سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
این عطر ورساچه کلاسیک در سال 1986 ساخته شد. رایحه آن تیز و گرم با یک نت چوبی است. نتهای اولیه شامل لیموزرد، برگ درخت نارنج، ریحان، فلفل شیرین است. دارچین، سدر، نعناع هندی، چوب صندل و رز در میانه قرار دارند. خزه، چرم، انگم لادن، تونکا و برگهای وانیل، رد بو برجا میگذارند.
نوع عطر | ادو تویلت |
برند | ورساچه |
طبع | گرم |
سال عرضه | 1986 |
گروه بویایی | رایحه های چرمی |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان |
اسانس اولیه | ترنج ، لیمو ترش، ترکیبات سبز ، ریحان ، برگ درخت نارنج |
اسانس میانی | رز ، نعناع هندی ، سدر ، چوب صندل سفید ، میخک صدپر ، یاس، دارچین |
اسانس پایه | دانه تونکا ، مشک ، کهربا، وانیل ، خزه درخت بلوط ، چرم ، لابدانیوم |
چند روز پیش این عطر رو در صفحه ی عطرافشان دیدم و خاطراتش برام زنده شد !
در روزگار خودش بهترین بود و چقدر این عطر برای من پرخیر بود !
شنیدنش برای دوستان خاطره باز خالی از لطف نیست ، چند دقیقه ای سرگرمتان خواهد کرد هرچند خودم این روزها اصلا دل و دماغ ندارم !
دوران دبیرستان کرمانشاه بودم ، اما سال آخر اومدم اصفهلن برای دیپلم و رفتم در بهترین دبیرستان اصفهان که دقیقا روبروی دانشگاه اصفهان بود و بیشترین آمار ورودی ی دانشگاه رو داشت ثبت نام کردم .
منزل مادربزرگ ( مادری ) ام منتهی الیه شمال اصفهان بود و من همراه داییم که دانشجوی همان دانشگاه بود باید روزانه سه اتوبوس سوار و پیاده میشدیم تا برسیم به مقصد و همین کار رو هم در برگشت میکردیم .
دوستی داشتم که در مرداویج ( نزدیک دانشگاه ) سکونت داشت و پدر و مادرش تاجر پوست بودند و همیشه اروپا بودند . اونهم مثل من عطرباز بود . او این عطر را بهم هدیه داد . یک روز دایی ام گفت یکی از دوستان نیامده و یک ژتون اضافه ی غذا داریم ، بیا و ناهار را با ما بخور . یک گروه ده دوازده نفره بودند که با هم دوست بودند . آنروز اتفاقا همین عطر را زده بودم که خیلی مورد توجه اونها واقع شده بود . رفتیم سلف دانشگاه برای صرف نهار . مقسم غذا که خودش رئیس آشپزخانه بود یک هیولایی بود دقیقا مثل باد اسپنسر ( پاگنده ) !
خودش غذا تقسیم میکرد تا کسی نفس نکشه و غذای اضافه نخواد ! قلبی طلایی داشت مثل معاون کلانتر ! دانشجوها هم که همه دزد خیارشور ! ( یاد کارتن معاون کلانتر بخیر )
مرد نازنینی بود اما خیلی جدی ! ترک بود .
من هم قد بلند بودم و ورزشکار . توی راه دوستهای داییم داشتن راجبش حرف میزدن و غیبت تُرش روئی اش رو میکردن . نوبت که به من رسید مکثی کرد لبخندی زد و یک کفگیر بیشتر برای من ریخت !! یادم هست لوبیا پلوی خوشمزه ای بود ، با مخلفات . غذای دانشگاه همیشه خوشمزه بود .
سر میز که نشستیم همه گفتن چطور شد ؟؟ این بی سابقه است !! به احدی یک قاشق اضافه نمیده !
داییم گفت گفته بودم که کامبیز مهره ی مار داره !
نهار خوردیم جای شما سبز و اونها رفتن سر کلاس ، من هم سرم رو گذاشتم روی میز و خوابیدم .
