محرکهای عمیق و کاربردی هستن
و اینکه میزان هوشیاری و واکنش به بوها رو چطور میشه در مورد افراد بدون هوشیاری اندازه گیری کرد
ممنون میشم پاسخ بدید
مثل همیشه بسیار عمیق و آموزنده
ممنون جناب دکتر
بلک افغان همیشه برام یادآور یک خاطره هست. زمان جوانی و خامی (که بجز معلمی، کار اجرایی هم میکردم) یک مدیرمالی داشتیم از اهالی جنوب کشور. مرد بسیار محترمی بود و شاید تنها ایرادش این بود که گویی قصد «خودکشی» و ایضاً «دگرکُشی» با بلک افغان داشت :)
یعنی اونقدر به خودش میزد و میومد سرکار که از راهروی ساختمون(دقت فرمایید عرض کردم از راهرو، نه از درِ ورودی شرکت) گویی یک اعلام آمادهباش نانوشته برای همه ایجاد میشد. همکاران واحد غیر از مالی، درهای اتاقهاشون رو میبستن و همکاران واحد مالی هم که ناچار به تحمل این بزرگوار بودن پنجرهها رو باز میکردن و خلاصه بساطی داشتیم عجیب.
آقای مدیرعامل (که اون مقطع، قائممقام ایشون بودم) و خودش با استشمام این رایحه، به گفته خودش حملات میگرن بدی رو تجربه میکرد، وظیفه خطیر صحبت دوستانه در راستای تغییر عطر با آقای مدیرمالی رو برعهده بنده گذاشت!
یکی دوباری باهاش صحبت کردم و ازش خواستم که نزن برادر من، نزن! ... آخه بلک افغان؟ ... اونم وسط تابستون؟! ... اینهمه عطر خوب داریم.... اصلاً میزنی بزن. به من چه. ولی دیگه چرا باهاش غسل ارتماسی میگیری و میای؟!! .... اونم در یک محیط بسته.... خب اگه قصد جون همکارانت رو کردی روشهای بیدردتر و کمزجرتری هم برای این کار هست!!! و ...
ولی این بزرگوار به جای حل مسئله، متاسفانه هربار موضوع رو میبرد به سمت اینکه ما توان درک این اثر هنری رو نداریم و از این صحبتها و همچنان روی استفاده از این عطر پافشاری میکرد. یعنی طوری به این رایحه وفادار بود که کامیکازههای ژاپن در طول جنگ جهانی دوم اینطوری به وطنشون وفادار نبودن! :)))
نهایتا به دستور مدیرعامل، به بهانهای باهاش ترک همکاری محترمانه و خداحافظی کردیم که اون هم داستان جداگانهای داره و خارج از حوصله این محفل.
به عبارت دیگه «اخراج محترمانه» یک مدیر، فقط به واسطه استفاده از بلک افغان، خاطره بنده از این عطر بود :)
ولی سوالی هم دارم جناب دکتر که اگر نظرتون رو بفرمایید ممنون میشم. ضمن اینکه مطلقاً قصد «برچسبزنی» روی خود هم ندارم:
من از دوران کودکی، بویایی قوی نداشتم و هنوزم ندارم. یعنی اگه تو خونه غذا بسوزه آخرین نفری که شاید بفهمه من هستم! در مورد عطرها هم که بابت تفکیک نتها کاملاً مرخص هستم!! و فقط میتونم با دو عبارت خوب و بد یا بهتر بگم «این عطر من هست» یا «عطر من نیست» با دنیای روایح، عشقبازی کودکانه خودم رو داشته باشم. آیا ممکنه هایپوسمی مادرزادی و ژنتیکی در این موضوع نقش داشته باشه؟
ضمن اینکه مشابه این موضوع رو در تشخیص چهره و یادآوری نام افراد هم دارم که شدیدتر از هایپوسمی هست و باعث آبروریزیها شده! بارها اتفاق افتاده فردی اومده و بعد از سلام و احوالپرسی و آغاز صحبت، وقتی ازش میپرسم شما رو کجا دیدم با تعجب میگه من دانشجوی شما هستم و هر هفته باهاتون کلاس دارم!!!! در محیط دانشگاه به کرّات افراد مختلف با بنده سلام و احوالپرسی میکنن ولی من اکثرشون رو به خاطر ندارم و تزویرانه و به دروغ، بعد از معرفی خودش، ادای «آهاااااان شما فلانی هستین» رو درمیارم! درصورتیکه هنوزم نشناختمش!
