نظرات | سـهیـل متیـن‌راد
ترتیب نمایش
سلام
اگر منظورتون گلایه هست که خب هیچ. تا حدی باهاتون موافقم.

اما اگر جمله‌تون سوالیه، باید عرض کنم هایپ شدن عطر رو میشه یه جورایی از جنس «صنعت مٌد» در دنیا طبقه‌بندی کرد که سازمان‌ها و برندهای بزرگ بخوبی از یک خطای مغزی بزرگ در مغز ما استفاده کرده و گردش مالی هزاران میلیاردی خودشون رو به دست میارن:
اثر «همنوایی با جمع» یا همون اثر خطای Conformity

قبلا هم در عطرافشان در موردش صحبت کردم. هرچند امروز از این پدیده، به عنوان «خطای مغزی» یاد میشه اما مثل بسیاری از ناهنجاری‌های دیگر دنیای امروز، همین موضوع در «بقا»ی نسل انسان در طول تاریخ و تکامل نقش داشته.

طرفداران میلیونی فلان تیم ورزشی رو درنظر بگیرین. آیا پولی بهشون میرسه؟ آیا باشگاه مال پدرشونه؟ آیا دروازه‌بان اون تیم پسرخاله‌شه؟ پاسخ خیر هست. اما پس چرا وقتی اسم این تیم میاد رگ گردنشون میزنه بالا ؟

زمانی بود که اگر من مثلا دماغم رو عمل می‌کردم باید جواب چرای این و اون رو می‌دادم که معمولاً هم پولیپ بینی!!! داشتم و ...
اما امروز در یک جمع خانوادگی، اگر من جاییم رو عمل نکرده باشم باید جواب دیگران رو بدم که چرا هنوز عمل نکردی؟!
چرا؟ چون «همه» عمل میکنن. «همه» پیکرتراشی میکنن و ...

زمانی لیسانس میگرفتیم و میرفتیم دنیال کار. امروز باید جواب این و اون رو بدیم که چرا نرفتی فوق بگیری؟! چرا نرفتی دکترا بگیری؟!
چرا؟ چون «همه» میرن دنبال ادامه تحصیل. غافل از اینکه ما در کشورمون به وفور کارشناس داریم و کمبود تکنیسین بیداد می‌کنه!

کافیه 4 نفر فلان عطر رو بزنن، یکی دو تبلیغ سوشال مدیا هم در موردش ببینیم. پولش رو هم داشته باشیم. اونجاست که شاید روزی برسه که مجبور باشیم جواب دیگران رو بدیم که تو که پول داشتی هنوز نرفتی فلان عطر رو بخری؟!!
چرا؟ چون «همه پولدارها» این عطر رو میزنن. حتی اگه از خود رایحه بدشون بیاد!!!!!!!

اثر سهمگین خطای کانفورمیتی رو دست کم نگیریم که دنیایی روش حساب باز کرده و همونطور که عرض شد باعث گردش مالی افسانه‌ای شده دوست عزیز.

تقصیری هم متوجه کسی نیست. این بخشی از تکامل مغز ما بوده و صدها هزار سال قدمت پشت سرشه و نمیشه با چندجمله اون رو از بین برد. ولی معدود افراد «آگاه» در دنیای امروز هستن که اثر این خطا رو در مغزشون میتونن کنترل کرده و خلاف جهت شنا کنن.

موفق باشید
16 تشکر شده توسط : اسماعیل کبیری سامانی حسن شجاعی
روزی که برادرم دکانت این عطر رو برای «مرتبه دوم» سفارش داد و در حد چند پاف استفاده کرد و کنار گذاشت، برام عجیب بود که چرا رایحه‌ای به این خوبی رو کنار گذاشته.
طبیعتاً اینجانب هم طبق وظیفه نانوشتۀ «کِش رفتن دکانت‌های اخوی!» این دکانت رو برداشتم و مدتی استفاده کردم و کلّی کیف کردم. اما نهایت لذتم به چند هفته نرسید.

امروز با یکی از اساتید حوزه روایح که مقیم خارج ایران هستن صحبت همین عطر بود. مطلب جالبی گفت. به این مضمون که الکساندریا2 واقعاً عطر خوبیه، اما خیلی زود خسته‌کننده میشه! حتی بهش گفتم شاید به این دلیله که در فصل نامناسب ازش استفاده میشه. گفت زیاد ربطی نداره، خیلی‌ها رو دیدم که در فصل مناسب و زمان درست استفاده می‌کردن اما خیلی زود خسته شده و کنارش گذاشتن.

