سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
عطرهای شمایلی و تکجنسیتی رایحههای جدید تروساردی را از یکدیگر متمایز میکنند: طیفی از عطرها که میخواهند جو بینظیر خیابانهای میلان را مجدد برایمان مرور کنند. همچنانکه رایحهٔ «ای ویکولی ویا فیوری چیری» منتشر میشود، رایحه رازیانه، هل و لیمو بُعد هنرمندانه محلهٔ برِرا را تقدیس میکند. رایحهٔ قدرتمند نعناع هندی و فلفل سیاه تمام شخصیت خلاق این عطر را برملا میکند و نُتهای پایه وانیل و لیکور را در خود جای میدهد. بطری شیشهای جلادارش دارای سایهرنگ کبود تیره و درپوش فلزی طلایی تندیسی است که دقیقاً نسخهٔ مینیاتوری سر «لوریرو» ایتالیایی (گریهوند تروساردی) را نشان میدهد.
برند | تروساردی |
عطار | پیر کنستانتین گراس |
سال عرضه | 2020 |
گروه بویایی | شرقی ادویه ای |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | لیمو ترش، هل ، بادیان ختایی |
اسانس میانی | نعناع هندی ، لامی ، فلفل ، گل جعفری |
اسانس پایه | وانیل ، نوشیدنی تقطیری |
خدا میدونه چی به روز عطرها میاد..
دیشب داشتم به آیدین فکر میکردم؛ با خودم گفتم چقدر صفر دو آیدینه!
جابر ازش پرسید تو دنبال چی میگردی؟ گفت دنبال خودم...
بعدش گفتم ای کاش یه جمله عاشقانه واسهی صفر دو مینوشتم که حق مطلب ادا بشه. 'من کویر بودم وَ بوسههای تو سراب'...
....................
رفتم کوچهی ویا فیوری؛ در یه خونه باز شد. خونهی مادربزرگه! پشت دیوار، جریانِ جوی آب و دیوار سنگیِ مرطوب و سبزههای خیس خورده...
یه میز کنار پنجره، سرتاسر اش پارچهی سفید پهن کرده بود و روش مرزه و ترخون خشک میکرد.. منم میرفتم میخوردمشون. بعد میرفتم توی اتاق، یه قوطی چایی خالی داشتم و سه تا سکه.. سکههارو میانداختم تو قوطی، با یه کاغذ کادوی پلاستیکیِ زرد کادوش میکردم.. دستِ راستم میگرفتش و میدادش به دست چپم.. بازش میکردم و دوباره از اول.. تا شب ده بار اینکارو تکرار میکردم و هر بار برای باز کردن کاغذ کادو ذوق میکردم! بار یازدهم؛ با دستِ راستم دادمش به دست چپم، یکی مچمو گرفت و منو از خونه پرت کرد بیرون!
پاشدم رفتم سه پاف روی لباسم اسپریاش کردم و بهش گفتم منو از خونه مامانبزرگم انداختی بیرون حالا بمون تو همون چهاردیواریِ تار و پود این لباس حالت جا بیاد!
گفت اعتراف کنم آزادم میکنی؟
گفتم بازجو نیستم که اعتراف ازت بگیرم، برام قصه بگو!
....................
لئوبلیو رو یادت هست؟ گفته بودی دل نازکه اما من با او مهربان نبودم!
تنِ مشکبوی اش لابه لای گِل میرقصید و قند در دلم آب میکرد.. رفتم جلو؛ بوی لاک الکل و ریزدانههای فلفل میآمد..
من باز یاد آیدین افتادم..سرمه بوی لاک الکل و چوب میداد و آیدین آن رایحه را دوست داشت...
رفتم جلوتر، در آغوش کشیدمش و اسیدِ دستانم را به وجود او ریختم! آنقدر به خودم فشارش دادم که استخوانهایش به صدا درآمدند و اشک از چشمانش سرازیر شد.. از میانِ دو کتفاش بوی هل آمد و من آن قطرات اشک را نوشیدم وُ نوشیدم..چشمانم بسته بود و با زبانم وانیل را مزه مزه میکردم!
بازشان کردم و او دیگر نبود! اما بر مچ دست چپام دو گلبرگِ یاس من را تماشا میکردند...
....................
- حالا آزادم میکنی؟
میخوام ولی قفل این در باز نمیشه!
- چقدر باید اینجا بمونم؟
هفت هشت ساعت بیدار باش، بعدش تا فردا بخواب..از خواب که پاشی دیگه اینجا نیستی ولی من قصهاتو با خودم مرور خواهم کرد...
*سمفونی مردگان، عباس معروفی