شنیده بودم این رو تحت عنوان سندروم «کورچهرهگی» یا چیزی مشابه این عنوان میکنن. ضمن اینکه برادر بنده هم با این موضوع دست به گریبانه و بر اساس نوع کار و شغلی که داره این موضوع خیلی آزارش میده.
ولی موضوع جایی شدت پیدا میکنه که با نگاهی به گذشته، میبینم که مرحوم پدرم هم سالهای زیادی چنین وضعیتی رو (خیلی بدتر) تجربه میکردن. ایشون هم در زمان حیات، چهرهها و اسم دانشجویانشون رو سریع از یاد میبردن و آبروریزیهایی مشابه آبروریزیهای امروز بنده رو به کرّات تجربه کردن.
به نظر شما ما در اینجا میتونیم این نتیجهی [غیرعلمی و سریع] رو بگیریم که این اصطلاحاً «کورچهرهبودن» هم ژنتیکی هست در خانواده ما و کاریش نمیشه کرد؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون
با مهر
مانا باشید و برقرار
کاملاً درست گفتید، واقعاً جالبه که حتی بوی تند و خاص بعضی عطرها میتونه توی پزشکی هم کاربرد پیدا کنه و به دکترها کمک کنه وضعیت واقعی بیمار رو بهتر بفهمن. ممنون از توضیح کامل و جذابتون، خیلی چیز جدید یاد گرفتم!
پاینده باشید
مقاله رو خوندم و بنظرم خیلی جالب بود البته چند سال پیش اخبار علمی رو که نگاه میکردم تحقیق جالبی درباره رابطه بویایی و طول عمر رو دانشمندان پیدا کردن که تقریبا از روی قدرت بویایی میشه تا حدی طول عمر افراد رو حدس زد و هر چقدر حس بویایی یک فرد قوی تر باشه احتمال عمر بیشتری داره و بالعکس البته به مقاله جذاب شما ربطی نداشت اما خوب این هم تحقیق و کشف جالبی بود به نظرم که همیشه توی خاطرم هست
سلام و عرض ادب
متن پربار و پیچیده ای بود تصورم این هست که ترجمه شده و متاسفانه ترجمه ی ساده و روانی انجام نشده یا شاید به خاطر سن و سال و آلودگی هوا و غذا و آب هست که به سختی متوجه منظور متن شدم
حالات خودآگاه بدون آگاهی یعنی چی میشه مثال بزنید
و اینکه منظور این بود که عطر ها با لایه های عمیقی از وجود ما ارتباط میگیرن که محرکهای دیگه از این ارتباط عاجزند در کل بوها محرکهای عمیق و کاربردی هستن
و اینکه میزان هوشیاری و واکنش به بوها رو چطور میشه در مورد افراد بدون هوشیاری اندازه گیری کرد
ممنون میشم پاسخ بدید
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند ضمن سپاس از همراهی شما، عارضم که برخی متون ادبیات پزشکی شاید بیشتر از این، به نثر روان فارسی توان تقریر نباشد. در خصوص خودآگاهی بدون آگاهی هم شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که نسبت به تصاویر یا صداها یا هر چیز دیگری، بلافاصله در همان لحظهی دیدن یا شنیدن، بدون اینکه خودتان متوجه بشید یه نوع آگاهی بهش پیدا میکنین که انگار قبلا این آگاهی را براش کسب کرده بودین، در حالیکه این تصویر یا صدا، برای اولین بار بود که شما با آن روبرو شده بودید.
در خصوص اندازهگیری میزان هوشیاری افرادی که در کما هستند یا دچار آسیب مغزی شدهاند، توسط روایح خوشایند و ناخوشایند هم عارضم که برای کسب آگاهی از وضعیت این بیماران در بیمارستان به مجاری بینی آنها روایح تند شیرین یا تند تلخ را نزدیک میکنند تا واکنش پاسخدهی این بیماران به روایح حتی با کوچکترین حرکت جزئی مثل تغییر بسیار ظریف ابروها یا حالت صورت و یا حتی نوع تنفس بیماران در حین بو کشیدن را بررسی میکنند تا بر اساس این میزان پاسخدهی، وضعیت آسیب مغزی بیماران را پیش آگهی پیدا کنند و مسیرهای دقیق تر و درست تر درمان را انتخاب کنند.