درست و غلط یا قبول و رد نظر این بزرگوار رو بهش کاری ندارم و فقط نقل قول کردم که قطعاً هم عمومیت نداره و ممکنه سا‌ل‌ها عطر امضای خیلی‌ها هم باشه.

اما نکته‌ای که برام جالب بود اینکه چه دنیای عجیبیه دنیای روایح!

اینکه یک عطر فاخر و خوشبو (مثل همین الکساندریا2) در شروع کار، اونقدر برامون ذوق داره، اما بعد از مدتی میذاریمش کنار!
اما در عین حال، عطرهایی هم هستن (اکثرا کلاسیک) که بعد از چند دهه با هیچ رایحه‌ای در دنیا عوضشون نمی‌کنیم
(مجدداً یادآوری می‌کنم که این موضوع هم قطعاً عمومیت نداره)
13 تشکر شده توسط : Kamran اسماعیل کبیری سامانی
درود بر شما
امیدوارم خداوند سال‌های سال مادر گرامی رو براتون حفظ کنه.

موردی عرض می‌کنم که حتی «پیشنهاد» هم نیست و می‌تونین به عنوان یک «تجربه» از یک دوست بخونین.

در بین داروهای گیاهی بعضاً بی‌خاصیت که در همه داروعلفی‌ها موجوده و نه استاندارد و نه دوز مشخصی از نظر علمی براشون متصور هستیم، معدود گیاهانی هم هستن که شهرت جهانی پیدا کردن:

از جمله عصاره کراتاگوس مونوژینا Crataegus Monogyna که اثر اثبات شده‌ای در تقویت عضله قلب و کاهش شکنندگی مویرگ‌ها و ... داره.
این گیاه در مناطق معمولا شمال کشورمون با نام محلی «ولیک» هم تلفظ میشه که از خانواده زالزالک وحشی و به رنگ قرمزه.

البته خوردن این گیاه رو به هیچ عنوان توصیه نمی‌کنم. چون همونطور که بهتر از بنده می‌دونین بحث دوز مصرفی دارو، مورد حیاتی در تجویز دارو هست و تا اون دارو توسط شرکت‌های داروسازی، فراوری و دارای دوز مصرف مشخص نشده، نباید مصرف بشه.

اما خوشبختانه شرکت داروسازی «دینه» این گیاه رو بصورت قرص درآورده و در داروخانه ها با نام تجاری «کاردیوتون» موجود و بسیاری از پزشکان قلب هم اون رو به عنوان مکمل در کنار داروهای تخصصی تجویز می‌کنن. البته بعضی‌ها هم قطره کراتاگوس رو تجویز می‌کنن که خب مصرف قرص راحت‌تره.

بنده حدود 16 سال قبل آنژیوگرافی کردم و پزشک متخصص قلب کیسه‌ای قرص و دارو داد و گفت باید ماهی یک‌بار به مطب مراجعه کنی و حق نداری لب به سیگار بزنی و اگه به دستورات عمل نکنی سکته می‌کنی!!! و ...
به عبارت عامیانه‌تر برچسب «بیمار قلبی» بر بنده الصاق شد.

بنده هم بعد از خروج از بیمارستان، کیسه داروها رو نثار سطل آشغال کردم!!!! و اتفاقاً مصرف سیگارم دوبرابر هم شد. البته شاید به این دلیل که هیچ‌وقت در زندگیم «طول عمر» برایم اهمیتی نداشته و «عرض عمر» رو بیشتر بهش بها داده و میدم.

الان 16 سال از اون قضیه گذشته و هنوز منتظریم اتفاقی که دکتر گفته بود بیفته!!
در تمام این 16 سال بنده فقط و فقط داروی «کاردیوتون» دینه رو مصرف کردم و دیگر هیچ!

البته این دارو در بسیاری از داروخانه ها نایابه و بنده از طریق سایت داروکده سفارش میدم. هربار حدود 10 جعبه.
یک‌بار از یکی از داروخانه‌ها پرسیدم پرا «کاردیوتون» اینقدر نایابه؟
جواب جالبی داد:
سهمیه که به ما می‌رسه خود پزشکان داروخانه می‌برن مصرف می‌کنن!!! چون برای قلب مثل معجزه عمل می‌کنه.

