چندشب پیش مهمان منزل برادرم یا باجناغم یا خواهرخانمم(!) بودیم. عجب ملغمهای شد!
راستش از خدا پنهون نیست، از شما چه پنهون، چون در زندگی تحمل موجودی به نام «باجناغ» رو نداشته و ندارم، چندسال پس از ازدواجِ خودم، یقۀ برادر کوچکم رو گرفتم و ایضاً همسر گرامی هم یقۀ خواهر کوچکترشون رو؛ و هردوتا رو به زور پسگردنی به عقد هم درآوردیم تا دو عنصر «باجناغ» و «جاری» از زندگیمون حذف بشه که الحمدلله همینطور هم شد :)))
اینجانب با برادر کوچکم شباهتهای بسیار زیادی داریم. دقیقاً مثل سیبی که از وسط نصف کرده باشن. بطور مثال بنده همونطور که بارها عرض کردم هرگز پول به دکانت نداده و نخواهم داد و ترجیح میدم اسانس بگیرم. اما برادرم مبتلا به بیماری «جمعآوری کلکسیون دکانت» بوده، طوری که پزشکان هم ایشون رو جواب کردن! خلاصه شباهتمون در این موضوع کمی نگرانکننده شده!!
تا الان دهها شیشه دکانت خریده (فقط هم از عط.ر..آ.م.ی.ن سفارش میده) و همچنان منتظره به عطر امضای خودش برسه تا بره شیشه اصلی رو بگیره! که بر اساس سالها تجربه و مشاهدات علمی استاد عزیزمون جناب دکتر «بری شوارتز» در بحث «دشواری انتخاب در زمان تعدد گزینهها» یقین دارم این امر هیچگاه محقق نخواهد شد.
بنده هم بر اساس اینکه اهل مهمونی رفتن نیستم و بر اساس مدل رفتاریم از اون گروه جونورهایی هستم که اگه به زور اردنگی ببرنم مهمونی، یک گوشه میشینم و حرف نمیزنم، دنبال بهانه بودم برای دررفتن از اونجا(!) که ناگهان برادرم با 12 شیشه دکانت از اتاق اومد بیرون! شیشهها رو گذاشت جلوم (میدونست فقط اینطوری میتونه منو نگه داره تا در نرم!) و طبیعتاً بنده هم تمام 5 ساعت زمانی که اونجا بودیم رو با دکانتها سرگرم بودم.
و اما بازیگران این قسمت از برنامه ما بدون ترتیب الفبا:
تام فورد توسکان لدر / تام فورد فا...فابولوس / مانسرا رد توباکو /شیخ 77 / کرید اونتوس / کارولینا هررا 212 / د مارلی پگاسوس /آنجلز شیر / به همراه سه مدل بنتلی که همون ابتدا بنتلیها رو گذاشتم کنار (نمیدونم چرا هیچوقت به عطرهایی که نام خودرو یا شخص خاصی روشون هست حسّ خوبی نداشته و ندارم)
یک مدل عطر دیگه هم بود که هرچی زور زدم اسمش یادم نیومد. اونقدرها هم برام مهم نبود که زنگ بزنم و بپرسم.
و اما بعد از 5 ساعت تحقیق و مطالعه و بررسی 9 مدل عطر اصلی، میریم برای امتیازدادن. نفسها حبس.
شروع میکنیم... سههههههههه ....... دوووووووووو ......... یک!
نمره همگی:
صفرررررررر !!!
میاننوشت:
دقیقاً انتظارتون چی بود از بنده؟ اینهمه در صفحات مختلف از «کوربویی» خودم توضیح دادم که قادر به درک روایح جدید نیستم. خب طبیعتاً قادر به نمرهدادن هم نیستم. باورکنین از اینکه نمیتونم با هیچ عطر جدیدی رابطه عاطفی(!) برقرار کنم، خودم بیشتر از هرکسی ناراحتم. امیدوارم قدر این نعمت رو در خودتون بدونین عزیزان.
اسم رابطه عاطفی اومد! اوخ جون! بساط منبر و روضه ما هم برپا شد. پس:
به نام خدا. شروع میکنیم.