امید که برایتان مفید باشد...
مثل همیشه بسیار عمیق و آموزنده
ممنون جناب دکتر
بلک افغان همیشه برام یادآور یک خاطره هست. زمان جوانی و خامی (که بجز معلمی، کار اجرایی هم میکردم) یک مدیرمالی داشتیم از اهالی جنوب کشور. مرد بسیار محترمی بود و شاید تنها ایرادش این بود که گویی قصد «خودکشی» و ایضاً «دگرکُشی» با بلک افغان داشت :)
یعنی اونقدر به خودش میزد و میومد سرکار که از راهروی ساختمون(دقت فرمایید عرض کردم از راهرو، نه از درِ ورودی شرکت) گویی یک اعلام آمادهباش نانوشته برای همه ایجاد میشد. همکاران واحد غیر از مالی، درهای اتاقهاشون رو میبستن و همکاران واحد مالی هم که ناچار به تحمل این بزرگوار بودن پنجرهها رو باز میکردن و خلاصه بساطی داشتیم عجیب.
آقای مدیرعامل (که اون مقطع، قائممقام ایشون بودم) و خودش با استشمام این رایحه، به گفته خودش حملات میگرن بدی رو تجربه میکرد، وظیفه خطیر صحبت دوستانه در راستای تغییر عطر با آقای مدیرمالی رو برعهده بنده گذاشت!
یکی دوباری باهاش صحبت کردم و ازش خواستم که نزن برادر من، نزن! ... آخه بلک افغان؟ ... اونم وسط تابستون؟! ... اینهمه عطر خوب داریم.... اصلاً میزنی بزن. به من چه. ولی دیگه چرا باهاش غسل ارتماسی میگیری و میای؟!! .... اونم در یک محیط بسته.... خب اگه قصد جون همکارانت رو کردی روشهای بیدردتر و کمزجرتری هم برای این کار هست!!! و ...
ولی این بزرگوار به جای حل مسئله، متاسفانه هربار موضوع رو میبرد به سمت اینکه ما توان درک این اثر هنری رو نداریم و از این صحبتها و همچنان روی استفاده از این عطر پافشاری میکرد. یعنی طوری به این رایحه وفادار بود که کامیکازههای ژاپن در طول جنگ جهانی دوم اینطوری به وطنشون وفادار نبودن! :)))
نهایتا به دستور مدیرعامل، به بهانهای باهاش ترک همکاری محترمانه و خداحافظی کردیم که اون هم داستان جداگانهای داره و خارج از حوصله این محفل.
به عبارت دیگه «اخراج محترمانه» یک مدیر، فقط به واسطه استفاده از بلک افغان، خاطره بنده از این عطر بود :)
ولی سوالی هم دارم جناب دکتر که اگر نظرتون رو بفرمایید ممنون میشم. ضمن اینکه مطلقاً قصد «برچسبزنی» روی خود هم ندارم:
من از دوران کودکی، بویایی قوی نداشتم و هنوزم ندارم. یعنی اگه تو خونه غذا بسوزه آخرین نفری که شاید بفهمه من هستم! در مورد عطرها هم که بابت تفکیک نتها کاملاً مرخص هستم!! و فقط میتونم با دو عبارت خوب و بد یا بهتر بگم «این عطر من هست» یا «عطر من نیست» با دنیای روایح، عشقبازی کودکانه خودم رو داشته باشم. آیا ممکنه هایپوسمی مادرزادی و ژنتیکی در این موضوع نقش داشته باشه؟
ضمن اینکه مشابه این موضوع رو در تشخیص چهره و یادآوری نام افراد هم دارم که شدیدتر از هایپوسمی هست و باعث آبروریزیها شده! بارها اتفاق افتاده فردی اومده و بعد از سلام و احوالپرسی و آغاز صحبت، وقتی ازش میپرسم شما رو کجا دیدم با تعجب میگه من دانشجوی شما هستم و هر هفته باهاتون کلاس دارم!!!! در محیط دانشگاه به کرّات افراد مختلف با بنده سلام و احوالپرسی میکنن ولی من اکثرشون رو به خاطر ندارم و تزویرانه و به دروغ، بعد از معرفی خودش، ادای «آهاااااان شما فلانی هستین» رو درمیارم! درصورتیکه هنوزم نشناختمش!