هیچکس توی سلف نبود ، صدای نشستن کسی رو شنیدم ، بیدار شدم دیدم نشسته روبروم !
پرسید دانشجوی جدیدی ؟ گفتم نه دبیرستان روبروئم .
خونتون کجاست ، اهل کجایی ، اینجا چکار داری ؟ چه راه دوری میای هر روز !
گفت بوی عطرت دیوونم کرد ! ترو تمیز و شیک پوشی !
گفتم خیلی ممنون ، شما عطر دوست داری ؟
گفت خییییلی ! چند تایی دارم ولی عطر تو چیز دیگه اس .
دست کردم توی کیفم و گفتم تقدیم به شما .
گفت نه ! اصلا !
و کلی راجع به عطر صحبت کردیم . زیاد !
فردا صبح اش یه شیشه دستریز براش بردم سر راه رفتم و دادم بهش . گفت ظهر حتما بیا هم کارت دارم .
و داستان شروع شد :)
کار به جایی رسید که من میرفتم در قسمت لژ که اساتید و کله گنده ها نهار میخوردن ( البته اونها بعد از رفتن دانشجوها میومدن ) ، اونطرف سلف که البته داییم و دوستاش میدیدن ! نهار ؟؟ نه هر نهاری !
فقط کباب و مرغ ! غذای من فرق داشت :)
داییم به دوستاش میگفت : بفرما ! من که گفتم !
همیشه ده بیست تا ژتون توی جیبم بود که هم به داییم و دوستاش میدادم هم به دوستان خودم !
میومدن میگفتن امروز خیلی گرسنه ایم یا غذای خوبیه امروز یا مهمان داریم !
توی آشپزخونه هم یک تخت بود که بعد از نهار چرتی میزدم .
میگفت من بلد نیستم مثل تو ، پول میدم تو برام بخر .
نوار کاست هم براش میاوردم که ممنوع بود اونموقع و اون خیلی دوست داشت .
روزگار جالبی بود اون موقع ها !
از یک طرف انگار که همین دیروز بود و از یک طرف انگار یک قرن ازش گذشته !
نمیدونم سرنوشت اون شیشه ام چه شد ! عطر زیاد گم کرده ام اما دستریز اش رو دارم . حیف که اوضاعم خوب نیست ورنه یه شیشه میخریدم به یاد خاطرات گذشته !
عطری ست از عطرهای قدرتمند کلاسیک .
عطری پر نت و شلوغ اما رایحه ی چرم در آن بخوبی و قدرتمند و جذاب مشخص است .
عطر خشنی نیست و اتفاقا نت های لطیفی در خود نهفته دارد . یعنی لطافت در خشونت ادغام شده و از طرفی خشن بودن آن تلطیف شده و از طرفی لطافت عطر با خشونت جلوه میکند !
برخی عطرها اینگونه اند و این نهایت توانایی ی عطار را میرساند ، به این صورت که در تعریف برخی عطرها میگویند :
هم خشن است هم لطیف !
هم گرم است هم سرد !
هم شیرین است هم تلخ !
جمع اضداد اند و هیچ کدام جای دیگری را تنگ نکرده اند و خیلی واضح و زیبا و قابل درک در سر جای خود نشسته اند ! هیچکدام جلوی دیگری را در دیده شدن نگرفته اند !
و این یک هنر بزرگ است در عطاری ، توازن و بالانس .
درست مثل لاستیک ماشین که اگر در جای خودش فیکس نشود می لنگد !
عطر کاملیست ، هر چه که از نت بخواهی درون اش هست چیزی کم ندارد که مخاطب اش بگوید اگر فلان نت را میداشت زیباتر میشد .
بقول مظفرالدین شاه همه چیزش به همه چیزش می آید !
سبز ، ترش ، تلخ ، شیرین و ناز تعریف روایح این عطر قدیمی اند و از طرفی گرم ، خنک ( نه سرد ) و معتدل !
کاش نسخ جدید اش تغییر زیادی نکرده باشد .
دوستان عزیزم
امید که مقبول افتد و لحظاتی از اینهمه خوشی های شب عید فارق و متعادل شده باشید :)
با ارادت