در پایان تابستان گرم و آفتابی، در ماه سپتامبر (۶ سپتامبر ۱۹۷۸)، پائولو و تیزیانا برای اولین بار با ماه سیاه روبرو شدند. خسوف خاصی که هر ۳۲ ماه یک بار در کیهان اتفاق میافتد، اما از آن زمان به بعد تمدنهای ترسناکی آغاز شده است.
همانطور که اغلب در آن دوران سبکبار اتفاق میافتاد، پائولو و تیزیانا همراه پدربزرگشان گوگلیلمو برای قدم زدن بر روی تپههای پرطراوت ایتالیا راهی شدند. هوا باطراواتتر شده بود، اما هنوز هم پر از رایحهٔ معطری بود، رایحهای که وقتی آب حیات از میان طبیعتی باطراوات و شاداب عبور میکند، پدید میآورد.
این پدیدهٔ کیهانی (خسوف) آنها را وحشتزده کرد و حس کردند که انگار تاریکی ماه دوستیداشتنیشان را بلعیده است. تحیر توأم با ترس از ناشناختهها بلافاصله در صورت معصومشان ظاهر شد. پدربزرگشان بلافاصله متوجه احساسشان شد و با لبخندی اطمینانبخش، از آنها خواست که در زیر درخت بلوط بزرگی که چند متر آنطرفتر بود، بنشینند. غرق در سکوت و با رفتاری خردمندانه و خونسرد، آتش کوچکی را روشن کرد و بین پائولو و تیزیانا نشست. آنها را همچون آغوشی گرم و دوستداشتنی، شیرین ولی قدرتمند، و با ملایمت و در عین حال مراقب، بغل گرفت. آغوشی که تنها حاصل عشق واقعی و پاک است.
آن احساس فراموشنشدنی جرقهٔ اکلیکس بود، عطر ماه سیاه و عشق اطمینانبخش. محصول جدیدی که به کالکشن ماه افزوده میشود، کالکشنی که در آن المان افسانهای خاطرات همواره بهشکلی متمایز نمایان میشود تا مرزی که خاطرات را از تخیل، و جادو را از واقعیت جدا میکند، کشف کند.
درست همانند آن آغوش گرم، این محصول که در بطریای مشکیرنگ و مرموز با درپوشی به شکل جواهر گنجانده شده است، با شیرینی عطر گرانبهای وانیل تاهیتی، درهمتنیده با نُتهای متفاوت درخت بادام و آثاری از رایحههای لیموی سورنتو و نارنگیهای کالابری، منتشر میشود و عطرزننده را احاطه میکند. نُتهای زنبق مجموعه نُتهای اصلی این عطر را با نرمی باشکوه گلهای معروف پادشاهان غنی میسازد، تا بر روی گلبرگهای بنفشه، سوسن سفید و زیبایی روستایی برگ درخت نارنج تکیه زنند. این آغوش قدرتمند، به گرمای شال بزرگ کشمیری، و در عین حال به سردی نسیم بهاری نُتهای میانی، ترکیب پایه کل ساختارش را میسازد و انرژی و قدرتش را از انواع چوبهای گوناگونی که نُتهای پایهاش را تشکیل میدهند، میگیرد. چوبهای لطیف و نادری به کمیابی پدیده خسوف، و به کمیابی و ارزشمندی شانس رویارویی با آغوشی سرشار از محبت. همینطور، رایحههای ارزشمند چوب صندل برجسته میشوند، کما که قدرت ماندگار چوب سدر ترکیبشده با ریشههای فوقالعاده کمیاب گل زنبق و تقویتشده با بوی نادر مشک و کهربا که بیش از ۳۰ سال خیس گرفتهاند بخشی از این کالکشن محرمانهٔ خانواده محصولات ترنزی را میسازند.