شنیده بودم این رو تحت عنوان سندروم «کورچهرهگی» یا چیزی مشابه این عنوان میکنن. ضمن اینکه برادر بنده هم با این موضوع دست به گریبانه و بر اساس نوع کار و شغلی که داره این موضوع خیلی آزارش میده.
ولی موضوع جایی شدت پیدا میکنه که با نگاهی به گذشته، میبینم که مرحوم پدرم هم سالهای زیادی چنین وضعیتی رو (خیلی بدتر) تجربه میکردن. ایشون هم در زمان حیات، چهرهها و اسم دانشجویانشون رو سریع از یاد میبردن و آبروریزیهایی مشابه آبروریزیهای امروز بنده رو به کرّات تجربه کردن.
به نظر شما ما در اینجا میتونیم این نتیجهی [غیرعلمی و سریع] رو بگیریم که این اصطلاحاً «کورچهرهبودن» هم ژنتیکی هست در خانواده ما و کاریش نمیشه کرد؟
پیشاپیش ممنون از پاسختون
با مهر
مانا باشید و برقرار
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند از همراهی و عنایت شما کمال سپاس دارم. بله هایپوسمی میتواند ژنتیکی (نقص ژنهای مترجم بویایی) و یا پاتوژنیک (آسیبهایی که توسط اجرام میکروبی بوجود میآیند) و یا آسیبهای ضربات جسم سخت به قشر مغز باشد. متأسفانه با توجه به بسیار حساس بودن سلولهای عصبی برای ترجمهی بویایی و چشایی و یا بینایی و لامسه، اگر آسیب شدیدی بهشون وارد بشه دیگه قابلیت ترمیم این سلولها سخت و زمان بر خواهد بود.
در خصوص مورد بعدی یعنی کوری چهرهای هم عارضم سندرم عدم تشخیص چهره که با نام پروسوپانوزیا (Prosopagnosia) یا نابینایی چهره نیز شناخته میشود، یک اختلال عصبی است که فرد در تشخیص چهرههای آشنا، از جمله چهره خود، دچار مشکل میشود. این اختلال میتواند شامل چهرههای افراد کاملا شناخته شده، حتی اعضای خانواده باشد. در عین حال، سایر تواناییهای شناختی فرد مانند تشخیص اشیاء، گفتار و هوش، ممکن است سالم باقی بمانند. این مورد هم میتونه ژنتیکی (نقص در ژنهای ترجمهی فضایی) یا مادرزادی (آسیب در زمان جنینی به قسمتی از مغز که مسئول ترجمهی فضایی است) و یا اکتسابی (حوادثی که باعث ضربات شدید به جمجمه و مغز یا نخاع میشود) باشد که این مورد هم متاسفانه اگر ژنتیکی یا مادرزادی باشد، قابلیت درمان یا بازگشت به حالت عادی ندارد و اگر اکتسابی باشد شاید ترمیم یابد و دوباره بصورت آهسته گستر به حالت عادی در تشخیص چهرهها، بازگشت کند. متأسفانه هیچ داروی خاصی یا مسیر درمان بالینی یا حتی فرآیند جراحی برای این مورد وجود ندارد.
اما در آینده جراحیهای مولکولی به کمک بسیاری از این قبیل اختلالات خواهد آمد.
بهترین ها برای شما...
کاملاً درست گفتید، واقعاً جالبه که حتی بوی تند و خاص بعضی عطرها میتونه توی پزشکی هم کاربرد پیدا کنه و به دکترها کمک کنه وضعیت واقعی بیمار رو بهتر بفهمن. ممنون از توضیح کامل و جذابتون، خیلی چیز جدید یاد گرفتم!
پاینده باشید
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند از همراهی و عنایت شما سپاسگزارم و خوشحالم مطالبی که به اشتراک میگذارم برای شما نیز مورد پسند بود.
بهترین ها برای شما...