در یک رابطه عاطفی با هدف بلندمدت(مثل ازدواج) میشه از یک مدل بسیار ساده چهار بخشی استفاده کرد:
1) دیدار اولیه (خب طبیعتا دختر و پسر باید اول هم رو ببینن دیگه. نیاز به توضیح نداره)
2) درگیر شدن: این قسمت، همون جاییست که هریک از طرفین، احساس میکنه بخشی از اندام آسمون جرررررررررر خورده و فقط طرف مقابل زرت افتاده زمین! معمولا رفتار غالب در این بخش تماسهای طولانی و مکرر هست (قدیم تلفن بود و الان .... بگذریم!) و مخصوصا اون جمله معروف: اول تو قطع کن........نه نه اول تو......... نه اول تو ......... اول تو ....... جای کریم (فیلم سنپطرزبورگ) خالی :))))
3) زندگی مشترک: خب طبیعتاً میرن زیر یک سقف و زندگی میکنن. اینم نیاز به توضیح نداره.
4) فرسایش: در اکثر روابط بلندمدت، بعد از چندسال، این رابطه کموبیش دچار «فرسایش» میشه که کاملاً هم طبیعی هست و در اینجا 2 حالت پیش رو خواهد بود:
الف) ترمیم: تلاش طرفین به همراه کمکگرفتن از روشهای زوجدرمانی و مشاوره و موارد دیگر
ب) طلاق و جدایی: عدم تلاش طرفین در راستای ترمیم که خب گویا از مورد الف، هم راحتتره و هم .... بگذریم!
ارتباط با عطر و روایح رو میشه از یک نگاه، مشابه ارتباط عاطفی دید.
همه ما روایح مختلف رو تجربه میکنیم(مرحله یک یعنی دیدار اولیه) و خوشمون نمیاد (مثل داستان بنده و اون شیشههای دکانت و ایضاً تمام روایح جدید)
در مرحله بعد، یکی دوتا از عطرهایی که تجربه کردیم ذهنمون رو به خودش درگیر میکنه(مرحله 2 درگیر شدن)
و نهایتا یک عطر هم میشه عطر امضاء و باهاش زندگی میکنیم و شدیداً بهش وابسته میشیم(زندگی مشترک) که البته ممکنه بیش از یک عطر تبدیل به عطر امضاء بشه!!! که بهرحال ....عه.... چی بگم.... خب گفته شده تا 4 تاش حلاله دیگه!
در حوزه عطر و روایح معمولا مرحله 4 کمتر پیش میاد که مورد صحبت ما نیست.
تمام تلاش شخصی خودم در روایح جدید، رسیدن به مرحله دوم(درگیر شدن) بوده که هیچگاه محقق نشد. یادآوری میکنم این موضوع صرفاً در مورد روایح جدید هست.
در موارد بالا، هیچکدوم از عطرها کمترین انگیزهای در اینجانب ایجاد نکرد که اگه دفعه بعد ببینمشون جواب سلامشون رو بدم! (البته شیشه شیخ 77 خالی شده بود و چیز زیادی دستگیرم نشد ولی شخصاً شیخ 70 رو بیشتر دوست دارم)
آنجلز شیر اصلی در برابر آنجلز شیر دستساز خودم مطلقاً حرفی برای گفتن نداشت! هرچند رایحه خاص و خوشبویی داره، اما «عطر من» نیست.
اونتوس هم همونطور که انتظار داشتم(مثل مولکول 02) تفاوتی با رایحه آب معدنی پیدا نکردم! حداقل اگر بوی آب شیر میداد میشد کمی دلمون به بوی کلر خوش باشه (امان از کوربویی. امان)
تنها عطری که روی دستم بیشتر از همه تونستم باهاش ارتباط بگیرم، پگاسوس بود. نمیدونم چرا. ولی از دید کُلنگر، تونستم چند کلمهای باهاش صحبت کنم ولی به مرحله دوم رابطه عاطفی (درگیرشدن) نرسید. ولی از حق نگذریم، واقعاً عطر خوبی بود. خوش به حال عزیزانی که باهاش عشقبازی میکنن.
