سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
این عطر بسیار جذاب و کاملا شرقی و آسیایی در سال 1978 توسط این شرکت به ثبت رسید .
عطر افشان این محصول خوش رایحه را به شما عزیزان پیشنهاد میدهد .
این عطر که نامش برگرفته از یاتاقان، شمشیر بلند تیز و خمیدهی ترکی است، دعوتی است برای ملحقشدن به ماجراجویی به دنبال ردپای اسبهای عثمانی. طنین غریب و اسرارآمیز یادآور مقصدهای شرقی و پرماجراست. این رایحهی گرم، جسور و شهوانی ماندگار شبیه به چوب شرقی بسیار نادری است که قرنها به عنوان عود در خانههای هندو از آن استفاده میشد. نُتهای چوبی یاتاقان در ترکیب با نُتهای زیرین نامحسوس گیاهانی نظیر صمغ زرد، نعناع هندی، عود، درمنه، و نعناع، این عطر را به رایحهی پاییزی زمستانی خوبی تبدیل میکند. یاتاقان در سال 1978 به بازار عرضه شد. سازنده این عطر وینسنت مارسلو است.
نوع عطر | ادو تویلت |
برند | کارون |
عطار | وینسنت مارسلو |
طبع | معتدل |
سال عرضه | 1978 |
گروه بویایی | شرقی چوبی |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
مناسب فصل | پاییز |
اسانس اولیه | اسطوخودوس ، نعناع ، ریحان ، صمغ گالبانیوم، درخت کاج ، شوید |
اسانس میانی | نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، درخت بلوط ، گیاه درمنه |
اسانس پایه | مشک ، روایح چوبی، روایح دودی، فیبر بیدستران |
هر جایی نزنیدش
زیاد باهاش ور نرید
به درد جلسات کاری نمیخوره
جلسات خصوصی هم که اوه اوه بیخیال
شاید فقط تو مهمونیهای صمیمی و بلاتکلیف خطری نداشته باشه؛
سعی کنید همیشه تو یه صندوقچه تو تاریکی محبوسش کنید؛
پیرم که هست؛ کار کشتهتره
البته از یه دوستی شنیدم که تو چند سال اخیر، زندگی شهری بهش افتاده و تغییر جبهه داده واسه اینور بازی میکنه، ولی بازم ممکنه چند جانبه باشه.
همونطور که لابد میدونید سلاحی که بیشتر ازش استفاده میکنه چوبه. ولی گیاهان سمی دیگه هم تو دست و بالش داره.
بیتربیت هم هست. گاهی دود میپوفه تو صورتتون؛ البته پدرخوانده رو چه به بیادبی، ابهتش با پاشنه ادبرو خرد میکنه.
نگاه به نتهای سبزش نکنیدا. اهل صلح نیست. مثل کمودو یهو دیدید حمله کرد.
حجم انبوهی از روایح سبزی که داره با اون کاستاریومی که ته شیشه خوابیده و زمزمهاش به وضوح شنیده میشه، یه معنی بیشتر نداره:
شما در میانهی جنگلی مهآلود با گیاهانی جورواجور چشم باز میکنید. یا بمانید و داروینیستوار و نیچهطور قوی شَوید و زندگی کنید یا فرار کنید و راهی به شهر با عطرهای معمولی و متمدناش پیدا کنید.
اونقدرام عجیب و پیچیده و سوررئال نیست که بخوام بگم فیلم the lobster رو ببینید، ولی میارزه یه کوچولو نگاش کنید.
قدیمیها میگن خود یاتاقان وقتی پاش به شهر رسید، قوی شد و موندگار شد و زندگی کرد و زندگی ساخت. سالهای مدیدی بووود و همچنان هم هست. تکاملی عجیب برای یک عطر:
انسانوار؛ بلکه میمونوار؛
یعنی از عمق جنگل به قلب تمدن و شکوفایی؛ البته برای امروز نوستالژیک و کهن.
یکی نبود بگه چه کاریه؟
اومدی بین انسانها که چی بشه؟
ما یه هفت هشت میلیارد آدم دور هم جمع بودیم و شوربامونرو میخوردیم و دوغمونرو سر میکشیدیم دیگه.
مدام هم که اضافه میشیم: آخرش کارمون میرسه به ?what happened to monday.
بابا خود ما عاشق جنگلیم جان تو. هنوز سویههایی از dna اجداد جنگلیمون اطراف سلولهامون میپلکن بالاخره. ما میخواستیم بیایم اونجا.
دیگه زحمت شد.
شما تشریف آوردید.
حالا یه سوال:
چرا انقدر جنگلی شما؟
مثلا خوب بود یه ذره مثلا ها یه ذره جنگلی_خاکی باشید. از اینا که درختاش مثل سبیل آدمیزاد پا به پا، سانت به سانت درنیومدن و یه مجالَکی هم به خاک بیچاره دادن.