پ.ن: بازهم تاکید می‌کنم این نه پیشنهاد بود و نه خدای نکرده تجویز(چون صلاحیتش رو ندارم) فقط تجربه‌ای بود که گفتم شاید به دردتون بخوره و اگر پزشک محترم دچار جمود مغزی!!! نباشه و دارای کمی قدرت تحلیل منطقی باشه ممکنه این دارو رو هم در کنار داروهای تخصصی به عنوان مکمل تجویز کنه. البته شاید هم تجویز کرده باشه.

با آرزوی سلامتی مادر گرامی
در پناه حق
6 تشکر شده توسط : وحید عزیزپور حسن شجاعی
Ajmal Blu
لینک به نظر 16 آبان 1404 تشکر پاسخ به صالح111
قصد جسارت به جناب فردریک ندارم و در مقام رد یا تایید فرمایش ایشون نیستم.

فقط عبارت معروفی که گفتین منو یاد نسل پدربزرگ‌هامون انداخت (که الان زنده نیستن)

از خیلی از هم‌نسل‌های پدربزرگ مرحومم شنیدم که زدن تو گوش رضاخان!!!!
یکیش هم بابابزرگ خودم بود که زده بود! :)

انگار اون بنده خدا(رضاخان) شاه شده بود فقط واسه اینکه همه بزنن تو گوشش
:)))
2 تشکر شده توسط : حسن شجاعی Telecaster
درود بر Telecaster عزیز

امروز سه تا دکانت رسید. همونایی که صحبتش رو کرده بودیم. بیژن مردانه و پینوسیلوستره و لالیک پورهوم(لالیک شیر)

با توجه به کربویی خودم، چیز خاصی حس نکردم! دنبال چند خانم می‌گشتم تا بازخورد بگیرم چون اعتقاد زیادی به قدرت بویایی خانم‌ها دارم. اما با توجه به اینکه چندروزی بیرون نمیرم، دایره داوران(!) بنده شامل 2 نفر (همسر و دخترم) بود.

بیژن مردانه:
خودم : کمی تلخی و دیگر هیچ!
همسر: عالی!
دخترم: واااای افتضاح!!!

پینوسیلوستره:
با اینکه پیشفرض ذهنی خوبی در موردش داشتم ولی:
خودم: کمی بویی گیاهی و دیگر هیچ!
همسر: عالی!
دخترم: نه بابا. این عطر خوب نیست!

لالیک شیر:
خودم: کمی بوی خوب و دیگر هیچ!
همسر: عالی! البته از نظر همسرم تمام عطرهای دنیا عالی هستن :)
دخترم: وااااای چقدر خوب! این عطر خود خود خودته بابا!

فعلا وزنه به سمت لالیک پورهوم سنگین شده :)
تا چه پیش آید.
5 تشکر شده توسط : هاشم پور حسن شجاعی
!Wow! Joop
لینک به نظر 13 آبان 1404 تشکر پاسخ به Matin
عه! ما تو این صفحه چیکار می‌کنیم؟! منظورم جوپ قرمز بود :)
این شکلیش رو تابحال ندیده بودم.

می‌دونی متین. تک به تک کلماتت رو قبول دارم و مخالف نیستم. اون موضوع رو «فقط» برای خودم گفتم. وگرنه کیه که مخالف لذت بردن از خاطرات باشه.

روزی که هارد اکسترنالم رو بردم برای تعمیر و فهمیدم قابل تعمیر نیست اونجا درسی گرفتم که خیلی سنگین و گرانقیمت بود
تمام عکس‌ها از خانوادگی گرفته تا سفرهای داخلی و خارجی
تمام عکس‌های دو پسرم که سالهاست ندیدمشون(خارج از کشور هستن)
از ساعت‌ها سخنرانی در سمینارهام
از کلاس‌های درس
و خلاصه تمام «گذشته»
هارد رو انداختم تو سطل زباله، یعنی تمام «گذشته» خودم رو

برعکس تصور، اونقدرها هم سخت نبود. گذشته‌ها برام گذشت و تموم شد. اصلا هم بهش فکر نمی‌کنم.