برند | تیزیانا ترنزی |
عطار | پائولو ترنزی |
طبع | گرم |
سال عرضه | 2017 |
گروه بویایی | گلی چوبی مُشکی |
کشور مبدأ | ایتالیا |
مناسب برای | آقایان و بانوان |
اسانس اولیه | لیمو ترش، وانیل ، زنبق ، نارنگی، بادام |
اسانس میانی | لیمو ترش، بنفشه ، برگ درخت نارنج، گل سوسن |
اسانس پایه | مشک ، کهربا، سدر ، چوب صندل سفید ، ریشه زنبق |
همیشه بصورت جنینی میخوابم که بیشتر به طرف راست بدنم میخوابم. یادم نیست خواب چی میدیدم اما ساعت ۴ صبح اینا بود که یه لحظه حس کردم یه چیزی قشنگ اومد دراز کشید سمت چپ بدنم و تمام حجم و جرم و سنگینی اونو کاملا درک کردم. اونقدر سنگین بود که من هرکاری کردم نتونستم از جام بلند شم و خیلی عجیب تر اینکه چشمام هم باز نمیشدن اما هوشیاری کامل داشتم و حتی نتونستم حرف بزنم یعنی اصلا نتونستم دهنم رو باز کنم. اون ماورا تا فکر کنم دو سه دقیقه سمت چپ بدنم بود و دیگه به هر طریقی بود چشمام رو باز کردم و تونستم تا نصف بدنم بلند بشم و در همان لحظه دیدمش!!!!!!! بله واقعاً دیدمش... توو انعکاس نور چراغ فتوسل که بیرون اتاق خوابم روی پریز بود، اون ماورای تاریک یا سیاه رو دیدم از پنجرهی اتاقم بیرون رفت!!!!!
یعنی اون لحظه، جوری ترسیدم که حتی اگه از مرتفع ترین ساختمانها به پایین پرت میشدم، اینجوری نمیترسیدم. البته این مدل ترسیدن از ترسیدن چیزهای دیگه یا حداقل از ترسیدن چیزهایی که برات مفهموم یا معنا دارند خیلی متفاوت هست. و فکر میکنم مفهوم واقعیه حس ترس در همینجا واسم ترسیم شد. که من ترس زنده رو درک کردم یا ترس زیستی رو درک کردم.
با اینکه سیاهی فقط نبود نور است و نه وجود رنگ، اما من اونو به رنگ سیاه دیدم. درست مثل اندازه یا جرم سایه ی یه انسان بود. من ۱۷۸ سانت قامتم هست و فکر کنم سایه ی اون به اندازه ی قامت من بود یا شاید کمی کوچکتر. از اون شب دیگه از این عطر ترسیدم. نمیدونم شاید خود روایح برخی عطرها قادرند بیوفیزیک یا متافیزیک زمان را هم تداعی کنند که من اون شب، همچین چیزی رو تجربه کردم و دیگه زیست باور پیدا کردم به این تجربیات.
....................
رایحهای بسیار خوشبو و عام پسند، که برای شامه ی من از ابتدای اسپری وانیل و مشک و زنبق بیشتر نمایان میشوند که شاید یادآور سایر عطرهای جنسیت زنانه باشد. ماهیت رایحه در طبع گرم و شیرین هست که روی لباس رایحهای از تلخی بادام اما بادام بکار رفته در صابونها یا عودها، نیز احساس میشود. قدیما کرم دست و صورتی بود به نام شاندیز و ساویز که منو یاد رایحه ی اون کرم ها هم میندازه.
در عطرهای چوبی گلی مشکی، سلیقه ی من بیشتر بر مبنای تلخی غالبتر، است اما این عطر هم با اینکه شیرینی غالبتر است، ولی باز هم خوشایند است و حس تمیزی و نشاط را تداعی میکند.
کیفیت خوب و شفاف در رایحه، مناسب تنپوش آقایان در منزل و بانوان در پیرامون برای فصول سرد با ماندگاری و پراکنش خوب در باتل زیبا.
سپاس از همراهی بزرگواران....