چرا انقدر عمیق و مه آلود و سنگین و مرموز؟
چند نفررو دیدم که میگفتن اصلا نفهمیدیم این عطره چی میگه؟ چی میخواد؟
جان تو پیچیدگی زیاد دیدیم و داریم. این روزا سادگی بیشتر به دردمون میخوره. د.یالوم بیشتر به کارمون میاد تا اسپینوزا. کوندرارو دوستتر داریم تا توماس مان.
مغز تخمه از سوپر مارکت میگیریم و مشت مشت میریزیم دهنمون؛
آخه میدونی؟ دندونامون طاقت نداره، یه وخ از چیک پوست تخمه ترک برمیداره
از دندونپزشکم که میترسیم.
این پیچیدگیها خممون میکنه
قلنج میشیم
میترکیم
دوست نداریم اصلا
نمیخوایم!
همینجوری راحتیم
آرامشمونرو نخراش.
ترسیم لیمیت روشنفکری و ادراک
حلقههای فلسفهی مضاف
نقد شعر و رمان
انگشتهای بر گونه
زانو زده در پیشگاه مدرنیته
تسلیم بیحصر اگزیستانسیالیسم
مفسر آیات نیچه
به دور از فهم و نقد و دیالکتیکی کارساز و راهگشا و صرفاً:
نماد بارز انتلکتوئلیسم ناقص و فلج
اوه اوه. ببخشید یه لحظه کیبورد از دستم در رفت، پرت و پلا نوشتم.
برگردیم به عطر:
ببین داش یاتاقان! تو دیگه عمری ازت گذشته. باید بدونی که این روزا کارهای دیور و بلگاری و ورساچه و موگلر و... بیشتر خریدار دارن تا عجیب و غریبی مثل تو. تو اگه میخوای امروزم خریدار داشته باشی، باس شمشیری باشی بر گُرده این گوژپشت مدرن... چی میگم؟ فرانکشتاین کج و کوله... از این حیوانیهای جدید یاد بگیر!
یا اینکه با انکار ماهیت خودت، حداقل یکم ساده شو بخرنت. ریفرموله بهترین گزینهاس.
البته اینم بگم یه عدهای هم دیوونهی موجوداتی مثل خودتن.
خوش به حالشون. خوش به حالمون که عطرایی مثل تو _گرچه جاسوس_ هستند و اوقات خلوت و حتی جلوتمونرو پر میکنند و یه مجالی به این تخیل سوتیمون میدن.
و چه کار حیاتی و مهمی:
پر کردن وقت! کوندرا گفت: باید کشت این وقت چسبناکرو. حالا چه با تارزانی مثل تو، چه با کندن چمنهای پارک که خودم این یکیرو اصلا نمیپسندم. باز "در انتظار گودو" نشستن یه چیزی؛ یا حداقل به کشتن دادن چند میلیون همنوع، لای جنگ جهانی یه حالی میده، ولی کندن چمنای سبز پارک؟ نه جون تو!
هر وقت هوای چمن کردم تورو بو میکنم.
و حقم میدم به کارن که ریفرمولهات کنه. بوی جنگل و اجتماع عظیم درختان بر امر بوپراکنی نباس اونقدر بمونه که مخاطب مجبور بشه خسته از امتداد وسیع جنگل، به باغچهی معمولی و 'محصور' خونهاش پناهنده بشه؛ به بوستانی از روایحِ اهلیِ گل. مای وی نرم! دلینای مخملی! تازه بازم جا داری برای ریفرموله:
بزن بشکن خرابم کن
غلیظم من، شُلآبم کن
نخست چوبم چو گندم کن
وانگه در آسیابم کن
بذار آسیابرو بوی یاتاقان برداره. نونمون طعم شِوید و نعناع بگیره و از تلفیق این سبزا با سیاهیی مثل مشک لذت ببریم.
فقط دیگه اونجا یاتاقان بازی درنیار و شمشیر نکش. آسیاب میشکندت، خمیرت میکنه ها.
از ما گفتن.
این کارا شایسته زمان درگیریات با یونان و روسیه بود.
الان عصر گفتگوها و نوشتنهاست.
بشین طومار بنویس. مثل من! بالاخره چند نفر آدم صبور پیدا میشن، تحملت کنن و احیانا دوستت داشته باشن.
و الا که مثل سهروردی باش و آخر کار، بیخیال گشودنِ قفل این "بدون عنوانِ" میشل باسکیارو شو و برگرد به جنگلت. ""ناکجاآبادی"" که شاید تو همون خلوت جنگل پیداش کنی و از این غربت پنجاه ساله خلاص شی.
غربتی خواهم ساخت
آشنایان همه را
جمله از حلقهی غربت
به برون خواهم راند
دل به سر سر به دلم خواهم دوخت
چشمها خواهم بست
پنبه در گوش گذارم شاید
شاید برسد روزی که
شانهات من باشم و
زیر سایهی زلفت...
بنشینم و سهراب بخوانم باز
و البته صائب تبریزی :)