اتفاقا بعد اون موضوع، چندسالی هست که دیگه عکس و فیلم نمی‌گیرم. چون اونها هم چیزی از جنس «گدشته» هست.
دیگه خودت بهتر از من می‌دونی که رایحه چقدر در تداعی گذشته و خاطرات، از عکس و این چیزها قوی‌تر عمل می‌کنه. پس بذار به حساب چیزی شبیه به «ترس» !
:)
چندوقت قبل برادر کوچکترم به شوخی می‌گفت:
حداقل یه عکس آدمیزادی از خودت بگیر و داشته باش که وقتی مُردی یه عکس داشته باشیم بذاریم سر قبرت!!!
:))))
5 تشکر شده توسط : هاشم پور حسن شجاعی
Althaïr
لینک به نظر 13 آبان 1404 تشکر پاسخ به حسن شجاعی
درود خدمت هردوی شما بزرگواران
جناب شجاعی عزیز و جناب کاوه گرامی

شرمنده که پابرهنه دویدم وسط بحث شما. راستش داشتم می‌رفتم بخوابم که در نظرات، این متن رو دیدم و گفتم اوخ جون!
آب جوش لطفاً :)

مقدمه: متن زیر الزاماً خطاب به شما دو بزرگوار نبوده و سعی می‌کنم در حد سواد زیر صفر خودم کمی در این مورد برای عزیزانی که روزی از اینجا رد میشن(و شاید به دردشون بخوره) چندخطی بنویسم تا بقول جوان‌ترها: بماند به یادگار!

صورت مسئله اصلی در پیام‌های شما عزیزان به خوبی اشاره شد: تبلیغات!
تمام سازمان‌ها و برندهای بزرگ دنیا بخوبی بلد هستند که چطور با استفاده از ابزارهای مختلف رسانه و حتی اینفلوئنسرهای دنیای سوشال مدیا روی خطاهای مغزی ما انسان‌های عادی (Cognitive Bias) کار کنن.
اونها «اثر لنگر» رو می‌شناسن، «خطای هاله‌ای» رو بخوبی بلدن، از خطای مغزی «توهّم بدن شناگر» اونقدر عالی استفاده می‌کنن که روح‌مون خبردار نمیشه چرا فلان کالا یا برند رو انتخاب کردیم و ...
در اینجا ما به واسطه خطاهای مغزی (که در همه ما هست و در بنده بیشتر) گرفتار میشیم. مثل همون ماهی که در قلاب گرفتار شده و روحش خبر نداره که قراره چه بلایی سرش بیاد :)
چرا؟
چون هیچ جایی به ما آموزش این رو ندادن که چطور در برابر صنعت «تبلیغات» بتونیم مقاومت به خرج داده و با روش منطقی حل مسئله کنیم. ما فقط گرفتار میشیم، اما هیچ راهی برای رهایی از این گرفتاری رو بلد نیستیم.

مثال 1) در تبلیغاتی می‌بینیم یا می‌شنویم که فلان ستاره زیبای هالیوود دنبال همسر می‌گرده! (دارم مدل‌سازی می‌کنم. در دنیای واقعی قطعاً چنین چیزی وجود نداره) ما هم میریم تو نوبت خواستگاری!!! و بر فرض اینکه قرعه به نام یکی از ما افتاد و باهاش ازدواج کردیم، آیا این تضمینی هست برای یک زندگی موفق وایده‌آل؟!
به هیچ وجه

مثال 2) نمی‌گم 100 نفر. اما با حداقل 3 نفر مالک بنز S500 برخورد و صحبت داشتم که پیام نهایی اونها این بود:
S500 که می‌گفتن این بود؟!!!! (از پشت لکسوس یا بی ام دبلیو و تویوتا اومده بودن پشت بنز اس500)
چرا؟
چون اونها چیزی از «نمودار رضایت» نمی‌دونستن و بر اساس شنیده‌ها(با کمی ارفاق اسمش رو بذاریم تبلیغات) که S500 خیلی خوبه اقدام به خرید کرده بودن و نهایتاً عدد«رضایت مورد انتظار» اونها مطلقاً قابل قیاس با عدد«رضایت به دست آمده» نبود. قطعاً در پرایدسواری که این مدل بنز رو می‌خره این دو نمودار بسیار به هم نزدیک‌تر خواهد بود.