موقع برگشت بود. نگاهی به شیشه همراه عطرم کردم. ایوسن لورن تاکسیدو. تاکسیدویی که به پیشنهاد دکتر اسعدی عزیز، خیلی دنبال نسخه قدیم الحمبرا د تاکس بودم و متاسفانه امروز نایاب شده و فقط مدل جدید (وینسام) موجوده و بالاجبار به یکی از سایتهای سازنده عطر، سفارش دستساز دادم برای آشنایی با رایحه و نسبتاً راضیم.
کمی به خودم زدم. کورسویی از امید در من پدیدار گشت. یعنی تونستم به مرحله دوم رابطه عاطفی با یک عطر جدید برسم؟
الان بعد از گذشت چند شب، دوباره روی مچ دستم زدم
الان درحال زمزمه هستیم:
اون میگه اول تو... من میگم اول تو.... :)))
یه حسّ پنهان درونی بهم میگه بالاخره همین روزا مجبور میشی به همه بروبچههای عطرافشان شیرینی بدی. چون موفق به ایجاد ارتباط با یک عطر جدید شدی(صدای دست و سوت و هورااااااا)
خداوند عاقبت همهمون رو بخیر کنه
شب خوش
پ.ن: عنوان متن برگرفته از کمدی معروف جناب ابوالحسن داوودی در دهه 70 شمسی بود(نان.عشق.موتور1000) که در زمان خودش خیلی سروصدا کرد. ولی هرکار کردم موتور 1000 رو نتونستم توی متن جا بدم!
درود برشما شما جناب متین راد...
قلم بسیار زیبایی دارید...
بنده از مطالعه متن های شما بسیار لذت میبرم...
با احترام و عرض ادب
ضمن سپاس از اهدای تجربیات ارزشمندتان برای این محفل، امیدوارم همواره سلامت و شادمان در کنار خانواده ی محترم زندگی کنید دوست فرهیخته.
حقیقتا لذت بردم از قلم شما دوست گرامی،بسیار خواندنی و مجذوب کننده کلمات را به تحریر در می اورید...با توجه به اینکه شیخ ۷۰ مورد پسند شماست و پگاسوس در میان عطر هایی که نام بردید کمی نظرتون رو جلب کرده، با استنباط شخصی که از سلیقه شما بزرگوار دستگیرم شد موارد زیر را پیشنهاد می دم تست داشته باشید:
#پارفومز د مارلی لیتون اکسکلوسیف Layton Exclusif
#جو مالون وتیور اند گلدن وانیلا Vetiver & Golden Vanilla
#والنتینو اومو بورن این روما اینتنس Valentino Uomo Born In Roma Intense
کار های جذاب و شایسته ای هستند، اما در لیست پسندیده های بنده این موارد رو مشاهده نمی کنید که دلیلی جز سلیقه ی شخصی ندارد و چیزی از ارزش های این آثار کم نمی شود. به عنوان مثال از عطر هایی که اسم بردید توسکان لدر و فابولوس از همان ابتدا بی چون و چرا به همراه همیشگی روح و جسم من بدل گشتند لیک برای شما چنگی به دل نزدند... امید که مورد پسند واقع شوند
درود برشما شما جناب متین راد...
قلم بسیار زیبایی دارید...
بنده از مطالعه متن های شما بسیار لذت میبرم...
درود بر همسلیقۀ بزرگوار خودم در دنیای روایح، Telecaster عزیز
نظر لطف شماست. شرمنده میفرمایید.
جسارتاً اجازه میخوام جملهتون رو کمی اصلاح کرده تا به واقعیت نزدیکتر بشه:
دوران جوانی که حال و حوصلهای بود، قلم «نسبتاً خوبی» داشتم (فعل ماضی هست قربان: داشتم) و امروز دیگه اثری از اون باقی نمونده.
لطف عالی مستدام
با احترام و عرض ادب
ضمن سپاس از اهدای تجربیات ارزشمندتان برای این محفل، امیدوارم همواره سلامت و شادمان در کنار خانواده ی محترم زندگی کنید دوست فرهیخته.