مقاله رو خوندم و بنظرم خیلی جالب بود البته چند سال پیش اخبار علمی رو که نگاه میکردم تحقیق جالبی درباره رابطه بویایی و طول عمر رو دانشمندان پیدا کردن که تقریبا از روی قدرت بویایی میشه تا حدی طول عمر افراد رو حدس زد و هر چقدر حس بویایی یک فرد قوی تر باشه احتمال عمر بیشتری داره و بالعکس البته به مقاله جذاب شما ربطی نداشت اما خوب این هم تحقیق و کشف جالبی بود به نظرم که همیشه توی خاطرم هست
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند از همراهی و عنایت شما سپاسگزارم. بله بویایی با نزدیکی مرگ انسانهای کهنسال ارتباط نزدیکی دارد چراکه انسانهای کهنسال معمولاً در نزدیکی مرگ، دچار هایپوسمی یا آنوسمی میشوند و این میتواند از نشانههای مرگ باشد.
اما یک آزمایش ژنتیکی از نوع سیتوژنتیک و ژنتیک مولکولی هست که با اندازهگیری پایانهی فیزیکی کروموزومهای انسان، میتوان زمان دقیق مرگ طبیعی اش در اون بدن یا سیستم بیولوژیکی که در حال آزمایش است را، پی برد. بعبارتی ما میتوانیم با آزمایش ژنتیک از انتهای کروموزومهای انسانها که بهش تلومر میگویند، زمان دقیق مرگ طبیعی را تعیین کنیم، مشروط بر اینکه شخص مورد آزمایش اگر بهش اطلاع بدیم که ۳۸ سالو ۹ ماهو ۱۷ روز بعد فوت خواهد کرد با همین شرایط بیولوژیک بدنش باقی بماند، یعنی طی این زمان دچار بیماری های خاص یا حوادث غیرمترقبه در زندگی نشود. چراکه در هر لحظه از زندگی ما که زمان در حال گذر است، ذره ذره از انتهای کروموزومهای انسانها کاسته میشود که همین امر باعث کاهش فعالیت همانندسازی مولکول DNA برای تمامی سلولها و متعاقب آن برای تمامی بافتها میشود و دقیقاً همین باعث میشود تا ما پیر شویم؛ پوستمان چروک شود، چهره ی جوان و شادابمان چروکیده شود، توان جوانی یا شور جوانی را نداشته باشیم.... چراکه با کاهش همانندسازی مولکول DNA، میزان سنتز پروتئین در تمام سلولها و بافتهای بدن ما کاهش مییابد. و اینجاست که معنای مولکول زیستی یا پلیمر زیستی به نام پروتئین را درک میکنیم که به معنای لغوی در زبان یونانی باستانی: مقام اول، قهرمان، نابترین، برترین.
و چون ۵۰ درصد از حجم تمام سلولهای تمام موجودات زنده را این مولکول زیستی اشباع کرده است، برای همین این واژه یعنی پروتئین را برایش نامگذاری کردهاند.
هیچ موجود زنده ای بدون پروتئین، قادر به ادامه ی حیات نخواهد بود...
بهترین ها برای شما بانوی محترم...
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند ضمن سپاس از همراهی شما، عارضم که برخی متون ادبیات پزشکی شاید بیشتر از این، به نثر روان فارسی توان تقریر نباشد. در خصوص خودآگاهی بدون آگاهی هم شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که نسبت به تصاویر یا صداها یا هر چیز دیگری، بلافاصله در همان لحظهی دیدن یا شنیدن، بدون اینکه خودتان متوجه بشید یه نوع آگاهی بهش پیدا میکنین که انگار قبلا این آگاهی را براش کسب کرده بودین، در حالیکه این تصویر یا صدا، برای اولین بار بود که شما با آن روبرو شده بودید.
در خصوص اندازهگیری میزان هوشیاری افرادی که در کما هستند یا دچار آسیب مغزی شدهاند، توسط روایح خوشایند و ناخوشایند هم عارضم که برای کسب آگاهی از وضعیت این بیماران در بیمارستان به مجاری بینی آنها روایح تند شیرین یا تند تلخ را نزدیک میکنند تا واکنش پاسخدهی این بیماران به روایح حتی با کوچکترین حرکت جزئی مثل تغییر بسیار ظریف ابروها یا حالت صورت و یا حتی نوع تنفس بیماران در حین بو کشیدن را بررسی میکنند تا بر اساس این میزان پاسخدهی، وضعیت آسیب مغزی بیماران را پیش آگهی پیدا کنند و مسیرهای دقیق تر و درست تر درمان را انتخاب کنند.
امید که برایتان مفید باشد...
خیلی ممنون از وقتیکه گذاشتید 🙏🏻