مثال 3) این وضعیت، بیش از هرجایی گریبان همکاران بنده که در حوزه س.ک.س.ولوژی کار می‌کنن رو گرفته. شاید روزانه چندین مراجعه دارن که ریشه اصلی اونها همین عدم تطابق «رضایت مورد انتظار» با «رضایت به دست آمده» هست که خب طبیعتاً اینجا جای بازکردن بیشتر موضوع نیست! چرا که مدیر محترم سایت، بجز فشردن دکمه «رد تایید» احتمالا با چوب میاد سروقتم!!! :)))

به بیان دیگه ما انسان‌ها بطور طبیعی و ذاتی به دنبال «رضایت» هستیم. اما وقتی که به واسطه تبلیغات و رسانه، رضایت مورد انتظار از یک کالا در ذهنمون عدد مثلا 80 ثبت میشه، و ما بعد از تهیه اون کالا با رضایت 30 مواجه میشیم اونجاست که بدجوری تو ذوقمون می‌خوره و شاید بهتر باشه کمی بیشتر فکر کرده و به این موضوع بیاندیشیم که چرا در زمان‌های قدیم نسبت به امروز:
عطر انتخاب شده رضایت حداکثری به همراه داشت
خودروی انتخاب شده رضایت خوبی به همراه داشت
و حتی همسر انتخابی هم رضایت بالایی برای طرف مقابل داشت

شاید پاسخ در این باشه:
کم‌رنگ‌تر بودن صنعت تبلیغات!
و دیگر هیچ

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که بدون اینکه بدونیم در جریان شدید رودخانه خروشانی از جنس «تبلیغات» غوطه‌ور هستیم. برنده واقعی کسیست که بتونه تکه چوبی، تکه سنگی چیزی پیدا کنه و دستش رو بگیره و خودش رو از این رودخانه خروشان(منجلاب) نجات بده.

امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.

مانا باشید و برقرار
4 تشکر شده توسط : نسترن Telecaster
یادش بخیر. چقدر هم پادشاهی می‌کرد
دوران دانشجوییم یعنی اوایل دهه هفتاد[شمسی. نه میلادی! :) ] چقدر شیشه جوپ قرمز تموم کردم و تا الان و بعد از گذشت چند دهه، دیگه نرفتم سراغش.
بعضی وقتا قلقلکم میده یه تستی بزنم اما تا الان که هرگز این کارو انجام ندادم
ترجیح میدم خاطرات خوبش در همون دوران دانشجویی خودم دفن بشه.
شاید بهتر باشه بعضی وقتا «گذشته‌ها» رو در همون «گذشته» دفن کنیم.
ممنون بابت یادآوری
8 تشکر شده توسط : هاشم پور سـهیـل متیـن‌راد
سلام جناب ملکشاهی عزیز

اتفاقاً در سال 1404 هم مشتری داره. یکیش خودم!
اما نه برای استفاده شخصی! :)))

مادربزرگ مرحومم از این عطر برای معطرکردن سجاده‌شون استفاده می‌کردن.
مشابه عمه بزرگوار جناب هاشم‌پور که به رحمت خدا رفتن.
و خیلی از رفتگانی که دیگه بین ما نیستن این کار رو انجام می‌دادن.
خدا همه رفتگان رو قرین رحمت کنه.

الان برای مادرم (سن‌شون نزدیک 80 ساله) باید یکی بخرم که سجاده‌شون رو معطّر کنن. مثل بسیاری از سالمندان عزیز دیگه که وظیفه تهیه این عطر به عهده فرزندانشونه.

خواستم عرض کنم که در سال 1404 همچنان بازار خودش رو داره بهرحال. ولی بازاری متفاوت! :)

موفق باشید
10 تشکر شده توسط : هاشم پور محسن جمالیان
Telecaster عزیز و ارجمند

چون شخصاً برای من(و بی‌شک بسیاری از عطرافشانی‌ها) هم عزیز هستی و هم دارای احترام بالا جسارتاً چند جمله‌ای برات می‌نویسم:

در حوزه بحث با یک شخص، پارامترهای مختلفی رو باید درنظر گرفت که یکیش میزان و درجه «ادراک» یا همون perception طرف مقابل بحث هست. بطور مثال اگر پروفسوری در حوزه جراحی قلب، شبانه‌روز با بنده بحث کنه در مورد روش‌های نوین جراحی قلب و عروق، بنده نهایتا همانند بُز اخفش! نگاهش می‌کنم و هیچ سردرنخواهم آورد.

البته تقصیری هم ندارم. چون هیچ «ادراکی» از الفبای پزشکی و جراحی قلب و عروق در ذهنم وجود نداره. اما سعی می‌کنم اونقدر «ادب» داشته باشم که در زمان بحث، سکوت کرده یا اگر هم سکوت پیشه نکنم، حداقل با مطالب بی‌ربط، خانم شقایق رو به جناب گودرزی متصل نکنم!!!