عرض ادب و احترام، همراه با خضوع، خشوع و فروتنی به پیشگاه استاد بزرگوار
سپاسگزارم از نظر لطف شما
همین که قابل میدونید و مطالعه میفرمایید، افتخار بزرگی برای بنده هست.
مانا باشید
حقیقتا لذت بردم از قلم شما دوست گرامی،بسیار خواندنی و مجذوب کننده کلمات را به تحریر در می اورید...با توجه به اینکه شیخ ۷۰ مورد پسند شماست و پگاسوس در میان عطر هایی که نام بردید کمی نظرتون رو جلب کرده، با استنباط شخصی که از سلیقه شما بزرگوار دستگیرم شد موارد زیر را پیشنهاد می دم تست داشته باشید:
#پارفومز د مارلی لیتون اکسکلوسیف Layton Exclusif
#جو مالون وتیور اند گلدن وانیلا Vetiver & Golden Vanilla
#والنتینو اومو بورن این روما اینتنس Valentino Uomo Born In Roma Intense
کار های جذاب و شایسته ای هستند، اما در لیست پسندیده های بنده این موارد رو مشاهده نمی کنید که دلیلی جز سلیقه ی شخصی ندارد و چیزی از ارزش های این آثار کم نمی شود. به عنوان مثال از عطر هایی که اسم بردید توسکان لدر و فابولوس از همان ابتدا بی چون و چرا به همراه همیشگی روح و جسم من بدل گشتند لیک برای شما چنگی به دل نزدند... امید که مورد پسند واقع شوند
بزرگوارید Helios عزیز. نظر لطف شماست.
اکسکلوسیف.... چقدر آشنا!!!! ... اکسکلوسیف.... آره خودشه! عطر نهم که اسمش رو فراموش کرده بودم.
مرررررررسی :)))
ممنون از معرفی عطرها. بدون شک، باید کارهای ارزشمندی باشن. ولی یک موضوع هم هست:
دوران جوانی، در پروژهای کار میکردیم که اطرافش تپههایی بود پر از آثار باستانی. میگفتن یه بنده خدایی بطور اتفاقی، کوزهای پیدا کرده بوده از جنس سفال، که روش تکههای طلا و چند سنگ قیمتی کار شده بوده. بنده خدا کوزه رو میشکنه و اون چند تیکه طلا و سنگ قیمتی رو برمیداره و میره شهر 500هزار تومن میفروشه! درصورتیکه کلیّت اون کوزه در همون زمان بالای 500 میلیون تومن ارزش داشت (همه اینها شنیدههای من از اهالی روستا بود)
دنیای عطر هم به نظر مشابه همین اتفاقه. به نظر میرسه اکثر افراد، دنبال چند تیکه طلا و سنگ قیمتی باشن و اون کوزه ارزشمند رو بشکنن(یعنی ارزش واقعی یک کار ارزشمند رو درک نمیکنن) و عده کمتری ارزش واقعی اون کوزه رو درک میکنن.
بنده هم در حوزه عطر جزو دسته سوم هستم البته! نه ارزش کوزه رو میفهمم و نه حتی ارزش تکههای طلا رو! از کنار کوزه رد میشم و میرم!!! یعنی اینقدر کارم درسته! :)))
ولی حتما به اخوی اعلام میکنم توی 10 -12 تا سفارش بعدیش اون دوتای دیگه رو هم بذاره. اکسکلوسیف رو هم سری بعد که برم خونهشون، با دقت بیشتری روش کار میکنم. البته همین پگاسوس هم که عرض کردم در اون لحظه خوشم اومد، همین الان اگه دو رایحه جلوم بذارن و بگن پگاسوس کدومشونه، یادم نمیاد!!! :)))
بازهم ممنون
مانا باشید و برقرار
با درود و احترام خدمت شما،
احساس می کنم شما متولد اواخر دهه 40 یا اوایل 50 باشین که با توجه به متوقف شدن خط تولید عطرهای دهه 60 تا 80 میلادی که مورد ذائقه بازه سنی شما بودن، در حال حاضر نمی تونین با عطرهایی که مطابق طبع نسل جوان تولید می شن ارتباط برقرار کنین، یه جورایی در نوستالژی قدیم گیر افتادین و لذت نوستالژی قدیم رو با حس جدید نمی خواین مبادله کنین. درست مثل خودم که در 40 سالگی هنوز مجردم و حاضر به تغییر شرایط نیستم و با تست بیش از 200 عطر، امضا هم ندارم.
