گنیمید که توسط کوئنتین بیش (عطرساز مشهور) ساخته شده است، یکبار دیگر از نتهای جیریـچرمی استفاده میکند که B683 را به یک محصول کلاسیک زیبا تبدیل کرده بود. اما این بار، هنرمندان ما خودشان را از چارچوبهای سنتی رها کردهاند تا ما را به جایی متفاوت ببرند ـــ بهسوی ظرافتی سیال و از جنس آلومینیوم. نتهای چرمی این عطر پس از تماس با رایحه بنفشه، سبکی و لطافت خاصی پیدا میکنند. بوی نارنگی ماندارین هم سرزندگی ناب و سویههای اسیدی خودش را به این عطر اضافه میکند تا از همان ابتدا، لحن و اثرگذاری خاصی داشته باشد. اما در مقابل این نت، نت گل جاوید را داریم که مثل یک عنصر متضاد اما موازنهساز عمل میکند و هارمونی عطر را با خلق حالتی دوگانه به اوج میرساند ــ عطری که گاهی حالت معدنی و گاهی حالتی شور پیدا میکند. تمام این آمیزه جذاب براساس بازی کردن با تضادها و تقابلها خلق میشود.
نوع عطر | ادو پرفیوم |
برند | مارک آنتونی بارووا |
عطار | کوئنتین بیش |
سال عرضه | 2019 |
گروه بویایی | چوبی ادویه ای |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | نارنگی ماندارین، برگ بنفشه ، جیر ، زعفران ، گل اوسمانتوس ، گل جاوید، چوب آکیگالا، روایح معدنی |
امروز، من با گنیمیدِ عصیانگر به طرز عجیبی به یاد او افتادم.. دیوانهای که در خاطرهی کوتاه و دور کودکی ام گُم شده بود.. انگار باز بچه شوم و او دستش را از افشانه به بیرون بکشد و مرا به قعرِ زمین و آزمایشگاهِ کمیکالش ببرد.. جایی با در و دیوار و میز و صندلی های تماما فلزی.. مِیل و عطشی بسیار گریبانم را بگیرد برای کشف کانی ها و ترکیبات شیمیایی و ترسیده از تماشای جنینی تازه شکل گرفته، در ظرفی که حاوی الکل است..!
جلوهای خمیرگون و شیره ایِ شیرین از زعفران و اسمنتوس. شکلی میوهای تخمیری که آمیخته شده با سویه های هربال/ دودی/ کثیف/حیوانی.. برای خیلی ها میتونه تداعی گر عرقِ بدن باشه و ناخوشایند.. در فضای بسیار فلزی و سنگی.. گس و نمکی مثل زاج، آکواتیک/ نیمه الکلی.. تراشه های بسیار خیره کننده ای داره مثل کات کبود! یک آبیِ کریستالیِ گازی و سرد که خوب بلده در سیستم شما تداخل ایجاد کنه.. یکی از کسایی که قشنگ کاتکبود رو لمس کرده احتمالا من باشم چون فکر میکنم پانزده ساله بودم که یه تیکه خیلی کوچیک ازش برداشتم و خوردمش:/ اون اختلالِ فشار خونِ و سطحِ عروق بدن و جوششِ اسید معده در گنیمید به وضوح حس میشه! رسوبی نیمه جامد در پرده ی بویایی که در چاله ی زمان کِش میاد! و خاک و غبار آنچه در کُنجِ ذهن آدمیست رو پاک میکنه، و خواستِ بیمهابایی به تشدد خاطرات داره! یادِ آنکه دیوانه نامیده بودمش.. آن پدر بر دایرهی دار و جفت مردمکی فرومانده!
گنیمید؛ جهانی تنگ گشته در شیشه ای تُنُک که خم به شانههای من میآورد...!
شخصیت بسیار طغیانگری داره.. موجودیست بدون جنسیت در دنیای شیمی که از کیمیاگری اش چون فلزی زنگ خواهی زد...