در رابطه با کسی که ادراکی از مفاهیم عظیم و کمرشکنی مثل «معرفت» ، «مردانگی» ، «پاکی» ، «سادگی» ، «صداقت» و ... نداره و براش جزو مفاهیم تعریف‌نشده یا مفاهیم نخستین هست، شخصاً فکر می‌کنم بحث کردن با چنین شخصی، آب در هاون کوبیدن باشه.

یاد بنده خدایی افتادم که سال‌ها قبل اومده بود عکاسی برای بزرگ‌کردن عکس پرسنلی برادرش که سر قبر بذارن(اون زمان امکانات امروزی در زمینه عکس و این چیزها نبود) و مثل سیل اشک می‌ریخت. من هم برای یک سفارش رفته بودم عکاسی که اون بنده خدا رو دیدم. گریه شدیدش باعث شد مداخله کنم و از در هم‌دردی وارد بشم.

می‌گفت برادرم خلبان بود که قبل انقلاب در امریکا دوره دیده و دیگه هم برنگشت ایران و سیتیزن امریکا بود و اونجا هم زندگی بسیار خوبی داشت. اومده بود ایران به خانواده سربزنه و برگرده. موقع برگشتنش به امریکا مصادف با شروع جنگ بود(شهریور 59)
برگشت به امریکا رو کنسل کرد و خودش رو معرفی کرد به نیروی هوایی!

هرچقدر مادر و پدرم اصرار کردن که سریع برگرد امریکا و جون خودت رو نجات بده، قبول نکرد. کار به جایی رسید که پدرم باهاش دعوا و جروبحث کرد. ولی آخرین جمله برادر مرحومم خطاب به پدرم این بود که: [نقل به مضمون عرض می‌کنم]

«الان لشکر صدام وارد مرزهای کشور من شده. تو منطقه خوزستان به دختر هم‌وطن من تجاوز کردن، من اگه برگردم امریکا یک عمر تو آیینه باید تو صورت خودم تف کنم!»

آقای خلبان داستان ما، در لحظه تصمیم‌گیری، بجای برگشتن به امریکا یا رفتن به جنگ، مورد دوم رو انتخاب کرد و رفت نیروی هوایی خودش رو معرفی کرد (یادم نیست چقدر در جنگ بود) و سرانجام هواپیماش با ضدهوایی عراق سرنگون شد.

هرچند طبق گفته‌های برادرش اجکت کرد، اما بهرحال خود اجکت هم عوارض خودش رو داره. مثلا بلافاصله بعد از اجکت خلبان، استخوان‌های ترقوه می‌شکنه و بعد از فرود، بسته به محل فرود و جهت باد و چند پارامتر مختلف دیگه، شکستن بسیاری از استخوان‌های دیگر بدن هم همراهش خواهد بود و ده‌ها عارضه مختلف [احتمالاً برای همینه که خلبان جنگی، قدرت بدنیش باید با امثال افراد عادی متفاوت باشه]

این بنده خدا با اون عوارض، چندسال اسیر بود. عوارضی که یک هزارمش کافیه تا یک فرد عادی که معنای «مردانگی» و «غیرت» و «شهامت» و اینها رو درک نمی‌کنه، اگر یک روز درگیرش بشه شب تا صبح نعره می‌زنه از درد و گریه می‌کنه!

آخرش هم نماد «مردانگی» و «شجاعت» و «معرفت» و «وطن‌دوستی» رو زیر شکنجه کُشتن و استخون‌هاش بعد از چندسال برگشت به ایران.

کسی که در صحبت‌هاش مفاهیم ارزشمند و عظیم اشاره شده در بالا رو همچون دستمال کهنه و بی‌ارزشی به تمسخر می‌گیره شاید بهتر باشه باهاش ادامه بحث نداده و حداقل حرمت خودمون رو حفظ کنیم.

از مدیران محترم عطرافشان هم بسیار ممنونیم که با ایجاد یک آیینه، راه رو برای چنین افرادی که با 2 اکانت مختلف، خودشون با خودشون سوال و جواب راه میندازن، باز کرده تا حداقل سوپاپی بشه برای کنترل عقده‌های فروخفته و حتی خشم‌های نهان درونی که بیرون از اینجا سر باز نکنه. چرا که اگر همین آیینه (در عطرافشان) نباشه چه بسا مواردی که عرض کردم در جامعه و کف خیابون یا حتی در محیط خانواده و دوستان و اطرافیان، ناهنجاری‌های بدی ایجاد خواهد کرد.

مراقب خودت باش Telecaster عزیز
موفق باشی
6 تشکر شده توسط : Kambiz یاس

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2025 Atrafshan