و اما در مورد روایحی که معرفی کردین روی تام فورد فبیولس غیرت دارم!! آنجلز شیر هم که عشقه و تاکسیدو رو هم دوست دارم، در این سه مورد تجدید نظر کنین امیدوارم عطر امضاتون رو پیدا کنین.
برقرار باشید و پیروز
با درود و احترام خدمت شما،
احساس می کنم شما متولد اواخر دهه 40 یا اوایل 50 باشین که با توجه به متوقف شدن خط تولید عطرهای دهه 60 تا 80 میلادی که مورد ذائقه بازه سنی شما بودن، در حال حاضر نمی تونین با عطرهایی که مطابق طبع نسل جوان تولید می شن ارتباط برقرار کنین، یه جورایی در نوستالژی قدیم گیر افتادین و لذت نوستالژی قدیم رو با حس جدید نمی خواین مبادله کنین. درست مثل خودم که در 40 سالگی هنوز مجردم و حاضر به تغییر شرایط نیستم و با تست بیش از 200 عطر، امضا هم ندارم.
و اما در مورد روایحی که معرفی کردین روی تام فورد فبیولس غیرت دارم!! آنجلز شیر هم که عشقه و تاکسیدو رو هم دوست دارم، در این سه مورد تجدید نظر کنین امیدوارم عطر امضاتون رو پیدا کنین.
برقرار باشید و پیروز
درود بر SAM عزیز
حدستون در مورد سن و سال بنده تقریباً درسته :)
اینکه فرمودین «لذت نوستالژی قدیم رو با حس جدید نمی خواین مبادله کنین» تا حد زیادی درسته. اما نه در مورد عطر! :)
ببینید. بنده همچنان لذت طعم بستنی سنّتی رو با هیچیک از بستنیهای جدید عوض نمیکنم. همونطور که لذت طعم غذاهای سنتی رو با فستفودها نمیتونم عوض کنم. حالا این به چه معناست؟
به این معنا که طعم بستنیهای جدید رو میفهمم. طعم فستفودهای امروزی رو بخوبی متوجه میشم. اما همون «لذت نوستالژی» در این موارد باعث میشه باهاشون ارتباط برقرار نکنم. اما در مورد عطر، متاسفانه موضوع فرق میکنه.
نمره صفر بنده الزاماً نمره به رایحه نبود(وگرنه در این حالت، باید بین 1 تا 10 نمره میدادم) نمره صفر یعنی اینکه سیستم بویایی بنده قادر به درک روایح جدید نیست. در بخش پرسش و پاسخ در قسمت «حافظه بویایی، علم ژنتیک و ...» در موردش مفصل توضیح دادم.
اینکه شنل اگوئیست پلاتینیوم رو میزنم و همه اطرافیان بهبه چهچه میکنن و خودم تنها چیزی که ازش دریافت میکنم کمی بوی نفت هست!!
اینکه اونتوس و مولکول 02 رو اصلاً نمیتونم بین بود و نبودشون تفاوتی حس کنم!
همونطور که توسکان لدر و فابیولس!
(همه مواردی که عرض کردم از دکانت نسخه اصلی بود)
پس بحث در مورد «عدم علاقه» نیست، بلکه «عدم توانایی» هست.
شاید به جرات بتونم بگم تنها عطری که (در کمال تعجب) تا حد زیادی تونستم بفهمم و درک کنم «آنجلز شیر» بوده که از رایحهش خوشم میاد، اما برای سن و سال خودم، مناسب پوشیدن و رفتن به سرکار نمیدونم. یه حسّی بهم میگه آنجلزشیر عطر خلوت و تنهایی خودته که هرازگاهی باهاش حال کنی و «حال خودت» باهاش خوب بشه و نه بیشتر.
تاکسیدو هم فعلا درحال مذاکره هستیم برای «درگیرشدن» البته به زور لگد!
هرچند عطر امضاء خودم مشخصه و دغدغه پیداکردن رایحه و امضای جدید رو ندارم. بیشتر بازی با روایح رو به چشم نوعی سرگرمی میبینم. :)
دیگه امکانات نیست برادر! (ای بابا. این عبارت که مال قدیما بود)
بهتره اینطور بگم الان امکانات تفریح و سرگرمی به وفور هست، اما مناسب سن و سال ما نیست :)))
و اما در مورد واژه «تغییر» که بهش اشاره فرمودین چون دارای بار معنایی سنگینی هست با اجازهتون یه منبر کوچیک برم و قول میدم زود بیام پایین :)
مقاومت در برابر «تغییر» از دیرباز تا به امروز وجود داشته. به بحث علمی موضوع کاری ندارم که علتش چی بوده و مغز ما در طی فرایند تکامل، به چه دلایلی دنبال «حفظ وضعیت موجود» بوده و اینها...
در بحث تاریخی به وضوح میتونیم پدربزرگان و مادربزرگان خودمون رو ببینیم که با ورود دوچرخه به کشور، تا مدتها با ذکر نام خدا از کنارش رد میشدن چون اعتقاد داشتن دوچرخه «مَرکَب اجنه و شیاطین» هست. همونطور که مقاومت در برابر تغییر رو در دوران امیرکبیر و جریان واکسن (اگر اشتباه نکنم آبله) خوندیم و شنیدیم که کار به جریمه کشید، اما خیلی از مردم حاضر بودن فرش زیرپا رو بفروشن و جریمه 5 تومنی رو بدن اما با واکسن آبله، اجنه و شیاطین وارد بدن فرزندشون نشه.
خلاصه اینکه «تغییر» یکی از سختترین کارها برای ما هست که معمولاً دربرابرش مقاومت میکنیم. مخصوصاً اگه قرار به تغییر در «باورها» باشه.
در زمان تدریس بعضی از سرفصلها که قراره مقداری واژه با فرغون در مغز مخاطب ریخته بشه!(مثل دروس عمومی) مقاومت خاصی رو شاهد نیستیم و دانشجویان، مشغول نتبرداری و نوشتن جزوه هستن.
اما بعضی از سرفصلها مثل مباحث حل مسئله، شکاف نسلها، خطاهای شناختی در تصمیمگیری و ... چون «باور چندین ساله» شخص به چالش کشیده میشه، معمولاً با مقاومت ناخواسته و درونی مخاطب مواجه خواهیم بود و بر همین اساس، کلاسهای اشاره شده فوق، معمولاً پر از تنشهای ناشی از مقاومت ذهنی هست. طوریکه همکارانم که تدریس دروس عمومی[و راحت] رو انجام میدن معمولاً در زمان استراحت بین کلاسها، بهم میگن خدا صبرت بده! اینم حوزه تدریس بود رفتی انتخاب کردی؟!
البته به نظرم درست میگن. ولی خب به دلایلی، دغدغه «آگاهی» جوانان کشورم برام بیشتر از دغدغه «نان» دارای وزن هست[با کمال تاسف، اینی که عرض کردم «شعار» نبود!] وگرنه خیلی راحت میتونستم وارد تدریس حوزههایی بشم که هم «پول» بیشتری توش بود و هم اینکه مخاطب اگر چیزی یاد میگرفت یا نمیگرفت، تفاوت خاصی برای مدرّس نمیکرد.
در حوزه رفتارشناسی مبتنی بر مدل DISC هم افراد دارای رفتار S بالا که مخفف عبارت Steadiness (ثبات) هست بیشترین مقاومت رو در برابر «تغییر» دارن. مثلا همچنان ویندوزشون 7 هست، موبایلشون قدیمیه، مدل موهاشون 30 ساله که تغییر نکرده، با اسبابکشی و جابجایی کلاً مشکل دارن(استرس زیادی رو متحمّل میشن) در یک محیط کاری سالهای زیادی دوام میارن و ...
با مهر
سهیل